چارسو پرس: «همهچیز، همهجا، به یکباره» فیلمی است که دانیلها آن را ساختهاند. از این نوع زوجهای سینمایی با اسامی اینچنین در سینما زیاد سراغ داریم؛ داردنها، کوئنها، واچوفسکیها، تاویانیها و... برادرانی که به شکل یک زوج، همیشه همراه با هم کار میکنند؛ اما دانیلها برادر یا خواهر و برادر نیستند و اسم کوچک آنها با هم یکی است، نه نام خانوادگیشان. دانیل کوان و دانیل شاینرت دو کارگردان جوان هستند که یکیشان اصالت چینی دارد و دیگری کاملا آمریکایی است. آنها قبلا یک کمدی-درام سوررئالیستی به نام «مرد ارتشی سوئیسی» را در ۲۰۱۶ ساخته بودند که کمابیش به چشم آمد اما اثر اخیرشان توجه بیشتری را جلب کرد.
میلاد جلیلزاده: با فیلمی طرف هستیم که از ایده جهانهای موازی و بازی با منطق ریاضیوار و خودبافته سازندگانش، یکصورت پیچیده اما قابلدرک رسم کرده است. فیلمی از جنس آثاری مثل ماتریکس، لوسی، اینسپشن و... که امثال آن در سینمای آمریکا دارای نمونههای فراوانی هستند و بهدلیل پیرنگ شبهعلمی و شبهفلسفیشان عموما فرمی مقهورکننده دارند. اکشن هم جزئی از جذابیتهای این فیلمهاست اما از طرفی اخیرا سینمای رزمی هنگکنگ بسیار کمکار شده و چینیها هم با اینکه در چندسال گذشته فروش داخلی سینمایشان خیلی بالا رفته، سراغ هر ژانری میروند جز فیلمهای رزمی شهری. همین باعث شده که هالیوودیها این بخش از بازار را خالی ببینند و گاهی سراغ آن بروند. البته برای این کار هم آنها خیلی از اوقات ناچارند از هنرپیشههای چینی استفاده کنند؛ هرچند کمتر پیش میآید که ستارههای اصلی سینمای چین در این تولیدات حضور داشته باشند. میشل یئو یکی از ستارگان صاحبنام سینمایی رزمی هنگکنگ بود و حالا نقش اول این فیلم را در هالیوود بازی میکند. ابتدا قرار بود جکی چان در این پروژه حضور داشته باشد اما بعد تصمیمات عوض شد. اینکه آیا چان چنین پیشنهادی را میپذیرفت یا نه، کاملا مشخص نیست ولی بههرحال دانیلها میگویند این تصمیم را خودشان گرفتهاند تا قهرمان داستان زن باشد؛ چیزی در راستای سیاستهای فمینیستی هالیوود که اخیرا از سر و روی فیلمهایشان میبارد. در این فیلم کسی را میبینیم که در چند جهان موازی زندگیهای متعددی داشته و در هرکدام وضعیت و موقعیت متفاوتی دارد. دختر او هم در چندین جهان زندگیهای متفاوتی دارد. یکی از نسخههای دختر او کسی است که میخواهد جهان را نابود کند؛ تقریبا همان کاری که نسخههای دیگرش هم با آن پوچگرایی مفرطشان درحال انجامش هستند اما این یکی تواناتر است. «اولین وانگ» که میشل یئو نقش آن را بازی میکند، امکان ارتباط با تجربیاتش در زندگیهای دیگر را پیدا میکند تا از همه مهارتهایی که دارد برای جلوگیری از این فروپاشی کمک بگیرد. او اما در حقیقت رفتهرفته میفهمد که درتلاش برای نجات خودش است؛ با معنایابی برای زندگی یا کنار آمدن با پوچی. هر نوع نتیجهگیری و هر گزارهای در قصه بهسرعت با گزارهای دیگر نفی میشود و از این لحاظ فضا به یک پوچی محض میرسد. این فضا طبیعتا روشنفکرپسند است و درکنار آن صحنههای اکشن و جلوههای ویژه فراوانی وجود دارد که مخاطب عام را جذب میکند. غیر از میشل یئو، این فیلم یک هنرپیشه رزمیکار دیگر هم از شرق دارد. جاناتان کی کوان که در اینجا نقش همسر اولین را بازی میکند، پیش از این او تنها یک بازی موفق و به چشمآمده در سینما دارد؛ «ایندیانا جونز و معبد مرگ» در سال 1984 که او در آنجا نقش کمک و همراه جونز را بازی میکرد. از کی کوان که اصالتا ویتنامی است، چند فیلم نسبتا سرگرمکننده دیگر هم دیده شده اما ظاهرا سینمای آمریکا به چنین هنرپیشهای که طراح صحنههای رزمی هم بود، میدان چندانی برای کار نمیداد و او نهایتا تصمیم گرفت از بازیگری خداحافظی کند. در این اواخر، یک