درخشان‌ترین لحظات فیلم، آخرین سکانس‌های آن است، اما همین سکانس‌ها نیز از نظر جهان‌سازی، جاه‌طلبی کمتری نسبت به فیلم اول دارد. از طرف دیگر صحنه‌های اکشن پایانی مطمئناً سرگرم‌کننده هستند و نبرد بین کورا و دریاسالار به خوبی طراحی شده است.
چارسو پرس: جدیدترین فیلم زک اسنایدر یعنی «ماه سرکش – قسمت دوم: زخم‌زننده» یک اپرای فضایی کلیشه‌ای است که دارای ویژگی بصری آثار اسنایدر است؛ این یعنی ما با یک داستان‌گویی ناچیز و شخصیت‌های توسعه نیافته روبرو هستیم که فیلم را از ابتدا تا انتها آشفته می‌کند. بنابراین به نظر من حتی سرسخت ترین طرفداران اسنایدر هم قبول دارند که این دنباله از نظر کیفیت و محتوای نمایش داده شده حتی از «ماه سرکش: بخش اول – فرزند آتش» نیز ضعیف‌تر است. آیا اسنایدر باید منتظر موج جدیدی از نفرت باشد؟



خلاصه داستان: «ماه سرکش – قسمت دوم: زخم‌زننده» ماجرای حماسی کورا و جنگجویان بازمانده را ادامه می‌دهد، زیرا آنها آماده می‌شوند تا همه چیز را قربانی کنند و در کنار مردم شجاع بجنگند تا از یک دهکده صلح آمیز دفاع کنند. در مبارزه با دنیای مادری در آستانه نبرد، این جنگجویان باید با حقایق گذشته خود روبرو شوند، که هر کدام دلیل جنگیدنشان را آشکار می‌کند. این یعنی پیوندهای ناگسستنی ایجاد می‌شود، قهرمانان ظهور می‌کنند و افسانه‌ها ساخته می‌شوند.

پس از جمع آوری یک تیم تمام ستاره از جنگجویان شجاع و پیروزی کورا بر مدعی اصلی عنوان «جذاب‌ترین مدل موی سال»، یعنی دریاسالار شرور و نازی شکل آتیکوس نوبل، این گروه به دهکده‌ای که آن‌ها را برای دفاع دور هم جمع کرده‌ بود رسیدند. در همین حال، براساس کلیشه‌ای ترین سنت‌ فیلم‌های کمیک بوکی، پزشکان امپراتوری موفق می‌شوند فرمانده شجاع خود یعنی نوبل را به زندگی بازگردانند و به محض اینکه او دوباره روی پاهایش بلند می‌شود، بلافاصله دستور پرواز به سمت دهکده مورد نظر در فیلم اول را می‌دهد.



در آن سوی داستان مردم روستا در حال حاضر به طور کامل غلات خود را جمع آوری می‌کنند و برای دیدار با ارتش دشمن آماده می‌شوند. اما نکته اصلی این است که دنباله ماه سرکش جدا از هرچیزی برای دور دوم رویارویی بین دو گروه خیر و شر آماده است. بنابراین، اگر این فیلم را تماشا نکرده‌اید پس برای رقت انگیزترین و حماسی ترین نبرد برای برداشت یک محصول در تاریخ سینما آماده شوید.

پس از رویکرد معمولی و شکست خورده فیلم اول، سخت بود امیدوار باشیم که زک اسنایدر، پادشاه صحنه‌های آهسته و برش‌های ویژه کارگردان، رویکرد متفاوتی نسبت به فیلم دوم داشته باشد. این هنوز همان فیلم دردناک و پوچی است که یک خط داستان از هفت سامورایی را کپی کرده و با تصاویر فضایی جنگ‌ستارگان به بدترین شکل ترکیب کرده است. خبر بدتر هم این است که در آن تقریباً به اندازه دانه‌های درون کیسه‌های غلات نیز فریم‌های اسلوموشن وجود دارد. در عین حال، دراماتورژی ضعیف به گونه‌ای ارائه می‌شود که گویی یک تراژدی واقعی یونان باستان در برابر ما رخ داده است، اما اشک تنها از طریق خنده زیاد به این تصاویر ظاهر می‌شود.



مشکلات این دنباله مانند فیلم اول و حتی بزرگتر است. این یعنی زک اسنایدر یک هنرمند خوب، یک ایده پرداز معمولی، یک نمایشنامه نویس افتضاح و یک کارگردان متوسط است که همه این شاخص‌های فیلمساز در این دنباله جمع شده‌اند. بر کسی پوشیده نیست که هر دو فیلم «ماه سرکش» کاملاً تحت کنترل مستقیم زک اسنایدر نوشته و روی صحنه رفته است، در نتیجه دنباله آن بیشتر شبیه یک پانورامای هنری بصری-زیبایی شناختی است و نه یک اپرای فضایی بزرگ سینمایی.

