فیلم کمدی فرانسوی- ایتالیایی «مارچلو میو» (Marcello Mio) که در بخش اصلی جشنواره کن ۲۰۲۴ شرکت میکند، برای اولین بار در هشتمین روز برگزاری این رقابتها اکران شد. این فیلم به نویسندگی و کارگردانی کریستف اونوره چندان مورد توجه منتقدان قرار نگرفت و نقدهای ضعیفی دریافت کرد. در ادامه با نقدها و نمرات فیلم «مارچلو میو» همراه باشید.
چارسو پرس: فیلم «مارچلو میو» درباره بازیگری به نام کیارا (کیارا ماسترویانی)، دختر مارچلو ماسترویانی و کاترین دنو است که تصمیم میگیرد زندگی پدرش را تجربه کند. کیارا حالا به سبک پدرش لباس میپوشد، حرف میزند، نفس میکشد و این کار را با چنان تسلطی انجام میدهد که اطرافیان باورشان میشود و او را «مارچلو» صدا میزنند. جالب اینجاست که بازیگران این فیلم همگی در نقش خودشان بازی میکنند.
کریستوف اونوره کارگردان این فیلم کمدی در طول ۲۴ سال فعالیت خود در ساخت فیلم کوتاه و بلند، بارها در جشنواره کن شرکت کرد و نامزد دریافت نخل طلا شد. او در سال ۲۰۰۲ با فیلم «هفده بار سسیل کاسار» (Seventeen Times Cecile Cassard)، در سال ۲۰۰۷ با فیلم «ترانههای عاشقانه» (Love Songs)، در سال ۲۰۱۸ با فیلم «فرشته متاسف» (Sorry Angel) و در سال ۲۰۱۹ با فیلم «در یک شب جادویی» (On a Magical Night) در جشنواره فیلم کن شرکت کرد.
در این فیلم به وفور به افسانه خانواده ماسترویانی-دنو و تاریخ سینمای اروپا اشاره میشود و همین موضوع ممکن است رضایت سینهفیلها را جلب کند. البته بدون شک هم کیارا و هم دنو در اجراهای شیطنتآمیزشان میدرخشند. اما آن دسته از تماشاگرانی که چندان درگیر این افسانهها نیستند، احتمالا فیلم را یک اثر بیهدف از کریستوف اونوره، نویسنده و کارگردان آن بدانند. انتظار میرود «مارچلو میو» در فرانسه و ایتالیا مورد استقبال واقع شود، اما احتمالا در جاهای دیگر با مشکل مواجه خواهد شد.
فرضیه این فیلم تنها شباهت کیارا به پدرش نیست، این است که او همیشه زیر سایهی دو اسطوره سینما نادیده گرفته شده است اگرچه با توجه به کارنامه حرفهای درخشانش در کار با کارگردانان صاحبنامی چون مانوئل اولیویرا، رائول رویز و کلر دنی، کیارا صرفا فرزند یک سلبریتی نیست.
فیلم با حالتی آشفته شروع میشود، جایی که کیارا دستپاچه برای عکاسی در پاریس ژست میگیرد. او لباس آنا اکبرگ، همبازی مارچلو در فیلم «زندگی شیرین» (La Dolce Vita) ساختهی فلینی را پوشیده و صحنه نمادین او در فواره تـِرِوی را بازسازی میکند. سپس به آینه حمام نگاه میکند و مارچلو را به صورت سیاه و سفید در آن میبیند. او در تست بازیگری برای کارگردان نیکول گارسیا (با بازی خودش) شرکت میکند، که از کیارا میخواهد بیشتر ماسترویانی باشد تا دنو.
