سید محمد مساوات در گفت و گو با سایت خبری تئاتر گفت: ما خیلی از خلاقیت می‌شنویم. این که یک نمایشنامه خلاقه چیست؟ بازی خلاقه و تئاتر خلاقه چگونه است؟ من خیلی اعتقادی به کنکاش در خلاقیت ندارم ولی معتقدم با دقت به کلیشه‌ها می‌توان زوایایی را کشف کرد که در نهایت خلاقیت خود به خود شکل بگیرد. از این رو به شدت دارم این روزها به قصه شنگول و منگول فکر می‌کنم!

چارسو پرس: نمایش «خانه واده» بعد از اجرای عموم (که از 9 آذر تا 26 دی ماه امسال بود)، حالا در سی و سومین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر، در بخش‌های «مسابقه بین‌الملل» و «مرور تئاتر ایران در سال 1393» شرکت کرده و دوشنبه (6 بهمن ماه) 2 اجرا در تالار استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر داشت؛ اجراهایی که با استقبال زیاد مخاطبان و حضور تعداد زیاد میهمانان ویژه، برگزار شدند. در حالی که اعلام شده بود، اجرای دوم با نیم ساعت تاخیر همراه است، خبرنگاران، کسانی که بلیط میهمان داشتند و میهمانان با کارت وی‌آی‌پی با 40 دقیقه تاخیر اجازه ورود پیدا کردند و با صندلی‌های پر رو به رو شدند. مسئولان سالن از گروه خواستند کمی عقب‌تر بازی کنند و مخاطبان سه ردیف در صحنه نشستند. نمایش «خانه واده» اما به هر حال با استقبال تماشاگران و تشویق تماشاگران رو به رو شد.

سید محمد مساوات، که فارغ‌التحصیل کارشناسی نقاشی است و تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد نمایش را نیمه‌کاره رها کرده و از سال 86 نمایش‌هایی را به روی صحنه برده، بعد از «قصه ظهر جمعه» و «قیاس‌الدین مع‌الفارق» حالا در «خانه واده» زندگی یک خانواده خوشبخت را روایت می‌کند که کم‌کم از هم گسسته می‌شوند. نمایش از فضای تاریک اتاق غذاخوری خانواده شروع می‌شود، کم‌کم با اعضای خانواده که پدربزرگ، مادربزرگ، پدر، مادر، پسر بزرگ، دختر و پسر کوچک تشکیل شده، آشنا می‌شویم و بعد اولین گره داستان با هدیه پدر خانواده و انکار وجود این هدیه توسط پسر بزرگ رخ می‌دهد. روایت مساوات از زندگی، خانواده، خوشبختی و مهمتر از همه، واقعیت، روایتی انتزاعی است که با جذابیت‌های بصری و اجرای متفاوت به دل مخاطبان نشسته است.

بعد از اجرای دوم این اثر در جشنواره تئاتر فجر، با سید محمد مساوات، نویسنده و کارگردان «خانه واده» درباره این نمایش صحبت کردم.

ایده نمایشنامه «خانه واده» از کجا آمد و چه طور به اجرا رسید؟

در یک شرایط اضطراری، قرار بود یک کار دیگر را اجرا برویم ولی چون اعتقاد به تکرار ندارم، تصمیم گرفتم چیز دیگری بنویسم. چیزی نداشتیم. آرام آرام این را نوشتیم البته خودم خیلی از نمایشنامه راضی هستم هر چند در این شکل اجرا کمتر درباره متن صحبت می‌کنند. احساسم این است که «خانه واده» آغاز خوبی است برای یک جریان و نگاه در نمایشنامه‌نویسی. چون روی کلیشه‌ها و امور به شدت تکراری دست می‌گذارد.

ما خیلی از خلاقیت می‌شنویم. این که یک نمایشنامه خلاقه چیست؟ بازی خلاقه و تئاتر خلاقه چگونه است؟ من خیلی اعتقادی به کنکاش در خلاقیت ندارم ولی معتقدم با دقت به کلیشه‌ها می‌توان زوایایی را کشف کرد که در نهایت خلاقیت خود به خود شکل بگیرد. از این رو به شدت دارم این روزها به قصه شنگول و منگول فکر می‌کنم!

چیزهایی که آن قدر شنیده‌ایم که اصلاً متوجهشان نمی‌شویم. خانواده هم همین خاصیت را دارد. من اسم خانواده را خیلی مناسب یک اثر دراماتیک نمی‌دانم ولی وقتی ریخت نوشتاری خانواده عوض و تبدیل به سه سیلاب خانه واده می‌شود، انگار نمایشنامه هم از همین نقطه آغازین متولد می‌شود. همه چیز خیلی وام‌دار شکل نوشتاری عنوان نمایشنامه هستند؛ هم اجرا و هم متن.

من فکر می کنم هیچ موضوعی در تئاتر یا زندگی خیلی روشن نیست. اگر وجوه تاریک هر امری را در نظر بگیریم به نظرم می‌شود از دل آن هزاران نمایشنامه، نقاشی و موسیقی به دست آورد.

چه طور به این شکل از اجرا رسیدید؟

خب نمایش قبلی [قیاس‌الدین مع‌الفارق] تقریباً همین شکل اجرا را داشت البته خانه وا ده پیچیده‌تر است و خیلی هم ادعایی ندارم که کامل است. در بازی‌های قیاس‌الدین مع الفارق تقریباً این فضای بیومکانیک گونه را تجربه کرده بودیم. اینجا هم این شکل اجرا آمده و سعی کردم کاملترش کنم. البته رقص پینا و فیلم آگراندیسمان آنتونیونی، دندان سگ لانتیموس، فیلم‌های هانکه و تارانتینو همه روی من تاثیر گذاشته‌اند و من سعی کردم به شکل خودپردازانه بازتاب همه چیزهایی را که دیده‌ام و دوست داشته‌ام بازتابش را در آثارم بیاورم.