روز یکی از دانیلها بهطور اتفاقی در توئیتر به کی کوان برخورد و او را برای فیلم جدیدشان انتخاب کرد. استفانی هسو که در این فیلم نقش دختر اولین وانگ را بازی میکند، دیگر هنرپیشه اصلی و مهم کار است. او که قبلا چند تئاتر در برادوی کار کرده بود، از سال 2019 به بعد، سابقه بازی در سریال «خانم میزل شگفتانگیز» را هم دارد. این سریال یک مجموعه تلویزیونی کمدی-درام ساخته ایمی شرمن-پالادینو است که از ۱۷ مارس ۲۰۱۷ از پرایمویدئو پخش آن شروع شد. بازیگران دیگر فیلم هم کموبیش، قبل از این نقشهایی در همین حد و حدود را بازی کرده بودند و فیلم روی شهرت و چهره بازیگرانش برای فروش حساب نکرده بود و برای همین کمخرجتر از آب درآمد. بااینحال فیلم پس از اکران شدنش، هفتهبههفته توانست موقعیت خودش را در جدول فروش ارتقا بدهد. از 28 ژوئن 2022، «همهچیز، همهجا همه بهیکباره» 66.3میلیون دلار در ایالاتمتحده و کانادا، و 24.4میلیون دلار در سایر مناطق فروخت و به مجموع فروش 90.7میلیون دلار در سرتاسر جهان رسید. این فیلم تا 9 ژوئن بیش از 80میلیون دلار درآمد داشت و از فیلم «موروثی» Heritary بهعنوان پردرآمدترین اثر A24 در تمام دوران پیشی گرفت و تا چهاردهمین آخر هفته (پایان در 26 ژوئن) همچنان در 10اثر برتر باکسآفیس باقی مانده است. منتقدان هم روی خوشی به فیلم نشان دادهاند.
در وبسایت جمعآوری نقد Rotten Tomatoes، این فیلم براساس 317 نقد، با میانگین امتیاز 8.6 از10، دارای 95 درصد محبوبیت است. متاکریتیک که برای سنجش فیلمها از معیار میانگین وزنی استفاده میکند، براساس نظر 54 منتقد، امتیاز 81 از 100 را به فیلم اختصاص داد که نشاندهنده «تحسین جهانی» است. همچنین 89 درصد از مخاطبانی که توسط PostTrak نظرسنجی شدند، به آن امتیاز مثبت دادند و 77 درصد گفتند که قطعا فیلم را به بقیه توصیه میکنند. ایده فیلم کاملا جدید نیست و فضایی که قبلا بارها در فیلمهای دیگر تجربهشده را بازسازی کرده است اما لااقل میتوان گفت این کار را خوب و تمیز انجام میدهد.
سیدمهدی فخرنبی: «همهچیز، همهجا به یکباره» (Everything Everywhere All At Once) در مدت کوتاهی پس از انتشارش توانست نظر عمده مخاطبان را به خود جلب کند. از عادیترین مخاطبان تا منتقدان حرفهای که برای این فیلم امتیاز 8/3 از 10 را درنظر گرفتند. همین امتیاز جایگاه همهچیز، همهجا به یکباره را به جمع 250 فیلم برتر تاریخ سینما در سایت رسمی imdb رساند. این اتفاقات نوید آن را میداد که بهرغم کمدی بودن فیلم، قرار نیست با یک داستان فوقتخیلی، غیرقابلباور و دمدستی طرف باشیم. این فیلم درام و کمدی، با محوریت جهانهای موازی و چندگانه روی بند باریکی قدم نهاده است که چندسالی میشود مارول و دیسی روی آن راه میروند. اما نکته قابلتامل این است که همهچیز همهجا بهیکباره» توانسته در نوع روایت، داستانپردازی و حتی فرم، گلیم خود را از آب بیرون بکشد و مخاطبان را راضی نگه دارد. کاری که خیلی از آثار مارول و دیسی از انجام آن عاجز بودهاند. نگارش فیلمنامه و کارگردانی این فیلم بهصورت مشترک توسط دانیل کوان و دانیل شاینرت انجام شده است. کوان و شاینرت از سال 2010 میلادی شروع به تحقیق درباره مفهوم چندجهانی کردند و از سال 2016 بهطور رسمی نگارش فیلمنامه آغاز شد. در ابتدا جکی چان، بازیگر مشهور چینی برای ایفای نقش اصلی این فیلم درنظر گرفته شده بود اما در میانه راه، این مسئولیت به یک بازیگر نامآشنای دیگر واگذار شد. اما نکته قابلتامل این بود که بازیگر جدید، یک زن میانسال است. این شاید یکی از مهمترین فیلمهای میشل یئو در کارنامهاش بود و او هم توانست مسئولیتش را به نحو احسن به دوش بکشد و یکی از بهترین بازیهای خود را در ژانری متفاوت انجام دهد.
