کوروش شاهونه به مانند نمایش مانستر، در نمایش هیدن وضعیتی آستانه‌ای آفریده که حضور «دیگری» امکان عبور از این آستانه را فراهم می‌کند. «دیگری» در مانستر یک مرد «نصاب پرده» است و اینجا یک مامور اورژانس. ادبیات، تئاتر و سینمای این روزهای ما، اغلب از حضور تاثیرگذار «دیگری» محروم است

چارسو پرس: در مردادماه داغ تهران، بعد از پایان یافتن تعطیلات تاسوعا و عاشورای حسینی، تئاتر با اجراهای تازه‌ای به کار خود ادامه داده است. گروهی از باتجربه‌ها بار دیگر به صحنه بازگشته‌اند و حتی شاهد اجرا در باغ کتاب تهران هستیم. در این میان اجراهایی از گروه‌های جوان و ناشناخته هم همچنان ادامه دارد و می‌توان رگه‌هایی از خلاقیت و جسارت را در بعضی از آنان مشاهده کرد. این هفته و بنابر استقبال مخاطبان از نمایش «هیدن» به این اجرا خواهیم پرداخت که به نظر می‌آید توانسته باشد تا حدودی رضایت تماشاگران و منتقدان را برآورده کند. نمایشی که این روزها دو اجرایی شده و تمامی بلیت‌هایش به فروش رسیده است. کوروش شاهونه نشان داده نبض صحنه و تماشاگر را به‌خوبی می‌شناسد و می‌تواند همچنان به تولید اجراهایی بحث‌برانگیز مبادرت ورزد.

در همان ابتدا وقتی زن و شوهر نمایش «هیدن» در باب قتلی گفتگو می‌کنند که یادآور قصه نمایش «مانستر» است می‌توان حدس زد که فضای مانستری در اینجا هم همچنان ادامه دارد و قرار است تکامل یابد و مخاطبان را غافلگیر کند. نوعی تاکید گذاشتن بر فضاهای پر ابهام و صد البته مستعد جرم و جنایت که بار دیگر به میانجی شکلی از معلولیت، تشدید شده و بر صحنه احضار می‌گردد. نابینایی زن مولفه‌ای است تاثیرگذار بر کل ساختار روایی این نمایش. گویی در جایگاه یک تماشاگر، تمامی حوادث صحنه را می‌بایست دوبار به تماشا نشست، یک‌بار از طریق چشم خویش و بار دیگر از دریچه چشمان زنی که توانایی دیدن ندارد اما همه چیز بر مدار هویت و سوبژکتیویته او می‌چرخد. اگر این نکته را پذیرا باشیم که جهان مدرن بیش از پیش بر «بصریت» بنا شده و «مشاهده» امری است ضروری از برای ادراک جهان موجود، حال با زنی نابینا طرف هستیم که با شهودش جهان را زندگی می‌کند. با نگاهی اسپینوزایی بر نمایش هیدن می‌توان این پرسش را مطرح کرد که بدن یک انسان قادر به انجام چه کارهایی است و بدن یک زن نابینا، توانا به چه اعمال و بالقوه‌گی‌هایی. مسئله اینجاست که ژان در مقام یک زن نابینا، محدودیت‌های خویش را به خوبی می‌شناسد و وابستگی‌اش به اطرافیان را بر زبان می‌آورد. او بیش از آنکه بر فعلیت‌یافتن بالقوه‌گی‌هایش مشتاق باشد به قول آگامبن بر آن‌چه می‌تواند انجام ندهد تمایل دارد. رفتار غیراخلاقی همسرش «میت» که از ناتوانی او سواستفاده می‌کند، وجه ایجابی زندگی زن را بالفعل می‌کند. به دیگر سخن، ژان بعنوان یک زن نابینا از آن‌چه می‌توانسته انجام دهد و بنابر ملاحظات زندگی زناشویی صرف نظر کرده، دست می‌شوید و تمام قد در تمنای تادیب همسر خیانت‌پیشه برمی‌آید. اگر تا پیش از این، چشمان مرد قسمتی از امکان فهم جهان برای ژان بود، حال اما با آشکار شدن رازهای پنهان خانوادگی، این اعتماد و وابستگی به چشمان یک همسر خیانت‌کار، می‌بایست پایان یابد و عاملیت زنانه ژان، از نو پدیدار شود. ژان می‌خواهد از خود اعاده حیثیت کند و این ساختار دروغین زندگی خانوادگی را از هم بپاشاند. آیا موفق می‌شود؟ اجرا به این پرسش، پاسخ روشنی نمی‌دهد. اما مسئله نه در پیروزی زن که از قضا، خواست او در خاتمه دادن به  دروغ و خیانت است.