فیلم به نوبت شوخ و شاعرانه، افشاگر و کمی هم محترمانه است و از همکاری صمیمانه دنو و سایر چهرههای سرشناسی که نقش خودشان را بازی میکنند بهره میبرد. حتی به برخی از قلمروهای ناخوشایند، از جمله شهرت مارچلو به عنوان یک دون ژوان (یک شخصیت لاابالی افسانهای) نیز میپردازد. این موارد نکات مثبت فیلم هستند، اما برای کسانی که از قبل مجذوب افسانههای سینمای اروپا و درخشش این سلسله خاص نیستند، «مارچلو میو» ممکن است یک کشدار و تا حدی مصنوعی به نظر برسد که صرفا برای اهالی سینما ساخته شده است. نگاه فروتنانه کیارا ماسترویانی به خودش ممکن است این فیلم را به یک پروژه متواضعانه معکوس تبدیل کند، اما با هر ظرافتی که اجرا شود، همچنان یک پروژه متکبرانه به حساب میآید.
کیارا که در فرانسه به دنیا آمده، بزرگ شده است و همچنان در آنجا زندگی میکند و هیچ خاطره مستقیمی از کنار هم بودن پدر و مادرش ندارد، همیشه خود را با مادرش بیشتر از پدرش نزدیک دیده است؛ تقریبا ۳۰ سال پس از مرگ پدرش او احساس میکند که زمان آن رسیده تا این تعادل را برقرار کند. پس به طور کامل تبدیل به پدرش میشود. کیارا با پوشیدن یک کلاه گیس سیاه کوتاه، یک فدورای مشکی و عینک با قاب ضخیم، به راحتی وارد شمایل پدرش در دوران فیلم «هشت و نیم» فلینی میشود، در حالی که اضافه کردن یک سبیل مصنوعی خوشتراش او را به یک جانشین معقول برای او در فیلم «طلاق به سبک ایتالیایی» تبدیل میکند.
برای طرفداران سینمای اروپا، تماشای تصویر کیارا به جای پدرش کمی جالب است و رد و بدل شدن حرفهای غمانگیز او با مادرش که هنوز هم سلطهگر است، هر چقدر هم که ساختگی به نظر برسند بار احساسی تلخ و شیرینی به همراه دارد. اما سفر کیارا به درون مارچلو به سادگی به اندازه کافی جالب یا قابل درک نیست که بتواند بار دراماتیک زیادی را به دوش بکشد، به خصوص زمانی که فیلم بیشتر وقت خود را صرف کمدی میکند. مثل سفری سرنوشتساز به ایتالیا، جایی که کیارا قصد دارد در یک برنامه گفتگوی تلویزیونی محلی مارچلو ماسترویانی جدید را معرفی کند و همه چیز به یک تعقیب و گریز دیوانهوار و مضحک تبدیل میشود آن هم بدون هیچ شوخی واقعی برای سرپا نگهداشتن فیلم.
دوستی در حال شکوفایی کیارا/ مارچلو با کالین، تنها شخصیت کاملا داستانی فیلم یک بازی احمقانه است که حتی با توجه به بینظمی کلی رویدادها، با هیچ چیز دیگری در فیلمنامه اونوره مطابقت ندارد. هجو، که لحنی آشکار برای این نوع شوخیهای خاص اهل فن است، در طول فیلم به طرز عجیبی کمرنگ است، و آن سوررئالیسم عجیب و غریبی که باعث میشود «۸ و نیم» تسخیرکننده باشد در اینجا وجود ندارد. «مارچلو میو» در نهایت حرف کمی در مورد ساختارهای قدرت صنعت سینما یا حتی در مورد ماهیت نیشدار شهرت میزند. آنچه میگوید، با جدیت کامل میگوید؛ کیارا ماسترویانی، چه در نقش خودش و چه در نقش پدرش، به اندازهای فوقالعاده ظاهر میشود که سزاوار یک تبریک پر زرق و برق و ستارهدار است.
