"در جبهه غرب خبری نیست" اولین فیلم ناطق و غیر موزیکال بود که توانست چندین اسکار مهم سال ۱۹۳۰ را به خانه ببرد؛ از جمله: کارل لملی‌جونیور برای تهیه‌کنندگی برنده‌ی جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم و لوئیس مایلستون، جایزه‌ی اسکار بهترین کارگردانی.
چارسو پرس: اندکی کمتر از یک قرن از انتشار رمان «در جبهه‌ی غرب خبری نیست» نوشته‌ی اریش‌ماریا رمارک نویسنده‌ی شهیر آلمانی می‌گذرد. رمارک تنها ۶ هفته از عمرش را در جبهه ی جنگ گذراند. اما پیداست همین حضور کوتاه‌مدت چه تاثیری بر روانش گذاشته که رمان او بعد از نودوچند سال هنوز هم مهم‌ترین اثر ادبی ضدجنگِ تاریخ شناخته می‌شود و طبیعی است که چنین دستمایه‌‌ی ادبی گرانقدری از نگاه سینما پنهان نماند و تنها یک سال پس از انتشار ترجمه‌ی انگلیسی این رمانِ آلمانی، هالیوود دست به‌کار می‌شود و اقتباس درخشانی از این رمان به کارگردانی لوئیس مایلستون می سازد. فیلمی که با توجه به محدودیت‌های سینما در آن دوران، اثری شاخص بود و هنوز هم جزو آثار برجسته‌ی کلاسیک سینما و قطعا یکی از بهترین فیلم‌های مربوط به جنگ و منیع الهام فیلم‌های این حوزه به‌شمار می‌رود.

داستان فیلم  از سال ۱۹۱۷ یعنی اولین روزهای جنگ اول جهانی در آلمان شروع می‌شود؛ پاول و دوستان زیر سن قانونی‌‌اش همگی با ایده‌های رمانتیک در مورد اینکه این تجربه چگونه خواهد بود و تههیج معلمشان برای رفتن به جنگ نام‌نویسی می کنند. اما هنگامی که آنها به میدان واقعی جنگ می‌رسند، اعتماد به نفس و انگیزه‌شان به زودی توسط واقعیت تلخ آنچه که در جنگ واقعاً وجود دارد از بین می‌رود.  پاول و دوستانش حالا فقط یک بدن دیگر هستند در میان هزاران نفر که آموزش می‌بینند و منابع یا شانس کمی برای بقا دارند، چون باید با سلاح‌ها و تاکتیک‌هایی که قبلاً هرگز در جنگ دیده نشده بود، مقابله کنند...

همانطور که روزها می‌گذرند و هزینه‌های انسانی جنگ افزایش پیدا می کند، وضعیت روانی پاول در پس مواجهه‌ی مداوم او با مرگ و تباهی به هم می‌ریزد و تنها امیدش برای بقا امکان آتش‌بس و پایان جنگ می‌شود. حتی رفتن چند روزه‌اش به مرخصی و ملاقات با خانواده و شهرش به فروپاشی روان او دامن می‌زند تا جایی که زودتر از موعد پایان مرخصی دوباره به جبهه برمی‌گردد.... فیلم تقریباً به شکل انحصاری شخص پاول را در طول سفرش در ارتش آلمان و جبهه دنبال می‌کند و با جزئیات طاقت‌فرسا نشان می‌دهد که جنگ چطور می‌تواند زندگی یک فرد و یک جوان تازه به سن قانونی رسیده را ویران کند.

"در جبهه‌ی غرب خبری نیست" برخلاف آثاری مانند "بال‌ها" (ویلیام ولمن - ۱۹۲۷) یا "خلبان آزمایشی" (ویکتور فلیمینگ - ۱۹۳۸) و یا "گروهبان یورک" (هاوارد هاکس - ۱۹۴۲) و انبوهی دیگر از آثار جنگی که تصاویری قهرمانانه از جبهه‌ی غرب بر پرده می‌برند، هیچ نشانی از قهرمانی و افتخار ندارد و تنها کلکسیونی از درد و رنج و مرگ و جنگی بیهوده و سیاهی و تاریکی و نکبت را به نمایش می گذارد.
 "در جبهه‌ی غرب خبری نیست" اولین فیلم ناطق و غیر موزیکال بود که توانست چندین اسکار مهم سال ۱۹۳۰ را به خانه ببرد؛ از جمله:  کارل لملی‌جونیور برای تهیه‌کنندگی برنده‌ی جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم و لوئیس مایلستون، جایزه‌ی اسکار بهترین کارگردانی.

 لازم به ذکر است اقتباس موفق لوییس مایلستون از رمان قدرتمند و جنجالی" در جبهه‌ی غرب خبری نیست" هم برنده‌ی اسکار بهترین فیلمنامه‌ی اقتباسی آن سال شد و شاید همین پتانسیل بالای رمان بود که  موجب ترغیب فیلمسازان دیگر شد تا شاهد دو اقتباس دیگر از این قصه باشیم: یکی در سال ۱۹۷۹ در غالب فیلم تلویزیونی به کارگردانی دلبرت مان و دیگری در سال ۲۰۲۲  به کارگردانی ادوارد برگر با صرف هزینه‌ای هنگفت و بهره‌گیری از جدیدترین تکنیک‌های روز سینمای جهان.