سالهای اخیر فیلمهایی داشتهایم که همان راه تمها و هنجارهای ژانر فانتزی سنتی را ادامه دادهاند و در مقابل، آثاری مثل فیلم «دوشیزه» را هم داریم که داستانهایی تازه هستند که چارچوبهای ژانر فانتزی را قلقلک میدهند.
چارسو پرس: آخرین تلاش نتفلیکس برای تولید یک فرنچایز اصلی فیلم فانتزی «دوشیزه» (Damsel) است که با فیلمنامهی بد و اجراهای ضعیف خود یکی از بدترین پروژههای پرهزینهای است که در لیست شلوغ پلتفرمهای پخش آنلاین پیدا خواهید کرد. این انتقادات، که پیش از این مانند آنها را به سایر فیلمهای فانتزی ساخت نتفلیکس، مثل «نگهبانانی از دیرباز» (The Old Guard) هم دیده بودیم، چیز تازهای نیستند و عجیب است که نتفلیکس همچنان به ساخت چنین فیلمهای ضعیفی چراغ سبز نشان میدهد. اما نقدهای منفی فیلم «دوشیزه» از کجا میآیند و چرا باید نگران آنها باشیم؟
بگذارید اینطور شروع کنیم که «دوشیزه» را خوان کارلوس فرنادیلو کارگردانی کرده که بیش از یک دهه بود در صحنهی فیلمسازی خبری از او نشنیده بودیم و هیچ فیلم بلندی به کارگردانی او نداشتیم. نویسندهی فیلم نیز دان مازو است که آخرین فیلمنامهاش را برای فیلم «فست اکس» یا همان «سریع و خشن ۱۰» نوشته است. البته «دوشیزه» از آن فیلمهایی نیست که بعد از دیدنش بلند میشوید و عوامل ساخت آن را چک میکنید؛ بلکه میخواهید با دیدن فیلم دیگری هر چه زودتر یاد آن را از ذهنتان پاک کنید. خلاصه بگذارید اینطور بگوییم که فیلمهای «انولا هلمز» در برابر «دوشیزه» شاهکار به نظر میرسند. اگر بخواهیم برای این استدلال آماری به شما بدهیم میتوانیم به امتیازات فیلمهای براون اشاره کنیم. در کارنامهی همکاریهای میلی بابی براون با نتفلیکس، فیلم «دوشیزه» تاکنون پایینترین امتیاز راتن تومیتوز را به دست آورده است. چهار فصل «چیزهای عجیب» (Stranger Things) به کنار، «دوشیزه» حتی از فیلمهای «انولا هلمز» نمرهی پایینتری کسب کرده که بعد از فیلم مانسترورس، «گودزیلا: سلطان هیولاها» (Godzilla: King of the Monsters)، که امتیازش در راتن تومیتوز ۴۲ درصد است، بدترین فیلم میلی بابی براون به حساب میآید.
همانطور که از نام فیلم برمیآید، واژهی «دوشیزه» به کلیشهی داستانهای دوشیزهی درمانده (Damsel in distress) اشاره دارد. بنابراین، عجیب نیست که یکی از مهمترین انتقاداتی که به فیلم وارد شده به اصالت خط داستانی آن بازمیگردد. اساسا، «دوشیزه» یک فیلم پیشگامانه در ژانر فانتزی نیست. این فیلم روایتی آشنا از قهرمانی ساده را تعریف میکند که جهان، یا حداقل کشوری را تغییر خواهد داد. داستان «دوشیزه» در یک دنیای فانتزی حماسی اتفاق میافتد که در آن الودی (میلی بابی براون) پرنسس جوانی است که برای نجات خانوادهی خود از فقر تصمیم میگیرد با شاهزاده هنری ازدواج کند. اما به تدریج معلوم میشود این ازدواج حیلهای بیش نبوده و خانوادهی سلطنتی به الودی نیاز دارند تا از او برای قربانی دادن به اژدهای آتشین استفاده کنند. پس آنها پرنسس الودی را به درون لانهی اژدها میاندازند و از اینجا او عزمش را جزم میکند تا به هر طریقی که میتواند از قضیه جان سالم به در ببرد.
تا اینجای کار میبینید که مثل بسیاری از فیلمهای دیگر یک دختر نوجوان توسط پدر بیتوجهش فرستاده میشود تا با یک نجیبزاده ازدواج کند که هرگز تا به حال او را ندیده است. اما الودی حتی مجبور به تحمل دشواریهای خاصی نمیشود؛ نه او را در اتاق حبس میکنند، نه گرسنگی میکشد، نه مجبورش میکنند لباسهای پارهپوره بپوشد. به نظر میرسد فیلم میخواسته معایب ازدواجهای از پیش تعیینشده را در قالب یک استعاره و به صورت اژدها نشان بدهد. حالا در فیلم «دوشیزه» با یک قهرمان زن جوان سروکار داریم که از شانس بد خود مجبور شده لباس نبرد به تن کند و به قلب لانهی اژدها بزند. فیلم چیز زیادی دربارهی الودی به ما نمیگوید و بلافاصله پس از اتمام مراسم عروسی، شاهزاده هنری او را به بهانهی انجام نوعی تشریفات به کوهی در همان نزدیکی میبرد. در آنجا الودی با یک فرقهی دینی مواجه میشود که دور هم جمع شدهاند تا اساسا بدن او را قربانی اژدهایی زنده کنند که در اعماق کوه زندگی میکنند. بقیهی فیلم هم که به تلاش برای بقای الودی میگذرد تا اینکه او از این هیولای غولپیکر تشنه به خونش پیشی میگیرد. البته فیلم «دوشیزه» از ما میخواهد باور کنیم که الودی یک زن جوان باهوش و توانا است، اما حتی به خودش زحمت نشان دادن این هوش و توانایی را نمیدهد؛ بلکه حتی بر حماقت الودی تأکید میکند که بدون زیر سوال بردن تصمیم پدرش برای ازدواج او چشمبسته حاضر به این کار میشود. پدر الودی آشکارا میخواهد از این طریق به جایگاه بالاتری در جامعه برسد.
این خط داستانی مشخصا چیز غیرمنتظرهای نیست و بارها مانند آن را در رمانهای ادبیات نوجوان که در سراسر جهان محبوبیت دارند خواندهایم. از جهات دیگر فیلم فانتزی «دوشیزه» دارای برخی استعارههای بیش از حد استفاده شده است، از جمله مضمون کلاسیک خیر در مقابل شر و موجودات اسطورهای. همچنین قهرمان داستان هم یک قربانی غافلگیرشده است که تبدیل به یک قهرمان شگفتانگیز میشود و داستان تکراری یک زن جوان را تعریف میکند که به دست یک حاکم فاسد میافتد. البته این هم درست است که اگر اینگونه داستانها محبوبیت نداشتند، تا این اندازه پرفروش نمیشدند. اما با وجود محبوبیت و کثرت این گونه کلیشهها، ارتباط این فیلم با ژانر فانتزی عامل اصلی انتقادات تندوتیزی بوده است. فیلم همچنین مملو از دیالوگهای بیجان است که باعث میشود بیننده را دربارهی لحن نهایی روایت گیج کند. برای مثال، گاهی اوقات شخصیتها از اصطلاحاتی استفاده میکنند که بچههای نسل جدید در شبکههای اجتماعی به کار میبرند و این چیزی نیست که از یک فیلم فانتزی به سبک تالکین توقع داشته باشیم.
