باید گفت که لحظهلحظههای کارنامه سینمایی این کارگردان یونانی مملو از ایدههای جذاب، جالب، نو و در عین حال آزاردهنده است که به خودشناسی آدمهای جهان فیلمیکاش منجر شده است و آن را مورد مداقه قرار داده است، ضمن آنکه جهان خلق شده توسط این کارگردان با اینکه بکر و غریب است، ولیکن به دلیل نگاه خلاقانه این سینماگر به شکلگیری روابط انسانی، پتانسیل بسیار بالایی در جهت سرگرمکنندگی تماشاگر را به همراه دارد.
چارسو پرس: سینمای «یورگوس لانتیموس» را باید سینمای متمایزی دانست که سبک خاص فیلمساز در آن خودنمایی میکند. سینمایی که هم در شیوههای بهکارگیری فرم با حرکات نامتعارف دوربین و هم در شیوههای متفاوت محتوا و روایتپردازی منحصر به فرد جلوه مینماید. البته نمیتوان از لحن خلاف عرف فیلمهای این مولف به سادگی گذشت، زیرا زیرمتن و فرامتنهای این فیلمساز غالبا در ذهن مخاطب باعث ایجاد اما و اگرهای فراوانی میگردد و ممکن است این سبک داستانسرایی تجربهگرا که آمیخته به فضاسازیهای کمدیهای سیاه است تا مدتها فکر مخاطب را درگیر خودش گرداند.
باید گفت که لحظهلحظههای کارنامه سینمایی این کارگردان یونانی مملو از ایدههای جذاب، جالب، نو و در عین حال آزاردهنده است که به خودشناسی آدمهای جهان فیلمیکاش منجر شده است و آن را مورد مداقه قرار داده است، ضمن آنکه جهان خلق شده توسط این کارگردان با اینکه بکر و غریب است، ولیکن به دلیل نگاه خلاقانه این سینماگر به شکلگیری روابط انسانی، پتانسیل بسیار بالایی در جهت سرگرمکنندگی تماشاگر را به همراه دارد. باید اذعان داشت که مضامینی چون جبر و اختیار و اراده و نقش آن در تقدیر هر فرد، درونمایهای مورد دلخواه این فیلمساز میباشد. آخرین ساخته «یورگوس لانتیموس» یعنی فیلم «بیچارگان» از قواعد برشمرده و توصیف شده نیز مستثنی نمیباشد. فیلم «بیچارگان» همچنان بسان سایر فیلمهای قابلتوجه او، برچسبهایی چون کافکایی و پوچگرایانه بودن را بر کالبد خود احساس میکند.
«بیچارگان» در تابوشکنی و تصویرسازی از جنبههای شرمآور روابط انسانی و به تبع آن مبدل ساختنش به روابط حیوانی، حد و مرزی را برای هیچ قاعدهای، قائل نمیباشد. با این حال بسیار تلاش دارد که در برابر هر جنبه منفی ابزار شدهاش، وجه مثبت دیگری را در کنار آن قرار دهد که صرفا مبتلا به هژمونی تاریکانگاری نگردد و تعادل را در تمامی ابعاد نگه دارد و به یک هارمونی بالانس شدهای برسد. فیلم شاید در ظاهر امر و نگاه اول شخصیتپردازانه با محوریت کاراکتر «بلا» (با بازی اِما استون) به نظر رسد، ولیکن در لایه لایههای فیلم مضامین مختلفی است که با خاصیت پارادوکسیکال خود جلبنظر میکنند.
قاب دوربین با فیلمبرداری اعجازبرانگیز پارانومایی که تصاویر کمتر دیده شدهای در سینما اینگونه ثبت شده است، شخصیت اصلیاش را در پس هر اشراقی دنبال میکند و برای برجستهسازی او فوکوس بودن لنز دوربین روی این کاراکتر و کدر کردن پیرامون او را در دستور کار خود قرار داده است. البته که دنیای فیلم را باید دنیای زنانهای دانست که نمیخواهد در ورطه و گرداب شعارزدگی فمینیستی افتاد و یکسویه به موضوعیت مورد کنکاش خود دستبرد بزند. بنابراین هم غریزه مادرانگی را انکار میکند و هم هیولاواری را زیست. کاراکتر «بلا» که به صورت شخصیت تازه متولد شده از دام مرگ خودکشی است، توسط فرانکشتاینی به نام گاد باکستر (با بازی ویلیام دفو) دوباره پا به عرصه وجودیت گذاشته است.
