اصغر دشتی: از سال 88 به بعد دولت وقت، یک بدبینی محض نسبت به جامعه روشنفکری پیدا می‌کند که کم‌کم در سیاستگذاری دولت هم ریشه می‌دواند و شورای ساخت که موظف بود بر اساس قرارداد تیپ به تئاترها بودجه بدهد، تبدیل به «شورای حمایت» می‌شود. تفاوت شورای ساخت و حمایت در چه بود؟ «... می‌گفت براساس چیزی که خواندم حاضرم از این نمایش اینقدر حمایت کنم و از نمایش دیگر آنقدر. بعضی کارها را هم اصلا حمایت نمی‌کرد و فقط سالن می‌داد. به بعضی کارها حتی سالن هم نمی‌داد.»

چارسو پرس: چندی قبل در گزارشی به این نکته اشاره کردیم که حرکت تئاتر به سوی خصوصی‌سازی در سال‌های پایانی دهه 80، چطور جریان عمومی این هنر را تحت تاثیر قرار داد. تحقیق‌های صورت گرفته نشان می‌دهد این حرکت در آغاز اگرچه منافع مدیران سابق -که بعدها به جرگه سرمایه‌گذاران و کارگردانان ظاهرا غیرسفارشی‌ساز پیوستند- را تامین کرد ولی در ادامه به گروه‌های تئاتری -جامعه نمایش- نیز سود رساند. هدف گزارش پیش‌رو اشاره به بحرانی است که خصوصی‌سازی در ذات خود به دنبال آورده؛ یک مشکل اساسی که شاید در نگاه اول می‌شد با مدیریت صحیح برطرف شود، اما بی‌تدبیری دولت‌ها و سوءاستفاده آنها از شرایط موجود -عدم حمایت مالی متناسب، افزایش تقاضای فارغ‌التحصیلان هنرهای نمایشی و گرایش روزافزون هنرجویان-حالا رفته‌رفته به شکافی عمیق دامن می‌زند.

هنرهای نمایشی در سال‌های اخیر با سرعت سرسام‌آوری به سوی فرادست و فردوست‌سازی گام برمی‌دارد.  احتمالا تصویر پایتخت ایران در سال‌های میانی دهه 70 در نظر بسیاری از خوانندگان این سطور مترادف باشد با انبوه تخریب؛ اعم از تخریب خانه‌های حیاط‌‌دارِ یک طبقه و دو طبقه، کندن آسفالت کوچه‌ها و خیابا‌ن‌ها و موزاییک پیاده‌راه‌ها که دکترین سال‌های موسوم به سازندگی قرار بود جای آنها برج‌ها و مجتمع‌های مسکونی آنچنانی بنا کند. بازگشت آرامش و رفاه نسبی در سال‌های پس از جنگ، فضای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی متفاوتی رقم زد و جامعه ایرانی، به خصوص جوانان خواسته‌های متفاوتی مطرح می‌کردند. امری که در نهایت به دوم خرداد 76 و فضای سیاسی پس از آن انجامید. تجربه نشان داده زیبایی‌شناسی تخریب و حرکت به سوی خصوصی‌سازی، بدون در نظر گرفتن مسوولیت دولت -شفافیت مالی و اطلاعاتی- در این امر چگونه به گسترش حاشیه‌نشینی و همزمان رشد روزافزون فرادستان (طبقه ثروتمندان یک‌شبه‌) نوکیسه انجامید. ردپای همین رویکرد حالا در هنرهای نمایشی پیداست.


اول انجام دادیم، بعد فکر کردیم

جالب آنکه دانش‌آموختگان جامعه‌شناسی نیز برخلاف مورد تغییر سیمای تهران در دهه هفتاد، مطالعه مشخصی در مورد حرکت تئاتر به سوی فضاهای خصوصی انجام نداده‌اند و جستار و مقاله‌ قابل‌ مطالعه‌ای در این زمینه وجود ندارد. حرکت تئاتر به سوی فضاهای خصوصی یک‌بار سال 88 با آب و تاب زیاد مورد بحث و بررسی و تشویق قرار گرفت و چند سال بعد یعنی در سال 1395 (سمینار بین‌المللی تئاتر و ظرفیت‌های بخش غیردولتی) با حضور مهمانان خارجی به نوع دیگری زیر ذره‌بین رفت. طبق معمول ابتدا کار انجام شد و بعد به مطالعه‌اش نشستیم! این سمینار اسفند 1395 در سالن کنفرانس مجموعه تئاترشهر برگزار شد و طی آن رحمت امینی در مقاله‌ای با عنوان «بررسی تاثیر سالن‌های خصوصی در گسترش تئاتر در شهر تهران» از نقاط ضعف و قوت، معضلات و مزایای تاسیس سالن‌های خصوصی تئاتر سخن گفت و راهکارهایی نیز پیش کشید. علاوه بر این، برخی محققان خارجی نیز تجارب دیگر کشورها را بازخوانی کردند. برنیس آیالا در سخنرانی خود با عنوان «الگوهای درون‌سازمانی برای گروه‌های مستقل» نتایج یک پژوهش را درباره چهار گروه مستقل در مکزیکوسیتی و طرح‌ها و برنامه‌های آنها برای به کنترل درآوردن وضعیت نامناسب اقتصادی و اجتماعی شرح داد.