هر چه در فیلم جلوتر میرویم، داستان بیمنطقتر میشود. وقتی الودی به ته دره میافتد، به نظر میرسد ناگهان مهارتهای لازم برای بقا و فرار از یک موجود افسانهی را به دست میآورد. او اساسا شبیه جسیون بورن راهی برای خلاص شدن از دست اژدها پیدا میکند، طناب میسازد، تله میگذارد و مواد منفجرهی دستساز درست میکند. اگر فیلم پیش از این صحنهها حتی کوچکترین نشانهای از این تواناییهای الودی به ما نشان میداد شاید تا به این اندازه به آن ایراد نمیگرفتیم. اما انگار این اژدها دنبال خود فیلم «دوشیزه» هم افتاده که باعث شده نیمهی ابتدایی آن به سرعت از هرگونه شخصیتپردازی و پیشزمینهسازی عبور کند.
اگر نقدهای فیلم «دوشیزه» را بررسی کنید متوجه میشوید که همه در یک چیز اتفاق نظر دارند: اینکه داستان بیش از حد کلیشهای و قابل پیشبینی است. اینکه الودی با شاهزادهی شروری ازدواج میکند و در مقابل، قهرمان داستان از حد انتظارات فراتر میرود و به دختری افسانهای مبدل میشود دیگر خستهکننده شده است. اگر فیلم را دیده باشید احتمالا از همان دقایق آغازین خودتان دربارهی خیانت شاهزاده و ماجرای اژدها حدسهایی داشتهاید.
«دوشیزه» بر اساس رمانی به همین نام اثر اولین اسکای ساخته شده که اولین بار تقریبا یک سال پیش منتشر شد. نقدی در «کولایدر» استدلال کرده که اگر نتفلیکس پایانبندی فیلم و مضامین اصلی آن را خراب نمیکرد، اتفاقا «دوشیزه» داستان خوبی داشته است: «در رمان، الودی و اژدها یکی هستند. هر دوی آنها زنانی هستند که به خاطر توطئههای فریبکارانه و تصورات نادرست به مسیر غلطی هدایت میشوند.» در زمان انتشار رمان، «دوشیزه» مراحل پیشتولید را طی میکرد و همین نشان میدهد مدیران نتفلیکس احتمالا برای درک کامل آنچه در حال اقتباس بودهاند، آنقدرها وقت نگذاشتهاند.
با توجه به این موضوع میتوان گفت که ایدهی اولیهی داستان احتمالا چیز بدی نبوده است. داستان شاهزاده خانمی که نقش سنتی زن را رد میکند، تاحدودی نویدبخش است و حداقل نامگذاری فیلم نشان میدهد که نویسنده میخواسته از کلیشهی دوشیزهی درمانده خارج شود. اما به جای نشان دادن برداشتی تازه از این کلیشه، داستان فیلم «دوشیزه» به یک سفر تکراری قهرمانی تبدیل میشود که در این فیلم نامش الودی است و در هزاران فیلم دیگر با نام دیگری خطاب میشود. این باعث شده فیلم نتواند داستان الودی را به گونهای معنادار بررسی کند و هرگونه فرصت شخصیتپردازی از دست برود و حتی شخصیتهای فرعی مثل شاهزاده و شوالیهها عمق و انگیزهی لازم را نداشته باشند. آنها صرفا وجود دارند تا طرح داستان جلو برود وگرنه هیچگونه پسزمینهای برای کاراکتر آنها در نظر گرفته نشده است. شخصیت شرور داستان هم که ملکه باشد و نقش او را رابین رایت بازی میکند، یکی از پرتکرارترین کلیشههای ژانر فانتزی است. جای تأسف دارد که ببینیم بازیگران کهنهکاری مثل آنجلا باست، که همین تازگیها نامزد اسکار شده بود، به سختی سروکلهاش در فیلم پیدا شود. او نقش مادرخواندهی الودی را بازی میکند که از همان ابتدا میگفت مشکلی با قضیهی این ازدواج وجود دارد. اما فیلم به جای آنکه از این پتانسیل برای نزدیکتر کردن کاراکتر مادرخوانده و دختر استفاده کند، به کلی از یاد میبرد آنجلا باستی هم در فیلم هست؛ ری وینستون هم که نقش پدر الودی را بازی میکند، تنها یک صحنهی نصفهونیمه دارد که در آنجا میتواند خودی نشان دهد. با کمال تعجب، به نظر میرسد این کاراکتر اژدها، به صداپیشگی شهره آغداشلو، است که مهمترین و پختهترین نقش فیلم را دارد و شاید اصلا بهتر بود این فیلم نیز از زاویه دید او روایت میشد.
یکی از بزرگترین ایرادات فیلم به جریان آن بازمیگردد. فیلم با سرعت آغاز میشود و منظورمان این است که فیلم برای گذشتن از دقایق اولیه عجله دارد و انگار میخواهد هرچه زودتر به بخش مواجهه با اژدها برسد. یک مخاطب فیلم فانتزی انتظار دارد که حداقل با معرفی اژدها به ماجرا داستان بالا بگیرد. اما اینجا دقیقا همان جایی است که فیلم از سرعت خود میکاهد و ما دقایق زیادی الودی را دنبال میکنیم که در غارهای تاریک با اژدها قایمباشک بازی میکند؛ آن هم اژدهایی که در هیچ جای فیلم به تهدید آنچنانی برای الودی تبدیل نمیشود. پیتر تراورز در مقالهای برای ABC دراینباره گفته است: «فیلم واقعا جانمایهی خود را از دست میدهد وقتی میبینید که بیش از یک ساعت است دارید الودی را تماشا میکنید که میخواهد اژدهایی را در غارهایی گول بزند که آنقدر تاریک و کمنور است که به سختی میتوانید چیزی ببینید.» این مسئله دنبال کردن داستان را دشوار میکند؛ چرا که طرح داستانی هیچ پیچشی ارائه نمیدهد و توانایی درگیر کردن مخاطب را ندارد. در مقابل، بخشهایی هم داریم که انگار به اجبار در فیلم گذاشته شدهاند و فیلم برای نشان دادن آنها عجله دارد. کاری که باعث شده داستان گاه به طور غیرمنطقی جلوه بپرد. این امر باز دلیل دیگری است که دنبال کردن داستان را خستهکننده کرده است.
دربارهی موسیقی دیوید فلمینگ هم باید گفت، با وجود اینکه در ابتدای فیلم به خوبی روی صحنهها مینشیند، به تدریج از موسیقی پسزمینه جلوتر آمده و حواس مخاطب را پرت میکند. لحظاتی که کارگردان قصد داشته در آن تنش یا احساسات را برانگیزاند، به خاطر اوج گرفتن موسیقی ارکسترال بیشتر به آشوبی تبدیل میشوند که از اهمیت صحنههای کلیدی میکاهد و حس کلی ناهمگونی را تشدید میکند.
حتی بهترین داستانها هم اگر با تصاویر بد ارائه شوند، تأثیرگذاری خود را از دست میدهند. با قدرت فیلمسازی مدرن، فیلمهای فانتزی باید بتوانند این دنیاهای خارقالعاده را با جزئیات خیرهکننده پیش چشمان مخاطب بیاورند. با چنین ژانری باید منتظر لباسهای پرزرق و برق، موجودات اسطورهای و مناظر باشکوه باشید. این یکی از معدود بخشهایی است که فیلم «دوشیزه» در آن نمرهی خوبی میآورد. جلوههای ویژه و طراحی صحنه و لباس در این فیلم در همان سطحی است که از یک فیلم فانتزی توقع دارید. با وجود انتقاداتی که میتوان به جلوههای ویژه کامپیوتری، به ویژه برای اژدها وارد کرد، سکانسهای اکشن فیلم اغلب به خوبی اجرا شدهاند؛ البته تصحیح رنگ فیلم میتوانست از قابل رئالیستی خارج شده و فضای فیلم را به دنیای فیلمهای قدیمیتر ژانر فانتزی ببرد. اما این ایرادی است که اغلب فیلمهای کنونی از آن رنج میبرند و شاید «دوشیزه» نیز میخواسته باری دیگر از همین فرمول آشنا پیروی کند.
