معمم، مجنون و معتاد. این بخشی از باورهای رایج در میان مصرفکنندگان فیلم ایرانی است که تا بازیگری در کارنامهاش در ۳ فیلم، ۳ نقش اول با این ۳ ویژگی را بازی نکرده باشد، بازیگر مهمی محسوب نمیشود. عجیب نیست که برای مردمی که قصد دارند هنر نمایش را بسنجند و کسی را به اوج برسانند، نمایش تیپهایی اجتماعی که برای مردم نماد پاکی و سقوط جسمی و آشفتگی ذهنی هستند، در اولویت باشد. با چنین پیشفرضی پژمان جمشیدی توانسته دو سوم راه مقبولیت مردمی را برای بازیگر بودن بپذیرد.
اول بار که جمشیدی نظر بدنه سینما و انبوه مخاطبان را بهعنوان بازیگر نقش اولی که «بار عاطفی دارم داستان را بر دوش خود از تیتراژ ابتدایی تا انتهایی توانست بکشد» وقتی بود که او از نقش دوم سری فیلمهای کمدی اطیابیساز به نقش اول ارتقا پیدا کرد. ابراهیم عامریان وقتی سفارش پوستر فیلم تگزاس ۱و ۲ را میداد از تصویر کله جمشیدی در کنار سام درخشانی که در میان انبوه کلهها حرف میزد استفاده کرد تا نمک فیلم را اندازه کند. او با اینکه در آن دوران نام تازهای برای گیشهها محسوب میشد، اما به شکل ناخودآگاهی از اصل کهنهایی در سینمای ایران پایبند بود که به ترکیب بازیگران از تلویزیون آمده به سینما نباید دست زد. مردم در سینما دنبال طعم و لحن مطمئنی هستند که قبلا در دلشان جا شده. آنها آمده بودند تا با عنوان مقصد ایالتی از مجموعه ایالات ینگهدنیا تداوم بده و بستانهای ملس یک مدیر برنامههای ناموفق و یک فوتبالیست نه چندان ستاره را تحویل بگیرند. حاصل، فروش مطلوبی از کار درآمد چراکه سریال «پژمان» و «خوب، بلد جلف» یکی از محصولات مزرعه ایده کشاورز سرد و گرم کشیده فلاحت کمدی ایرانی پیمان قاسمخانی بود. از خورجین همیشه پر او بود که علاوه بر بررهگردی و مریخنوردی مردم کشور صاحب محصولی مانند گیلاس-آلبالو پیوندی شدند. میوهای ترش و شیرین و مطلوب برای مصرفکننده دوذوقه ایرانی که در مزهها بیشتر دنبال ترکیب است تا تجزیه. شیرینی سام درخشانی و ترشی پژمان جمشیدی باعث شد که سینمای بعد از انقلاب بعد از راه نیفتادن زوج حمید جبلی و اکبر عبدی برای تولید انبوه کمدی با حضور لورل و هاردی وطنی صاحب زوج کمدی با اجرای آبداری از همه صحنه بزن و بکوب و بگیر و ببند شود. چه در سریال پژمان و چه در خوب، بد و جلفها، این زوج با صداقت و شرارت و جلافت کار را جمع کردند.
جدایی آلبالو از گیلاس نیازمند یک محصول تازه بود. مردم شیرینی حضور یک فوتبالیست دهه ۷۰ را در میان بازیگران دهه ۹۰قبول کرده بودند. اما برای پذیرش بهعنوان یک بازیگر آزمونی در حد کنکور و لیگ برتر سال۱۳۸۱لازم بود؛ در سالی که چند نفر وقت تستزدن غش کردند و چند نفر با سوت قهرمانی پرسپولیس. آزمون درتلویزیون برگزار شد. جلیل سامان، متخصص سریالهایی درباره گروههای سیاسی دهه ۱۳۶۰ یک دهه به عقب برگشت تا سرنوشت یک گنجیاب سمپاتیک به نام فریبرز باغبیشه را روایت کند. انتخاب پژمان جمشیدی برای بازی در نقش سریال شیرینی که نقش اولش یک آدم تا حدودی شیرین عقل هم هست، با پیشنهاد هر کسی و از هر مسیری که بود باعث شد تا پژمان جمشیدی گوشت شود به تن سینمای ایران.
وقتی «دینامیت» در قطب بیفیلمی اکران بعد کرونا صخرههای یخ بسته اکران را ترکاند، از پشت یخها چهره ریشوی مردی ظاهر شد که همه منتظر چرخشی تازه در کارنامهاش بودند. جمشیدی جلو مردم نیازمند عبور از سیاهی کوویدی وارد شد. مثل علی پروین دهه ۶۰ که یکباره لخت میشد و بازی را با ۲ شوت و پاس عوض و سکوهای سرخ امجدیه را راضی و خشنود راهی زعفرانیه و جوادیه میکرد. جمشیدی با اجرای نقش مرد جوانی به نام هادی که دختران و پسران نیازمند به هدایت را مشمول عنایت خود میکرد، خود را اثبات کرد. فروش دینامیت اثبات همگانی این ایده بود که سینمای ایران بعد از رضا عطاران میتواند صاحب دومین کمدینی شود که لقب «جوان» شایسته اوست.
پژمان جمشیدی در میان انبوه فیلم و سریالی که در دهه ۱۳۹۰ بازی کرده با ۲ اجرای موفق از ۲ نقش شبهمعمم و شبهمجنون حالا همه را منتظر بازی نقش معتاد گذاشته. در سینمای ایران بیشترین جوایز داخلی و خارجی بازیگری به کسانی داده شده که نقش معتاد را خوب از آب و گل دربیاورند. به همین دلیل آزمون بازیگری پژمان جمشیدی هنوز به فینال نرسیده. با استعدادی که از جمشیدی تاکنون روکرده، او در بازیگری بسیار موفقتر از فوتبال پیش خواهد رفت. چراکه برخلاف ۳دهه قبل او علاوه بر همه امکانات موفقیت شانس هم دارد. شانس مثل سلامت است که وقتی اسمش میآید ذهن دنبال نام بدشانسها میدود. جمشیدی نخستین بازیگری نیست که از فهرست بازیکنان پرسپولیس به سینما آمده.
«مروارید سیاه» که تنها در این فیلم غمگین بازی کرد و استعداد بزرگش در فوتبال و تجربه گرانبهایش در مربیگری و امکان ستاره شدنش در سینما با بدشانسی به پوچ تبدیل شد. او آدمی نبود که ۳ بر هیچ ببازد. تاریخ فوتبال ایران اثبات این ادعاست که بدشانسی از بیاستعدادی هم بدتر است. در آنونس فیلم «علفهای هرز» ابوالحسن تهامی برای او چنین میگوید: جنوبی خونگرم؛ کسی که بازیگریاش را باور خواهید کرد.
دوست دارم این مطلب را با شناختهشدهترین «محراب» ورزش ایران تمام و فکر کنم پژمان جمشیدی از این پایان راضی است. مردی که همهچیز داشت به جز شانس، چه در فوتبال و چه در سینما. محراب شاهرخی متولد ۱۳۲۲در بندر تمام شده در تهران ۱۲بهمن ۱۳۷۱. و تمام... .
منبع: همشهری آنلاین