خیلی ساده میتوان گفت سالهاست که انیمیشنی مانند رنگو وجود نداشته است؛ رنگو یکی از عجیبترین و پرکاربردترین فیلمهای ۲۰ سال اخیر بود. به طور کلی این اثر به طور همزمان برداشتی بالغتر از کارتونهایی درباره حیوانات سخنگو و یکی از بزرگترین ادای احترامهای اخیر هالیوود به وسترن کلاسیکی بود که تا به حال در سینماها دیده شده است.
باید قبول کرد که حتی اگر فیلمهای وسترن دیگر به اندازه دهه ۱۹۵۰ میلادی محبوبیت نداشته باشند، باز هم از نظر هنری و مالی یکی از قابل اعتمادترین ژانرهای سینما هستند. هر چند سال یک بار، یک فیلم کابویی جدید در سینماها یا استریم پخش میشود و تخیل و توجه مخاطبان را به خود جلب میکند. برخی، مانند «جنگوی رها از بند» و «هشت نفرتانگیز» کوئنتین تارانتینو، حتی تبدیل به بلاکباسترهای غول پیکر و سنگ محکی برای نسلها میشوند. با این حال، اگرچه انیمیشن Rango (رنگو) یکی از این موفقیتهای وسترن مدرن بود، اما متاسفانه توسط اکثر مردم فراموش شده است.
رنگو که در سال ۲۰۱۱ به کارگردانی گور وربینسکی اکران شد، یک تلاقی سورئال بین کمدی کابوی «سه آمیگو» و «محله چینیها» نئو نوآر بود. این فیلم با صداپیشگی جانی دپ در نقش آفتابپرستی به نام رنگو، ماجراهای ناگوار قهرمان داستان و سفر کلاسیک او را روایت میکند که در قلمرو یک فیلم خانوادگی انیمیشنی ساخته شده که شاید شبیه هیچ فیلم دیگری نیست. به همین دلیل است که این انیمیشن اکنون سزاوار تماشای مجدد و اعتبار بیشتری نسبت به سالهای ابتدایی نمایش خود است.
منظور از جنس انیمیشن این است که رنگو و دیگر مخلوقاتش از زیباییشناسی سنتی که در انیمیشنهای آمریکایی دیده میشود، استفاده نمیکنند. در عوض، آنها به طرز خاصی واقع گرایانه و در عین حال روان به نظر میرسند و در نتیجه همین ویژگی آنها را به یاد ماندنیتر و باورپذیرتر میکند. بازیهای درجه یک بازیگران صداپیشه، جلوههای بصری فوقالعاده تیم نیکلودئون، و موسیقی متن وسترن مهیج را نیز به لیست نکات مثبت آن اضافه کنید، و اکنون رنگو یک لذت سینمایی است.
این انیمیشن با وجود یک لحن خانوادگی و کودکانه، برداشتی هوشمندانه و قابل لمس از اسطوره گاوچران یا همان کابوی غربی است. در واقع قهرمان آن به معنای واقعی کلمه شخصیتی بینام است که هنگام شروع فیلم حتی یک اسم ساده هم ندارد و حتی تا پایان اولین پرده اکشن فیلم هم نامی به دست نمیآورد. بنابراین، نه تنها میتوان این شکل از قهرمانسازی را به عنوان یک تماس به مرد بی نام (مشهورترین شخصیت کلینت ایستوود) دانست، بلکه فقدان هویت از پیش تعیین شده رنگو به فیلم اجازه میدهد تا ایده سرنوشت قهرمانانه و آنچه را که واقعاً یک قهرمان را تعریف میکند، به شکل جذاب بررسی کند.
به سادگی میتوان درک کرد که رنگو شبیه یک تفنگدار یا قانونگذار معمولی به نظر نمیرسد، حتی این قهرمان بینام در رفتار نیز همچون یک اسطوره عمل نمیکند، اما او این پتانسیل را دارد که خودش یکی از آن قهرمانان آزاد شود. و این ستایش بالا را میتوان به پرداخت درست قهرمان و شخصیتهای مکمل دور او نسبت داد. باید توجه داشت که هر شخصیت دیگر به همان اندازه رنگو عالی طراحی شده است و همه آنها نقشهای بی بدیل خود را در داستان به بهترین شکل بازی میکنند.