کارگردان با این رویکرد به نوعی بر فلسفه اگزیستانسیالیسم خط بطلان میکشد و اینطور عنوان میدارد که ماهیت بر وجود مقدم است و کاراکتر «بلا» را چه زمانی که خودکشی کرده است و دنیا نزد او بیاعتبار شده است و چه زمانی که در مرحله شناخت کائنات است و در پی منزلت انسانی است، بیاراده نشان نمیدهد. در هر دو وجه اشاره شده، قصه به گونهای پرداخت میشود که ماهیت زنانگی «بلا» بر انسان بودن او ارجحیت پیدا خواهد کرد و حق انتخاب و تصمیمگیری را برای کالبد این زن چه در موقعیتی که باردار بوده است و چه در حال تجربهآموزی بوده است، محترم میشمارد. فیلم هم با دنیای سیاه و سفید خود به کمال زیباشناسیاش میرسد و هم در زمان قتل نفس با رنگ آبی غلوه شدهاش، دنیای رنگی شدهای را معنا میکند. فیلم مدام در حال طرح این پرسشها در پیشگاه مخاطب است که انسان در آزادی انسانتر میشود یا در پناهگاهی منزویطلبانه؟ و اینکه تنهایی بیشتر شکلی درونی دارد یا نمایهای بیرونی؟ «بیچارگان» در سیر تحول شخصیتی و سفر ادیسهوار بلوغ کودکانه پرسوناژ یاغی خود، درست همانند زمانسجی یادگیری مکالمه کلامی او پیش میرود و هر لغت واژه که به کاراکتر «بلا» به عنوان زنی با جسمی بالغ و عقلانیتی نارس اضافه مینماید، تازههایی دیگر در مکاشفات و جهانبینی او پدیدار میکند. او با رفتارهای خلاف عرف جامعه (به عنوان مثال رقصیدن اغواگرایانه، کتاب خواندن و نوع لباس پوشیدن متباین) ابتدا خویشتن خویش را مورد کنکاش و واکاوی قرار میدهد و سپس دنیای پیرامونی مرزبندی شدهاش را میشناسد، بنابراین در این سیر تطور شخصیتی هم مخاطب میتواند به او به عنوان لوح سفید کودکانه حق بدهد و هم نسبت به رفتارهای جاهطلبانه و فراتر از بالغانه او دچار شک و تردید و ابهام گردد، بنابراین با دو چشم معصومیت و معصیت میتوان چنین کاراکتر ایدهآلگرایی را که در پارههای آزادیخواهانهاش در اجتماع گاهی با کشتن یک قورباغه به صورت قصیالقلب نمایان میگردد و گاهی با بخشیدن اموالش به فقرا و بیچارگان زاغهنشین رقیقالقلب پدیدار میشود و در ابتدای راه به صورت سوم شخص خود را مخاطب قرار میدهد، ارزیابی کرد و همانند خالق او یعنی گاد، باید تیغ جراحی نه تنها بر آناتومی و کالبد جسمانی او، که بر تنانگی روانی او زد.
«بیچارگان» را میتوان یک فیلم کلاسیک مدرن شده قلمداد کرد که رنگ و لعاب آوانگارد و امروزی به خود گرفته است که هم عصر و زمانه ماشینهای بخار را دارا است و هم دورنمایی از تلهکابینها با پسزمینه کادربندی شده در آن و با شکل و شمایل نقاشیهای ونگوگ (سبک پست امپرسیونیسمی) گواه از مدرن شدن شیوههای حمل و نقل را دارد. البته که فیلم به طور علنی همه ایسمها و مکاتب اجتماعی-اقتصادی (اومانیستی) بالاخص سوسیالیسم و کاپیتالیسم را در مواجهه و مصاف این کاراکتر با بیچارگان نفی میکند و میخواهد این کاراکتر در حال تغییر که در حال شکلگیری قوه احساسیاش است را در بطن این موضوعات باز تعریف و بازسازی نماید. بیتردید در الیناسیون اجتماعی و دگردیسی فردی رخ داده برای این کاراکتر که در یک پیکار دو شقهای مصالحه گرانه- متخاصمانهگرانه با بدن خود است و به نحوی هم بچه خودش است و هم مادر خودش، او برای تبدیل شدن به چیزی بهتر، به طور همزمان، هم در نقش یک شیطان دلربا و هم یک فرشته جفاکار ایفای نقش میدهد و به گونهای پیرنگ فیلم دستخوش بازی و دستکاری با مفهوم نسبیت اخلاقگرایی شده و البته که سعی شده است جهان فیلم فاصلهاش را از هرگونه قضاوتی نسبت به این کاراکتر محفوظ بدارد.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: آریو راقب کیانی
https://teater.ir/news/58259