بازی میلی بابی براون چیزی است که در بسیاری لحظهها فیلم را نجات میدهد و آن را از خشکی و تکراری بودن خارج میکند. این بازیگر جوان تاکنون بارها توانایی خود را ثابت کرده و در «دوشیزه» نیز همان قدرت و تیزهوشی را از خود نشان میدهد که شایستهی یک قهرمان دنیای فانتزی است. اگرچه فیلمنامه خیلی خوب از آب درنیامده است، اما پیام اصلی فیلم که توانمندسازی زنان را در بطن خود به تصویر میکشد با بازی براون چیز بدی نیست؛ به ویژه اگر مخاطبان اصلی فیلم را نوجوانان در نظر بگیریم. آنها با دیدن یک شاهزاده خانم که مسئولیت سرنوشت خود را بر عهده میگیرد و برای تغییر آن میجنگد میتوانند از شخصیت الودی الهام بگیرند. البته نقدی در وبسایت «امپایر» این ایراد را مطرح کرده که «دوشیزه» برای مخاطب مشخصی ساخته نشده است: «[فیلم] بیش از حد کودکانه و کمعمق است که برای بزرگسالان باشد و در عین حال، بیش از حد خشن و ترسناک که بتوان بچهها را مخاطب آن دانست. این بزرگترین مشکل بازاریابی فیلم را نشان میدهد. طرح داستان یک شاهزاده خانم جنگجو است که مخاطبان جوانتر آن را می شناسند و دوست دارند، از زمانی که «یخزده» (Frozen) به سینماها آمد چشمانداز دیزنی را تغییر داد. الودی خود را در موقعیت بسیار ناامیدکنندهای میبیند و دچار آسیبهای بسیار بدی میشود که ممکن است والدین فکر کنند دیدنش برای بچههایشان مناسب نیست؛ اما احتمال این هم که والدین بدون بچههایشان فیلم «دوشیزه» را تماشا کنند بسیار اندک است و فیلم را در بلاتکلیفی مخاطبان هدف قرار میدهد.»
یکی دیگر از مشکلات حوزهی بازاریابی به تبلیغات فیلم بازمیگردد. هر کس که حتی کوچکترین تریلری از این فیلم دیده بود میدانست نقش اصلی داستان قرار است با توطئهی خانوادهی سلطنتی به گیر اژدها بیفتد و تازه برخی از صحنههای تریلر مبارزهی اصلی او با اژدها را نیز نشان میدادند. این هم یکی دیگر از مشکلات فیلمهای امروزی است که انگار برای فاش کردن داستان خودشان صبر ندارند.
البته اینها همه پتانسیلهای فیلم را نشان میدهند که اگر بهتر اجرا میشدند میتوانستند یک فیلم فانتزی واقعا خوب از «دوشیزه» بسازند. نقدی در «راجر ابرت» از موفقیت احتمالی فیلم در صورت اکران روی پردهی سینما گفته است: «خیلی بد است که «دوشیزه» روی یک صفحهی نمایش بزرگتر اکران نمیشود؛ زیرا پر از جزئیات فریبنده است که با تمرکز بر آنها شاید میشد از برخی ضعفهای فیلمنامه چشمپوشی کرد. مثلا این موش و گربهبازیهای الودی با اژدها اگر در سینما دیده میشد تنش کار را بالا میبرد. شاید اگر «دوشیزه» به جای نتفلیکس در سینماها اکران شده بود میتوانست به عنوان یک بلاکباستر خیرهکننده در نظر گرفته شود.»
ژانر فانتزی حماسی (High Fantasy) داستان را به یک دنیای کاملا تخیلی و جدا از دنیای واقعی میبرد. این جهان ثانویه باید جزئیات بالایی داشته باشد؛ یعنی تاریخ، جغرافیا، فرهنگ و گاهی حتی زبانهای خاص خودش را داشته باشد. این خلاف زیرژانر Low Fantasy است که تنها عناصر جادویی را به دنیای واقعی وارد میکند؛ به عبارت دیگر، فانتزی حماسی باید بتواند مخاطب را به یک دنیای کاملا جدید سوق دهد، از این رو داستانهای این ژانر باید مقیاس بزرگی داشته باشند. در این ژانر میبینید که سرنوشت پادشاهیها یا حتی کل جهان در دستان قهرمان داستان قرار میگیرد،و علاوه بر نقش اصلی، اغلب سروکلهی جادوگران قدرتمند و موجودات افسانهای هم در این درامهای حماسی پیدا میشود که با مسائلی چون خیر و شر دست و پنجه نرم میکنند.
همانطور که میبینید فیلم «دوشیزه» دقیقا از این ویژگیها پیروی میکند؛ اما مشکل اصلی هم همینجاست. «دوشیزه» میخواسته با اجرای دقیق فرمول ژانر فانتزی حماسی دل طرفداران آن را به دست آورد، اما فراموش کرده است که پیش از هر چیز این جهانسازی، خط داستانی و شخصیتپردازی است که حرف اول را میزند. ویژگیهایی که بالاتر به آنها اشاره کردیم در برخی از بهترینهای ژانر فانتزی، مثل «ارباب حلقهها» و «بازی تاج و تخت» حضوری پررنگ دارند؛ اما پیش از هر چیز، غنا و عمق هر یک از این ویژگیهاست که این عناوین را به فیلمها و داستانهایی ماندگار و محبوب میان طرفداران تبدیل کردهاند. در این باره نقدی از «نیویورک تایمز» میگوید: «درحالی که فیلم گاه از کمدی سیاه و لحظههای بصری جذاب بهره میبرد، اما در نهایت شبیه مجموعهای از ایدههاست که هیچ یک از آنها آن طور که باید و شاید در یک کل واحد کنار هم نمینشینند.» این نشان میدهد که ویژگیهایی که فیلم «دوشیزه» میخواسته به آنها چنگ بزند تا خود را به بهترینهای ژانر فانتزی نزدیک کند، در واقع به شکلی منسجم یا معنادار کنار هم قرار نگرفتهاند که باعث شده فیلم به ملغمهای از ایدههای بیربط تبدیل شود.» «ایندی وایر» دربارهی این عدم تجانس معنایی گفته است: «فیلم در تلاش است تا جایگاه خود را پیدا کند، اما با سرعتی ناهموار پیش میرود و روایت آن هم مدام شعبه میگیرد و تمرکز لازم را ندارد.»
از ایرادات فیلم گفتیم، خوب است کمی هم از ایرادات کلیشههای ژانر بگوییم. بر اساس محبوبترین فیلمها، سریالها و کتابهای فانتزی، میتوانید خودتان قضاوت کنید که اغلب داستانهایی که پروتاگونیست زن دارند از آنهایی که نقش اصلی آنها مرد است بیشتر مورد نقد قرار میگیرند. بنابراین، منصفانه است اگر حدس بزنیم نقدهای تند فیلم «دوشیزه» تا حدود زیادی به یک روند ثابت و مشکلساز در میان طرفداران ژانر فانتزی هم ارتباط پیدا میکند.