تایوو اوکونولا افولابی نیز در مقاله «مدیریت سرمایه‌گذاری تئاتر مستقل: الگوهای نمونه در نیجریه»، به بحث درباره دو کمپانی مستقل در نیجریه پرداخت و راهکارهای بقا و معاش آنها را وارسی کرد. محقق دیگری به نام لوون ختاگوری با عنوان «تئاتر؛ از شاعر قهرمان تا مدیر تهیه‌کننده» به چندین مدل سرمایه‌گذاری در تئاتر مستقل اشاره کرد و توسعه این شکل از تئاتر را مستلزم بهبود و ارتقای مدیریت فضاهای اجرای مستقل دانست. در سخنرانی دیگری در این سمینار با عنوان «بررسی کیفیت تعامل با توسعه تئاترهای خصوصی» عطاءالله کوپال از ایران با ذکر نمونه‌هایی از تماشاخانه‌های برادوی و وست‌اند، تئاتر خصوصی را به عنوان یک بنگاه تجاری- فرهنگی تحلیل کرد و به رابطه اقتصادی تئاترهای خصوصی با امر «توسعه فرهنگی» پرداخت. سرانجام مارینا واسادز در مقاله‌ای با عنوان «بررسی تطبیقی تئاتر دولتی و مستقل در گرجستان» به تئاترهای مستقل گرجستان و مشکلات آنها برای ادامه حیات اشاره کرد. به عبارت دیگر، در همایش سال 1387، مساله اصلی پیش‌شرط‌ها و زمینه‌های ضروری برای تئاتر خصوصی مطرح بود و این امید هم در سخنرانی‌ها موج می‌زد که تئاتر خصوصی می‌تواند نقطه عطفی در مسیر رشد تئاتر ایران باشد و چه بسا تنها راه برون‌رفت از مشکلات است؛ اما در همایش بعدی در سال 1395 که مسائل و مشکلات تا حد زیاد خود را نشان داده بودند، ارزیابی روندها و جست‌وجوی راهکارها، دغدغه اصلی تلقی می‌شد.

هنرمندان تئاتر چه می‌گویند؟
نتایج حاصل از یک تحقیق (تئاتر خصوصی ایران از منظر فعالان عرصه نمایش، نوشته محمد روزخوش و فرشته رازقی، دفتر مطالعات فرهنگ- ارتباطات) تشریح می‌کند، مروری بر آثار خارجی درباره اقتصاد هنر نشان می‌دهد که گرچه تناقضات بازاری شدن هنر در همه ‌جا آشکارا دیده می‌شود، در کشورهای غربی به دلایل مختلف، میان وضعیت اقتصادی- اجتماعی و فعالیت‌های هنری تناسب بیشتری برقرار است. نگارندگان این تحقیق برای نمونه به بریتانیا اشاره کرده‌اند که سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در تئاتر سالانه میلیون‌ها پوند است. افزون بر این، در سال‌های اخیر که مقوله «اقتصاد فرهنگ و هنر» تا حدی مهم جلوه کرده است، محققان کوشیده‌اند که رابطه اقتصاد و فرهنگ در ایران را از منظرهای مختلف بررسی کنند. برای نمونه می‌توان از پژوهشی با عنوان «بررسی انتقادی رابطه اقتصاد و فرهنگ» نام برد که در آن محققان از دیدگاهی «انتقادی» به بحث درباره روند مسلط بر فرهنگ و هنر ایران پرداخته‌اند که از دید آنان «بسط الگوی بازار آزاد» به حیطه فرهنگ است. (اباذری و همکاران، 1397) در این تحقیق بخش‌هایی به سینما و مطبوعات و تلویزیون اختصاص یافته اما «تئاتر» در میان موضوع‌های منتخب قرار ندارد. در سال‌های پس از خصوصی‌سازی تئاتر مشخصا دو نشست درباره بحران‌های ناشی از این استراتژی با حضور مدیران و هنرمندان تئاتر برگزار شده است. یکی اسفند 96 به کوشش مجله «شیوه» و با حضور علی‌اصغر دشتی، امیررضا کوهستانی (دو کارگردان تئاتر) و مصطفا کوشکی (کارگردان تئاتر و مدیر سالن تئاتر خصوصی مستقل تهران)، همچنین پریسا مقتدی (مدیر یک سالن دولتی). برآیند این نشست که در ادامه به بخش‌هایی از آن اشاره می‌شود، در تیتر تبلور یافته است: «تئاتر ایران خصوصی نشده، بلکه رها شده است»؛ اما نشست 2 اردیبهشت سال 1397 در قالب جشن سالانه کانون کارگردانان خانه تئاتر ایران، با موضوع تئاتر خصوصی-  تئاتر دولتی برگزار شد. در این نشست شهرام کرمی، مدیرکل وقت هنرهای نمایشی، مسعود دلخواه، مصطفی کوشکی و رحمت امینی همزمان با جشن بزرگداشت روز جهانی تئاتر به تشریح دیدگاه‌های خود پرداختند. 

