در سینمای ژاپن دو دسته‌ی کلی فیلم وجود دارد و همه‌ی آثار سینمایی ذیل این دو دسته قابل تقسیم‌بندی هستند. یکی از این دسته‌ها «جیدای گکی» نام دارد و به فیلم‌های تاریخی اطلاق می‌شود و دسته‌ی دیگر «جندای گکی» است و به فیلم‌های با داستان‌های معاصر و غیر تاریخی گفته می‌شود. یک فیلم ژاپنی اکشن عموما ذیل آثار دسته‌ی اول قرار می گیرد.
چارسو پرس: از زمان آغاز و اختراع سینما تا به امروز اکشن و حرکت مداوم اشخاص در قاب فیلم‌سازان برای مخاطب جالب توجه بوده است. سال‌ها گذشت و سینما هم پوست انداخت اما این جذابیت از بین نرفت. فیلم‌سازان بسیاری تلاش کردند با ایده‌های تازه حال و هوای متفاوتی به سکانس‌های اکشن و سراسر حرکت خود بدهند و مخاطب را با جلوه‌هایی تازه از اکشن و حرکت روبه رو کنند. سینمای ژاپن به خاطر حال و هوای متفاوتش که آن را از سینمای دیگر نقاط دنیا متمایز می‌کند و بلافاصله قابل شناسایی است، از این منظر هم با سینمای دیگر کشورها تفاوت دارد. به این معنا که چه در آثار تاریخی خود با محوریت حضور شمشیرزنان و چه در قصه‌های معاصرش به شکل متفاوتی به نمایش سکانس‌های اکشن دست می‌زند و همین هم ما را وامی‌دارد تا به فهرستی از ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن مهم و درخشان سر بزنیم تا این تفاوت را بررسی کنیم.

ژانرها به دو شکل دسته‌بندی می‌شوند؛ یکی ژانرهایی است که به به وسیله‌ی لحن و حال و هوای حاکم بر اثر قابل شناسایی هستند و دیگری ژانرهایی هستند که بر اساس کنار هم قرار گرفتن یکی سری کلیشه‌های فرمی، روایی و بصری به وجود آمده‌اند. ژانر اکشن به دسته‌ی اول تعلق دارد و ژانرهایی چون جنایی، ترسناک یا علمی- تخیلی به دسته‌ی دوم. این به آن معنا است که ژانر اکشن به راحتی می‌تواند با دیگر ژانرهای سینمایی همراه شود و حضورش را در آثار مختلف اعلام کند. به عنوان نمونه فیلمی مانند «اولین خون» (First Blood) به کارگردانی سیلوستر استالونه یک فیلم اکشن تمام عیار است. سازندگان به این دلیل به سراغ ساختن آن فیلم رفته‌اند که مخاطب از نمایش سکانس‌های درگیری و کشت و کشتارش لذت ببرد.

اما اثری چون «ارتباط فرانسوی» (The French Connection) ساخته ویلیام فریدکین در وهله‌ی اول یک فیلم جنایی است که حال و هوایی اکشن هم در برخی سکانس‌های آن جاری است. به این معنا که به لحاظ شکل تعریف کردن داستان از کلیشه‌های سینمای جنایی بهره می‌برد اما هیچ ابایی ندارد که در مواقع لزوم سراغ نمایش تعقیب و گریزی مفصل هم برود. پس در این جا با دو دیدگاه درباره‌ی حضور حال و هوای اکشن در فیلم‌ها طرف هستیم؛ یک دسته از فیلم‌ها صرفا به دنبال نمایش سکانس‌های درگیری و تعقیب و گریز یا همان سکانس‌های اکشن هستند و اصلا فلسفه‌ی پشت ساخته شدن آن‌ها همین است و یک دسته دیگر به این دلیل گاهی سراغ این سکانس‌ها می‌روند که تمایل دارند مخاطب خود را بیشتر سرگرم کنند؛ چون می‌دانند که مخاطب از تماشای اکشن لذت می‌برد.

در ژاپن بیش از هر چیزی شیوه‌ی دوم از به کارگیری سکانس‌های اکشن کاربرد دارد. به این معنا که کمتر پیش می‌آید یک فیلم ژاپنی اکشن به تمامی به دلیل نمایش سکانس‌های اکشن ساخته شود و حال و هوایی شبیه به همان مجموعه‌ی «رمبو» یا فیلم‌های با حضور بازیگرانی چون سیلوستر استالونه، جکی چان یا آرنولد شوارتزنگر داشته باشد. به همین دلیل هم سینمای رزمی شرق آسیا تناسب چندانی با ژاپن ندارد و ژاپنی‌ها حتی در زمی ساختن هم راهی جداگانه می‌روند و این ژانر بیشتر در کشورهای دیگری چون چین و هنگ کنگ یا کشورهای جنوب شرقی آسیا ریشه دارد. در چنین بستری می‌توان یک فیلم ژاپنی اکشن را به دلیل شیوه‌ی روایت یا مضامین مطرح شده در آن به دسته‌های مختلفی تقسیم کرد.

در سینمای ژاپن دو دسته‌ی کلی فیلم وجود دارد و همه‌ی آثار سینمایی ذیل این دو دسته قابل تقسیم‌بندی هستند. یکی از این دسته‌ها «جیدای گکی» نام دارد و به فیلم‌های تاریخی اطلاق می‌شود و دسته‌ی دیگر «جندای گکی» است و به فیلم‌های با داستان‌های معاصر و غیر تاریخی گفته می‌شود. یک فیلم ژاپنی اکشن عموما ذیل آثار دسته‌ی اول قرار می گیرد. به این معنا که بیشتر در یک فیلم تاریخی ژاپنی با سکانس‌های اکشن و حرکت طرف هستیم. البته این به آن معنا نیست که سینمای ژاپن با آن قدمت در آثار امروزی‌ترش سراغ ژانر اکشن نمی‌رود اما مخاطب با آن دسته از فیلم‌های تاریخی آشناتر است تا دیگر فیلم‌ها.