نمیتوان انکار کرد که بینندگان و منتقدان فیلمهای فانتزی همچنان به داستانها و مضامینی که از روند ثابت و سنتی که این ژانر به آنها معروف است پایبند هستند و هرگونه انحراف از این مسیر را برنمیتابند و اغلب واکنش خود را با نمرههای پایین به فیلم نشان میدهند. فرنچایزهای فانتزی که دارای کتابها، فیلمها، سریالها و بازیهای ویدیویی موفقی بودهاند، مثل «ارباب حلقهها» و «ویچر»، به خاطر جهانسازی، طرح داستانی و در کل عناصر خارقالعاده و تازهی خود اثر ماندگاری بر این ژانر گذاشتهاند. هیچ ایرادی هم بر آنها وارد نیست؛ اما میتوان به یک حقیقت آشکار اشاره کرد؛ این که همهی این کتابها و فیلمهای نمادین حداقل در یک چیز مشترک هستند و آن کهنالگوی سنتی قهرمان مرد است. این پروتاگونیستهای مرد اغلب در جنگ شکستناپذیرند، ارزشهای اخلاقی را پاس میدارند، هیچ نقص فیزیکی یا شخصیتی ندارند، فداکاری میکنند. اما اگر به داستانهای فانتزی نگاه کنید که نقش اصلی آنها زن هستند متوجه تفاوت آنها از نظر شخصیتپردازی خواهید شد، البته به جز زن بودن. برای مثال میتوان به شخصیتهای زن در نمایشهایی مثل «آواتار: آخرین بادافزار» (Avatar: The Last Airbender) و «بازی تاج و تخت» اشاره کرد. کاتارا و آریا استارک با اینکه شخصیتهای محبوبی هستند، اما به سختی هم مورد انتقاد قرار گرفتهاند؛ درحالی که آنقدرها هم با همتایان مرد خود در این ژانر تفاوت ندارند.
برخی از طرفداران فانتزی به هنجارهای این ژانر چسبیدهاند، در حالی که برخی دیگر واقعا امیدوارند که داستانهای جدید بالاخره بتوانند قهرمانهای تازهای معرفی کنند که توانایی انقلاب در این ژانر را دارند و میتوانند بالاخره محبوبیت آن را در میان عموم مخاطبان احیا کنند. برخی از قدرتمندترین کاراکترهای زن فانتزی، مانند بافی سامرز از «بافی قاتل خونآشامها» (Buffy the Vampire Slayer) و رینیرا تارگرین از «خاندان اژدها» (House of the Dragon) در داستانهای خود به عنوان قهرمان شناخته میشوند، اما بسیاری از بینندگان ادعا میکنند که این کاراکترها خودخواه و سلطهگر هستند و بیش از حد میخواهند کنترل اوضاع را به دست داشته باشند؛ ویژگیهایی که هیچ وقت برای شخصیتهای مرد ایراد به حساب نمیآید یا با توجیهاتی از سوی طرفداران به سادگی کنار گذاشته میشوند.
میدانیم که این توقع زیادی خواهد بود که از بینندگان بخواهیم کاراکترها را بر اساس جنسیت آنها نقد نکنند؛ اما همچنان این مسئله مطرح است که چرا شخصیتهایی با ویژگیهای یکسان به طور یکسان هم مورد قضاوت قرار نمیگیرند؛ برای نمونه، میتوانید به وضوح این بحث را در میان طرفداران «بازی تاج و تخت» ببینید که راب استارک از سانسا استارک محبوبتر است؛ درحالی که اگر به داستانشان رجوع کنید میبینید که هر دو نفر به خاطر نادانی و خامی خود تصمیماتی گرفتهاند که مشکلساز بوده است. طرفداران ژانر فانتزی نباید به تسلط این کلیشههای جنسیتزده بر ژانر دامن بزنند؛ بلکه در مواجهه با داستانهای تازه باید با نگاهی تازه نیز به قضاوت آنها بپردازند.
حتی داستانهای فانتزی با تکراریترین کلیشهها، مثل سری هری پاتر و «سوپرنچرال» به گونهای بر هنجارهای ژانر فانتزی غلبه دارند که بر بسیاری از فیلمها و سریالهای تازه در این دسته سایه میاندازند. چه میشود کرد؛ بالاخره طرفداران این کلیشههای مرد-محور را دوست دارند و با وجود ایرادات آنها باز هم حاضر نیستند از مسیر خود دست بکشند. البته دلایل زیادی برای دوست داشتن چیزهایی مثل هری پاتر و «سوپرنچرال» وجود دارد. با این حال، عصر مدرن نیازمند برداشتی تازه است، نیازمند نگاهی نو به هنجارهای قدیمی و بیش از حد استفاده شده. در میان هزاران کلیشهی قدیمی در ژانر فانتزی، نمیتوان انکار کرد که مردان همیشه بیشتر از زنان در جایگاه قهرمان داستان بودهاند.
همانطور که در فیلمهای جدیدی مانند «دوشیزه» دیده میشود، شکاف جنسیتی در ژانر فانتزی کمکم در حال کاهش است. با در نظر گرفتن بسیاری از داستانهای معروف، مثل «دادگاه خار و گل رز» (A Court of Thorns and Roses) از سارا جی. ماس و «ابزار فانی» (Mortal Instruments) از کاساندرا کلر دیگر نمیتوان الودی فیلم «دوشیزه» را یک قهرمان منحصربهفرد دانست. نقش اصلیهای این کتابهای فانتزی هم زنانی هستند که سرشان درد میکند برای نجات دادن جهان. مشخصا انتقادات از این داستانها هم چیز تازهای نیست. بگذارید قضیه را باز کنیم؛ این فانتزیهای مدرن با نقش اصلیهای زن در مرکزیت داستان آنها گاه از همان کلیشههایی پیروی میکنند که با کهنالگوی قهرمان مرد همسو هستند، اما نکتهی عجیبش اینجاست که دقیقا به خاطر همان ویژگیهایی مورد انتقاد قرار میگیرند که همتایان مرد آنها به خاطرشان ستایش میشوند. منتقدان میگویند این کاراکترها مثل مردها حرف میزنند، مثل مردها راه میروند و قدرت بدنی دارند که از زنان سراغ نداریم؛ انگار که شخصیتهای یک داستان تخیلی مجبور هستند در یک دنیای کاملا فانتزی از ویژگیهای منتسب به کلیشههای زنان پیروی کنند! با این حال جای امیدواری است که این کتابهایی که در سطور بالا نامشان را آوردیم طرفداران زیادی دارند که نشان میدهند مخاطبان از نگاههای تازه به جهانهای خارقالعاده استقبال کردهاند و همزمان، به عناصری مثل جادو و موجودات اسطورهای که این دنیاها را به یک جهان فانتزی تبدیل میکند احترام میگذارند.
مبارزه با تبعیض جنسیتی یک موضوع گسترده در سراسر جهان است و نمیتوان آن را حتی در موارد به ظاهر پیش پا افتاده مثل حوزهی سرگرمی، که در بطن خود جامعهی واقعی را منعکس میکنند، نادیده گرفت. زنانی که داستانهای فانتزی مینویسند نباید با موانعی مانند اورسولا لو گویین (نویسندهی چهارگانهی «دریایزمین») روبرو شوند که احساس میکرد کار او تنها در صورتی جدی گرفته میشود که شامل قهرمانان کلیشهای مرد باشد. در سالهای اخیر فیلمهایی داشتهایم که همان راه تمها و هنجارهای ژانر فانتزی سنتی را ادامه دادهاند و در مقابل، آثاری مثل فیلم «دوشیزه» را هم داریم که داستانهایی تازه هستند که چارچوبهای ژانر فانتزی را قلقلک میدهند. خوشبختانه، امروزه در عصری زندگی میکنیم که میتوانیم هم این را داشته باشیم و هم آن. اما مخاطبان میتوانند به طرز فعالتری با این تولیدات فرهنگی برخورد کنند. برای مبارزه با دیدگاههای جنسیتی که در میان طرفداران فانتزی شایع است، بینندگان میتوانند این داستانها را به دیدهی یکسان بنگرند، چه قهرمان اصلی آنها مرد باشد و چه زن.