به نظر می‌آید نمایش «هیدن» توانسته باشد تا حدودی رضایت تماشاگران و منتقدان را برآورده کند. نمایشی که این روزها دو اجرایی شده و تمامی بلیت‌هایش به فروش رسیده است. کوروش شاهونه نشان داده نبض صحنه و تماشاگر را به‌خوبی می‌شناسد و می‌تواند همچنان به تولید اجراهایی بحث‌برانگیز مبادرت ورزد

به لحاظ اجرایی، نمایش هیدن بر تقارن صحنه‌ای بنا شده است. یادآور قاب‌های سینمایی وس اندرسون که مبتنی است بر شباهت دقیق چپ و راست صحنه. در نمایش هیدن دو مانیتور تلویزیونی، در گوشه‌های صحنه نصب شده تا همه چیز رویت‌پذیرتر شود: از تصاویر دوربین‌های مدار بسته تا برنامه‌های تلویزیونی و گاه شوخی‌های گروه اجرایی در نمایش ندادن صحنه‌های اروتیک داخل اتاق خواب. از این باب در طول اجرا، صحنه‌های پنهان از چشم تماشاگران، از طریق مانیتورها، آشکار شده و به لحاظ بصری، سینمایی‌ می‌شود. در قیاس با نمایش مانستر، این استفاده از تصویر، تئاتریکالیته نمایش را در جاهایی تقلیل می‌دهد اما شیوه اجرایی را واجد امکان‌هایی تازه‌ در به نمایش گذاشتن حوادث مختلف می‌کند. فضای داخلی خانه با تدبیر «میت» شبانه‌روزی رصد می‌شود تا امنیت ژان افزایش یابد. گویی با یک جامعه کوچک کنترلی مواجه هستیم که تمام اتفاقات پیدا و پنهان خانه را می‌باید ثبت کرد تا در صورت ضرورت با فشار دکمه‌ای امکان تماشا و پاک کردن تصاویر توامان مهیا باشد. از قضا این وضعیت کنترل‌گری، موجب کشف حقیقت و اتخاذ تصمیمات مهم از جانب ژان می‌شود. نمایش هیدن به میانجی رابطه‌ای که یک زن نابینا با تکنولوژی‌های مدرن حفظ امنیت‌ برقرار می‌کند، روشنگر نکاتی است در رابطه با وضعیت پیچیده‌ی انسان امروزی با پدیده‌هایی چون «امر بصری» و امکان تماشا کردن و در معرض تماشا شدن قرار گرفتن. اما ژان با نابینایی خویش، کمابیش از این تقدیر انسانی فراتر می‌رود و با شهود خویش، تصمیم به اجرای عدالت می‌گیرد آن هم خارج از نظام حقوقی نهادهای رسمی. اما تصویر مهم است و حتی ژان قبل از ورود به اتاق خواب، مقابل دوربین مدار بسته راهرو می‌ایستد و با لبخندی هولناک، بر اهمیت تصویر در جهان معاصر تاکید می‌کند. گویی او  تصمیم گرفته با خروج از امنیت دروغین زندگی خانوادگی به استقبال امر غیرمنتظر رود. نمایش هیدن پایانی تراژیک را رقم می‌زند که قاتل و مقتولش مشخص نیست اما ظهور قهرمان در عصر مدرن، مگر بدون امر تراژیک امکان‌پذیر است؟مهم نیست چه کسی دست به جنایت می‌زند بلکه اهمیت در پایان یافتن یک ساختار خانوادگی مبتنی بر دروغ و ناراستی است.