کیارا و انوره در چهارمین همکاری خود در بیش از یک دهه، اکنون کمدی سینمایی بسیار فرامتنی و خاصی به نام «مارچلو میو» را ساختند. در این فیلم، کیارا به معنای واقعی کلمه به پدر مشهور فقیدش تبدیل میشود؛ با ظاهری که از فیلمهای «زندگی شیرین» و «۸ و نیم» فلینی الهام گرفته شده، به زبان ایتالیایی روان صحبت میکند، با مادرش کاترین معاشرت میکند و سعی میکند چیزی در مورد خودش، پدرش یا قدرتی که سینما بر ما دارد، کشف کند.
اینکه آیا شما بهعنوان بیننده هیچ یک از این موارد را جالب یا بامزه بدانید، احتمالا به دانش شما از تاریخ سینمای اروپا و/یا آشنایی نسبت به بازیگران فرانسوی که در نقش خودشان روی پرده ظاهر میشوند بستگی دارد. برای مثال چند نفر متوجه بازی کلمات با اشاره به فیلم هیجانانگیز و سورئال «سه زندگی و فقط یک مرگ» (Three Lives and Only One Death) ساخته رائول رویز در سال ۱۹۹۶ خواهند شد؟ فیلمی که هم مارچلو و هم کیارا در آن بازی کردند؟ یا اینکه کاشیهای حمام کیارا در پاریس، همان کاشیهای حمام شخصیت مارچلو در فیلم «۸ و نیم» است؟ علاوه بر این، حتی اگر متوجه این اشارات هم بشوند، چه تعداد از آنها اصلا اهمیت خواهند داد؟
«مارچلو میو» از برخی جهات به یک فیلم هنری با موضوع فرزندان سلبریتی تبدیل میشود. فیلمی که در آن فرزند، تجسم پدر افسانهایاش میشود تا هم به او نزدیکتر شود و هم خودش را از شر این واقعیت که مردم تمایل دارند او را با والدین مشهورش مقایسه کنند رها کند. با اینکه این کار بیهوده به نظر میرسد، اما در این فیلم که البته در بخش مسابقه کن (جشنوارهای که پوسترهای رسمی اخیرش با تصاویری از دنو و ماسترویانی پدر زینت داده شدهاند) به نمایش درآمد، لحظات صادقانه و احساسی وجود دارد که موفق میشود حداقل در چند مورد از سطحی بودن عبور کند.
چه کسی دوست ندارد دوباره با یکی از عزیزان درگذشتهاش ارتباط برقرار کند؟ یا اینکه از زیر سایهی سنگینشان بیرون بیاید؟ اینها سوالات ارزشمندی هستند که اونوره مطرح میکند اما هرگز به آنها پاسخ درستی نمیدهد. او در عوض به سمت شوخیهای شخصی، ادای احترام، حضورهای افتخاری و روایتی سرسری متمایل میشود که نمیتواند مبنای پیچیدهی فیلمش را نگه دارد.
حتی با وجود اینکه «مارچلو میو» زنی را به تصویر میکشد که به طور موقت به یک مرد تبدیل میشود، اما مسائل مربوط به جنسیت هرگز در خط مقدم داستان قرار نمیگیرند و فیلم در نهایت درباره یک سلبریتی است که پوست خود را به دور میاندازد تا به یک سلبریتی دیگر تبدیل شود. این حرکتی است که هم میتواند خودشیفته و هم معصومانه به نظر برسد، و از برخی جهات کاملا طبیعی است. ماسترویانی و همکارانش در این فیلم فقط با سایر اهل سینما معاشرت دارند و حبابی که در آن زندگی میکنند- نسخهای از هالیوود در منطقه چپنشین پاریس- میتواند مانند موزهای برای استعدادهای در حال گذر و علاقهمندان به نوستالژی سینما به نظر برسد، به ویژه در دنیایی که دیگر فیلمها مانند دوران شکوه هنری مارچلو بر روح زمانه سلطه ندارند.