داستان فیلم راجعبه ایولین است؛ یک زن میانسال چینی-آمریکایی که با همسرش یک خشکشویی را در کالیفرنیا اداره میکند. ایولین در بحبوحه درگیریهای شخصی و خانوادگی، به یکسری مشکلات مالیاتی که با کارش در رختشویخانه ارتباط دارد، برمیخورد. شوهرش وایموند درخواست طلاق داده و دخترش جوی بهدلیل گرایشهای جنسی متفاوتی که دارد، از ایولین دوری میکند. ایولین وقتی دارد به اداره مالیات میرود، در آسانسور با نسخهای دیگر از وایموند برخورد میکند که از یک جهان موازی دیگر آمده است. او از ایولین تقاضای کمک دارد و به او میفهماند کلید رهایی از شر هرجومرجهای بهوجودآمده در جهانهای چندگانه، خود ایولین است. این نقطهعطف داستان است اما پیش از آن، فیلم با نزدیک شدن به یک آینه دایرهایشکل آغاز میشود. درون آینه ایولین بههمراه همسر و دخترش درحالیکه بسیار خوشحال و سرزنده هستند، دیده میشوند. موسیقی ملایم و خوشایند است. یکی از نمادهای مهم فیلم، دایره زمان است که کارگردان به نحو احسن از آن بهره میبرد. گویا قرار نیست زمان این سرخوشی خیلی پایدار باشد. هرچه به آینه نزدیکتر میشویم، وجهه گوشخراش موسیقی نمایانتر میشود. به موازات موسیقی، آینه هم با یک مچکات سریع، از تصویر آن خانواده سرخوش و سرزنده تهی میشود. کارگردان با بهره بردن از شکل دایره به مخاطب میفهماند که قرار نیست زندگی همیشه روی خوشش را نشان ایولین دهد و زمان میتواند همهچیز را مدام تغییر دهد. ایولین که برخلاف خواست خانوادهاش در جوانی با مرد موردعلاقهاش ازدواج کرده، حالا دچار مشکلات عدیدهای است. همسرش میخواهد از او جدا شود. مامور حسابرسی او را گیر انداخته و از همه بدتر ایولین و دخترش یکدیگر را درک نمیکنند و همیشه دچار چالش هستند. این چالش آنقدر عمیق میشود که تعادل جهانهای دیگر را هم بر هم میزند. مخاطب در طول فیلم مدام منتظر یک گسست عمیق در این خانواده است. گسستی که تا مرز ازهمپاشیدگی میرود. ذهن مشوش ایولین بهعنوان همسر و مادر، مخاطب را در طول فیلم درگیر خود میکند. بهطوریکه هرکس خودش را در این جهان شلوغ با آن همه مشغولیت ذهنی، میتواند به جای ایولینی بگذارد که مدام درحال مرور خاطرات خوب و بد زندگیاش است. در بخش ابتدایی فیلم، همسر ایولین که خارج از قاب تصویر ایستاده، برای لحظهای درون آینه دیده میشود که از ایولین سوال میکند به چه چیزی فکر میکند. در همان لحظه فیلم وارد بخش دوم میشود و همزمان روی تصویر «همهچیز» نوشته میشود. سازندگان این فیلم تلاش کردهاند با ریتم بالای فیلم، شلوغی و استرس و اضطراب و انزجار جاری در این خانواده و بهطور اخص ذهن شلوغ ایولین را نشان دهند. در این میان، جوی خواهان استقلال و رهایی از بند قوانین و ارزشهاست. او در جهان ما گرایشهای جنسی متضادی با عرف اجتماعی دارد و در جهانهای دیگر بارها دیدگاههای ضدارزش خود را بهتصویر میکشد. جوی در این جهان با سرخوردگی و بیاعتنایی از سمت مادرش روبهرو است و همین اتفاق، دلیلی میشود بر کینهتوزی و کدورتی که سرچشمهاش از تفکرات پوچانگاری میآید.