دلیل این موضوع بهره مندی ژاپنی‌ها از یک سینمای کاملا بومی است؛ آن‌ها ژانری دارند که «شیمبارا» نامیده شده و به تمام فیلم‌های شمشیرزنی اطلاق می‌شود. از آن جایی که در تاریخ ژاپن مهم‌ترین شمشیرزنان هم سامورایی‌ها هستند و بهترین فیلم‌های ژاپنی هم سراغ آن‌ها می‌روند و پدیده‌ی سامورایی هم با آن خلق و خوی رفتاری خاص فقط متعلق به مردم این کشور است، این ژانر کاملا بومی است. درست مانند ژانر وسترن که به دلیل این که داستانش در یک بازه‌ی زمانی خاص و در یک جغرافیای خاص می‌گذرد، بومی آمریکا است، ژانر شیمبارا هم بومی سینمای ژاپن است و کلیشه‌های مخصوص به خود را دارد. البته تفاوتی در این میان وجود دارد؛ سینماگرانی از دیگر کشورها سال‌ها تلاش کردند که از کلیشه‌های سینمای وسترن در آثار خود بهره ببرند اما این اتفاق برای سامورایی‌ها شکل نگرفت.

از آن سو سینمای کشور ژاپن ژانر گنگستری منحصر به فردی هم دارد که جان می‌دهد برای ساخته شدن فیلم‌های اکشن. یاکوزاها به خاطر همان شرایطی که سامورایی‌ها دارند، گنگسترهای متفاوتی نسبت به دیگر تبهکاران در سراسر دنیا هستند. این به فیلم‌سازان ژاپنی این امکان را داده که آثار متفاوتی بسازند. باید در نظر داشت که این آثار زیرمجموعه‌ی سینمای جندای گکی هستند و همان جایگاهی را دارند که فیلم‌های شیمبارا در سینمای جیدای گکی یا همان تاریخی دارد. این تفاوت‌ها است که تماشای فیلم‌های ژاپنی را به تجربه‌ای گران بها و یکه تبدیل می‌کند.

در چنین بستری یک فیلم ژاپنی اکشن در اکثر اوقات یا با سامورایی‌ها سر و کار دارد یا با یاکوزاها. مهم‌ترین کارگردان این دسته‌ی دوم از فیلم‌ها سیجون سوزوکی است که در این فهرست سراغش را خواهیم گرفت. البته ژاپنی‌ها تاریخی درخشان در زمینه‌ی ساختن آثار انیمیشن هم دارند و همین هم سبب می‌شود که یک فهرست متشکل از تعدادی فیلم ژاپنی اکشن خود را ملزم بداند و سری به آن‌ها بزند و از میان آن‌ها آثاری را انتخاب کند. پدیده‌ی «گودزیلا» هم هست که با وجود تمام تلاش‌های آمریکایی‌ها هنوز در سینمای ژاپن معنا پیدا می‌کند و یک گودزیلای ژاپنی حال و هوای خوشایندتری از یک گودزیلای آمریکایی دارد. با چنین مقدمه‌ای سری خواهیم زد به ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن درخشان که باید ببینید.

۱۰. نئون جنسیس اونگلیون: پایان اونگلیون (Neon Genesis Evangelion: The End Of Evangelion)


  • کارگردان: هیدئاکی آنو و کازویا سوروماکی
  • صداپیشگان: مگومی اوگاتا، مگومی هیاشیبارا و یوکو میامارا
  • محصول: ۱۹۹۷، ژاپن
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۰٪
در سال ۱۹۹۵ مجموعه‌ای بیست و چهار قسمتی به نام «نئون جنسیس اونگلیون» از تلویزیون ژاپن پخش شد که خیلی زود برای خودش طرفداران بسیاری پیدا کرد و بیش از دو میلیارد دلار هم سود به تولیدکنندگانش رساند که حتی با استانداردهای هالیوود و در سطح جهانی هم رقم بسیار بالایی است. تعداد طرفداران این انیمیشن علمی- تخیلی و فانتزی آن قدر زیاد بود که کمپینی شکل گرفت و از سازندگان خواست که قسمت دیگری هم بسازند و پایان دیگری برای قصه رقم بزنند. عموما چنین درخواست‌هایی از سوی طرفداران سریال‌های پر مخاطب زیاد می‌شود اما کمتر سازنده‌ای به دلیل شرایط مالی حاکم بر پروژه‌ها چنین می‌کند. مخصوصا اگر پایان‌بندی مجموعه خوب باشد یا دست کم همه را ناراضی نکند و این درخواست فقط برای ادامه دادن مطرح شود. اما سازندگان فیلم ژاپنی اکشن «نئون جنسیس اونگلیون» به دلیل تضمین بازگشت سرمایه و رسیدن به سود رسانی چنین کردند.

به عنوان نمونه و برای فهم بهتر موضوع و ریسکی که سازندگان این مجموعه انجام دادند، در جایی غیر از ژاپن و در کشور آمریکا سریالی پر خرج چون «بازی تاج و تخت» (Game Of Thrones) سال‌ها از تلویزیون آمریکا و شبکه HBO پخش شد و طرفداران بسیاری را از چهار گوشه‌ی عالم به خود جلب کرد. اما فصل پایانی سریالی چندان چنگی به دل نزد و قابل مقایسه با دیگر فصل‌ها نبود. همین موضوع سبب شد که بسیاری از طرفداران سریال که رسما با آن زندگی می‌کردند، از دست سازندگان عصبانی شوند و خواستار پایان متفاوتی شوند و حتی ط.امری در شبکه‌های مجازی امضا کنند و درخواست خود را با پشتوانه‌ای محکم مطرح کنند. حال فرض کنید که سازندگان «بازی تاج و تخت» به این درخواست توجه می‌کردند و یک فیلم سینمایی می‌ساختند که پایانی متفاوت داشته باشد و قصه‌ی جان اسنو و دنریس تارگرین و دیگران را طور دیگری رقم بزند.