منبع: دیجیمگ
بگذارید اینطور شروع کنیم که «دوشیزه» را خوان کارلوس فرنادیلو کارگردانی کرده که بیش از یک دهه بود در صحنهی فیلمسازی خبری از او نشنیده بودیم و هیچ فیلم بلندی به کارگردانی او نداشتیم. نویسندهی فیلم نیز دان مازو است که آخرین فیلمنامهاش را برای فیلم «فست اکس» یا همان «سریع و خشن ۱۰» نوشته است. البته «دوشیزه» از آن فیلمهایی نیست که بعد از دیدنش بلند میشوید و عوامل ساخت آن را چک میکنید؛ بلکه میخواهید با دیدن فیلم دیگری هر چه زودتر یاد آن را از ذهنتان پاک کنید. خلاصه بگذارید اینطور بگوییم که فیلمهای «انولا هلمز» در برابر «دوشیزه» شاهکار به نظر میرسند. اگر بخواهیم برای این استدلال آماری به شما بدهیم میتوانیم به امتیازات فیلمهای براون اشاره کنیم. در کارنامهی همکاریهای میلی بابی براون با نتفلیکس، فیلم «دوشیزه» تاکنون پایینترین امتیاز راتن تومیتوز را به دست آورده است. چهار فصل «چیزهای عجیب» (Stranger Things) به کنار، «دوشیزه» حتی از فیلمهای «انولا هلمز» نمرهی پایینتری کسب کرده که بعد از فیلم مانسترورس، «گودزیلا: سلطان هیولاها» (Godzilla: King of the Monsters)، که امتیازش در راتن تومیتوز ۴۲ درصد است، بدترین فیلم میلی بابی براون به حساب میآید.
فیلمنامهی «دوشیزه» را به سختی میتوان جدی گرفت
همانطور که از نام فیلم برمیآید، واژهی «دوشیزه» به کلیشهی داستانهای دوشیزهی درمانده (Damsel in distress) اشاره دارد. بنابراین، عجیب نیست که یکی از مهمترین انتقاداتی که به فیلم وارد شده به اصالت خط داستانی آن بازمیگردد. اساسا، «دوشیزه» یک فیلم پیشگامانه در ژانر فانتزی نیست. این فیلم روایتی آشنا از قهرمانی ساده را تعریف میکند که جهان، یا حداقل کشوری را تغییر خواهد داد. داستان «دوشیزه» در یک دنیای فانتزی حماسی اتفاق میافتد که در آن الودی (میلی بابی براون) پرنسس جوانی است که برای نجات خانوادهی خود از فقر تصمیم میگیرد با شاهزاده هنری ازدواج کند. اما به تدریج معلوم میشود این ازدواج حیلهای بیش نبوده و خانوادهی سلطنتی به الودی نیاز دارند تا از او برای قربانی دادن به اژدهای آتشین استفاده کنند. پس آنها پرنسس الودی را به درون لانهی اژدها میاندازند و از اینجا او عزمش را جزم میکند تا به هر طریقی که میتواند از قضیه جان سالم به در ببرد.
تا اینجای کار میبینید که مثل بسیاری از فیلمهای دیگر یک دختر نوجوان توسط پدر بیتوجهش فرستاده میشود تا با یک نجیبزاده ازدواج کند که هرگز تا به حال او را ندیده است. اما الودی حتی مجبور به تحمل دشواریهای خاصی نمیشود؛ نه او را در اتاق حبس میکنند، نه گرسنگی میکشد، نه مجبورش میکنند لباسهای پارهپوره بپوشد. به نظر میرسد فیلم میخواسته معایب ازدواجهای از پیش تعیینشده را در قالب یک استعاره و به صورت اژدها نشان بدهد. حالا در فیلم «دوشیزه» با یک قهرمان زن جوان سروکار داریم که از شانس بد خود مجبور شده لباس نبرد به تن کند و به قلب لانهی اژدها بزند. فیلم چیز زیادی دربارهی الودی به ما نمیگوید و بلافاصله پس از اتمام مراسم عروسی، شاهزاده هنری او را به بهانهی انجام نوعی تشریفات به کوهی در همان نزدیکی میبرد. در آنجا الودی با یک فرقهی دینی مواجه میشود که دور هم جمع شدهاند تا اساسا بدن او را قربانی اژدهایی زنده کنند که در اعماق کوه زندگی میکنند. بقیهی فیلم هم که به تلاش برای بقای الودی میگذرد تا اینکه او از این هیولای غولپیکر تشنه به خونش پیشی میگیرد. البته فیلم «دوشیزه» از ما میخواهد باور کنیم که الودی یک زن جوان باهوش و توانا است، اما حتی به خودش زحمت نشان دادن این هوش و توانایی را نمیدهد؛ بلکه حتی بر حماقت الودی تأکید میکند که بدون زیر سوال بردن تصمیم پدرش برای ازدواج او چشمبسته حاضر به این کار میشود. پدر الودی آشکارا میخواهد از این طریق به جایگاه بالاتری در جامعه برسد.
این خط داستانی مشخصا چیز غیرمنتظرهای نیست و بارها مانند آن را در رمانهای ادبیات نوجوان که در سراسر جهان محبوبیت دارند خواندهایم. از جهات دیگر فیلم فانتزی «دوشیزه» دارای برخی استعارههای بیش از حد استفاده شده است، از جمله مضمون کلاسیک خیر در مقابل شر و موجودات اسطورهای. همچنین قهرمان داستان هم یک قربانی غافلگیرشده است که تبدیل به یک قهرمان شگفتانگیز میشود و داستان تکراری یک زن جوان را تعریف میکند که به دست یک حاکم فاسد میافتد. البته این هم درست است که اگر اینگونه داستانها محبوبیت نداشتند، تا این اندازه پرفروش نمیشدند. اما با وجود محبوبیت و کثرت این گونه کلیشهها، ارتباط این فیلم با ژانر فانتزی عامل اصلی انتقادات تندوتیزی بوده است. فیلم همچنین مملو از دیالوگهای بیجان است که باعث میشود بیننده را دربارهی لحن نهایی روایت گیج کند. برای مثال، گاهی اوقات شخصیتها از اصطلاحاتی استفاده میکنند که بچههای نسل جدید در شبکههای اجتماعی به کار میبرند و این چیزی نیست که از یک فیلم فانتزی به سبک تالکین توقع داشته باشیم.
هر چه در فیلم جلوتر میرویم، داستان بیمنطقتر میشود. وقتی الودی به ته دره میافتد، به نظر میرسد ناگهان مهارتهای لازم برای بقا و فرار از یک موجود افسانهی را به دست میآورد. او اساسا شبیه جسیون بورن راهی برای خلاص شدن از دست اژدها پیدا میکند، طناب میسازد، تله میگذارد و مواد منفجرهی دستساز درست میکند. اگر فیلم پیش از این صحنهها حتی کوچکترین نشانهای از این تواناییهای الودی به ما نشان میداد شاید تا به این اندازه به آن ایراد نمیگرفتیم. اما انگار این اژدها دنبال خود فیلم «دوشیزه» هم افتاده که باعث شده نیمهی ابتدایی آن به سرعت از هرگونه شخصیتپردازی و پیشزمینهسازی عبور کند.