یکی دیگر از شاخصهای قابل توجه در مورد رنگو، عمق و تِمهای ظریف آن است. وسترنها (به ویژه وسترنهای اسپاگتی تجدیدنظرطلب) ذاتاً درباره مسیر غیرقابل کنترل پیشرفت و تجاوز خشونت آمیز سرمایه داری به آزادی مردم هستند. رنگو این ایدهها را سرلوحه خود قرار میدهد و شخصیتهایش را مجبور میکند تا با زمان در حال تغییر روبرو شوند. جالب اینجاست که رنگو اولین باری نبود که وربینسکی به چنین ایدههایی دست میزد. او این کار را زودتر از طریق سه گانه اصلی دزدان دریایی کارائیب انجام داد – به ویژه در قسمت پایانی، دزدان دریایی کارائیب: در پایان جهان.
با کمی توجه میتوان یافت که هم رنگو و هم قسمت سوم دزدان دریایی کارائیب هر دو در مورد قهرمانان دورههای گذشته هستند که هر کاری میتوانند برای زنده ماندن در دنیایی متمدنانه انجام میدهند و در عین حال اخلاق خود را نیز حفظ میکنند. این واقعیت که رنگو این کارها را انجام داد در حالی که هنوز یک فیلم خانوادگی قابل دسترس بود، پیام رسانی آن را دوچندان تأثیرگذار کرد.
البته این نباید خیلی تعجب آور باشد، زیرا رنگو یکی از فیلمهای کمیاب ویژه کودکان بود که تنها با این هدف ساخته نشد که تبدیل به یک فرنچایز بی پایان شود. علاوه بر این، میتوان استدلال کرد که رنگو دقیقاً با در نظر گرفتن جذب خود بچهها به عنوان مخاطب اصلی ساخته نشده است. با نگاهی به گذشته، به نظر میرسد که هدف فیلم بیشتر بزرگسالان و علاقهمندان به فیلمهای وسترن باشد. در این بین جذب هواداران جوان فقط یک امتیاز ویژه بود. رنگو علیرغم اینکه انیمیشنی بود که در آن حیوانات سخنگو نقش آفرینی میکردند، اما چیزی جز یک فیلم ساده و معمولی خانوادگی بود.
برای مثال: رنگو پر از انواع ارجاعات و ادای احترام به وسترنهای کلاسیک و وسترن اسپاگتی بود که تعداد کمی از بچهها (اگر هیچ) آنها را درک میکردند. اکثر بینندگان جوانتر نمیدانند که روح غرب شبیه کلینت ایستوود از سه گانه دلار سرجیو لئونه است و همچنین نمیدانند که چرا او برای داستان و رشد رنگو اینقدر اهمیت دارد. حتی نادیده گرفتن این که چگونه کل داستان فیلم ادای دینی به محله چینیها (فیلمی دیگر متعلق به دهه 70 از ژانری که کمتر بچهای آن را میشناسد) و یک معمای قتل و یک توطئه برای کنترل آب یک شهر به نام مدرنیزاسیون سرمایه داری است هم سخت است.
در واقع منظور من این است که ضربان داستانی که هنگام سرگرم کردن کودکان به ذهن خطور میکند با این فرمول رنگو تقاوت اساسی دارد. اکثر فیلمهای کودکانه مبتنی بر ادبیات، مانند هرکول دیزنی و شیر شاه، منبع اصلی خود را برای بینندگان جوان ساده میکنند. اما رنگو، برعکس، برداشتی خودآگاه و پست مدرن از سفر قهرمان کلاسیک خود ارائه میکند.
البته باید توجه داشت که هیچ یک از این جزئیات برای رنگو مضر نیستند زیرا عمق و کیفیت فیلم را تقویت میکنند. رنگو ثابت کرد که این رسانه میتواند خیلی بیشتر از چیزی باشد که بتوان با آن حواس بچهها را برای چند ساعت پرت کرد. همانطور که گفته شد، به همین دلایل و عناصر است که رنگو اولین فیلمی نیست که والدین وقتی به دنبال چیزی برای تماشای درون خانواده هستند به آن فکر کنند. اگر بیشتر فیلمهای کودکانه دارای چند شوخی سرگردان و ارجاعات فرهنگ پاپ برای والدین بودند، رنگو فیلم خانوادگی کمیابی است که عمدتاً از این نوع مواد پخته تشکیل شده است.