فیلم ژاپنی اکشن «نئون جنسیس اونگلیون: پایان اونگلیون» چنین اثری است با این تفاوت که پایان مجموعه‌ی اصلی هم بد از کار درنیامده بود و مانند «بازی تاج و تخت» طرفداران را به تمامی به جان سازندگان نیانداخت؛ گرچه پایان‌بندی مجموعه بسیار پیچیده بود و همین هم برخی را ناراضی کرد و البته منتقدان هم به آن تاختند. در هر صورت باز هم به شوری «بازی تاج و تخت» نبود. اما سازندگان دنیای اونگلیون یک راست سراغ ساختن یک پایان متفاوت در فیلم تازه‌ی خود نرفتند. آن‌ها به دلیل همان تضمین در بازگشت سرمایه اول فیلم دیگری تحت تاثیر دنیای خود ساختند و نامش را «اونگلیون: مرگ و تولد دوباره» گذاشتند و سپس سراغ فیلم مورد بحث ما رفتند که یک فیلم ژاپنی اکشن درجه یک است.

داستان مجموعه مورد بحث ما در یک دنیای یک سر متفاوت و خیالی می‌گذرد. طبعا شکل و شمایل فیلم هم برای طرفداران انیمه‌های ژاپنی بسیار آشنا است. اگر مجموعه‌ی مورد اشاره را دیده باشید متوجه خواهید شد که فیلم ژاپنی اکشن «نئون جنسیس اونگلیون: پایان اونگلیون» داستانی موازی با دو قسمت آخر آن مجموعه دارد. گویی تمام آن اتفاقات سر جای خود باقی است و به موازات آن قصه‌ی دیگری با پایان دیگری در حال رقم خوردن است.

کیفیت سکانس‌های اکشن این فیلم ژاپنی اکشن یک سر و گردن بالاتر از مجموعه‌های شبیه به خود است. این کیفیت بیشتر از طراحی درست جهانی می‌آید که موفق می‌شود منطق خود را به خوبی جا بیاندازد. به این معنا که سکانس‌های اکشن حول شخصیت‌هایی رقم می‌خورد که برای مخاطب اهمیت دارند و من و شما نگران سرنوشت آن‌ها هستیم. از سوی دیگر جهان ساخته شده توسط سازندگان با وجود آن که جهانی خیالی و بسیار پیشرفته است که کمتر شباهتی به دنیای ما دارد، قابل لمس و قابل درک از کار درآمده است. این همه باز هم به لطف طراحی دقیق ساختاری است که باعث می‌شود با اثری خودبسنده و یک جهان منسجم طرف شویم.

«شینجی یک نواجوان ۱۴ ساله است. او خلبان یکی از ماشین‌های غول پیکری است که با موجوداتی عجیب و غریب به نام فرشته‌ها که زمین را تحت کنترل خود دارند، مبارزه می‌کند. در این میان یک تشکیلات قدرتمند در می‌یابد که کسانی قصد دارند از واحد اونگلیون که شینیجی در آن کار می‌کند، برای مقاصد دیگری استفاده کند. این تشکیلات نیروهای خود را اعزام می‌کنند تا در برابر خطر به وجود آمده مقاومت کنند. اما شینجی به همراه یکی از دوستانش از معرکه می‌گریزد. پس از آن او تصمیم می‌گیرد که از واحد خود دفاع کند و در برابر دشمنان بایستد اما …»

۹. آکیرا (Akira)


  • کارگردان: کاتسوشیرو اوتومو
  • صداپیشگان: میتسو ایواتا، نوزومو ساساکی و مامی کیوآما
  • محصول: ۱۹۸۸، ژاپن
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۱٪
مانند فیلم قبلی فهرست داستان این فیلم ژاپنی اکشن هم در آینده‌ای عجیب و غریب و در یک دنیای متفاوت می‌گذرد و عمیقا وابسته به المان‌های سینمای علمی- تخیلی و فانتری است. حقیقتا کمتر کسی می‌تواند مانند ژاپنی‌ها کلیشه‌های این دو ژانر کاملا متفاوت را با هم ترکیب کنند و آثاری بسازند که هم علمی- تخیلی باشد و هم فانتزی. برخلاف تصور عموم این دو ژانر کاملا متفاوت از یکدیگر هستند؛ ژانر علمی- تخیلی همواره یک پایش روی زمین واقعیت است و دنیایش را بر پایه‌ی قوانین حاکم بر اطراف ما می‌سازد و این در حالی است که فیلم‌های منتسب به ژانر فانتزی در حال و هوای دیگری سیر می‌کنند و قصه‌ی آن‌ها در جهانی می‌گذرد که قوانینش با قوانین حاکم بر اطراف ما یک سر تفاوت دارد.