بنابراین، شما می‌توانید با خیال راحت تمام نیمه اول فیلم را بدون عذاب وجدان رد کنید. اما چرا؟ چون نیم ساعت اول فیلم معمولاً بیشتر یادآور تبلیغات تلویزیونی ماءالشعیر یا آبجو است تا پیش درآمد یک اپرای فضایی، آن هم قبل از یک نبرد سرنوشت ساز. در واقع در آن نیم ساعت ابتدایی چنان نما‌های حماسی از درو کردن خوشه‌های گندم به مخاطب داده می‌شود که در تاریخ سینما ماندگار است. به طور کلی روال کشاورزی، و کیسه‌های غلاتی چنین سالم را که در انباری روی هم چیده شده‌اند، در هیچ جای دیگری نخواهید دید!



البته میان این تصاویر کشاورزی و جمع کردن محصول، شخصیت‌های جنگجو سعی می‌کنند نام خود را با یک خط داستان و یک فلاش‌بک گسترش داده و برای خود یک هدف مبارزه طراحی کنند. اما مشکل این است که داستان پس زمینه همه آن‌ها اساساً به یک چیز خلاصه می‌شود: همه با خوشحالی زندگی می‌کردند و هیچ غم و اندوهی نمی‌دانستند تا اینکه امپراطوری تشنه به خون به خانه آن‌ها آمد و همه چیز را به آتش کشید. این یک قصه‌گویی دم دستی و کلیشه‌ای است که نه شخصیت می‌سازد و نه از اساس قصه‌ای می‌گوید.

من در نقد فیلم اول ماه سرکش گفته بودم که زک اسنایدر ضعف‌های داستانی را با تصاویر بصری از یک جهان فضایی و خورده ماجراهای گوناگون که شبیه به مراحل یک بازی هستند جبران می‌کند. اما این دنباله با تمرکز بر یک لوکیشن که همان دهکده است، آن نکات مثبت فیلم اول را نیز کنار می‌گذارد. هرچند قابل توجه است که پول زیادی برای این دنباله ناپسند و پر سر و صدا ریخته شده، اما در عین حال زک اسنایدر فراموش کرده که یک ایده تولید کافی را به اینجا بیاورد.


این یعنی ما برای حدود یک ساعت تماشا می‌کنیم که آدمک‌های تک بعدی چگونه در حالت آهسته قرار می‌گیرند و رفته رفته آماده یک مبارزه آهسته دیگر می‌شوند. بنابراین، «ماه سرکش – قسمت دوم: زخم‌زننده» از همه لحاظ حتی به فیلم اولی که خودش نیز برجسته نیست، می‌بازد. اما فلج کننده ترین شکست فیلم، افراط روایت در نمایش است. در حالی که نمایش‌ها در تثبیت صحنه و داستان در یک اپرای فضایی حیاتی هستند، این فیلم یکی از اساسی‌ترین جنبه‌های داستان‌گویی یعنی رشد شخصیت را نادیده می‌گیرد.

حتی داستان عاشقانه‌ای که بین کورا و گونار در فیلم اول ایجاد شد، در اولین بخش این دنباله کمی ادامه پیدا می‌کند؛ با این حال، محدود کردن قوس‌های شخصیتی آنها باعث شده است که عاشقانه آنها نیز از روایت فراگیر جدا شود. با این تفاسیر نمی‌توان به بازیگران خورده گرفت. اما چرا؟ چون تمام آن‌ها بر اساس داده‌های فیلنامه خوب عمل می‌کنند. اما شاخص‌ترین شخصیت کماکان کورا با بازی صوفیا بوتله و اد اسکرین در قامت شرور فیلم، یعنی نوبل است.



هرچند به گروه هفت سامورایی داستان هم به صورت جداگانه لحظه‌هایی برای دیده شدن در نبرد‌ها داده می‌شود. اما نکته این مبارزات هم این است که وقتی بوی شکست می‌آید، ناگهان از ناکجاآباد رباتی با صدای دلنشین و حکیمانه آنتونی هاپکینز ظاهر می‌شود. این ربات به نظر نوعی بتمن است که ابتدا از بالای کوه در گاتهام به شهر خیره شده تا اگر خطر از کنترل خارج شد، وارد شود و پس از آن شنل او به زیبایی در باد خودنمایی کند. تمام این نکات یعنی تا دلتان بخواهد در این دنباله کلیشه‌های ناتوان وجود دارد که بد اجرا شده‌اند.

البته باید این را هم بگویم که درخشان‌ترین لحظات فیلم، آخرین سکانس‌های آن است، اما همین سکانس‌ها نیز از نظر جهان‌سازی، جاه‌طلبی کمتری نسبت به فیلم اول دارد. از طرف دیگر صحنه‌های اکشن پایانی مطمئناً سرگرم‌کننده هستند و نبرد بین کورا و دریاسالار به خوبی طراحی شده است.



در پایان باید گفت: «ماه سرکش – قسمت دوم: زخم‌زننده» یک تجربه سینمایی ضعیف را ارائه می‌دهد که ناتوانی اسنایدر در داستان گویی و شخصیت پردازی را به نمایش می‌گذارد. این فیلم با جلوه‌های بصری شدید، بازی‌های معمولی و روایتی کلیشه‌ای، افزوده‌ای افتضاح به فیلم‌شناسی اسنایدر است و مشکلات فراوان آن، من را وادار می‌کند که بگویم تماشای این فیلم مانند نابود کردن زمان ارزشمند انسان است.


منبع: ویجیاتو