بی‌توجهی دولت به تئاتر موهبت است
پیش از هر دو این نشست اما امیررضا کوهستانی سال 92 در پاسخ به سوالی در این باره که «عملکرد دولت در بخش فرهنگ و هنر به ویژه تئاتر را در ۲۰ ماهه نخست چگونه ارزیابی می‌کند»، اظهارات قابل‌ توجهی دارد. «به نظرم خیلی کم‌لطفی است که بگوییم در این حوزه -فرهنگ و هنر- اتفاقی نیفتاده؛ چراکه نسبت به دولت پیشین کارهای جدی آغاز شده است. نکته اساسی این است که هنوز فرهنگ و هنر در اولویت دولت قرار نگرفته، چراکه تمرکز کنونی آن در سیاست خارجی و گسترش روابط با کشورهای دیگر است. کم‌توجهی به فرهنگ و هنر و رها کردن تئاتر با این توجیه که کشور مسائل مهم‌تری دارد، می‌تواند یک موهبت برای گروه‌های فعال در این زمینه باشد. همین که بخش خصوصی پا به میدان تئاتر گذاشته خودش یکی از موهبت‌های این جریان است، اما این خصوصی‌سازی که ناخواسته روی داده آفت‌هایی نیز در پی‌دارد که از جمله پایین آمدن توان دانشجویان هنرهای نمایشی است؛ چراکه این گروه از اهالی تئاتر در شرایطی قرار ندارند که توان پرداخت هزینه‌های آن را داشته باشند.»

کوهستانی که این صحبت‌ها را در نشست رسانه‌ای نمایش «سالگشتگی» بیان کرد، در ادامه، علاوه بر معضل ایجاد تبعیض بیشتر بین تئاتر دانشگاهی (کم‌هزینه و کم‌‌توقع) و تئاترهایی که با رویکردهای اصطلاحا غیردانشجویی ساخته می‌شوند، به نکته مهم دیگری نیز اشاره می‌کند: «وقتی بودجه حمایتی تئاتر در ایران قطع شد، به صورت خودکار بحث خصوصی‌سازی پیش آمد و در پی آن زمینه‌های زیباشناسی این هنر دچار دگرگونی شدند. بنابراین ناخودآگاه کارگردانان تئاتر ناچار و ناگزیر به تئاترهای کوچک، بازنمایش تئاترهای گذشته و کلام‌محور روی آوردند. از سویی کارگردان‌هایی نیز ناچار به همسان‌سازی آثارشان با سالن‌های محدود شدند. در حالی که همه ‌جای دنیا برای اینکه شکلی از تئاتر حفظ شود، دولت هزینه‌ها را تامین می‌کند.» این گزارش همچنان مواردی چون عمیق‌تر شدن شکاف بین تئاترهای دانشگاهی یا دانشجویی و تئاترهای جریان اصلی (Mainstream) را نتیجه کنار کشیدن دولت از پرداخت سوبسید و حمایت می‌داند. به این مورد می‌توان حذف بسیاری گونه‌ها و شیوه‌های نمایشی را که در کلام کارگردان تئاتر وجود دارد، افزود.  اصغر دشتی، کارگردان تئاتر در نشستی که پیش‌تر به آن اشاره شد، به تاثیر وقایع سیاسی و اجتماعی بر تغییر روند حمایت‌های دولتی اشاره می‌کند: «از سال 88 به بعد دولت وقت یک بدبینی محض نسبت به جامعه روشنفکری پیدا می‌کند که کم‌کم در سیاستگذاری دولت هم ریشه می‌دواند و شورای ساخت که موظف بود براساس قرارداد تیپ به تئاترها بودجه بدهد تبدیل به «شورای حمایت» می‌شود. تفاوت شورای ساخت و حمایت در چه بود؟ شورای ساخت موظف بود به سخت‌افزار بودجه دهد که شامل افراد هم می‌شد. اما شورای حمایت به نرم‌افزار که در اینجا معنی اندیشه بود، بودجه می‌داد. نمایشنامه‌ را می‌گرفت و کار نداشت چه کسی قرار است بازی کند یا طراحی صحنه چیست. می‌گفت بر اساس چیزی که خواندم حاضرم از این نمایش اینقدر حمایت کنم و از نمایش دیگر آنقدر. بعضی کارها را هم اصلا حمایت نمی‌کرد و فقط سالن می‌داد. به بعضی کارها حتی سالن هم نمی‌داد.»