اگر نقدهای فیلم «دوشیزه» را بررسی کنید متوجه میشوید که همه در یک چیز اتفاق نظر دارند: اینکه داستان بیش از حد کلیشهای و قابل پیشبینی است. اینکه الودی با شاهزادهی شروری ازدواج میکند و در مقابل، قهرمان داستان از حد انتظارات فراتر میرود و به دختری افسانهای مبدل میشود دیگر خستهکننده شده است. اگر فیلم را دیده باشید احتمالا از همان دقایق آغازین خودتان دربارهی خیانت شاهزاده و ماجرای اژدها حدسهایی داشتهاید.
«دوشیزه» بر اساس رمانی به همین نام اثر اولین اسکای ساخته شده که اولین بار تقریبا یک سال پیش منتشر شد. نقدی در «کولایدر» استدلال کرده که اگر نتفلیکس پایانبندی فیلم و مضامین اصلی آن را خراب نمیکرد، اتفاقا «دوشیزه» داستان خوبی داشته است: «در رمان، الودی و اژدها یکی هستند. هر دوی آنها زنانی هستند که به خاطر توطئههای فریبکارانه و تصورات نادرست به مسیر غلطی هدایت میشوند.» در زمان انتشار رمان، «دوشیزه» مراحل پیشتولید را طی میکرد و همین نشان میدهد مدیران نتفلیکس احتمالا برای درک کامل آنچه در حال اقتباس بودهاند، آنقدرها وقت نگذاشتهاند.
با توجه به این موضوع میتوان گفت که ایدهی اولیهی داستان احتمالا چیز بدی نبوده است. داستان شاهزاده خانمی که نقش سنتی زن را رد میکند، تاحدودی نویدبخش است و حداقل نامگذاری فیلم نشان میدهد که نویسنده میخواسته از کلیشهی دوشیزهی درمانده خارج شود. اما به جای نشان دادن برداشتی تازه از این کلیشه، داستان فیلم «دوشیزه» به یک سفر تکراری قهرمانی تبدیل میشود که در این فیلم نامش الودی است و در هزاران فیلم دیگر با نام دیگری خطاب میشود. این باعث شده فیلم نتواند داستان الودی را به گونهای معنادار بررسی کند و هرگونه فرصت شخصیتپردازی از دست برود و حتی شخصیتهای فرعی مثل شاهزاده و شوالیهها عمق و انگیزهی لازم را نداشته باشند. آنها صرفا وجود دارند تا طرح داستان جلو برود وگرنه هیچگونه پسزمینهای برای کاراکتر آنها در نظر گرفته نشده است. شخصیت شرور داستان هم که ملکه باشد و نقش او را رابین رایت بازی میکند، یکی از پرتکرارترین کلیشههای ژانر فانتزی است. جای تأسف دارد که ببینیم بازیگران کهنهکاری مثل آنجلا باست، که همین تازگیها نامزد اسکار شده بود، به سختی سروکلهاش در فیلم پیدا شود. او نقش مادرخواندهی الودی را بازی میکند که از همان ابتدا میگفت مشکلی با قضیهی این ازدواج وجود دارد. اما فیلم به جای آنکه از این پتانسیل برای نزدیکتر کردن کاراکتر مادرخوانده و دختر استفاده کند، به کلی از یاد میبرد آنجلا باستی هم در فیلم هست؛ ری وینستون هم که نقش پدر الودی را بازی میکند، تنها یک صحنهی نصفهونیمه دارد که در آنجا میتواند خودی نشان دهد. با کمال تعجب، به نظر میرسد این کاراکتر اژدها، به صداپیشگی شهره آغداشلو، است که مهمترین و پختهترین نقش فیلم را دارد و شاید اصلا بهتر بود این فیلم نیز از زاویه دید او روایت میشد.
یکی از بزرگترین ایرادات فیلم به جریان آن بازمیگردد. فیلم با سرعت آغاز میشود و منظورمان این است که فیلم برای گذشتن از دقایق اولیه عجله دارد و انگار میخواهد هرچه زودتر به بخش مواجهه با اژدها برسد. یک مخاطب فیلم فانتزی انتظار دارد که حداقل با معرفی اژدها به ماجرا داستان بالا بگیرد. اما اینجا دقیقا همان جایی است که فیلم از سرعت خود میکاهد و ما دقایق زیادی الودی را دنبال میکنیم که در غارهای تاریک با اژدها قایمباشک بازی میکند؛ آن هم اژدهایی که در هیچ جای فیلم به تهدید آنچنانی برای الودی تبدیل نمیشود. پیتر تراورز در مقالهای برای ABC دراینباره گفته است: «فیلم واقعا جانمایهی خود را از دست میدهد وقتی میبینید که بیش از یک ساعت است دارید الودی را تماشا میکنید که میخواهد اژدهایی را در غارهایی گول بزند که آنقدر تاریک و کمنور است که به سختی میتوانید چیزی ببینید.» این مسئله دنبال کردن داستان را دشوار میکند؛ چرا که طرح داستانی هیچ پیچشی ارائه نمیدهد و توانایی درگیر کردن مخاطب را ندارد. در مقابل، بخشهایی هم داریم که انگار به اجبار در فیلم گذاشته شدهاند و فیلم برای نشان دادن آنها عجله دارد. کاری که باعث شده داستان گاه به طور غیرمنطقی جلوه بپرد. این امر باز دلیل دیگری است که دنبال کردن داستان را خستهکننده کرده است.
دربارهی موسیقی دیوید فلمینگ هم باید گفت، با وجود اینکه در ابتدای فیلم به خوبی روی صحنهها مینشیند، به تدریج از موسیقی پسزمینه جلوتر آمده و حواس مخاطب را پرت میکند. لحظاتی که کارگردان قصد داشته در آن تنش یا احساسات را برانگیزاند، به خاطر اوج گرفتن موسیقی ارکسترال بیشتر به آشوبی تبدیل میشوند که از اهمیت صحنههای کلیدی میکاهد و حس کلی ناهمگونی را تشدید میکند.
حتی بهترین داستانها هم اگر با تصاویر بد ارائه شوند، تأثیرگذاری خود را از دست میدهند. با قدرت فیلمسازی مدرن، فیلمهای فانتزی باید بتوانند این دنیاهای خارقالعاده را با جزئیات خیرهکننده پیش چشمان مخاطب بیاورند. با چنین ژانری باید منتظر لباسهای پرزرق و برق، موجودات اسطورهای و مناظر باشکوه باشید. این یکی از معدود بخشهایی است که فیلم «دوشیزه» در آن نمرهی خوبی میآورد. جلوههای ویژه و طراحی صحنه و لباس در این فیلم در همان سطحی است که از یک فیلم فانتزی توقع دارید. با وجود انتقاداتی که میتوان به جلوههای ویژه کامپیوتری، به ویژه برای اژدها وارد کرد، سکانسهای اکشن فیلم اغلب به خوبی اجرا شدهاند؛ البته تصحیح رنگ فیلم میتوانست از قابل رئالیستی خارج شده و فضای فیلم را به دنیای فیلمهای قدیمیتر ژانر فانتزی ببرد. اما این ایرادی است که اغلب فیلمهای کنونی از آن رنج میبرند و شاید «دوشیزه» نیز میخواسته باری دیگر از همین فرمول آشنا پیروی کند.