کوروش شاهونه به مانند نمایش مانستر، در نمایش هیدن وضعیتی آستانه‌ای آفریده که حضور «دیگری» امکان عبور از این آستانه را فراهم می‌کند. «دیگری» در مانستر یک مرد «نصاب پرده» است و اینجا یک مامور اورژانس. ادبیات، تئاتر و سینمای این روزهای ما، اغلب از حضور تاثیرگذار «دیگری» محروم است

کوروش شاهونه به مانند نمایش مانستر، در نمایش هیدن وضعیتی آستانه‌ای آفریده که حضور «دیگری» امکان عبور از این آستانه را فراهم می‌کند. «دیگری» در مانستر یک مرد «نصاب پرده» است و اینجا یک مامور اورژانس. ادبیات، تئاتر و سینمای این روزهای ما، اغلب از حضور تاثیرگذار «دیگری» محروم است. در هیدن با حضور مامور اورژانس که رفتاری متناقض دارد و میان کمک رساندن به ژان یا تصاحب او سرگردان است، کشف حقیقت ممکن می‌شود. اما هیدن در استفاده از دیگر شخصیت‌ها به مانند مامور اورژانس کامیاب نمی‌شود. شخصیت‌هایی چون زن و مردی که گویا دوست مشترک خانوادگی محسوب هستند و یک زن روسپی می‌توانستند حضور دراماتیک‌تری بر صحنه داشته باشند. البته از یاد نبریم که حضور زن روسپی شبح‌وار است و در راستای آزار رساندن به ژان. اما نکته اینجاست که این شکل حضور شبح‌وار گاهی هارمونی نمایش را مختل کرده و بر فضاسازی و لحن اجرا، تاثیر منفی می‌گذارد. از این منظر، مانستر به لحاظ دراماتیک، شخصیت‌پردازی و فضاسازی، از انسجام بیشتری برخوردار بود و نمایش هیدن هم می‌تواند نیم‌نگاهی به آن تجربه‌ موفق داشته باشد.

  از منظر نورپردازی و موسیقی، هیدن را می‌توان تجربه‌ای جسورانه دانست که تماشایی است و گوش‌نواز. استفاده از رنگ‌آمیزی متکثرانه در امر نورپردازی با آنکه می‌تواند مخاطره‌آمیز باشد و به تفسیرهای نمادین میدان دهد؛ اینجا کمابیش در خدمت فضاسازی انتزاعی اجراست. همچنان‌که استفاده از موسیقی الکترونیکی یک سوم انتهایی نمایش، بر منطق زیاده‌روی استوار است در خلق فضای پرتنش خانه موثر واقع می‌شود. بنابراین با اندکی مسامحه می‌توان ترکیب نورپردازی‌ چند لایه و موسیقی‌ هشداردهنده نمایش هیدن را شرط لازم و کافی دانست برای بازیگری چون‌ حمید رحیمی که با مهارت بتواند دلقک‌مابی شخصیت «میت» را به نمایش گذارد. ریحانه رضی در مقام بازیگر و نویسنده، توانسته با بدنی پدیداری، نقش یک زن نابینا را به خوبی بازی کند که هم آسیب‌پذیر می‌نماید و هم جستجوگر. بی‌شک بدون حضور تاثیرگذار این بازیگر خوش آتیه، نمایش‌های مانستر و هیدن، سرنوشت دیگری می‌یافتند و شاید هیچ‌گاه تولید نمی‌شدند.

   در نهایت می‌توان این نکته را اشاره کرد که اجرایی چون «هیدن» پروژه‌ای ماجراجویانه‌تری است نسبت به نمایش مانستر و امکان خطا و کامیابی در آن هم بالتبع فزون‌تر. به نظر می‌آید از منظر اجرایی و دراماتیک، نمایش هیدن توانسته رضایت مخاطبان را جلب کند اما برای بهترین شدن، همچنان به مراقبت و رسیدگی بیشتری نیاز است. چیزی شبیه به بازنویسی مداوم یک متن داستانی برای فراتر رفتن از محدودیت‌های اجرا در ایران امروز. به هر حال نمایش هیدن محصول زمانه‌ای است دشوار که هزینه‌های تولید در آن به شکل سرسام‌آوری بالا رفته و مفاهیمی چون طراحی صحنه و لباس و نور را به اموری پر هزینه بدل کرده است. نمایش هیدن از دل مناسبات تئاتر بدنه می‌آید اما تلاش دارد جسارت تجربه کردن را از دست ندهد. اینکه آیا در نهایت امکان رستگاری می‌یابد یا نه، البته که مجال دیگری می‌‌طلبد. اما هر چه هست در وضعیت اینجا و اکنون ما، هر اجرایی می‌باید بر امکان‌ها و ضرورت‌های خویش بیندیشد. امید که هیدن یکی از این تاملات باشد. در زمانه تفوق تئاترهای سهل‌انگار و بی‌مسئله.


منبع: روزنامه توسعه ایرانی
نویسنده: محمدحسن خدایی