به عنوان نمونه فیلمی چون «مجموعه ارباب حلقه‌ها» (The Lord Of The Rings) به کارگردانی پیتر جکسون یک اثر فانتزی است؛ چرا که داستانش در دنیایی می‌گذرد که کاملا با اطراف ما تفاوت دارد و از منطق دیگری بهره می‌برد و موجوداتش هم با موجودات حاضر در این کره خاکی فرق دارند اما آثاری مانند «میان ستاره‌ای» (Interstellar) ساخته‌ی کریستوفر نولان علمی- تخیلی هستند؛ چون بالاخره منطق حاکم بر قصه بر پایه‌ی تخیل کردن در عوالم علمی است که شکل می‌گیرد و به منطق حاکم بر زندگی ما وابسته است. انیمه آکیرا جایی میان این دو قرار می‌گیرد و البته علاوه بر این که یک اتمسفر اکشن هم بر سرش سایه انداخته، انیمیشن هم هست. این همان گوهری است که ژاپنی‌ها در اختیار دارند و در کمتر کشوری به جز سینمای آمریکا قابل مشاهده است.

از یک سو با دنیایی ویران شده طرف هستیم که تحت تاثیر جنگی هسته‌ای است. بالاخره ژاپنی‌ها تنها مردمان دنیا هستند که در طول تاریخ و در اواخر جنگ دوم جهانی قربانی چنین اتفاقی هستند و طبعا این موضوع در فرهنگ آن‌ها بسیار ریشه دوانده است. دنیای پا گرفته پس از آن جنگ دنیایی شبیه به امروز ما است و فقط ظاهرش تفاوت دارد. باز هم همان منطق حاکم است و گویی گردانندگانش از اتفاقات گذشته درس نگرفته‌اند. در چنین قابی سازندگان با گروهی نوجوان موتورسوار همراه می‌شوند که ناگهان چشم باز می‌کنند و خود را در آستانه‌ی یک جنگ تمام عیار دیگر می‌بینند که این بار کل موجدیت انسان‌ها را تهدید می‌کند. حال باید آستین‌ها را بالا بزنند و کاری کنند.

فیلم‌ساز می‌داند برای این که این جنگ برای مخاطب ملموس شود باید کاری کند که شخصیت‌ها فقط در دل آن حاضر نباشند و بنا به انگیزه‌های شخصی خود را درگیر کنند. این انگیزه‌ها شکل می‌گیرد تا مخاطب با شخصیت‌ها همراه شود. حال با چند نوجوان سر و کار داریم که می‌توان با آن‌ها همراه شد و داستان را در کنار آن‌ها ادامه داد. یکی از ایده‌های مطرح شده در فیلم ژاپنی اکشن «آکیرا» از ادغام همان المان‌های علمی- تخیلی با کلیشه‌های ژانر فانتزی شکل می‌گیرد. قصه که آغاز می‌شود گویی با داستانی کاملا علمی- تخیلی سر و کار داریم. اما خیلی زود متوجه می‌شویم که داستان فیلم در یک دنیای پساآخرالزمانی و از آن جایی که دنیای پساآخرالزمانی روی مرز سینمای علمی- تخیلی و فانتزی حرکت می‌کند، هنوز آن تفاوت‌ها چندان برجسته نمی‌شود.

این موضوع پا برجا است تا این که پای نیروی ماورالطبیعه به قصه باز می‌شود و داستان ناگهان با کلیشه‌های ژانر فنتزی ادغام می‌شود. نکته این که ما هم مانند شخصیت‌های اصلی حاضر در قصه از وجود این نیرو جا می‌خوریم. به این معنا که سازندگان همان زمانی اطلاعات مورد نیاز را در اختیار مخاطب قرار می‌دهند، که شخصیت‌ها هم از آن باخبر می‌شوند. پس بر خلاف بسیاری از فیلم‌های فانتزی با قصه‌ای طرف نیستیم که شخصیت‌هایش یک قدم از مخاطب جلوتر هستند و تمام قوانین حاکم بر آن جهان فانتزی را می‌دانند و حال من و شمای مخاطب باید به آن دنیا عادت کنیم؛ شخصیت‌هایی هم با مخاطب در این طی طریق شریک می‌شوند.

نکته‌ی بعد این که کیفیت سکانس‌های تعقیب و گریز داستان که کم هم نیستند دست کمی از انیمیشن‌های امروزی ندارند. ژاپنی‌های مدت‌ها است که انیمیشن‌های خوبی می‌سازند و فقط آمریکایی‌ها می‌توانند در این زمینه پا به پای آن‌ها حرکت کنند.

«بر اثر جنگ جهانی سوم شهر توکیو نابود شده و در نزدیکی آن شهر دیگر ساخته شده که درگیر آشوب‌های مداوم و درگیری‌های سیاسی است. نابودی شهر قدیمی به دلیل قدرت‌های نهفته در وجود کودکی به نام آکیرا و سه کودک دیگر اتفاق افتاده است. آکیرا قدرتی فراتر از حد تصور دارد و حتی سه کودک دیگر هم در این زمینه توانایی برابری با او را ندارند. به همین دلیل مقامات مدت‌ها است که آکیرا را پنهان کرده‌اند. دار و دسته‌ای متشکل از نوجوانان موتورسوار به رهبری پسرکی به نام کاندا در شهر پرسه می‌زنند. در این گروه شخص ضعیفی به نام تتسوهو حضور دارد که تحت حمایت کاندا است. تتسوهو اما به کاندا حسادت می‌کند و از وی کینه دارد. روزی آن سه کودک قدرتمند موفق به فرار می‌شوند و در راه با تتسوهو تصادف می‌کنند اما …»

۸. گودزیلا (Godzilla)


  • کارگردان: ایشیرو هوندا
  • بازیگران: آکیرا تاکارادا، موموکو کوچی و آکیکو هیراتا
  • محصول: ۱۹۵۴، ژاپن
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۴٪
باز هم مانند دو فیلم قبلی فهرست داستان در یک دنیای آخرالزمانی و جهانی فانتزی جریان دارد که عمیقا تحت تاثیر بلایی است که بمب‌های اتمی در انتهای جنگ دوم جهانی بر سر مردم ژاپن آوار کردند. اگر به سال تولید فیلم دقت کنید متوجه خواهید شد که فیلم ۹ سال پس از آن فاجعه بر پرده افتاده و تازه سه سال از خروج آمریکایی‌ها از ژاپن گذشته و جنگ کره هم همان حوالی از کره‌ی زمین جریان دارد. در چنین چارچوبی ساخته شدن فیلم ژاپنی اکشن «گودزیلا» پاسخی بود به بلایی نادیدنی که مانند شمشیر داموکلس بالای سر مردم خودنمایی می‌کرد و هر روز ترس از آن وجود داشت و باعث شده بود مردمی به وسعت یک کشور مدام در ترس و ناراحتی زندگی کنند.

