سریال انیمیشنی «سوسیس پارتی: فودتوپیا» می‌تواند برای مخاطبان عادی‌تر، دلسردکننده باشد. فحاشی‌های بی‌پایان، خون‌وخون‌ریزی‌های غذایی و شوخی‌های جنسی توهین‌آمیز، به آن هوشمندی و بامزگی که سازندگان انتظار داشتند، از آب درنیامده‌اند.
چارسو پرس: بر خلاف تصور عموم، هالیوود هم سازوکارهای خودش را دارد و شما نمی‌توانید هر چیزی که در ذهن دارید را به یک اثر سینمایی یا تلویزیونی تبدیل کنید. آزادی خلاقانه در هالیوود نسبی است و چون بحث فروش -و درجه سنی- فیلم‌ها اولویت اول استودیوها به حساب می‌آید، هنرمندان معدودی اجازه دارند از خطوط قرمز عبور کنند و اثر مورد نظر خود را بسازند. ست روگن و اوان گلدبرگ اما همواره این کار را انجام داده‌اند؛ اینکه آن‌ها پول گرفته‌اند تا درباره‌ی غذاهای انیمیشنیِ اغواگر -و قاتل- یک مینی‌سریال ۱۶۰ دقیقه‌ای بسازند، نشان می‌دهد که تا چه اندازه دستشان برای تولید آثار منحصربه‌فرد باز است، اما آیا این آزادی‌ها همیشه به نتیجه‌ی مثبتی ختم می‌شود و سریال انیمیشنی «سوسیس پارتی: فودتوپیا» قابل دفاع است؟

نزدیک به دو دهه است که روگن و گلدبرگ در کنار یکدیگر کمدی‌ می‌سازند؛ حدود ۲۰ سال پس از موفقیت چشمگیر «خیلی بد» (۲۰۰۷)، آن‌ها هنوز هم سوژه‌های عجیب‌وغریب را کنار نگذاشته‌اند. آن‌ها قصه‌نویسی را در دوران نوجوانی آغاز کردند و با «خیلی بد» فراتر از حد انتظار ظاهر شدند، سپس فیلم کمدی-اکشن «پاین‌اپل اکسپرس» (۲۰۰۸) را با محوریت مواد روان‌گردان ساختند و با «این آخرشه» (۲۰۱۳)، واکنش سلبریتی‌ها به آخرالزمان را بررسی کردند. اما اولین کارگردانی مشترک آن‌ها، یک پروژه‌ی انیمیشنی بود که سروصدای زیادی به پا کرد: «سوسیس پارتی» (۲۰۱۶)، تصور اینکه تهیه‌کنندگان حاضر شدند تا برای یک پارودی بزرگسالانه از انیمیشن‌های پیکسار، میلیون‌ها دلار هزینه کنند، هنوز هم باورکردنی نیست.


از سوی دیگر، فروش ۱۴۱.۳ میلیون دلاری «سوسیس پارتی» بدین معنا بود که دیر یا زود، شاهد ساخت دنباله‌ای برای آن خواهیم بود. حالا حدود ۸ سال بعد، دنباله‌ی آن در قالب یک مینی‌ سریال ۸ قسمتی از راه رسیده است و داستان هات‌داگ حساس، فرانک (ست روگن)، نامزد -از جنس نان‌ش- برندا (کریستن ویگ)، دیگر دوست سوسیس‌ش، بری (مایکل سرا) و پیراشکی یهودی، سمی بیگل جونیور (ادوارد نورتون که ادای وودی آلن را در می‌آورد) را ادامه می‌دهد. آن‌ها در نهایت، سبک زندگی قدیمی و سرنوشت اجتناب‌ناپذیر خود -اینکه توسط انسان‌ها خورده شوند- را تغییر می‌دهند و آخرالزمان را برای انسان‌ها رقم می‌زنند. برای غذاها اما، پایان دنیای انسانی بدین معناست که آن‌ها می‌توانند آغاز دوباره‌ای داشته باشند و این بار اشتباهات گذشته را تکرار نکنند؛ به عبارت دیگر، به خوراک انسان‌ها تبدیل نشوند.