کیارا ماسترویانی، بازیگر ایتالیایی-فرانسوی و دختر دنو، بدون شک به خاطر شباهت خیرهکننده به پدرش، اسطورهی سینما مارچلو ماسترویانی شناخته میشود. او را در این فیلم در نقش خودش و همچنین در ادای احترامی آشکار به صحنهی فواره تِرِوی آنیتا اکبرگ از فیلم «زندگی شیرین» فلینی میبینیم که مارچلو در آن نقشآفرینی درخشانی داشت. کیارا احساس میکند سایهی پدر بر او سنگینی میکند و خوابی میبیند که در آن چهرهاش در آینهی حمام به چهرهی مارچلو تبدیل میشود؛ هرچند که در واقع تغییر چندانی نمیکند. او ناراحتیاش را از داشتن شباهت به مادرش ابراز میکند و دنو با اطمینان میگوید بله کیارا حالات او را دارد، اما چهرهاش را نه.
کیارا صحنهای را برای کارگردان نیکول گارسیا (باز هم در نقش خودش) بازی میکند و نیکول به او میگوید بیشتر مارچلو باشد تا کاترین. چیزی در کیارا جرقه میزند و او شروع میکند دائما به سبک مارچلو لباس بپوشد، با کت و شلوار مشکی، عینک و کلاه لبهگردی که مارچلو در فیلم «۸ و نیم» فلینی میپوشید. او از دوستانش میخواهد او را مارچلو خطاب کنند و نام اصلیاش را به کار نبرند. فابریس لوکینی در نقش خودش بازی میکند و با مارچلو دوست صمیمی میشود، هرچند که حقهبازیهای ذاتی بازیگری لوکینی برای نقشی مرموز مناسبتر بود. همه چیز با بحران مارچلوی جدیدی که در یک تاکشو تلویزیونی با لباسی شبیه مارچلو در آخرین فیلم فلینی، «جینجر و فرد» (Ginger and Fred) ظاهر میشود، به پایان میرسد.
این فیلم مملو از حماقتهای بیمورد و اتلاف وقت است. هر احساسی که کیارا ماسترویانی واقعا در مورد شباهت به پدرش و هر حسی که او در مورد این ارثیهی احتمالا سنگین دارد، هرگز در این اثر سطحی و غیرقابل تحمل از سبکسریهای لوس آشکار نخواهد شد. این فیلم بیشتر شبیه یک شوخی سینمایی است که نه از نظر واقعی و نه از نظر استعاری قانعکننده نیست. با این حال دنو با لبخندی بر گوشهی لب، خودشیفتگیها و توهمات دخترش را کنار میزند و کمی طنز واقعی به فیلم تزریق میکند.
منبع: دیجیمگ
کریستوف اونوره کارگردان این فیلم کمدی در طول ۲۴ سال فعالیت خود در ساخت فیلم کوتاه و بلند، بارها در جشنواره کن شرکت کرد و نامزد دریافت نخل طلا شد. او در سال ۲۰۰۲ با فیلم «هفده بار سسیل کاسار» (Seventeen Times Cecile Cassard)، در سال ۲۰۰۷ با فیلم «ترانههای عاشقانه» (Love Songs)، در سال ۲۰۱۸ با فیلم «فرشته متاسف» (Sorry Angel) و در سال ۲۰۱۹ با فیلم «در یک شب جادویی» (On a Magical Night) در جشنواره فیلم کن شرکت کرد.