نقطه مرکزی فیلم، ایولین و جوی هستند، مادر و دختری که روابط سردشان با یکدیگر، باعث بهوجود آمدن هرجومرج و درگیری در جهانهای موازی شده و حال قرار است سیاهچاله دوناتی جوبو همهچیز را نابود کند. جوبو برای پایان دادن به رابطه شکسته خود با مادرش قصد دارد همهچیز را به ویرانی بکشاند. در طول فیلم بهتر میتوان دلیل انتخاب دقیق شکل هندسی دایره را توسط کارگردانان کار درک کرد. این شکل علاوهبر زمان، نشانی از احساس و مبین زنانگی و عنصر مونث است. از آینه مدور گرفته تا در ماشین لباسشویی، علامت روی کاغذها و دونات بزرگی که همهچیز به آن چسبیده است. اینها همه تلاش دارند زمان و احساس پرشور یک زن در مقام همسر و مادری نگران و دختری سرکش را به مخاطب القا کنند. همسری که بهخاطر زندگیاش از خواستها و آرزوهایش عبور کرده است. آرزوهایی که در جهانهای دیگر به وقوع پیوستهاند و ایولین میتواند تکتک آنها را حالا رویت کند. او در طول فیلم درک میکند هرکدام از آرزوهایش زاییده یک توانایی درونی بوده و حالا برای حل مشکلاتش میتواند از تمام آن استعدادهای نهفته در درونش بهره ببرد و زندگیاش را به تعادل برساند. او در طول این سفر عجیب و هیجانانگیز درک میکند به جای چشمپوشی و فرار از اتفاقات باید با واقعیت، هرچند دردآور باشد روبهرو شود و آن را حل کند.
درنهایت ایولین با همهچیز، در همهجا و بهیکباره روبهرو میشود؛ با تمام مشکلات و دغدغههایش. با خواستههایی که تا قبل از این تلاش در نپذیرفتنشان داشت. او با خود نابالغ و نپختهاش روبهرو میشود و میفهمد بعضیوقتها راهحل در پذیرفتن است تا فرار... .
فاطمه جباری: «همهچیز همهجا» فیلمی در ژانر علمی-تخیلی و برمبنای فلسفه اگزیستانسیالیسم و نظریه چندجهانی است. اثری در ظاهر پرجنبوجوش و شلوغ که علیرغم هیاهو و تلاطمش نسخه بیتکلفتری از متاورس را ارائه میکند. این فیلم مفهوم چندجهانی را در قالب روابط عاطفی و تاثیرات مستقیم آن بر جهانهای موازی نمایش میدهد. خانواده و روابط خانوادگی بهعنوان اولین عامل موثر، رابطهای علت و معلولی را ایجاد کرده است. رابطه علیت و اساس شکلگیری آن حول محور مادر و دختری شکل میگیرد که مادر سعی بر نظم دارد و دختر شلوغی و پوچی را برگزیده است. جهانها تحتتاثیر این بینظمی قرار گرفته و روبه افول و نابودی هستند. ایولین زنی چینی-آمریکایی است که در مییابد میتواند به کمک نسخههای دیگر خود، قدرتهای جدیدی را کسب کند و با استفاده از قابلیت جهانهای موازی دنیا را از نابودی نجات دهد. فلسفه اگزیستانسیالیسم و اصالت وجود در شخصیت ایولین و جوی ظهور و بروز پیدا کرده است. هرکدام از کاراکترها برای رسیدن به حد اعلای رشد و ارتقای درجه، تلاش میکنند تا از تمام ویژگیهای نسخههای دیگر خود در سایر جهانها استفاده کنند و به تعالی برسند. اساس این فلسفه تعقیب هدفهای برتر است، یعنی فراتر رفتن بشر از حد و حدود متصور برای خود و بالابردن جایگاه خویش. نمود ظاهری کاراکتر جوی سعی دارد به نمایش این مفهوم بپردازد که بشر در خود محدود نیست بلکه پیوسته در «جهانهای بشری» حضور دارد و میتواند بر آن اثرگذار باشد. کاراکتر مادر در این فیلم نمود ظاهری و باطنی این مفهوم است که در جهان، قانونگذاری جز بشر نیست و اوست که درباره خود تصمیم میگیرد. رگههای واضحی از اومانیسم را میتوان بهصورت مشهود در آثاری با محوریت متاورس و جهانهای چندگانه پیدا کرد که این اثر هم بیتوفیق نمانده و در همین مجموعه قرار میگیرد.