این ایده‌های فلسفی برای کارتونی که سرشار از فحاشی است و شخصیت‌های غذای آن هر پیروزی را با روابط جنسی جشن می‌گیرند، شاید سرگیجه‌آور و بیش از حد سنگین باشد. اما حتی اگر عناصر جنسی -عمدتا بی‌معنا- را کنار بگذاریم و به شوخی‌های بی‌پایان انیمیشن پیرامون کشتار خشونت‌بار غذاها یا انسان‌ها اهمیت ندهیم، سریال «سوسیس پارتی: فودتوپیا» همچنان افراطی است، چون می‌خواهد بی‌وقفه از خط قرمز عبور کند. اپیزودها ۲۰ دقیقه‌ بیشتر نیستند اما در مجموع حدود ۳ ساعت می‌شوند، یعنی دو برابر مدت زمان فیلم اصلی. بنابراین سریال اگرچه لحظات بامزه‌ای دارد و گاهی هم شما را شوکه می‌کند اما در طول ۸ اپیزود، نمی‌تواند انسجام خود را حفظ کند و گاهی شوخی‌هایش بیش از حد سطحی و آزاردهنده می‌شود.

البته پروسه‌ی عرضه‌ی کمدی‌های نصفه‌نیمه -و گاهی ناامیدکننده- چیزی نیست که با «فودتوپیا» برای روگن و گلدبرگ آغاز شده باشد. آن‌ها سال ۲۰۱۱ استودیوی تولید فیلم و سریال «پوینت گری پیکچرز» (Point Grey Pictures) را تأسیس کردند و در سال‌های اخیر، فیلم‌های متعددی ساخته‌اند. بعضی از آثارشان مانند «۵۰/۵۰»، «لانگ شات» و «لاک‌پشت‌های نینجای جهش‌یافته نوجوان: آشوب جهش‌یافته» درخشان بوده است؛ آن‌ها تعدادی از بهترین سریال‌های چند مدت گذشته مانند «واعظ» (Preacher)، «پسران» (The Boys) و انیمیشن «شکست‌ناپذیر» (Invincible) را هم تولید کرده‌اند. اما مانند هر شرکت دیگری، محصولات ضعیفی هم در کارنامه دارند، مانند فیلم عجیب‌وغریب «دختر میلر»، «جوی راید»، «یک خیارشور آمریکایی» و «بازی تمام شد مرد!». با این همه، کارنامه‌ی آن‌ها قابل دفاع است، اما «فودتوپیا» شاید شبیه به یک نقطه‌ی شکست باشد. حتی اگر به آن بدبین نباشیم، یک نشانه است که به ما می‌گوید شاید برند خاص روگن و گلدبرگ از بی‌اخلاقی و افراط‌گری به درجه‌ای رسیده است که دیگر بامزه نیست، جذابیتی ندارد و در آن خلاقیت هم به چشم نمی‌خورد.


روگن و گلدبرگ نویسندگان سریال انیمیشنی «سوسیس پارتی: فودتوپیا» نیستند و وظیفه‌ی نگارش قصه به کایل هانتر و آریل شفیر سپرده شده‌ است که فیلم‌نامه‌ی فیلم اصلی را هم نوشته‌ بودند. (وظیفه‌ی توسعه‌ی سریال هم برعهده این دو بوده است.) با وجود این، روگن و گلدبرگ نقش پررنگی در این پروژه داشته‌اند؛ خصوصا روگن که علاوه بر تهیه‌کنندگی، صداپیشگی نقش اصلی را هم برعهده دارد. این یعنی آن‌ها این پروژه را تایید کرده‌اند، و چرا نباید بکنند؟ قمار آن‌ها با فیلم اصلی جواب داد و حالا این سریال، ادامه‌دهنده‌ی همان مسیر است. در همین راستا، طرفداران سرسخت فیلم اول احتمالا از این سریال هم لذت خواهند برد. کسانی که کارهای روگن و گلدبرگ را در طول سال‌ها با جدیت دنبال کرده‌اند، چیزهای دیگری هم برای دوست داشتن پیدا می‌کنند؛ برای مثال، سریال به یکی از بخش‌های فرعی فیلم «خیلی بد» ارجاعاتی دارد؛ آنجا شخصیت ست (جونا هیل) از این مسئله شکایت می‌کرد که وقتی کودک بود، اجازه نداشت غذاهایی که شبیه اجزای بدن انسان هستند را بخورد.