نقدها و نمرات فیلم «مارچلو میو» واقعا ناامیدکننده است
فیلم «مارچلو میو» که با نقدها و نمرات متوسط و ضعیفی مواجه شد، از منتقدان جشنواره تنها ۱.۴ ستاره دریافت کرد. منتقدان خبرگزاریها هم نظر چندان مثبتی به فیلم نداشتند و این فیلم در متاکریتیک از مجموع ۷ رای (دو رای مثبت و پنج رای متوسط) امتیاز ۴۷ از ۱۰۰ را به خود اختصاص داد. «مارچلو میو» در راتن تومیتوز هم وضعیت مشابهی داشت و از مجموع ۱۲ رای به امتیاز ۵۸ از ۱۰۰ رسید.اسکرین دیلی- جاناتان رامنی | ۶۰ از ۱۰۰
شباهت بین بازیگر فرانسوی کیارا ماسترویانی و پدرش اسطوره سینمای ایتالیا مارچلو ماسترویانی و تاثیر مادامالعمر آن بر کیارا سکوی پرتاب فیلم «مارچلو مایو»، یک متافیکشن داستانی و کمدی از نویسنده و کارگردان فرانسوی کریستوف اونوره است. کیارا ماسترویانی نقش خودش (یا شخصیت یک بازیگر فرانسوی به نام کیارا ماسترویانی) را بازی میکند که با تقلید ظاهر و رفتار پدرش، همه از جمله مادرش کاترین دنو (با بازی خود کاترین دنو) را گیج میکند.در این فیلم به وفور به افسانه خانواده ماسترویانی-دنو و تاریخ سینمای اروپا اشاره میشود و همین موضوع ممکن است رضایت سینهفیلها را جلب کند. البته بدون شک هم کیارا و هم دنو در اجراهای شیطنتآمیزشان میدرخشند. اما آن دسته از تماشاگرانی که چندان درگیر این افسانهها نیستند، احتمالا فیلم را یک اثر بیهدف از کریستوف اونوره، نویسنده و کارگردان آن بدانند. انتظار میرود «مارچلو میو» در فرانسه و ایتالیا مورد استقبال واقع شود، اما احتمالا در جاهای دیگر با مشکل مواجه خواهد شد.
فرضیه این فیلم تنها شباهت کیارا به پدرش نیست، این است که او همیشه زیر سایهی دو اسطوره سینما نادیده گرفته شده است اگرچه با توجه به کارنامه حرفهای درخشانش در کار با کارگردانان صاحبنامی چون مانوئل اولیویرا، رائول رویز و کلر دنی، کیارا صرفا فرزند یک سلبریتی نیست.
فیلم با حالتی آشفته شروع میشود، جایی که کیارا دستپاچه برای عکاسی در پاریس ژست میگیرد. او لباس آنا اکبرگ، همبازی مارچلو در فیلم «زندگی شیرین» (La Dolce Vita) ساختهی فلینی را پوشیده و صحنه نمادین او در فواره تـِرِوی را بازسازی میکند. سپس به آینه حمام نگاه میکند و مارچلو را به صورت سیاه و سفید در آن میبیند. او در تست بازیگری برای کارگردان نیکول گارسیا (با بازی خودش) شرکت میکند، که از کیارا میخواهد بیشتر ماسترویانی باشد تا دنو.
فیلم به نوبت شوخ و شاعرانه، افشاگر و کمی هم محترمانه است و از همکاری صمیمانه دنو و سایر چهرههای سرشناسی که نقش خودشان را بازی میکنند بهره میبرد. حتی به برخی از قلمروهای ناخوشایند، از جمله شهرت مارچلو به عنوان یک دون ژوان (یک شخصیت لاابالی افسانهای) نیز میپردازد. این موارد نکات مثبت فیلم هستند، اما برای کسانی که از قبل مجذوب افسانههای سینمای اروپا و درخشش این سلسله خاص نیستند، «مارچلو میو» ممکن است یک کشدار و تا حدی مصنوعی به نظر برسد که صرفا برای اهالی سینما ساخته شده است. نگاه فروتنانه کیارا ماسترویانی به خودش ممکن است این فیلم را به یک پروژه متواضعانه معکوس تبدیل کند، اما با هر ظرافتی که اجرا شود، همچنان یک پروژه متکبرانه به حساب میآید.