ژانر ابرقهرمانی این اثر برگرفته از فضای حکمرانی مارول و دیسی، توانسته قابللمستر و بهمراتب قابلپذیرشتر ظهور پیدا کند. ویژگیهای ایدئولوژیکی، حسی، حماسی و زیباییشناختی این ژانر در امتداد مسیری واحد و یکپارچه بهسوی واکنشهای هیجانی متمرکزی حرکت میکند. نظام قهرمانساز سینمای ابرقهرمانی اینبار یک مادر را انتخاب کرده تا بتواند علاوه بر قدرتهای مرسوم یک قهرمان متاورس از ویژگیهای عاطفی او نیز بهره ببرد. در انتها کاراکتر مادر به قهرمانی پخته بدل میشود که با غلبه بر بینظمی سیستم چندجهانی فرزند ناخلف خود را به سمت این همگرایی سوق میدهد.
دوناتی که جوی تمام عوامل بینظمی را درون آن قرار داده است همان مک گافین این اثر است که بدون اهمیت ذاتی، به پیشبرد داستان کمک میکند. انتخاب یک جسم بیجان و القای تمام احساس بینظمیآفرین درآن، درحقیقت نمایشی برای به تصویر کشیدن ذهنیتگرایی است. ذهنیتگرایی یا سوبژکتیویسم در این اثر بر این اعتقاد است که تجربه احساس مختلف و ایجاد ذهنیتهای گوناگون برای شخص، اساس همه معیارها و قوانین طبیعی در جهان است و کائنات حول محور آن میچرخد. مک گافینهای هیچکاکی این اثر توانسته تا حدی بار طنز اثر را نیز به دوش بکشد. انتخابهای غیرقابلانتظار و دور از ذهن کاری میکند که مخاطب از دیدن آنها شوکه شود و طنز وکمدی خلق شود. همهچیز همهجــــــــا بهعنوان یک اثر فانتزی، تاحدی اکشن و علمی-تخیلی، ضرباهنگ خوبی دارد و میتواند مخاطب را تا انتها با خود همراه کند. فیلمی خوشساخت که مخاطب برای فهم فلسفه آن نیاز به درگیری ویژهای ندارد و ساده و بدون پیچیدگی محتوایی، حرفش را میزند. این فیلم از سری آثاری است که میتواند مخاطبان خود را از اقشار مختلف پیدا کند و نیاز به پیشزمینه ذهنی ندارد. اثری پرسرعت که لحظهای مخاطب را رها نمیکند و برای هر صحنه ایدههای تازهتری را نمایان میکند. توضیح مکگافین یا مگافین MacGuffin مفهومی در فیلمنامهنویسی با ریشه ادبی است و دلالت به سرنخ یا ابزاری دارد که بدون اهمیت ذاتی، به پیشبرد داستان کمک میکند. به عبارتی شیء یا مفهوم و بهطور کل ابژهای است که همه بهدنبال آن میگردند و ماجرا براساس آن پیش میرود اما در بسیاری مواقع سرانجام معلوم میشود که یا ابژه، خیالی بوده یا اینکه اهمیت چندانی نداشته است. یکی از پرکاربردترین تکنیکهای گسترش پیرنگ در سینمای هیچکاک استفاده از «جستوجو برای مکگافین» بود؛ هرچند که او مبدع این تکنیک نبوده است. به عنوان مثال در سینمای ایران، در فیلم سینمایی «درباره الی»، شخصیت الی که ابژهای انسانی است، مکگافین فیلم محسوب میشود یا در «جدایی نادر از سیمین»، پولی که ناپدید میشود، حکم مکگافین پیرنگ فیلمنامه را دارد.
///.
منبع: روزنامه فرهیختگان