بازیگرها چه قدر در اجرای این سبک دخیل بودند؟

خیلی زیاد ولی بداهه اصلاً نبود. معتقدم به تعبیر گروتفسکی تئاتر می‌ماند با تماشاگران و بازیگرانش. بازیگران خانه واده هم از 4،5 ماه پیش استندبای برای تمرین بودند. شرط من این بود و همه ماندند.

شما طی چند سال گذشته، چند کار قابل توجه انجام دادید و حالا هم این نمایش. خودتان این روند را چه طور می‌بینید؟

من خیلی دوست ندارم در مورد گذشته فکر کنم. احساسم این است که این اولین کارم است. ولی دوست دارم هر کاری که می‌کنم با قبلی‌ها تفاوت داشته باشد. مثلاً قصه ظهر جمعه، به شدت فضای شبه ناتورالیستی داشت و در دهه 70 اتفاق می‌افتاد. این کار هم به نظرم کار خطرناک، سخت و ترسناکی بود. همه هم می گفتند: نکن! ولی خداروشکر فیدبک‌ها خیلی خوب بود.

از چه نظر ترسناک بود؟

از نظر هم شکل اجرا و هم شکل متن و میزان حوصله تماشاگران و مفاهیمی که در نمایشنامه وجود دارد و کمی کار را شبه فلسفی هم می‌شود قلمداد کرد. تایم اجرایمان 75 دقیقه بود ولی به 60 دقیقه رسیدیم. چون احساس می‌کردم این نمایشنامه بیشتر شبیه یک کتاب تئوری است. که خواندنش مثل رمان نیست. ممکن است در یک ساعت 100 صفحه از یک رمان را بخوانید ولی 30 صفحه از یک کتاب تئوریک مثلاً درباب پدیدارشناسی را شاید در 4 روز هم نتوانید بخوانید. برای همین احساس می‌کردم خیلی کار خطرناکی است و این که تماشاگر توانست طاقت بیاورد و کیف هم بکند، به نظرم اتفاق خیلی خوبی است. این نشان می‌دهد احتمالاً ما تماشاگران خیلی خوبی داریم.

پس برای کار بعدی قرار است یک نمایشنامه و اجرای متفاوت و غافلگیرکننده ببینیم؟ برنامه‌ای دارید؟

والا هنوز نه. الان فقط یک اسم دارم؛ «بی پدر» که باید رویش کار کنم.

معمولاً این طور نیست که نمایش‌ها تهیه کننده داشته باشند، اما در «خانه واده» نام تهیه کننده آمده. چه طور شد این سمت را اضافه کردید؟

ببینید، تهیه کننده در تئاتر ما فقط یک اسم است که به نظرم خیلی هم درست نیست. چون فقط مادرخرج است. در حالی که تهیه کننده یعنی کسی که بیاید با کارگردان قرارداد ببندد بگوید فلان مقدار می‌دهم. کار هر چه قدر فروخت، تو سهم توافقی را برمی‌داری و بقیه به من مربوط است. اما اینجا این طوری نیست. عنوان تهیه‌کننده کمی توام با تعارف و رودربایستی است.

جشنواره امسال چه طور بود؟

متاسفانه کارها را ندیده‌ام. چون جشنواره نظم مشخصی ندارد. من هم اصلاً حوصله شلوغی و بلیط و...

و پشت در ایستادن! که سر کار خودتان هم خیلی زیاد اتفاق افتاد...

بله. متاسفانه ما قدرتی برای کنترل این مسایل نداریم ولی تماشاگران به ما غر می‌زنند!

ولی به هر حال هم این اجراها و هم اجراهای عموم با استقبال رو به رو شدند. بنا دارید که اجرای عموم دوباره‌ای برای خانه واده بگیرید؟

خیر. حتماً دیگر مُرد.  

یعنی این آخرین اجرایی بود که از خانه واده دیدیم؟!

حالا شاید آخرین اجرا نباشد. مثلاً دو اجرا هم در شهرستان برویم.

در کدام شهرستان‌ها؟ برنامه دقیقی برای این کار دارید؟

برای یزد، شیراز و اهواز صحبت‌هایی شده ولی هنوز مشخص نیست. واقعیت این است که خودم خیلی علاقه‌ای به اجراهای متعدد ندارم. همین دو اجرای جشنواره را هم با اکراه انجام دادم. دیگر انگیزه‌اش را ندارم.

چرا؟

برای این که معتقدم تئاتر یک دوره حیات دارد و بعد می‌میرد. این احساس من است و خیلی از اساتید نقض این را می‌گویند. احساس می‌کنم تمام شده و باید به چیز دیگری فکر کرد. ولی صحبتی شده مبنی بر این که چند شهرستان هم اجرا ببریم.

چون یکی از مشکلاتی که در جشنواره دیدیم این بود که خیلی از اجراهای برگزیده مناطق چندان چنگی به دل نمی‌زدند! آیا به جز در تهران در هیچ شهر دیگری نباید تئاتر خوب دیده شود؟

من یک بار کرمانشاه رفتم. وضعیت تئاتر شهر و بچه هایی که آنجا کار می‌کنند را دیدم. به نظرم این قدر غم‌انگیز است که آدم می‌تواند برود یک سال بخوابد از غصه! نمی‌دانم. نه دیگر! حتمن باید تهران بیایند کار کنند. این یک لاجرم است که متاسفانه دستگاه فرهنگی هیچ فکری برایش نمی‌کند و من متاسفم.