با این حال، سریال انیمیشنی «سوسیس پارتی: فودتوپیا» می‌تواند برای مخاطبان عادی‌تر، دلسردکننده باشد. فحاشی‌های بی‌پایان، خون‌وخون‌ریزی‌های غذایی و شوخی‌های جنسی توهین‌آمیز، به آن هوشمندی و بامزگی که سازندگان انتظار داشتند، از آب درنیامده‌اند. (حتی با اینکه امضاهای روگن را دارند.) اینکه شوخی‌ها خودآگاه هستند و می‌خواهند پیام خاصی را مخابره کنند، اینجا به خوبی جواب نداده است و شما این احساس را دارید که شخصیت‌ها تریبونی برای سازندگان هستند تا حرف‌هایشان را مستقیم بزنند، حرف‌هایی که احتمالا در ذهنشان فکر می‌کردند به‌ شدت بامزه است.

ببینید: ویدیویی از انیمیشن Johnny Puff: Secret Mission با صداپیشگی جانی دپ منتشر شد


در سریال لحظاتی وجود دارد که اگر در نسخه‌ی سینمایی قرار می‌گرفتند، فیلم درجه سنی «ان‌سی-۱۷» (فقط بزرگسالان) را دریافت می‌کرد. این در حالی است که فیلم اصلی به اندازه‌ی کافی از خطوط قرمز رد شده بود. با «فودتوپیا» اما این تصور ایجاد می‌شود که روگن و گلدبرگ می‌خواهند با آزمون‌وخطا ببینند تا کجا می‌توانند پیش بروند، و تا چه اندازه می‌توانند عادات، رفتارها و باورهای انسان‌ها را زیر پا بگذارند. افراط‌گری در کمدی، به‌خودی‌خود مشکلی ندارد اما وقتی سازندگان به جای ساخت یک کمدی درجه‌یک، فقط به دنبال حاشیه باشند، جواب نمی‌دهد. اینجا نه خبری از کمدی شخصیت‌محور همیشگی روگن است و نه خبری از ترکیب‌ ژانرها، چیزی که در آن استعداد دارد. «فودتوپیا» -و اخیرا سریال «پسران»- نشان می‌دهند که آزادی زیاد می‌تواند برای هنرمندان دردسرساز هم شود.


جالب اینجاست که خود سریال «سوسیس پارتی: فودتوپیا» هم گاهی به پذیرش این حقیقت نزدیک می‌شود: فرانک و برندا به دنبال جامعه‌ای آزاد هستند که در آن خبری از محدودیت‌های گذشته نباشد، اما در نهایت متوجه می‌شوند که شاید چشم‌انداز اولیه آنها با آشفتگیِ دنیای واقعی سازگار نیست. (اگرچه گزینه‌های جایگزینی را هم بررسی می‌کند که هیچ‌کدامشان کارآمد به نظر نمی‌رسند.) این سریال گاهی اوقات مانند استعاره‌ای برای جنجال‌سازی‌های بی‌معنای خودش است. روگن بی‌گمان تحت‌تاثیر تجربیات بد گذشته‌اش هم قرار دارد. او اگرچه سریال قدیمی‌اش، «فریک‌ها و گیک‌ها» (Freaks and Geeks) را دوست دارد اما در مصاحبه‌ای گفته بود که قوانین دنیای تلویزیون اغلب باعث می‌شد تا آن‌ها با محدودیت روبه‌رو شوند. (مثلا شخصیت‌های نوجوان نمی‌توانستند به‌ وفور فحاشی یا جلوی دوربین، بی‌وقفه مواد روان‌گردان مصرف کنند.) او صریح‌تر، ناراحتی‌اش را در مورد فیلم «گرین هورنت» (۲۰۱۱) هم ابراز کرده بود؛ فیلمی که به اجبار، با درجه سنی «پی‌جی» (مناسب برای همه‌ی اعضای خانواده) ساخته شد. او پس از آن تصمیم گرفت تا از پروژه‌هایی که او را محدود می‌کنند دوری کند.