رنگو یک داستان برای گفتن داشت و آن را به خوبی بیان میکرد. در یک منظر فرهنگ پاپ که به اضافه کردن فرنچایزهای خالی خلاقانه و راهاندازی مجدد بیش از حد لازم ادامه میدهد، چیزی به اندازه رنگو خودکفا و رویایی بیش از پیش برجسته میشود. همچنین زمانی بهتر از اکنون برای بازدید مجدد از Rango وجود ندارد تا با علاقه دوباره به انیمیشنهای غیرمتعارف همزمان شود.
اخیراً انیمیشنهای آمریکایی از استودیوهای بزرگ و هنرمندان مستقل گامهای بزرگی برداشتهاند تا از این تصور غلط رهایی پیدا کنند که کارتونها فقط میتوانند زیبا باشند زیرا فقط برای بچهها هستند. رنگو کاملاً با مجموعه کارتونهای عجیب و غریب و در عین حال جذاب امروزی مانند سیرک دیجیتال شگفتانگیز یا Smiling Friends مطابقت دارد. زمانی که از دریچه و درک مدرنتر به انیمیشن نگاه کنیم، رنگو ثابت میکند که یک فیلم انیمیشنی است که خیلی جلوتر از زمان خود بوده است. به سختی میتوان گفت که رنگو مستقیماً بر کارتونها و انیماتورهای امروزی تأثیر گذاشته است یا خیر، اما اگر اینطور بود جای تعجب نداشت.
منبع: ویجیاتو
رنگو که در سال ۲۰۱۱ به کارگردانی گور وربینسکی اکران شد، یک تلاقی سورئال بین کمدی کابوی «سه آمیگو» و «محله چینیها» نئو نوآر بود. این فیلم با صداپیشگی جانی دپ در نقش آفتابپرستی به نام رنگو، ماجراهای ناگوار قهرمان داستان و سفر کلاسیک او را روایت میکند که در قلمرو یک فیلم خانوادگی انیمیشنی ساخته شده که شاید شبیه هیچ فیلم دیگری نیست. به همین دلیل است که این انیمیشن اکنون سزاوار تماشای مجدد و اعتبار بیشتری نسبت به سالهای ابتدایی نمایش خود است.
رنگو یک دستاورد هنری است
خیلی ساده میتوان گفت سالهاست که انیمیشنی مانند رنگو وجود نداشته است؛ رنگو یکی از عجیبترین و پرکاربردترین فیلمهای ۲۰ سال اخیر بود. به طور کلی این اثر به طور همزمان برداشتی بالغتر از کارتونهایی درباره حیوانات سخنگو و یکی از بزرگترین ادای احترامهای اخیر هالیوود به وسترن کلاسیکی بود که تا به حال در سینماها دیده شده است. از سوی دیگر قابل توجهترین دارایی رنگو جنس انیمیشن آن بود، مخصوص با اشاره ویژه به طراحی شخصیت و مناظر منحصربهفرد آن.منظور از جنس انیمیشن این است که رنگو و دیگر مخلوقاتش از زیباییشناسی سنتی که در انیمیشنهای آمریکایی دیده میشود، استفاده نمیکنند. در عوض، آنها به طرز خاصی واقع گرایانه و در عین حال روان به نظر میرسند و در نتیجه همین ویژگی آنها را به یاد ماندنیتر و باورپذیرتر میکند. بازیهای درجه یک بازیگران صداپیشه، جلوههای بصری فوقالعاده تیم نیکلودئون، و موسیقی متن وسترن مهیج را نیز به لیست نکات مثبت آن اضافه کنید، و اکنون رنگو یک لذت سینمایی است.