ورایتی- گای لاج | ۴۰ از ۱۰۰
«مارچلو میو»، یک شوخی بسیار لوس اما ظریف از نویسنده و کارگردان فرانسوی کریستوف اونوره است که در آن کیارا ماسترویانی پدر مرحومش را در فیلمی کمدی تصویر میکشد. طنز این فیلم آنقدر خودمانی است که به سختی میتوان موضوع اصلی را فهمید و آنقدر تخصصی است که مطمئنا برای همه قابل درک نیست. فیلم به عنوان یک نمایش کوتاه میتوانست بامزه باشد، شاید برای یک فیلم کوتاه هم کشش داشت، اما نتوانست در یک فیلم دو ساعته پر از زیرمجموعههای بیمعنی که از سطحی تا غیرمنطقی در نوسان است به نتیجه قابل قبولی برسد. «مارچلو میو» انتخابی عجیب و به طرز غیرقابل باوری سست برای بخش اصلی مسابقه کن است که در فرانسه احتمالا مخاطب خود را پیدا خواهد کرد، جایی که شوخیهای فراوان فیلم در مورد روابط واقعی ماسترویانی با سایر بازیگران (از جمله همسر سابق بنجامین بیوله و دوست نزدیک ملویل پوپو) برای تماشاگران داخلی معنا و مفهوم بیشتری نسبت به تماشاگران خارجی خواهد داشت.کیارا که در فرانسه به دنیا آمده، بزرگ شده است و همچنان در آنجا زندگی میکند و هیچ خاطره مستقیمی از کنار هم بودن پدر و مادرش ندارد، همیشه خود را با مادرش بیشتر از پدرش نزدیک دیده است؛ تقریبا ۳۰ سال پس از مرگ پدرش او احساس میکند که زمان آن رسیده تا این تعادل را برقرار کند. پس به طور کامل تبدیل به پدرش میشود. کیارا با پوشیدن یک کلاه گیس سیاه کوتاه، یک فدورای مشکی و عینک با قاب ضخیم، به راحتی وارد شمایل پدرش در دوران فیلم «هشت و نیم» فلینی میشود، در حالی که اضافه کردن یک سبیل مصنوعی خوشتراش او را به یک جانشین معقول برای او در فیلم «طلاق به سبک ایتالیایی» تبدیل میکند.
برای طرفداران سینمای اروپا، تماشای تصویر کیارا به جای پدرش کمی جالب است و رد و بدل شدن حرفهای غمانگیز او با مادرش که هنوز هم سلطهگر است، هر چقدر هم که ساختگی به نظر برسند بار احساسی تلخ و شیرینی به همراه دارد. اما سفر کیارا به درون مارچلو به سادگی به اندازه کافی جالب یا قابل درک نیست که بتواند بار دراماتیک زیادی را به دوش بکشد، به خصوص زمانی که فیلم بیشتر وقت خود را صرف کمدی میکند. مثل سفری سرنوشتساز به ایتالیا، جایی که کیارا قصد دارد در یک برنامه گفتگوی تلویزیونی محلی مارچلو ماسترویانی جدید را معرفی کند و همه چیز به یک تعقیب و گریز دیوانهوار و مضحک تبدیل میشود آن هم بدون هیچ شوخی واقعی برای سرپا نگهداشتن فیلم.
دوستی در حال شکوفایی کیارا/ مارچلو با کالین، تنها شخصیت کاملا داستانی فیلم یک بازی احمقانه است که حتی با توجه به بینظمی کلی رویدادها، با هیچ چیز دیگری در فیلمنامه اونوره مطابقت ندارد. هجو، که لحنی آشکار برای این نوع شوخیهای خاص اهل فن است، در طول فیلم به طرز عجیبی کمرنگ است، و آن سوررئالیسم عجیب و غریبی که باعث میشود «۸ و نیم» تسخیرکننده باشد در اینجا وجود ندارد. «مارچلو میو» در نهایت حرف کمی در مورد ساختارهای قدرت صنعت سینما یا حتی در مورد ماهیت نیشدار شهرت میزند. آنچه میگوید، با جدیت کامل میگوید؛ کیارا ماسترویانی، چه در نقش خودش و چه در نقش پدرش، به اندازهای فوقالعاده ظاهر میشود که سزاوار یک تبریک پر زرق و برق و ستارهدار است.