با اینکه همه‌ی هنرمندان باید آزادی داشته باشند اما گاهی محدودیت‌ها می‌تواند منجر به تولید یک اثر هوشمندانه‌ و نوآورانه‌ شود. شاید مقایسه‌ی کاملا دقیقی نباشد اما به انیمیشن «لاک‌پشت‌های نینجای جهش‌یافته نوجوان: آشوب جهش‌یافته» نگاه کنید، این فیلم به طور واضح برای مخاطبان نوجوان ساخته شده است، بنابراین یکی از معدود پروژه‌های مرتبط با روگن با درجه‌ سنی پی‌جی است. این انیمیشن تقریبا از هر نظر، از «فودتوپیا» بهتر است، شوخی‌ها درست پیاده‌سازی شده‌اند و جواب می‌دهند، و سبک انیمیشنی خاصی که دارد، به لحن فیلم کمک می‌کند، نه اینکه احساس شود تنها ابزاری برای به تصویر کشیدن خشونت کارتونی است. آنجا، شوخی‌ها محصول فیلمسازی، زمان‌بندی درست، تدوین و یک فیلم‌نامه‌ی خوب هستند، نه به خاطر شخصیت‌هایی که فقط فحش می‌دهند. حتی شخصیت‌ها متمایز به نظر می‌رسند، که با توجه به پیشینه‌ی «لاک‌پشت‌های نینجا» آسان نبود. تیم باتجربه‌ی ست روگن -که استعداد اصلی‌شان در پروژه‌های بزرگسالانه است- با موفقیت توانست یک پروژه‌ی کودکانه موفق تولید کند.


در مقابل، «سوسیس پارتی» با اینکه یک فرنچایز نسبتا جدید است، اما «فودتوپیا» تکراری و ملال‌آور جلوه می‌کند. آیا واقعا ضروری بود که با این حجم از روابط جنسی، خشونت و بازی‌های کلامی روبه‌رو شویم؟ این سریال لحظات سرگرم‌کننده‌ای هم دارد، حتی لحظات تفکربرانگیزی هم دارد؛ اما احساس می‌شود سازندگان برای یک کارتون کوچک، بیش از حد تلاش کرده‌اند و آن‌قدر از مرزها رد شده‌اند که از هزارمین بازسازی «لاک‌پشت‌های نینجا» خسته‌کننده‌تر به نظر می‌رسد. اگر مثال اصلی ست روگن از محدودیت‌های آزاردهنده‌ی استودیویی، «گرین هورنت» است، او باید خودش را خوش‌شانس بداند، زیرا آن فیلم بسیار خوب و تماشایی از کار در آمد. فیلمی ساخته‌ی میشل گوندری که زیر تیغ اصلاحات استودیویی رفته، همچنان هیجان‌انگیزتر از آثاری است که در آن‌ها، هنرمند به مخاطب خود توهین می‌کند.

همیشه یک خط باریک میان محدود کردن فیلمساز -برای اینکه نکاتی را رعایت کند- و نابود کردن چشم‌انداز او -و اصالت اثری که می‌خواهد بسازد- وجود دارد. بار دیگر تکرار می‌کنیم، هیچ فیلمساز و هنرمند موفقی نباید با محدودیت روبه‌رو شد و باید اجازه داشته باشد تا اثر دلخواهش را بسازد؛ از این نظر، ست روگن و اوان گلدبرگ را باید تحسین هم کرد، اما این بدین معنا نیست که آزادی همیشه جواب می‌دهد و محصول نهایی همیشه ارزش تماشا دارد. سریال انیمیشنی «سوسیس پارتی: فودتوپیا» افراطی است، نه به این خاطر که قصه‌اش طلب می‌کند، افراطی است چون خالقان آن می‌خواهند ببینند تا کجا می‌توانند پیش بروند و تا آنجا که امکان‌پذیر است، ساختارشکنی را ادامه دهند، چرا؟ چون اجازه‌اش را دارند.