برای لحظه‌ای تصور کنید که مردم معمولی ژاپن در کمتر از دو دهه چه روزگاری را پشت سر گذاشته‌اند؛ از زندگی تحت حاکمیت یک دیکتاتوری نظامی در دهه‌ی ۱۹۳۰ و سپس جنگ‌ جهانی دوم و آن پایان فاجعه‌بار و بعد از آن هم اشغال توسط آمریکا. آن دو بمب اتمی فرود آمده هم چیزی نبود که بتوان به راحتی هضمش کرد. مساله هم صرفا به تلفات ناشی از انفجار آن بمب‌ها خلاصه نمی‌شد. آن انفجارها مردم ژاپن را درگیر ترومایی رها نشدنی کرد که احتمالا در تاریخ سابقه ندارد.

آن هم در روزگاری که سایه‌ی جنگ سرد و آغاز جنگ جهانی سوم بر سر مردم سنگین بود. در این شرایط طبعا ژاپنی‌ها بیش از مردمان دیگر از این جنگ واهمه داشتند؛ چون تنها مردمی در دنیا بودند که قربانی بمب اتم شده و می‌دانستند که سایه‌ی چه هیولایی بر سرشان سنگینی می‌کند. دیگر مردم دنیا فقط تصوری از این هیولا دارند اما ژاپنی‌ها به خوبی آن را می‌شناسند. به همین دلیل هم هیچ‌گاه موجودی چون «گودزیلا» که زاییده‌ی چنین تفکراتی است در کشوری دیگر به غیر از ژاپن هویت پیدا نکرد و قابل لمس نشد. آن‌ها می‌دانستند که چه بلایی به کمین نشسته و به همین دلیل هم طوری آن را ساختند که دیگران هم درکش کردند.

زیر سایه‌ی چنین نگاهی بود که سینمای ژاپن فیلم ژاپنی اکشن «گوزیلا» را ساخت. ناگهان هیولایی ترسناک که هیچ شناختی از آن وجود ندارد بدون دلیل به جان مردم می‌افتد و هیچ کس هم جلودارش نیست. نه ارتش توان رویارویی با آن را دارد و نه علم می‌تواند در برابرش بایستد. این دقیقا همان احساسی است که مردم ژاپن پس از جنگ دوم جهانی داشتند و مدام جوری روز را شب می‌کردند که گویی سایه‌ی سنگین خطری بزرگ بر سرشان سنگینی می‌کند. اما موضوع دیگری هم در این جا خودش را نمایان می‌کند. این موضوع باز هم بهره بردن از المان‌های ژانر فانتزی در یک فیلم اکشن است.

در مقدمه گفته شد که دو دسته فیلم در ژاپن وجود دارد؛ یا جیدای گکی یا همان تاریخی هستند یا جندای گکی. تمام فیلم‌های مورد بحث ما تا به این جا جندای گکی هستند. نکته این که تمام این فیلم‌ها هم از کلیشه‌های سینمای فانتزی و علمی- تخیلی بهره می‌برند. این همان تفاوت ژاپنی‌ها با دیگر مردم دنیا است که در مقدمه به آن اشاره شد. ژاپنی‌ها فقط ظاهرا زندگی متفاوتی ندارند. این ظاهر متفاوت از جهان‌بینی متفاوت آن‌ها می‌آید که همه چیز را این چنین وابسته به عناصر ماورالطبیعه می‌بیند و اگر اتفاقی غیر ماورالطبیعه مانند انفجار بمب اتمی هم اتفاق بیفتد، آن را در چارچوب یک دنیای نمایشی برگزار می‌کند و استفاده‌ای متفاوت از آن می‌برد. حتما فیلم ژاپنی اکشن «گودزیلا» بهترین مثال از چنین آثاری است.

فیلم ژاپنی اکشن «گودزیلا» آن قدر موفق بود که در سرتاسر دنیا و کشور ژاپن مورد توجه قرار گرفت و خیلی زود به یک مجموعه از آثار دنباله‌دار تبدیل شد. بلافاصله آثار دیگر هم از راه رسیدند و دنیای این بزرگترین هیولای تاریخ سینما را گسترش دادند. در قسمت اول مجموعه فیلم‌های گودزیلا موجود حاضر در قصه یک سر شر است و مردم را می‌کشد. در برخی از فلیم‌ها اما این گونه نیست و او از مردم در برابر هیولاهای دیگری که دشمنش هستند، محافظت می‌کند. حتما می‌دانید که آمریکایی‌ها هم طاقت نیاورند و بالاخره در دهه‌ی ۱۹۹۰ به سراغ این هیولای محبوب ژاپنی رفتند و فیلمی بر اساسش ساختند. هنوز هم این دنباله‌سازی‌ها ادامه دارد و کینگ کنگ هم به عنوان هیولایی دیگر به جنگ و گاهی اتحاد با گودزیلا برخاسته است. خلاصه که دنیای غریبی است و آمریکایی‌ها به دلیل همان نکته‌ای که عرض شد نتوانستند هنوز فیلم خوبی از دل داستان‌های «گودزیلا» در آورند.