هالیوود ریپورتر- جوردن مینتزر | ۴۰ از ۱۰۰
در اوایل دهه ۱۹۷۰، زمانی که مشهورترین و اغواگرترین بازیگر مرد ایتالیا با یکی از برازندهترین و همهفنحریفترین ستارگان جوان فرانسه آشنا شد، این حس به وجود آمد که این یک زوج رویایی برای سینمای هنری است. افسوس که رابطه مارچلو ماسترویانی و کاترین دنو کوتاهمدت بود و حدود چهار سال به طول انجامید و حاصل آن چهار فیلم نسبتا متوسط بود. علاوه بر این دو اسطوره سینما صاحب دختری به نام کیارا شدند که او هم به بازیگری بااستعداد و مورد توجه تبدیل شد.کیارا و انوره در چهارمین همکاری خود در بیش از یک دهه، اکنون کمدی سینمایی بسیار فرامتنی و خاصی به نام «مارچلو میو» را ساختند. در این فیلم، کیارا به معنای واقعی کلمه به پدر مشهور فقیدش تبدیل میشود؛ با ظاهری که از فیلمهای «زندگی شیرین» و «۸ و نیم» فلینی الهام گرفته شده، به زبان ایتالیایی روان صحبت میکند، با مادرش کاترین معاشرت میکند و سعی میکند چیزی در مورد خودش، پدرش یا قدرتی که سینما بر ما دارد، کشف کند.
اینکه آیا شما بهعنوان بیننده هیچ یک از این موارد را جالب یا بامزه بدانید، احتمالا به دانش شما از تاریخ سینمای اروپا و/یا آشنایی نسبت به بازیگران فرانسوی که در نقش خودشان روی پرده ظاهر میشوند بستگی دارد. برای مثال چند نفر متوجه بازی کلمات با اشاره به فیلم هیجانانگیز و سورئال «سه زندگی و فقط یک مرگ» (Three Lives and Only One Death) ساخته رائول رویز در سال ۱۹۹۶ خواهند شد؟ فیلمی که هم مارچلو و هم کیارا در آن بازی کردند؟ یا اینکه کاشیهای حمام کیارا در پاریس، همان کاشیهای حمام شخصیت مارچلو در فیلم «۸ و نیم» است؟ علاوه بر این، حتی اگر متوجه این اشارات هم بشوند، چه تعداد از آنها اصلا اهمیت خواهند داد؟
«مارچلو میو» از برخی جهات به یک فیلم هنری با موضوع فرزندان سلبریتی تبدیل میشود. فیلمی که در آن فرزند، تجسم پدر افسانهایاش میشود تا هم به او نزدیکتر شود و هم خودش را از شر این واقعیت که مردم تمایل دارند او را با والدین مشهورش مقایسه کنند رها کند. با اینکه این کار بیهوده به نظر میرسد، اما در این فیلم که البته در بخش مسابقه کن (جشنوارهای که پوسترهای رسمی اخیرش با تصاویری از دنو و ماسترویانی پدر زینت داده شدهاند) به نمایش درآمد، لحظات صادقانه و احساسی وجود دارد که موفق میشود حداقل در چند مورد از سطحی بودن عبور کند.
چه کسی دوست ندارد دوباره با یکی از عزیزان درگذشتهاش ارتباط برقرار کند؟ یا اینکه از زیر سایهی سنگینشان بیرون بیاید؟ اینها سوالات ارزشمندی هستند که اونوره مطرح میکند اما هرگز به آنها پاسخ درستی نمیدهد. او در عوض به سمت شوخیهای شخصی، ادای احترام، حضورهای افتخاری و روایتی سرسری متمایل میشود که نمیتواند مبنای پیچیدهی فیلمش را نگه دارد.