این انیمیشن با وجود یک لحن خانوادگی و کودکانه، برداشتی هوشمندانه و قابل لمس از اسطوره گاوچران یا همان کابوی غربی است. در واقع قهرمان آن به معنای واقعی کلمه شخصیتی بینام است که هنگام شروع فیلم حتی یک اسم ساده هم ندارد و حتی تا پایان اولین پرده اکشن فیلم هم نامی به دست نمیآورد. بنابراین، نه تنها میتوان این شکل از قهرمانسازی را به عنوان یک تماس به مرد بی نام (مشهورترین شخصیت کلینت ایستوود) دانست، بلکه فقدان هویت از پیش تعیین شده رنگو به فیلم اجازه میدهد تا ایده سرنوشت قهرمانانه و آنچه را که واقعاً یک قهرمان را تعریف میکند، به شکل جذاب بررسی کند.
به سادگی میتوان درک کرد که رنگو شبیه یک تفنگدار یا قانونگذار معمولی به نظر نمیرسد، حتی این قهرمان بینام در رفتار نیز همچون یک اسطوره عمل نمیکند، اما او این پتانسیل را دارد که خودش یکی از آن قهرمانان آزاد شود. و این ستایش بالا را میتوان به پرداخت درست قهرمان و شخصیتهای مکمل دور او نسبت داد. باید توجه داشت که هر شخصیت دیگر به همان اندازه رنگو عالی طراحی شده است و همه آنها نقشهای بی بدیل خود را در داستان به بهترین شکل بازی میکنند.
یکی دیگر از شاخصهای قابل توجه در مورد رنگو، عمق و تِمهای ظریف آن است. وسترنها (به ویژه وسترنهای اسپاگتی تجدیدنظرطلب) ذاتاً درباره مسیر غیرقابل کنترل پیشرفت و تجاوز خشونت آمیز سرمایه داری به آزادی مردم هستند. رنگو این ایدهها را سرلوحه خود قرار میدهد و شخصیتهایش را مجبور میکند تا با زمان در حال تغییر روبرو شوند. جالب اینجاست که رنگو اولین باری نبود که وربینسکی به چنین ایدههایی دست میزد. او این کار را زودتر از طریق سه گانه اصلی دزدان دریایی کارائیب انجام داد – به ویژه در قسمت پایانی، دزدان دریایی کارائیب: در پایان جهان.
با کمی توجه میتوان یافت که هم رنگو و هم قسمت سوم دزدان دریایی کارائیب هر دو در مورد قهرمانان دورههای گذشته هستند که هر کاری میتوانند برای زنده ماندن در دنیایی متمدنانه انجام میدهند و در عین حال اخلاق خود را نیز حفظ میکنند. این واقعیت که رنگو این کارها را انجام داد در حالی که هنوز یک فیلم خانوادگی قابل دسترس بود، پیام رسانی آن را دوچندان تأثیرگذار کرد.
آیا رنگو به دست فراموشی سپرده شده؟
احتمالا مهمترین نکته پیرامون انیمیشن رنگو آن است که پس از دریافت نقدهای تحسین برانگیز و درآمد تقریباً 250 میلیون دلاری در باکس آفیس در مقابل بودجه 135 میلیون دلاری، به نظر میرسد رنگو امروز کاملاً فراموش شده است. در بهترین حالت، تنها خورههای فیلم و سینما، علاقه مندان به انیمیشن و طرفداران قدیمی ژانر وسترن به ستایش آن ادامه میدهند. در همین حال، مخاطبان عمومی به نظر دیگر آن کلانتر آفتابپرست بینظیر را فراموش کردهاند.البته این نباید خیلی تعجب آور باشد، زیرا رنگو یکی از فیلمهای کمیاب ویژه کودکان بود که تنها با این هدف ساخته نشد که تبدیل به یک فرنچایز بی پایان شود. علاوه بر این، میتوان استدلال کرد که رنگو دقیقاً با در نظر گرفتن جذب خود بچهها به عنوان مخاطب اصلی ساخته نشده است. با نگاهی به گذشته، به نظر میرسد که هدف فیلم بیشتر بزرگسالان و علاقهمندان به فیلمهای وسترن باشد. در این بین جذب هواداران جوان فقط یک امتیاز ویژه بود. رنگو علیرغم اینکه انیمیشنی بود که در آن حیوانات سخنگو نقش آفرینی میکردند، اما چیزی جز یک فیلم ساده و معمولی خانوادگی بود.