بازی میلی بابی براون چیزی است که در بسیاری لحظهها فیلم را نجات میدهد و آن را از خشکی و تکراری بودن خارج میکند. این بازیگر جوان تاکنون بارها توانایی خود را ثابت کرده و در «دوشیزه» نیز همان قدرت و تیزهوشی را از خود نشان میدهد که شایستهی یک قهرمان دنیای فانتزی است. اگرچه فیلمنامه خیلی خوب از آب درنیامده است، اما پیام اصلی فیلم که توانمندسازی زنان را در بطن خود به تصویر میکشد با بازی براون چیز بدی نیست؛ به ویژه اگر مخاطبان اصلی فیلم را نوجوانان در نظر بگیریم. آنها با دیدن یک شاهزاده خانم که مسئولیت سرنوشت خود را بر عهده میگیرد و برای تغییر آن میجنگد میتوانند از شخصیت الودی الهام بگیرند. البته نقدی در وبسایت «امپایر» این ایراد را مطرح کرده که «دوشیزه» برای مخاطب مشخصی ساخته نشده است: «[فیلم] بیش از حد کودکانه و کمعمق است که برای بزرگسالان باشد و در عین حال، بیش از حد خشن و ترسناک که بتوان بچهها را مخاطب آن دانست. این بزرگترین مشکل بازاریابی فیلم را نشان میدهد. طرح داستان یک شاهزاده خانم جنگجو است که مخاطبان جوانتر آن را می شناسند و دوست دارند، از زمانی که «یخزده» (Frozen) به سینماها آمد چشمانداز دیزنی را تغییر داد. الودی خود را در موقعیت بسیار ناامیدکنندهای میبیند و دچار آسیبهای بسیار بدی میشود که ممکن است والدین فکر کنند دیدنش برای بچههایشان مناسب نیست؛ اما احتمال این هم که والدین بدون بچههایشان فیلم «دوشیزه» را تماشا کنند بسیار اندک است و فیلم را در بلاتکلیفی مخاطبان هدف قرار میدهد.»
یکی دیگر از مشکلات حوزهی بازاریابی به تبلیغات فیلم بازمیگردد. هر کس که حتی کوچکترین تریلری از این فیلم دیده بود میدانست نقش اصلی داستان قرار است با توطئهی خانوادهی سلطنتی به گیر اژدها بیفتد و تازه برخی از صحنههای تریلر مبارزهی اصلی او با اژدها را نیز نشان میدادند. این هم یکی دیگر از مشکلات فیلمهای امروزی است که انگار برای فاش کردن داستان خودشان صبر ندارند.
البته اینها همه پتانسیلهای فیلم را نشان میدهند که اگر بهتر اجرا میشدند میتوانستند یک فیلم فانتزی واقعا خوب از «دوشیزه» بسازند. نقدی در «راجر ابرت» از موفقیت احتمالی فیلم در صورت اکران روی پردهی سینما گفته است: «خیلی بد است که «دوشیزه» روی یک صفحهی نمایش بزرگتر اکران نمیشود؛ زیرا پر از جزئیات فریبنده است که با تمرکز بر آنها شاید میشد از برخی ضعفهای فیلمنامه چشمپوشی کرد. مثلا این موش و گربهبازیهای الودی با اژدها اگر در سینما دیده میشد تنش کار را بالا میبرد. شاید اگر «دوشیزه» به جای نتفلیکس در سینماها اکران شده بود میتوانست به عنوان یک بلاکباستر خیرهکننده در نظر گرفته شود.»
فیلم «دوشیزه» به دام کلیشههای ژانر فانتزی میافتد
ژانر فانتزی حماسی (High Fantasy) داستان را به یک دنیای کاملا تخیلی و جدا از دنیای واقعی میبرد. این جهان ثانویه باید جزئیات بالایی داشته باشد؛ یعنی تاریخ، جغرافیا، فرهنگ و گاهی حتی زبانهای خاص خودش را داشته باشد. این خلاف زیرژانر Low Fantasy است که تنها عناصر جادویی را به دنیای واقعی وارد میکند؛ به عبارت دیگر، فانتزی حماسی باید بتواند مخاطب را به یک دنیای کاملا جدید سوق دهد، از این رو داستانهای این ژانر باید مقیاس بزرگی داشته باشند. در این ژانر میبینید که سرنوشت پادشاهیها یا حتی کل جهان در دستان قهرمان داستان قرار میگیرد،و علاوه بر نقش اصلی، اغلب سروکلهی جادوگران قدرتمند و موجودات افسانهای هم در این درامهای حماسی پیدا میشود که با مسائلی چون خیر و شر دست و پنجه نرم میکنند.
همانطور که میبینید فیلم «دوشیزه» دقیقا از این ویژگیها پیروی میکند؛ اما مشکل اصلی هم همینجاست. «دوشیزه» میخواسته با اجرای دقیق فرمول ژانر فانتزی حماسی دل طرفداران آن را به دست آورد، اما فراموش کرده است که پیش از هر چیز این جهانسازی، خط داستانی و شخصیتپردازی است که حرف اول را میزند. ویژگیهایی که بالاتر به آنها اشاره کردیم در برخی از بهترینهای ژانر فانتزی، مثل «ارباب حلقهها» و «بازی تاج و تخت» حضوری پررنگ دارند؛ اما پیش از هر چیز، غنا و عمق هر یک از این ویژگیهاست که این عناوین را به فیلمها و داستانهایی ماندگار و محبوب میان طرفداران تبدیل کردهاند. در این باره نقدی از «نیویورک تایمز» میگوید: «درحالی که فیلم گاه از کمدی سیاه و لحظههای بصری جذاب بهره میبرد، اما در نهایت شبیه مجموعهای از ایدههاست که هیچ یک از آنها آن طور که باید و شاید در یک کل واحد کنار هم نمینشینند.» این نشان میدهد که ویژگیهایی که فیلم «دوشیزه» میخواسته به آنها چنگ بزند تا خود را به بهترینهای ژانر فانتزی نزدیک کند، در واقع به شکلی منسجم یا معنادار کنار هم قرار نگرفتهاند که باعث شده فیلم به ملغمهای از ایدههای بیربط تبدیل شود.» «ایندی وایر» دربارهی این عدم تجانس معنایی گفته است: «فیلم در تلاش است تا جایگاه خود را پیدا کند، اما با سرعتی ناهموار پیش میرود و روایت آن هم مدام شعبه میگیرد و تمرکز لازم را ندارد.»
یکی از بزرگترین ایرادات وارده به «دوشیزه» به خود فیلم ربطی ندارد
از ایرادات فیلم گفتیم، خوب است کمی هم از ایرادات کلیشههای ژانر بگوییم. بر اساس محبوبترین فیلمها، سریالها و کتابهای فانتزی، میتوانید خودتان قضاوت کنید که اغلب داستانهایی که پروتاگونیست زن دارند از آنهایی که نقش اصلی آنها مرد است بیشتر مورد نقد قرار میگیرند. بنابراین، منصفانه است اگر حدس بزنیم نقدهای تند فیلم «دوشیزه» تا حدود زیادی به یک روند ثابت و مشکلساز در میان طرفداران ژانر فانتزی هم ارتباط پیدا میکند.