حتی با وجود اینکه «مارچلو میو» زنی را به تصویر میکشد که به طور موقت به یک مرد تبدیل میشود، اما مسائل مربوط به جنسیت هرگز در خط مقدم داستان قرار نمیگیرند و فیلم در نهایت درباره یک سلبریتی است که پوست خود را به دور میاندازد تا به یک سلبریتی دیگر تبدیل شود. این حرکتی است که هم میتواند خودشیفته و هم معصومانه به نظر برسد، و از برخی جهات کاملا طبیعی است. ماسترویانی و همکارانش در این فیلم فقط با سایر اهل سینما معاشرت دارند و حبابی که در آن زندگی میکنند- نسخهای از هالیوود در منطقه چپنشین پاریس- میتواند مانند موزهای برای استعدادهای در حال گذر و علاقهمندان به نوستالژی سینما به نظر برسد، به ویژه در دنیایی که دیگر فیلمها مانند دوران شکوه هنری مارچلو بر روح زمانه سلطه ندارند.
گاردین- پیتر بردشاو | ۴۰ از ۱۰۰
«مارچلو میو» یک اثر خودشیفتهی سینمایی عجیب و خستهکننده از کریستوف اونوره، مبتنی بر نوعی سینهفیلی غیرقابل تحمل بیش از حد احساساتی است. با این حال به لطف وقار و طنز سرزنده و واقعگرایانهی کاترین دنو که نقش خودش را بازی میکند، کمی نجات پیدا کرده است.کیارا ماسترویانی، بازیگر ایتالیایی-فرانسوی و دختر دنو، بدون شک به خاطر شباهت خیرهکننده به پدرش، اسطورهی سینما مارچلو ماسترویانی شناخته میشود. او را در این فیلم در نقش خودش و همچنین در ادای احترامی آشکار به صحنهی فواره تِرِوی آنیتا اکبرگ از فیلم «زندگی شیرین» فلینی میبینیم که مارچلو در آن نقشآفرینی درخشانی داشت. کیارا احساس میکند سایهی پدر بر او سنگینی میکند و خوابی میبیند که در آن چهرهاش در آینهی حمام به چهرهی مارچلو تبدیل میشود؛ هرچند که در واقع تغییر چندانی نمیکند. او ناراحتیاش را از داشتن شباهت به مادرش ابراز میکند و دنو با اطمینان میگوید بله کیارا حالات او را دارد، اما چهرهاش را نه.
کیارا صحنهای را برای کارگردان نیکول گارسیا (باز هم در نقش خودش) بازی میکند و نیکول به او میگوید بیشتر مارچلو باشد تا کاترین. چیزی در کیارا جرقه میزند و او شروع میکند دائما به سبک مارچلو لباس بپوشد، با کت و شلوار مشکی، عینک و کلاه لبهگردی که مارچلو در فیلم «۸ و نیم» فلینی میپوشید. او از دوستانش میخواهد او را مارچلو خطاب کنند و نام اصلیاش را به کار نبرند. فابریس لوکینی در نقش خودش بازی میکند و با مارچلو دوست صمیمی میشود، هرچند که حقهبازیهای ذاتی بازیگری لوکینی برای نقشی مرموز مناسبتر بود. همه چیز با بحران مارچلوی جدیدی که در یک تاکشو تلویزیونی با لباسی شبیه مارچلو در آخرین فیلم فلینی، «جینجر و فرد» (Ginger and Fred) ظاهر میشود، به پایان میرسد.
این فیلم مملو از حماقتهای بیمورد و اتلاف وقت است. هر احساسی که کیارا ماسترویانی واقعا در مورد شباهت به پدرش و هر حسی که او در مورد این ارثیهی احتمالا سنگین دارد، هرگز در این اثر سطحی و غیرقابل تحمل از سبکسریهای لوس آشکار نخواهد شد. این فیلم بیشتر شبیه یک شوخی سینمایی است که نه از نظر واقعی و نه از نظر استعاری قانعکننده نیست. با این حال دنو با لبخندی بر گوشهی لب، خودشیفتگیها و توهمات دخترش را کنار میزند و کمی طنز واقعی به فیلم تزریق میکند.
منبع: دیجیمگ
https://teater.ir/news/61439