از همه‌ی این موارد که بگذریم هنوز فیلم اول مجموعه بهترین آن‌ها است. هنوز هم حضور ناگهانی این هیولای عظیم‌الجثه ترسناک است. پس ژاپنی‌ها آستین بالا زدند و فیلم دیگری با الهام از اثر اول در سال ۲۰۲۴ ساختند که دست تمام فیلم‌های پر خرج آمریکایی را می‌بندد؛ فیلم ژاپنی اکشن «گودزیلا منهای یک» (Godzilla Minus One) که اثری دیدنی است و می‌توانست در این فهرست قرار گیرد. نکته‌ی پایانی این که فیلم ژاپنی اکشن «گوزیلا» به لحاظ ژانرشناسی به فیلم‌های «کایجو» یا آثاری با محوریت هیولاها هم تعلق دارد که یک ژانر کاملا بومی ژاپنی است.
«یک کشتی ژاپنی در دریا و نزدیکی جزیره‌ی اودو بنا به دلایلی نامعلوم از بین می‌رود. کشتی دیگری برای تحقیق درباره‌ی چرایی غرق شدن آن اعزام شده اما آن هم غرق شده و موضوع پیچیده می‌شود. اما این بار کسانی نجات می‌یابند و خود را به خشکی و جزیره می‌رسانند.  گزارشگرانی خود را به جزیره‌ی اودو می‌رسانند تا از واقعه خبر تهیه کنند. مردم محلی اعتقاد دارند همه‌ی این‌ها کار گودزیلا است که بالاخره از خواب برخاسته و در حال گرفتن قربانی است. کسی نمی‌داند گودزیلا چه شکلی است تا این که …»

۷. شاهزاده مونونوکه (Princess Mononoke)


  • کارگردان: هایائو میازاکی
  • صداپیشگان: یوجی ماتسودا، یوریکو ایشیدا و یوکو تاناکا
  • محصول: ۱۹۹۷، ژاپن
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۳٪
فیلم ژاپنی اکشن «شاهزاده مونونوکه» هم مانند فیلم‌های دهم و نهم فهرست یک اثر انیمیشن است. این موضوع خبر از قدرت انیمیشن‌های ژاپنی دارد. هیچ کشوری در دنیا به اندازه‌ی آمریکایی‌ها و ژاپنی‌ها در ساختن انیمیشن موفق نیست. این موضوع به شکلی است که حتی انیمیشن‌های ژاپنی نام مخصوص به خود را دارند و از آن‌ها به عنوان انیمه یاد می‌شود که خبر از یک سری خصوصیات متفاوت می‌دهد. اصلا ژاپنی ها توانایی بسیاری در بومی کردن همه‌ی بخش‌های سینما دارند. به عنوان نمونه در انیمه‌های ژاپنی بیش از هر چیزی بر دنیای رنگارنگ و شگفت‌انگیز تخیل توجه می‌شود و لزوما هم با آثاری سرگرم کننده و مناسب سنین پایین طرف نیستیم. ضمن این که شیوه‌ی ساخت و پرداخت یک انیمه در ژاپن با هر جای دیگر دنیا تفاوت دارد.

همان طور که در فیلم‌های فهرست ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن قابل مشاهده است یک انیمه‌ی ژاپنی می‌تواند بسیار خشن باشد و حتی دست یک فیلم ترسناک را هم از پشت ببندد. صحنه‌های خون و خونریزی یا از دست دادن خانواده و مرگ فجیع آن‌ها در این فیلم‌ها قابل مشاهده است که طبعا دیدن آن‌ها را برای همه مناسب نمی‌کند. به عنوان نمونه در همین فیلم ژاپنی اکشن «شاهزاده مونونوکه» با چنین قصه‌ای طرف هستیم و داستان طوری پیش می‌رود که در برخی لحظاتش می‌توان نشست و برای سرنوشت قربانیان اشک ریخت یا از ظلم و ستم حاکم بر روستایی عمیقا متاثر شد.

باز هم مانند دیگر انیمیشن‌های ژاپنی حاضر در فهرست ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن داستان در دنیایی فانتزی سیر می‌کند. در این جا موجوداتی در عالم وجود دارند که زاییده‌ی خیالات شگفت‌انگیز انیمیشن‌ساز درجه یکی چون هایائو میازاکی هستند. از آن سو قهرمانان داستان هم مانند قهرمانان باستانی باید مسیری را طی کنند که شایسته‌ی این عنوان قهرمانی شوند. یعنی باید هفت خانی را طی کنند تا در نهایت بتوانند از قالب یک قهرمان فردی خارج شده و به قهرمانی برای جمع تبدیل شوند. در چنین چارچوبی با قصه‌ای پر فراز و فرود طرف هستیم که همه چیز دارد؛ هم سکانس‌های نفسگیر تعقیب و گریز، هم سکانس‌های از انفجار و جنگ‌های عظیم و هم سکانس‌هایی از درگیری‌های تن به تن.

برای درک بهتر قصه بد نیست سری به تاریخ هم بزنیم. در دوران «موروماچی» یعنی تا قرن شانزدهم ژاپن تحت حاکمیت شوگان‌ها تکه تکه شده است. شوگان‌ها قدرت را قبضه کرده‌اند و یک دیکتاتوری ترسناک راه انداخته‌اند. در این میان مردم هر منطقه به هر چیزی برای فرار از شرایط موجود متوسل می‌شدند. یکی از این دستاویزها هم باور به عناصر ماورالطبیعه و نیروهایی برتر بود. هایائو میازاکی از همین استفاده می‌کند و نیروهای خیر و شر داستانش را در برابر هم قرار می‌دهد؛ یکی سراسر خیر است و دیگری سراسر شر. اما موضوع این جا است که فقط قهرمانی باید ظهور کند که بتواند از نیروی خیر استفاده کند و شر را فراری دهد.