برای مثال: رنگو پر از انواع ارجاعات و ادای احترام به وسترنهای کلاسیک و وسترن اسپاگتی بود که تعداد کمی از بچهها (اگر هیچ) آنها را درک میکردند. اکثر بینندگان جوانتر نمیدانند که روح غرب شبیه کلینت ایستوود از سه گانه دلار سرجیو لئونه است و همچنین نمیدانند که چرا او برای داستان و رشد رنگو اینقدر اهمیت دارد. حتی نادیده گرفتن این که چگونه کل داستان فیلم ادای دینی به محله چینیها (فیلمی دیگر متعلق به دهه 70 از ژانری که کمتر بچهای آن را میشناسد) و یک معمای قتل و یک توطئه برای کنترل آب یک شهر به نام مدرنیزاسیون سرمایه داری است هم سخت است.
در واقع منظور من این است که ضربان داستانی که هنگام سرگرم کردن کودکان به ذهن خطور میکند با این فرمول رنگو تقاوت اساسی دارد. اکثر فیلمهای کودکانه مبتنی بر ادبیات، مانند هرکول دیزنی و شیر شاه، منبع اصلی خود را برای بینندگان جوان ساده میکنند. اما رنگو، برعکس، برداشتی خودآگاه و پست مدرن از سفر قهرمان کلاسیک خود ارائه میکند.
البته باید توجه داشت که هیچ یک از این جزئیات برای رنگو مضر نیستند زیرا عمق و کیفیت فیلم را تقویت میکنند. رنگو ثابت کرد که این رسانه میتواند خیلی بیشتر از چیزی باشد که بتوان با آن حواس بچهها را برای چند ساعت پرت کرد. همانطور که گفته شد، به همین دلایل و عناصر است که رنگو اولین فیلمی نیست که والدین وقتی به دنبال چیزی برای تماشای درون خانواده هستند به آن فکر کنند. اگر بیشتر فیلمهای کودکانه دارای چند شوخی سرگردان و ارجاعات فرهنگ پاپ برای والدین بودند، رنگو فیلم خانوادگی کمیابی است که عمدتاً از این نوع مواد پخته تشکیل شده است.
رنگو سزاوار دیده شدن و عشق بیشتر است
رنگو یکی از آن فیلمهای «دستکمگرفتهشده» است که در دوران اوجش با وجود کسب جایزه اسکار خیلی به چشم مخاطب نیامد، اما اکنون با گذشت سالها بعد از اکران اولیه بهتر فهمیده میشود. با وجود این، رنگو فقط یکی دیگر از قربانیان ناگوار گذر زمان بود که نتوانست تأثیری ماندگار از خود بر جای بگذارد. همانطور که گفته شد، این فیلم علاقهای به تبدیل شدن به یک فیلم پرفروش خانوادگی معمولی با دنبالههای فراوانی که هرگز از جذابیت خارج نمیشوند، نبود.رنگو یک داستان برای گفتن داشت و آن را به خوبی بیان میکرد. در یک منظر فرهنگ پاپ که به اضافه کردن فرنچایزهای خالی خلاقانه و راهاندازی مجدد بیش از حد لازم ادامه میدهد، چیزی به اندازه رنگو خودکفا و رویایی بیش از پیش برجسته میشود. همچنین زمانی بهتر از اکنون برای بازدید مجدد از Rango وجود ندارد تا با علاقه دوباره به انیمیشنهای غیرمتعارف همزمان شود.
اخیراً انیمیشنهای آمریکایی از استودیوهای بزرگ و هنرمندان مستقل گامهای بزرگی برداشتهاند تا از این تصور غلط رهایی پیدا کنند که کارتونها فقط میتوانند زیبا باشند زیرا فقط برای بچهها هستند. رنگو کاملاً با مجموعه کارتونهای عجیب و غریب و در عین حال جذاب امروزی مانند سیرک دیجیتال شگفتانگیز یا Smiling Friends مطابقت دارد. زمانی که از دریچه و درک مدرنتر به انیمیشن نگاه کنیم، رنگو ثابت میکند که یک فیلم انیمیشنی است که خیلی جلوتر از زمان خود بوده است. به سختی میتوان گفت که رنگو مستقیماً بر کارتونها و انیماتورهای امروزی تأثیر گذاشته است یا خیر، اما اگر اینطور بود جای تعجب نداشت.
منبع: ویجیاتو
https://teater.ir/news/60688