در برخی گوشه‌های داستان و مهمتر از همه، نام فیلم که از جایی به بعد، داستان و مشخصا، سکانس آخر فیلم را لو می‌دهد. بین «آغوش» و «درخت» دست‌کم یکی شان باید حذف شود تا از این بلا برهد.

چارسو پرس: ما در کشوری زندگی می‌کنیم که در نظام آموزشی‌اش از همان دوم ابتدایی مدام تکرار می‌کنند «کشور ما چهار فصل» است. این یعنی ایران از یک تنوع جغرافیایی و قومیتی برخوردار است. حال پرسش این می‌شود که وقتی اموختگان این نظام آموزشی در بزرگسالی فیلمساز می‌شوند، این آموزه‌ها و واقعیت‌ها کجا در کارشان نمود می‌یابد؟

در چند سال گذشته نوعی از آثار سینمایی در ایران ساخته شده که نه‌تنها به جغرافیا، بلکه به فرهنگ بومی آذربایجان هم توجه دارد. فیلم‌های عمدتا موفق یا قابل قبولی هم بوده‌اند. البته شواهد بیانگر این واقعیت است که این اتفاق به‌صورت همت‌ها و علاقه‌های فردی رخ داده و اینجا هم یک مهندسی فرهنگی و کار تشکیلاتی و سازمانی ازطرف نهادهای رسمی در میان نیست. یا دست‌کم سهمشان کم یا در میانه‌های اقدام است.

از سویی دیگر، سینمای ما در یکی دو دهه گذشته تحت تاثیر ظهور فیلمسازانی بوده که در عرصه‌های ملی و بین‌المللی به توفیق رسیده و آثارشان امضای مخصوصی داشته است؛ چهره‌هایی همچون مجید مجیدی و اصغر فرهادی با آثار موفقشان باعث شدند که خیل سینماگران جوان یا دستیاران و شاگردانشان در فضای فیلم‌ها به تقلید و تکثیر آنان بپردازند. این ماجرا مخصوصا درباره فرهادی صدق داشت که انبوه فیلم‌های موسوم به "آپارتمانی" با یک فضای درونی مشابه عرضه شدند و چند سالی هم جشنواره فیلم فجر درگیر ساخت و حضور این‌گونه آثار بود. در مقابل هم به دلایلی ازجمله پرهیز از این نوع سینما، فیلمهای موسوم به جاده‌ای یا فیلم‌هایی که درامشان در دشت و بیابان می‌گذشت، پررونق شدند.

کارگردان «در آغوش درخت»، حاضر در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر، فضایی متفاوت از این افراط‌ها به‌کار گرفته، البته به تفریط هم دچار نشده است. فیلم او به طبیعت آذربایجان و ارتباط کودکان با مظاهر طبیعت توجه خوشایندی داشته اما نه به شکل افراطی، و در خدمت قصه. برخوردش با فرنگ مردم آذربایجان هم به همین شکل بینابینی بوده است. فیلم، شهری و آپارتمانی نیست اما انسان‌هایش از مظاهر زندگی شهری اصلا به دور نیستند و در تحصیلات و شخصیت فردی و سبک زندگی گرفته تا ابزار مورد استفاده‌شان، همان آدم‌های شهری هستند که حالا در جغرافیای دیگری زندگی می‌کنند. روابط بین زن و شوهر هم از این قاعده مستثنا نیست، تا جایی‌که روابط بین قومیتی را هم مورد توجه قرار داده است. همه‌چیز در فیلم مورد بحث ما نسبی است، حتا اخلاق.

درباره «در آغوش درخت»؛ در چالش فیلم‌های آپارتمانی و بیابانیفیلم سینمایی در آغوش درخت

بازی بازیگران «در آغوش درخت» نیز تحت کنترل بازیگردان یا کارگردان، به‌اندازه است. در این میان البته روح‌الله زمانی کمی افراط دارد و در کل این بازیگر در حال تبدیل شدن به یک بازیگر تیپ کلیشه‌ای است. به‌کارگیری نابازیگران یا بازیگران محلی نیز در این فیلم کاملا در کنترل کارگردان بوده است.

یادتان است که در نقد فیلم «عطرآلود» گفتیم برخی فیلمسازان و نهادهای سرمایه‌گذار هستند که طی دهه‌ها نگاه و بیانشان نسبت به مفهوم‌هایی معنایی و معنوی تغییری نمی‌کند، تا جایی که به تکرار و کلیشه‌زدگی مبتلا می‌شوند؟ فیلم «در آغوش درخت» با مشارکت همان نهادی ساخته شده که آن فیلم را ساخته بود اما این شاید حضور دیگر نهاد مشارکت‌کننده یا شاید هوشمندی کارگردانش بوده که در ساخت فیلمی در خدمت مفهوم خانواده ایرانی، از آن تکرارهای آزاردهنده خبری نیست. با این حال هوشمندی اش در جاهایی انگار به کار گرفته نشده است. در برخی گوشه‌های داستان و مهمتر از همه، نام فیلم که از جایی به بعد، داستان و مشخصا، سکانس آخر فیلم را لو می‌دهد. بین «آغوش» و «درخت» دست‌کم یکی شان باید حذف شود تا از این بلا برهد.

اما در مجموع نام این فیلم هم در فهرست نامزدهای جشنواره ممکن است دست‌کم یکی دو بار تکرار شود، چه در زمینه کارگردانی یا حوزه‌هایی چون فیلمبرداری و موسیقی، تا برخی بازیگرانش.

هر آنچه از ۲۴ فیلم «سودای سیمرغ» می‌دانیم

بیشتر بخوانید: صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر


منبع: خبرگزاری ایسنا
نویسنده: علیرضا بهرامی