این قهرمان از طبقه‌ی والای جامعه ظهور می‌کند. او شاهزاده‌ای است جوان که باید به سفری دور و دراز برود، با طبیعت یکی شود، با خدایان مختلف روبه رو شود و در نهایت نیروی آن‌ها را برای کمک به مردم سرزمینش گسیل کند. می‌بینید که در آثار انیمیشن دیگر کشورها نمی‌توان با داستان‌هایی چنین خیال‌انگیز و پر از فراز و فرود روبه رو شد. البته در همان ژاپن هم کمتر کسی می‌تواند مانند هایائو میازاکی چنین تاریخ را به عناصر فانتزی و قدرت‌های اساطیری گره بزند و از خیال به نفع دنیای واقعی استفاده کند. از سوی دیگر میازاکی این داستان عمیقا بومی را چنان با مهارت و در عین حال سادگی تعریف می‌کند که می‌تواند برای هر کسی از هر گوشه‌ی دنیا قابل درک باشد و چون عمیقا انسانی است، هر شخصی با هر سطح از درک، کمی کمتر و کمی بیشتر از آن لذت می‌برد.
فیلم ژاپنی اکشن «شاهزاده مونونوکه» در سال ۱۹۹۷ تبدیل به پدیده‌ی بزرگی، نه تنها در ژاپن بلکه در کل دنیا شد. در ژاپن که لقب پرفروش‌ترین فیلم سال را گرفت و در دنیا هم حسابی نگاه‌ها را به سمت خود بازگرداند. در این سال‌ها هم بارها خبر ساخته شدن قسمت دوم آن منتشر شده اما فعلا که خبری نیست. گرچه کتابی با همین عنوان به نوشته‌ی خود میازاکی وجود دارد ا در قالب یک فیلم ژاپنی اکشن خبری از آن نیست.

«در اواخر دوران موروماچی مردمان روستایی به سختی زندگی می‌کنند. روزی یک گراز شیطانی به آن‌ها حمله می‌کند و شاهزاده‌ی آن‌ها که آشیتاکا نام دارد برای فراری دادن این گراز دست به عمل می‌زند و وارد میدان مبارزه می‌شود. او در نبرد با گراز مجروح شده و دچار یک طلسم نفرین شده می‌شود. این طلسم رفته رفته او را خواهد کشت اما تا پیش از سررسیدن مرگ شاهزاده قدرتی فراطبیعی هم پیدا می‌کند. پس بار سفر می‌بندد تا راه درمان این طلسم را پیدا کند. در راه به شخصی عالم برمی‌خورد که به او از روح جنگل در نقطه‌ای دور دست می‌گوید. ظاهرا این روح تنها راه درمان آشیتاکا است. روحی که روزها خود را در قامت یک گوزن زیبا و شب‌ها در قالب یک شبدر نمایش می‌دهد. آشیتاکا سفرش را ادامه می‌دهد تا با این روح دیدار کند اما برای رسیدن به مقصد باید از روستایی که تحت حاکمیت شخص ظالمی است عبور کند. تا این که …»

۶. یوجیمبو (Yojimbo)


  • کارگردان: آکیرا کوروساوا
  • بازیگران: توشیرو میفونه، تاتسویا ناکادای و ایسوزو یامادا
  • محصول: ۱۹۶۱، ژاپن
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۵٪
فیلم ژاپنی اکشن «یوجیمبو» اثر مهمی در تاریخ سینما است. نه تنها به این دلیل که الهام‌بخش سرجیو لئونه در ساختن «به خاطر یک مشت دلار» (A Fistful Of Dollars) یعنی اولین فیلم وسترن اسپاگتی تاریخ سینما شد، بلکه به دلیل این که توانست حال و هوای گذشته‌ی ژاپن را برای مردم سراسر دنیا ملموس کند. این قابل درک شدن تاریخ ژاپن هم برخلاف دیگر فیلم‌های آکیرا کوروساوا ارتباطی به خود فرهنگ بومی مردم ژاپن ندارد و از جایی می‌آید که برای تمام آدمیان در هر نقطه‌ای از دنیا قابل درک است. به این معنا که با وجود آن که داستان جایی در گذشته‌ی ژاپن اتفاق می‌افتد اما هر کسی با دیدنش می‌تواند بهره‌ای از آن ببرد و آن را درک کند. چون فیلم ژاپنی اکشن «یوجیمبو» اثری است جهان‌شمول.

رسیدیم به سینمای جیدای گکی و آثار موسوم به شیمبارا. بسیاری از فیلم‌های ژاپنی اکشن تاریخ سینما وابسته به این دسته از فیلم‌ها هستند. به این معنا که بخشی از تاریخ ژاپن را انتخاب می‌کنند و سپس سراغ یک شمشیرزن ماهر که یا یک سامورایی است یا یک رونین (سامورایی بدون ارباب) می‌روند و گاهی هم نبردی تاریخی چون نبرد سکیگاهارا را برمی‌گزینند و قصه‌ای در باب دلاوری‌ها یا خیانت‌های شمشیرزنان آن دوران تعریف کرده و فیلمی پر از تحرک و اکشن می‌سازند. «یوجیمبو» در این زمینه هم یکی از قله‌ها‌ی سینمای ژاپن است و نمی‌توان به تماشایش نشست و چشم از پرده برداشت.

