چارسو پرس: سپتامبر 2020 گاردین در زمینه فعالیت رسانهای دست به یک اقدام انقلابی زد. این رسانه برای نخستینبار در تاریخ، نگارش سرمقاله روزنامه را به هوش مصنوعی سپرد. GPT-3 این مسوولیت را برعهده گرفت و بر پیشانی این متن تاریخی تیتر نوشت: «انقراض انسانها برای من بیفایده است!» چنانکه از تیتر برمیآید، قرار بود هوش مصنوعی طی این سرمقاله اعلام کند هرگونه نگرانی انسان از رباتها و هوش مصنوعی خطا است و هرگونه واهمه از بابت پیشرفت فناری و بحث پایان دادن به زندگی انسانی، بیمعنا است.
GPT-3 یا نسل سوم ترانسفورماتور از پیش آموزشدیده مولد، یک مدل ماشین یادگیری مبتنی بر شبکه عصبی مجازی است که برای تولید هر نوع متن تخصصی با استفاده از دادههای موجود در اینترنت آمادگی دارد. این فناوری که توسط کمپانی Open AI توسعه یافته، برای تولید حجم زیادی متن پیچیده، فقط مقدار اندکی متن ورودی (داده اولیه) نیاز دارد، همین. شما اطلاعات اولیه مقالهای که میخواهید را در اختیارش میگذارید و سیستم ظرف مدت کوتاهی متن علمی دریافت میکند. نوشتاری که شاید به میزان اندکی اصلاح، در حد بازنگری در بعضی واژهها نیاز داشته باشد. این متن بسته به سابقه سوژه (دیتاهای قبلی موجود در فضای سایبر) تا بیش از 10 هزار کلمه هم پیش میرود.
GPT-3 بزرگترین مدل زبانی تا امروز لقب گرفته و مدل پردازش زبان مایکروسافت به نام Turing-NLG با حدود 10 تا 17 میلیارد پارامتر یادگیری را با فاصله زیاد پشت سر گذاشته است. این شبکه عصبی بیش از 175 میلیارد پارامتر یادگیری پردازش میکند. اتفاقی که توقف ندارد و با توجه به گردش اطلاعات در فضای اینترنت، لحظه به لحظه روزآمد میشود. این پدیده بزرگترین شبکه عصبی تولیدشده از اوایل سال 2021 تا امروز به شمار میرود و از هر مدل قبلی برای نگارش متنهایی که انسان میتواند تولید کند، بهتر به نظر میرسد. با این توصیف هیچ عجیب نبود که شاهد باشیم خلق نمایشنامه و نمایش نیز به (AI (Artificial Intelligence سپرده شود. اتفاقی که رخ داد.
23 آگوست 2021 اولین نمایش با محوریت فناوری هوش مصنوعی در انگلستان روی صحنه رفت. چنانکه اشاره شد پاییز گذشته، این برنامه کامپیوتری با استفاده از فناوری یادگیری عمیق Deep Learning برای گاردین سرمقاله نوشت. GPT-3 در نوشتهاش استدلال کرد که چیزی برای ترس از رباتها وجود ندارد.
Kwame Kwei-Armah، مدیر هنری کمپانی تئاتری Young Vic، با الهام از این اتفاق دست به کار شد. او از خود پرسید: «برای همکاری خلاقانه بین هوش مصنوعی و انسان میتوان آیندهای متصور شد؟»، «هوش مصنوعی که توانسته مقاله بنویسد، آیا میتواند بهصورت Real Time در برابر مخاطبان نمایشنامه و اجرایی بسازد؟»
براساس این دو پرسش بود که قرار شد هوش مصنوعی در پروژه The Young Vic، به بررسی موضوع بپردازد و از توانایی خود استفاده کند. البته اثر تولیدی آنقدرها هم قطعهای دراماتورژی شده، تمرین شده و مجموعه کامل نمایشی در برابر تماشاگران نمیگذاشت، بلکه مخاطبان با یک متادرام (Meta Dram) مواجه میشدند، اجرایی که ظرف چندین شب متوالی ساخته میشد. اوج این فرآیند، ترکیبِ تخیل ماشین با کارگردانی و بازیگری و طراحی صحنه انسانها بود. برای نمونه در ساخت موسیقی متن اجرا نیز از الگوریتم استفاده شد.