نمیتوان انکار کرد که بینندگان و منتقدان فیلمهای فانتزی همچنان به داستانها و مضامینی که از روند ثابت و سنتی که این ژانر به آنها معروف است پایبند هستند و هرگونه انحراف از این مسیر را برنمیتابند و اغلب واکنش خود را با نمرههای پایین به فیلم نشان میدهند. فرنچایزهای فانتزی که دارای کتابها، فیلمها، سریالها و بازیهای ویدیویی موفقی بودهاند، مثل «ارباب حلقهها» و «ویچر»، به خاطر جهانسازی، طرح داستانی و در کل عناصر خارقالعاده و تازهی خود اثر ماندگاری بر این ژانر گذاشتهاند. هیچ ایرادی هم بر آنها وارد نیست؛ اما میتوان به یک حقیقت آشکار اشاره کرد؛ این که همهی این کتابها و فیلمهای نمادین حداقل در یک چیز مشترک هستند و آن کهنالگوی سنتی قهرمان مرد است. این پروتاگونیستهای مرد اغلب در جنگ شکستناپذیرند، ارزشهای اخلاقی را پاس میدارند، هیچ نقص فیزیکی یا شخصیتی ندارند، فداکاری میکنند. اما اگر به داستانهای فانتزی نگاه کنید که نقش اصلی آنها زن هستند متوجه تفاوت آنها از نظر شخصیتپردازی خواهید شد، البته به جز زن بودن. برای مثال میتوان به شخصیتهای زن در نمایشهایی مثل «آواتار: آخرین بادافزار» (Avatar: The Last Airbender) و «بازی تاج و تخت» اشاره کرد. کاتارا و آریا استارک با اینکه شخصیتهای محبوبی هستند، اما به سختی هم مورد انتقاد قرار گرفتهاند؛ درحالی که آنقدرها هم با همتایان مرد خود در این ژانر تفاوت ندارند.
برخی از طرفداران فانتزی به هنجارهای این ژانر چسبیدهاند، در حالی که برخی دیگر واقعا امیدوارند که داستانهای جدید بالاخره بتوانند قهرمانهای تازهای معرفی کنند که توانایی انقلاب در این ژانر را دارند و میتوانند بالاخره محبوبیت آن را در میان عموم مخاطبان احیا کنند. برخی از قدرتمندترین کاراکترهای زن فانتزی، مانند بافی سامرز از «بافی قاتل خونآشامها» (Buffy the Vampire Slayer) و رینیرا تارگرین از «خاندان اژدها» (House of the Dragon) در داستانهای خود به عنوان قهرمان شناخته میشوند، اما بسیاری از بینندگان ادعا میکنند که این کاراکترها خودخواه و سلطهگر هستند و بیش از حد میخواهند کنترل اوضاع را به دست داشته باشند؛ ویژگیهایی که هیچ وقت برای شخصیتهای مرد ایراد به حساب نمیآید یا با توجیهاتی از سوی طرفداران به سادگی کنار گذاشته میشوند.
میدانیم که این توقع زیادی خواهد بود که از بینندگان بخواهیم کاراکترها را بر اساس جنسیت آنها نقد نکنند؛ اما همچنان این مسئله مطرح است که چرا شخصیتهایی با ویژگیهای یکسان به طور یکسان هم مورد قضاوت قرار نمیگیرند؛ برای نمونه، میتوانید به وضوح این بحث را در میان طرفداران «بازی تاج و تخت» ببینید که راب استارک از سانسا استارک محبوبتر است؛ درحالی که اگر به داستانشان رجوع کنید میبینید که هر دو نفر به خاطر نادانی و خامی خود تصمیماتی گرفتهاند که مشکلساز بوده است. طرفداران ژانر فانتزی نباید به تسلط این کلیشههای جنسیتزده بر ژانر دامن بزنند؛ بلکه در مواجهه با داستانهای تازه باید با نگاهی تازه نیز به قضاوت آنها بپردازند.
حتی داستانهای فانتزی با تکراریترین کلیشهها، مثل سری هری پاتر و «سوپرنچرال» به گونهای بر هنجارهای ژانر فانتزی غلبه دارند که بر بسیاری از فیلمها و سریالهای تازه در این دسته سایه میاندازند. چه میشود کرد؛ بالاخره طرفداران این کلیشههای مرد-محور را دوست دارند و با وجود ایرادات آنها باز هم حاضر نیستند از مسیر خود دست بکشند. البته دلایل زیادی برای دوست داشتن چیزهایی مثل هری پاتر و «سوپرنچرال» وجود دارد. با این حال، عصر مدرن نیازمند برداشتی تازه است، نیازمند نگاهی نو به هنجارهای قدیمی و بیش از حد استفاده شده. در میان هزاران کلیشهی قدیمی در ژانر فانتزی، نمیتوان انکار کرد که مردان همیشه بیشتر از زنان در جایگاه قهرمان داستان بودهاند.
همانطور که در فیلمهای جدیدی مانند «دوشیزه» دیده میشود، شکاف جنسیتی در ژانر فانتزی کمکم در حال کاهش است. با در نظر گرفتن بسیاری از داستانهای معروف، مثل «دادگاه خار و گل رز» (A Court of Thorns and Roses) از سارا جی. ماس و «ابزار فانی» (Mortal Instruments) از کاساندرا کلر دیگر نمیتوان الودی فیلم «دوشیزه» را یک قهرمان منحصربهفرد دانست. نقش اصلیهای این کتابهای فانتزی هم زنانی هستند که سرشان درد میکند برای نجات دادن جهان. مشخصا انتقادات از این داستانها هم چیز تازهای نیست. بگذارید قضیه را باز کنیم؛ این فانتزیهای مدرن با نقش اصلیهای زن در مرکزیت داستان آنها گاه از همان کلیشههایی پیروی میکنند که با کهنالگوی قهرمان مرد همسو هستند، اما نکتهی عجیبش اینجاست که دقیقا به خاطر همان ویژگیهایی مورد انتقاد قرار میگیرند که همتایان مرد آنها به خاطرشان ستایش میشوند. منتقدان میگویند این کاراکترها مثل مردها حرف میزنند، مثل مردها راه میروند و قدرت بدنی دارند که از زنان سراغ نداریم؛ انگار که شخصیتهای یک داستان تخیلی مجبور هستند در یک دنیای کاملا فانتزی از ویژگیهای منتسب به کلیشههای زنان پیروی کنند! با این حال جای امیدواری است که این کتابهایی که در سطور بالا نامشان را آوردیم طرفداران زیادی دارند که نشان میدهند مخاطبان از نگاههای تازه به جهانهای خارقالعاده استقبال کردهاند و همزمان، به عناصری مثل جادو و موجودات اسطورهای که این دنیاها را به یک جهان فانتزی تبدیل میکند احترام میگذارند.
مبارزه با تبعیض جنسیتی یک موضوع گسترده در سراسر جهان است و نمیتوان آن را حتی در موارد به ظاهر پیش پا افتاده مثل حوزهی سرگرمی، که در بطن خود جامعهی واقعی را منعکس میکنند، نادیده گرفت. زنانی که داستانهای فانتزی مینویسند نباید با موانعی مانند اورسولا لو گویین (نویسندهی چهارگانهی «دریایزمین») روبرو شوند که احساس میکرد کار او تنها در صورتی جدی گرفته میشود که شامل قهرمانان کلیشهای مرد باشد. در سالهای اخیر فیلمهایی داشتهایم که همان راه تمها و هنجارهای ژانر فانتزی سنتی را ادامه دادهاند و در مقابل، آثاری مثل فیلم «دوشیزه» را هم داریم که داستانهایی تازه هستند که چارچوبهای ژانر فانتزی را قلقلک میدهند. خوشبختانه، امروزه در عصری زندگی میکنیم که میتوانیم هم این را داشته باشیم و هم آن. اما مخاطبان میتوانند به طرز فعالتری با این تولیدات فرهنگی برخورد کنند. برای مبارزه با دیدگاههای جنسیتی که در میان طرفداران فانتزی شایع است، بینندگان میتوانند این داستانها را به دیدهی یکسان بنگرند، چه قهرمان اصلی آنها مرد باشد و چه زن.
منبع: دیجیمگ
https://teater.ir/news/60036