حمایت دولت و یک خطر
تحقیقی که در گزارش مورد اشاره قرار گرفت یک پرسش نیز طرح می‌کند که صحبت‌های اصغر دشتی مدخل خوبی برای ورود به آن است. مدیران تئاتر خصوصی از دولت انتظار دارند که گذشته از مشارکت در ساخت و تجهیز سالن‌های نمایش، در فرآیند کار نیز به یاری آنان بشتابد، اما واقعا دولت چه می‌تواند و چه باید بکند؟ مهدی کوهیان، مدیر سالن «موج‌نو» در خصوص شیوه حمایت دولت معتقد است: «دولت باید به بخش خصوصی یارانه بپردازد و بعد بخش خصوصی بیاید از کارها حمایت کند؛ به این صورت که دولت حمایت‌ها را به صنف واگذار کند. در آن صورت برای صنف مهم می‌شود که چرا آن نوع تئاتری که در موج نو اجرا می‌شد، دیگر اجرا نمی‌شود؟ درحال حاضر یک نظام حرفه‌ای پرداخت یارانه به تئاتر وجود ندارد. یک کار چه مشخصاتی داشته باشد، یارانه می‌گیرد؟...» ناگزیر این پرسش پیش می‌آید که دولت چطور و با اتکا به کدام صلاحیت باید بر کرسی داوری درباره کیفیت آثار هنری بنشیند؟ و اگر همه ‌چیز به تشخیص و داوری دولت واگذار شود، به ‌ناچار دولت در وضعیت خاص ایران، مطابق علایق و منافع خویش عمل خواهد کرد (نکته‌ای که در نخستین اظهارات کاظم نظری، مدیرکل هنرهای نمایشی دولت سیزدهم موج می‌زد و او به هنرمندانی که پول دولت را می‌گیرند و -به گفته او- «دهن‌کجی» می‌کنند، اعتراض کرد). به این اعتبار، برخی نیز با نوعی بی‌اعتمادی و بدگمانی به دولت می‌نگرند. این بی‌اعتمادی جنبه‌های مختلفی دارد. از یک سو برداشتی در فرهنگ و هنر ایران شکل گرفته که نزدیکی به دولت و دستگاه‌های رسمی را نوعی رانت به ‌شمار می‌آورد. از سوی دیگر این تصور نیز وجود دارد که حمایت دولتی ممکن است در ازای همراهی با خواست‌های مسوولان در محتوای اثر هنری محقق شود. جامعه تئاتر در عین حال تاکید دارد که بدون حمایت وزارت ارشاد و اداره کل هنرهای نمایشی، تئاتر خصوصی با تنگناها و چالش‌های متعدد مواجه خواهد شد. از یک طرف خصوصی‌سازی به این معناست که دولت از تصدی‌گری قدری عقب بنشیند؛ اما میدانِ از حیث اقتصادی نحیف نمایش، به حمایت دولت نیازی مبرم دارد. ناگزیر مشارکت یا مداخله دولت -به‌ویژه با توجه به ساختار و کارکردهای فعلی نهادهای رسمی در ایران- نمی‌تواند خنثی و بدون چشمداشت باشد. دولت علایق خویش را دنبال خواهد کرد و این همان چیزی است که هنرمندان فعال در عرصه «نمایش خصوصی» از آن اجتناب می‌کنند. بنابراین با توجه به گرایش مدیران دولتی به دوگانه «تئاتر خصوصی» و «تئاتر دولتی» این وضعیت لزوما بازتابنده واقعیت فعلی نیست.

