چارسو پرس: معروف است که دنیای غرب چهار سال درگیر جنگ جهانی دوم بود، هشت دهه است که تولید سینمایی در سطح بالا در این حوزه دارد، ولی ما هشت سال درگیر جنگ تحمیلی و دفاع مقدس خود بودیم اما در این حوزه از خم یک کوچه هم نگذشتیم.
رویدادی که هشت سال جامعه و کشور را در آن سطح درگیر خود کرده بود و علاوه بر وجه های مشترک، جنبههای فکری و درونی منحصر به خود را داشت، قطعا هم از گنجینه قصهها و درامهای جذاب متنوعی برخوردار است و هم اینکه دارای شخصیتهای شایسته ای است که حق مطلب در قبال آنها باید رعایت شود و هنوز نشده است.
علاوه بر جزء جزء حاضران در آن جنگ که برای دفاع از وطن و اعتقادات خود از مهمترین سرمایه انسانی، یعنی جانشان، گذشته بودند، جنگ ما شخصیتهای برجسته ای هم داشت که با خلاقیتها، دانش و رشادتهای خود خالق حماسه های قابل اعتنایی شدند. مشخصا، فرماندهان جوان سپاه و بسیج و فرماندهان میانسال ارتش، از سوژههای مناسب و بعضا بکری هستند که سینمای ایران با توجه کردن به آنها، هم آثار جذابی میتواند خلق کند و هم از این رهگذر، تداوم بخش اصولی باشد که در زندگی و زمامداری ما جزو ارزشهای ملی محسوب میشوند.
در این میان، رزمندگان و فرماندهان ارتش که در آثار دفاع مقدسی سینمای ایران قبلتر کمتر به آنها توجه شده است، از اولویت و نوعی جذابیت خاص هم برخوردارند.
طبیعی است که مسوولیت در قبال همه آنچه در جملههای پیشین یاد شد، آنچنان است که اتفاقا در قبال آثار مربوط به سینمای دفاع مقدسمان، داوری و ارزیابی باید با جدیت و حساسیت بیشتری صورت گیرد و به هیچ وجه نباید با مصلحت اندیشی و اولویت بخشیدن به مسائل عقیدتی، زمینهای را فراهم کنیم که اخلال در ارتباط گیری نسلهای پسین با آن مفهومهای ارزشمند و در کل، سینمای جنگ و دفاع مقدس، با خلق آثار ضعیف، جدیتر شود.
نیروهای نظامی کلاسیک (ارتشی) و مردمی (پاسداران افتخاری) در جنگ هشت ساله ما از تنوع برخوردار بودند. همچنین بهخاطر وسعت جغرافیایی و تاریخی جنگ هشت ساله، شخصیتهای شاخص بسیاری وجود دارند که سینمای ما هنوز به آنها نپرداخته است. از این رو وقتی درباره یکی از فرماندهان شاخص جنگ قرار است به فاصله ای کم، فیلم دومی ساخته شود، پس از پرسشی که در ذهن ما شکل میدهد، این تصور را به وجود میآورد که لابد فیلم دوم خیلی شاخصتر بوده که توجیهی برای این "تکرار" شده است.
حال تصورش را بکنید که برعکس شود. یعنی فیلم دوم، از فیلم اول به مراتب ضعیف تر باشد. درباره فیلم «های پاور» (داستان زندگی فرمانده شهید، خلبان منصور ستاری) که در بخش رقابتی چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد، شرایط اینچنین است.
فیلم البته به مقطع دیگری از زندگی شهید ستاری میپردازد، متفاوت از آنچه که در فیلم مشابه پیشین («منصور») به تصویر کشیده شده بود اما گذشته از اینکه اصل موضوع هم تفاوت چندانی نمیکند و توجیهی محسوب نمیشود، کیفیت کار به گونهای است که پرسشهای متعددی را پدید میآورد؛ چرا درباره یک شخصیت از میان فرماندهان همان ارتش که کمتر به فرماندهانش در سینما پرداخته شده و گزینههای متعددی برای فیلمسازی دارد، یک شخصیت در دو فیلم تکرار میشود؟ آیا این انتخاب تکراری به مسائل فرامتنی، ازجمله اشتغال فرزند شهید در مسولیت به نسبت عالیرتبه دولتی برمیگردد؟ فرآیند سفارش ساخت اثر به سازندگانش چگونه بوده است؟ کارگردان اثر در خود توان پذیرش این مسوولیت را میدیده است؟ آیا کارگردان اثر تواناییهای فنی لازم را داشته اما شرایط بهگونهای بوده که در آفرینش یک اثر کیفی مطلوب ناموفق شده است؟ ناظران کیفی طرح چه کسانی بودهاند و مسوولیت خود را چگونه به انجام رسانده اند؟ و....
«های پاور» از فیلمنامهای متوسط برخوردار است، چراکه بخشی از آن در چارچوب اتفاقهای واقعی بوده و بخشی برمبنای خلاقیت. دیالوگنویسی ها متوسط اما نحوه بیان آنها توسط بازیگران، از نقطه ضعفهای فیلم محسوب میشود. در کل، بازیگردانی فیلم چه در ارتباط با بازیگران حرفهای و چه نابازیگران آن، زیر حد استاندارد است. علاوه بر این، پرسشهایی هم وجود دارد مبنی بر اینکه آیا در انتخاب اتابک نادری (برای نقش شهید ستاری) صرف تشابه چهره و با توجه به پیشینه نوع بازیگری اش برای نقش یک چهره کاریزماتیک معنوی، انتخاب درستی بوده است؟ آیا از تواناییهای ذاتی و حرفهای علیرام نورایی (برای نقش خلبان شهید عباس بابایی) به درستی استفاده شده است؟
در حوزههای فنی نیز این پرسش و نکته وجود دارد که آیا تنها با نمایش کالبد هواپیماهای جنگی و چند جلوه ویژه معمولی، توان رقابت با رقیبانی چون آمریکا را داریم؟
اما همه این پرسشها زیر این پرسش کلی تعریف میشوند: چرا «های پاور» اینگونه ساخته شد؟
هر آنچه از ۲۴ فیلم «سودای سیمرغ» میدانیم
بیشتر بخوانید: صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر
منبع: خبرگزاری ایسنا
نویسنده: علیرضا بهرامی