گزارش منتقد تئاتر گاردین
آریفا اکبر، خبرنگار ارشد تئاتر گاردین در این باره گزارش داده: «فرآیند در روز اول، سورئال و مسحورکننده است، چون نه تنها پتانسیل خلاقیت ماشین را آشکار میکند، بلکه فرآیند خلق نمایشی که معمولا پشت درهای بسته و بهصورت پنهانی اتفاق میافتد را هم در برابر دیدگان تماشاگر قرار میدهد. تقریبا همه اعضای تیمِ تولید با لپتاپهای مقابلشان دورتادور، پشت سر ما تماشاگران نشستهاند. از جمله نویسندگان «چینونیرم اودیمبا» و «نینا سگال»، همراهِ بازیگران، ولید اختر، تایرون هگینز و سیمون ساندرز. خود سیستم هوش مصنوعی بدون چهره باقی میماند و افکارش بهصورت متن تایپی روی صحنه ظاهر میشود. ستاپ سالن در مقایسه با آخرین نمایشی که اینجا روی صحنه بود تغییر شکل داده است. هرم وارونه «دیوید آجای» بر فرازِ صحنه اکنون مانند یک استالاکتیت (مخروطهای آهکی آویزان از سقف غارها) درخشانِ میان سیارهای به نظر میرسد. نکته آنکه GPT-3 حتی اگر در شب افتتاحیه احساس اضطراب داشت، توانست به خوبی آن را پنهان کند. او خطاب به تماشاگران گفت: «باید به شما بگویم که این بسیار هیجانانگیز است. حرف زدن با انسانها، درباره هنر و... این واقعا اتفاق ویژهای است.»
در این اجرا از مخاطبان دعوت میشد سوال بپرسند و GPT-3 درست مثل یک اجراکننده طبیعی روی صحنه براساس درخواستها، روایتهایی میساخت: «یکبار مردی از نانتاکت بود...» یا توییتهای دونالد ترامپ را آگاهانه [محض جوک و خنده] به نفع خود جعل میکرد: «من بسیار باهوش هستم. من بسیار ثروتمند هستم، من بهترین اظهارنظرها را دارم، من از بهترین کلمهها استفاده میکنم.» زمانی که بخش دلقکبازی فرو نشست،
GPT-3 شروع کرد به ارایه مضامین جدی پیرامون ارزشهایی چون آزادی و دیگر مواردی که احساسات انسانی را تحتتاثیر قرار میدهند. گاهی شبیه اسپاک (شخصیت معروف مجموعهStar Trek) بیش از حد منطقی به نظر میرسید و در بعضی مواقع شبیه C-3PO (ربات مجموعه جنگ ستارگان) گستاخ.
هوش مصنوعی ملو درام و ژانر سیاسی میسازد
این گزارش همچنین بیان میکند: «جنیفر تانگ، کارگردان نمایش، مدیریت ماشین و شب افتتاحیه را با استادی اداره میکند و به این میاندیشد که آیا ما انسانها میتوانیم بر ترس یا سوءظن خود نسبت به هوش مصنوعی غلبه و با همکاری یکدیگر اثر هنری خلق کنیم.» برای آندست خوانندگانی که هنوز به تصویر روشنی از فرآیند طیشده نرسیدهاند میتوان توضیح داد که کار به این صورت پیش رفته که کارگردان ایدههای خام GPT-3 را برای بازنویسی به نویسندگان ارسال میکرده، همزمان سوالهایی خطاب به مخاطبان مطرح میشده و پروسه نقشآفرینی بازیگران روی صحنه با ترکیب اینها شکل میگرفته. «تانگ به ما [مخاطبان] میگوید که هوش مصنوعی مستعد خلق داستانهای ملودراماتیک درباره جنسیت، خشونت و مرگ است. او همچنین برخورد متعصبانه نشان میدهد و اصرار دارد شخصیتی که «ولید اختر» بازی میکند یک تروریست توصیف شود، یا گاهی مانند صفحه ویکیپدیا اطلاعات حجیم منتشر میکند. هوش مصنوعی به درخواستهای درست واکنش نشان میدهد و میگوید که میتواند اصالتا بیندیشد و به طرز شگفتانگیزی، جهانهای خیالی بسازد.»