تصمیم تئاترشهر به حذف گروه خوزستانی، یک نشانه حاد
مرور هزینه‌هایی که بعضی گروه‌ها حاضرند برای اجرا در سالن‌های خصوصی انجام دهند، بهای بلیت‌ و مضامینی که دنبال می‌کنند، نشان می‌دهد فاصله چشمگیری بین تئاترهای کم‌بهره از منابع مالی و همچنین تئاترهایی به وجود آمده که حاضرند برای جذب تماشاگر روی اصول و قواعد ابتدایی تئاتر خط قرمز بکشند. برای نمونه، نمایش «پلاس‌پلاس به توان 2» ساخته نیما شعبان‌نژاد و سعید دشتی کاملا در زمره چنین آثاری قابل بررسی است؛ نمایشی که اگرچه در سالن نیمه‌دولتی (تماشاخانه ایرانشهر) روی صحنه رفت اما کاملا نمونه‌ای بود از تئاترهایی که فقط به جذب تماشاگر می‌اندیشند و قطعا با پیشنهاد سالن‌داران خصوصی نیز مواجه می‌شوند. نمایش در ناکجاآبادی به نام «تئووالکا» می‌گذرد. لازم به اشاره است که هر دو بازیگر روی صحنه، مشخصا سابقه بازیگری حرفه‌ای تئاتری در کارنامه ندارند. یکی از این دو اساسا به عنوان خواننده هیپ‌هاپ شناخته می‌شود و دیگری به ‌واسطه حضور در یک برنامه کمدی شبانه به شهرت رسیده است. این دو شخصیت، «ایگور» و «راجر» یک برنامه رادیویی مهجور دارند و بدهکارند. برای صاف کردن این بدهی و به دلیل کیفیت پایین برنامه کم‌مخاطب‌شان، هیچ سرمایه‌گذاری سراغ آنها نمی‌آید و در نتیجه از دریافت سفارش آگهی‌های پرسود نیز خبری نیست. «ایگور» به ثروت خانواده همسرش نیز پشت‌پا زده و نمی‌خواهد از رانت پدرزن «عمو بلم بزرگ» استفاده کند؛ بنابراین کار می‌کشد به تبلیغ «بوگیر توالت پاندا»، همین. کل زمان نمایش به رد و بدل شدن دیالوگ‌هایی در این باره که «ما بدهکاریم راجر» می‌گذرد.

کارگردان مشخصا بدون داشتن تصوری از اهمیت «میزانسن» در تئاتر حتی قواعد ابتدایی طراحی را رعایت نکرده بود؛ در نتیجه تماشاگر شاهد هیچ چیز نبود جز رفت‌وآمدها و حرکت‌های بی‌دلیل و تکراری و خسته‌کننده شخصیت‌ها به چپ و راست صحنه. دکور و لباس نمایش بر همین اساس کوچک‌ترین کارکرد دراماتیکی در پیکر اجرا نداشتند. نهایت امر هم ختم شد به آوردن میکروفن روی صحنه و آوازخوانی؛ کاری که تخصص اصلی همان بود. کارگردان حتی نتوانست از وجود یک پیانو در نمایش استفاده کند.  با این نمونه در سالن نیمه‌دولتی، تکلیف سالن‌های خصوصی تا حدی روشن است ولی تصمیم مدیریت مجموعه «تئاترشهر» (به عنوان مجموعه زیرنظر دولت) مبنی بر حذف گروه خوزستانی «مرثیه‌ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ» به کارگردانی مجتبی رستمی‌فر برگزیده جشنواره تئاتر دولتی فجر نمونه قابل مطالعه‌ای به دست می‌دهد؛ از اینکه دولت در مواجهه با تئاتر حقیقتا چه ارزش‌هایی مدنظر دارد؟ اثری که در جشنواره چهلم تئاتر فجر پنج تندیس (کارگردانی، طراحی صحنه، طراحی نور، طراحی لباس و طراحی حرکت) دریافت کرد، با وجود دریافت نوبت اجرا از مدیران دولت اجازه روی صحنه دریافت نکرد و گروه دیگری جایگزین آنها شد که یک ماه قبل‌تر حضور موفقی در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر تجربه کرده بود. به این ترتیب ظاهرا دولت علاوه بر حذف حمایت‌های مادی، مستقیما به شکل تازه‌ای از حذف گروه‌های کمتر شناخته ‌شده به نفع شناخته‌ شده‌ها روی آورده است؛ اما رصد میدانی خبرنگار «اعتماد» نشان می‌دهد به سبب سیاست‌های غلط مدیران فرهنگی و اقتصادی دولت، تعداد گروه‌هایی که «هیچ» انگاشته می‌شوند، رو به فزونی گذاشته و می‌رود که خودش را چون آنتی‌تزِ تزهای رسمی مطرح کند. سر بر آوردن از «هیچ».


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: بابک احمدی