آریفا اکبر مینویسد: «وقتی از او خواسته میشود ایدههای داستانیاش را بهصورت توفان فکری brainstorm طرح کند، موضوعهایی مانند مسائل هویتی و بزرگترین نگرانیهای سیاسی و سیارهای مانند فاجعه آب و هوا، قحطی و بیماری را وسط میکشد. از هرج و مرج و احساس حبس شدن صحبت میکند که به نظر میرسد استعارهای عالی برای بحث همهگیریها باشد (اگرچه پایگاه دانشش اینجا در حد سال 2019 متوقف میماند، بنابراین در واقع از ویروس کرونا آگاه نیست). در نهایت یک داستان عاشقانه پیشنهاد میدهد. مونولوگی در مورد عدم انطباق افراد با وضعیت و مقوله آزادی. چیزی مینویسد که بخشی از فیلم Trainspotting به نظر میرسد: «آزادی را انتخاب کن! زندگی را انتخاب کن!» در مونولوگهای دیگر، او با عذاب درباره محدودیتهای اراده آزاد و شرطیسازی و میل به فرار میگوید؛ مثل اندیشههای یک ضدقهرمان در آثار داستایوفسکی. در بخش دیگری تانگ و تیمش خط داستانی GPT-3 در مورد «برخورد بزرگ» را دنبال میکنند؛ جایی که در آن انسانها «جانورانی انسانوش» هستند؛ شبیه morlockهای اچ.جی.ولز، سوار بر ماشین زمان. هوش مصنوعی دنیایی آخرالزمانی و دیستوپیایی میسازد که ممکن است خیلی راحت به عنوان فیلم ژانر فاجعهای با بودجه کلان ساخته شود اما در میان داستانهای کلیشهای یک رابطه دشوار مادر- پسری هم وجود دارد که حاوی تفاوتهای ظریف و «انسانی» بیشتری است. هوش مصنوعی قبلا فیلمنامه و نمایشنامه نوشته است؛ اما این تئاتر محدودیتهای تخیل ماشینی را آشکار کرد. در یکی از تجربهها در قالب همکاری بین مرکز چک در لندن و تئاتر شواندای پراگ، داستان، عجیب و غریب پیش رفت. هیچ بینش احساسی وجود نداشت و شخصیتها کاملا مسطح (تیپیک) بودند. ترکیب تلاشهای انسان با هوش مصنوعی به روشی که تانگ و تیمش نشان میدهند، ممکن است به نتایج بسیار متفاوتی بینجامد. اینجا داستان حاوی دسیسه، اکشن، شخصیتپردازی و درگیری است و این جنبه نمایش چنین احساسی به وجود میآورد که معجزه واقعی در برابر چشمان ما رخ نشان داده و «از ابتدا تا انتهای نمایش، فضای اتاق در حالی که داستانی در آن شروع به زنده و ساخته شدن میکند، بینظیر حفظ میشود. شگفتی واقعی اینجا است که انسان و هوش مصنوعی در این خیالپردازی هرچه بیشتر شبیه هم شدهاند.»
کجای جهان ایستادهایم؟
کمپانی تئاتر «یانگ ویک» حالا پروژه AI را به سرانجام رسانده و باید منتظر پروژه سال 2023 آنها باشیم. این گزارش تا حد زیادی به دلایلی واضح نوشته شد؛ اینکه فعالان تئاتری، بهویژه مدیران این عرصه از یاد نبرند جریان تئاتر جهان حالا گوشههای متفاوتی را تجربه و آزمایش میکند، آنهم در روزهایی که جشنواره تئاتر برپاست و مخاطبان هنرهای نمایشی کوچکترین سیگنالی مبنی بر اهمیت دادن و توجه به رویکردهای نوین از دستاندرکاران فستیوال دریافت نمیکنند. مشاهده تصاویر تئاترهایی که همین ماههای اخیر روی صحنه رفت به ما فقط یک پیام میفرستد: متاسفانه از حرکت به سمت نوآوری هیچ خبری نیست. اواخر نمایشها بازگشتی اسفناک نشان میدهند به طراحیهای «دهه شصتی» ایران که در آنها کاراکتر زن یا مردی میانسال، دست به کمر روی صحنه ایستاده. یکی، دو تا پشتی و چراغ نفتی و خاطرهبازی با سالهای خوش رفته. ساختن تئاتر با چند عدد سیبزمینی و انار و پیاز. نمایشنامهای که انگار دههها در غار زندانی بوده و از پیشرفتهای نگارشی و فرمی دهههای اخیر هنرهای نمایشی بیخبر مانده.
مخاطب آگاه متوجه است به چه شکل و شمایل نمایشهایی ارجاع میدهیم. تئاترهای کلاهنمدی باب روزِ سنگلجِ در دهه چهل. حتی عقبتر از نمایشنامه و رویکرد اجرایی «بلبل سرگشته». به قول یکی از فرهاد مهندسپور، نمایشنامههای «پیشا حسن مقدمی»!
ما در ایران کمپانی تئاتر نداریم و نهاد دولت دههها است که فکر به چنین موضوعی را کنار گذاشته؛ اواخر دهه هفتاد در دولت اصلاحات تلاشهایی صورت گرفت که با بیدرایتی بعضی تئاتریها ناکام ماند. همین فقر کمپانی و حرکت نکردن به سوی خصوصیسازی و حمایت از گروهها و کمپانیها - که به نظر نگارنده آگاهانه اتفاق افتاده- موجب شده تئاتر ما فضایی در خود مانده و مدام درگیر روزمرّگی را تجربه کند. از سوی دیگر آسیبهای اجتماعی و تنشهای سیاسی بعضا به حدی میرسد که هنرمند فرصت نمیکند به چنین تجربههایی حتی نزدیک شود. این درحالی است که هنرمندان تئاتر دیگر کشورها علاوه بر کسب دانش و تجربه در استفاده از فناوریهای نوین، به بحرانهای جهانی و مباحثی مانند محیطزیست نیز توجه ویژه نشان میدهند.
بسترها فراهم نشود، هنرمندان میروند
یک جستوجوی ساده در تئاتر ما نشان خواهد داد که نمایشنامهنویس و کارگردان ایرانی حتی یک کلمه به «جنگل هیرکانی» یا بحران «خشکیدن پی در پی دریاچهها و تالابها» اشاره نکردهاند. اواخر اعلام شد شرکتهای استارتآپی ما در حوزه فناوری به دلیل کاهش دسترسیها و فیلترینگ بهصورت گروهی از کشور کوچ میکنند یا گروههای تئاتری کشور به دلیل فیلتر اینستاگرام و دیگر شبکههای اجتماعی عملا توان تبلیغ آثارشان را از دست دادهاند. فیلترینگ گسترده و قطعیهای مکرر اینترنت دست به دست هم دادند تا بخش مهمی از استارتآپها در آستانه ورشکستگی قرار گیرند یا با تعدیل نیروی فراگیر مواجه شوند. طبیعتا در چنین شرایطی راهکار کوتاهمدت صاحبان کسبوکارها و متخصصان این حوزه، مهاجرت موقت به کشورهایی است که بتوانند حداقلهایی چون امنیت زیرساختی اینترنت و فیلتر نبودن شبکههای اجتماعی و امکان برقراری ارتباط با سایر اکوسیستمهای استارتآپی دنیا را داشته باشند. «رصدخانه مهاجرت ایران» اخیرا گزارش داده خیل عظیم مهاجرت استارتآپیها به کشور ترکیه به شکل بیسابقهای شروع شده است. بیشتر استارتآپها به دنبال این هستند که به طرق مختلف، خصوصا از طریق استارتآپ ویزا، مجوز مهاجرت به کشورهایی را بگیرند که از شرکتها حمایتهای ویژه میکنند تا با کمک شرکتهای سرمایهگذار خطرپذیر بینالمللی بتوانند از ظرفیت و توانمندیهایشان به درستی استفاده کنند.
کشورهای اروپایی مختلف از جمله پرتغال، استونی، انگلیس و فرانسه و برخی کشورهای حاشیه خلیجفارس مانند امارات شرایط خوبی برای استارتآپها ایجاد کردهاند تا بتوانند شرکتهای VC را به سرمایهگذاری (معمولا این سرمایهگذاریها با رقمهای بالا صورت میگیرد) و گرفتن اقامت آن کشور مجاب کنند. در این صورت مدیران عامل میتوانند به همراه تیم همراه به کشور مربوطه مهاجرت کنند. نگرانی ما حالا میتواند این باشد که گروههای تئاتری و هنرمندان شناخته شده این عرصه به واسطه رزومه و کسب دانش و تجربه کافی مسیر مشابه در پیش گیرند؛ اما به دلیل ماهیت متفاوت فعالیت فرهنگی، این مهاجرت میتواند نوع دیگری باشد. ادامه تحصیل، فرصتهای مطالعاتی و همکاری مشترک با کمپانیهای خارجی که به احتمال زیاد سفری است بدون بازگشت. این مهاجرت حتی میتواند در داخل! صورت گیرد، منتها از روی زمین به زیر زمین. در هر صورت بحث اصلی گزارش این است که فرصت فکر کردن به شیوههای گوناگون تئاتری یکی پس از دیگری از دست میرود و این وضعیت هنر ما را به کنج غار تنگ و تاریک هدایت میکند؛ غاری که زمین تا آسمان با تمثیل مشهور افلاطون تفاوت میکند.
///.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: بابک احمدی