داستان در یک شهرک آخرالزمانی در وسط ناکجاآباد می‌گذرد. آخرالزمانی نه به معنای فانتزی آن، بلکه به معنای شهری که گویی دم در دروازه‌های جهنم ساخته شده و هیچ چیزش شبیه به اطراف ما نیست و مردمانش زندگی طبیعی ندارند. تمام مردمان شهر به جز دو سه نفری به دو دسته تقسیم شده‌اند و به دو گروه مخالف پیوسته‌اند که در دو سوی شهر برج و بارویی ساخته‌اند و در برابر هم سنگر گرفته‌اند. این شهر می‌تواند هر جایی باشد و آکیرا کوروساوا آن را طوری ساخته که به تفاسیر مختلف چه متنی و چه فرامتنی راه دهد اما موضوع بحث ما در مقاله‌ی ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن چیز دیگری است و قرار است به سینمای اکشن در کشور ژاپن بپردازیم.

ناگهان در قصه سر و کله‌ی یک رونین پیدا می‌شود. مشحص نمی‌شود او کیست و به کجا قصد دارد برود. فقط سری به شهری زده تا کمی استراحت کند که ناگهان با وضعیت آن جا مواجه می‌شود و می‌بیند که همه بدون هیچ دلیلی به جان هم افتاده‌اند و چنان در دشمنی با هم تعصب دارند که حتی نمی‌دانند این دشمنی از کی و کجا شروع شده است. نکته این که دو طرف درگیر تمام تلاش خود را می‌کنند که دیگری را حذف کنند اما این امکان وجود ندارد؛ چرا که مدت‌ها است نه قدرت این بر آن یکی می‌چربد و نه قدرت دیگری بر آن یکی. حال ورود این رونین می‌تواند این معادله را عوض کرده و موازنه را به نفع هر کدام تغییر دهد. پس دو طرف تمایل به جذب او دارند و چون گمان می‌کنند که قهرمان داستان به دنبال شغل نان و آبداری می‌گردد، از او دعوت می‌کنند.

او هم در ابتدا می‌پذیرد اما غافل از این که قصد دارد کل بازی را به هم بزند و فکری به حال مردم کند. قضیه زمانی پیچیده می‌شود که موضوع برای قهرمان داستان شخصی شده و او حال فقط به دنبال گرفتن انتقام و از بین بردن دو طرف است. تصور کنید که یک رونین در میانه قرار گرفته و تعداد زیادی شمشیرزن اطرافش. رونین مورد بحث ما هم بسیار توانا است و شمشیرزنی قهار. او یکی یکی از پس دشمنان خود برمی‌آید و کسی جلودارش نیست. در چنین قابی فقط یک چیز می‌تواند جلوی وی را بگیرد و آن هم وسیله‌ای از آینده است؛ سلاحی گرم که ناگهان سر و کله‌اش پیدا می‌شود و داستان حال و هوای دیگری به خود می‌گیرد. از این جا است که کوروساوا در فیلم ژاپنی اکشن «یوجیمبو» از پایان دوران سامورایی‌ها و آغاز عصری تازه در فرهنگ و تاریخ ژاپن هم می‌گوید.

فیلم ژاپنی اکشن «یوجیمبو» آن قدر موفق بود که دنباله‌ای بر آن ساخته شد. داستان قلندر کوروساوا این بار در فیلم دیگری با نام «سانجورو» (Sanjuro) ادامه پیدا کرد. آن یکی هم به اندازه‌ی «یوجیمبو» فیلم معرکه‌ای است و حتی در مراتبی یک سر و گردن بالاتر قرار می‌گیرد. نکته این جا است که تعداد سکانس‌های اکشن و شمیرزنی آن چندان زیاد نیست که بتوان آن را یک اثر اکشن دانست و در فهرست ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن برتر تاریخ سینما قرارش داد.
تصاویر فیلم ژاپنی اکشن «یوجیمبو» بسیار تحت تاثیر وسترن‌های کلاسیک سینمای آمریکا است. اصلا آن شهر و آن خیابان در میانش و در دو طرف خیابان هم تعدادی خانه و مغازه یک راست از دل سینمای وسترن به دل این فیلم راه پیدا کرده است. به همین دلیل هم بعدا خود «یوجیمبو» تبدیل به منبع الهامی برای سینماگران ایتالیایی شد تا وسترن‌های اسپاگتی خود را به شیوه‌ی آن بسازند.

«در شهری وسط ناکجاآباد تمام مردم شهر به دو گره تقسیم شده‌اند و مدام با هم می‌جنگند. این دو گروه توسط دو حاکم مستبد و خونریز اداره می‌شوند که هیچ ابایی در جرم و جنایت ندارند. در این میان رونینی بی‌خبر از همه جا از راه می‌رسد. او صرفا قصد دارد کمی استراحت کند و سپس راهش را بکشد و برود. رونین در تنها استراحتگاه شهر اقامت کرده اما خلوتی شهر توجهش را به خود جلب می‌کند. هیچ کس در خیابان جهنمی شهر حضور ندارد و ناگهان یک درگیری رخ می‌دهد و کسانی کشته می‌شوند. صاحب استراحتگاه هم حسابی ترسیده که خودش خبر از اتفاقاتی دارد. این رونین از شیوه‌ی زندگی در شهر باخبر می‌شود و تصمیم می‌گیرد که کاری برای خودش دست و پا کند. پس به سراغ یکی از اربابان می‌رود تا در خدمتش کار کند و پول خوبی هم به جیب بزند اما …»

۵. شورش سامورایی (Samurai Rebellion)


  • کارگردان: ماساکی کوبایاشی
  • بازیگران: توشیرو میفونه، تاتسویا ناکادای و یوکو سوکاسا
  • محصول: ۱۹۶۷، ژاپن
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
فیلم ژاپنی اکشن «شورش سامورایی» تا پیش از پرده‌ی پایانی اثری عاشقانه هم هست. در این جا با قصه‌ی مردان و زنانی طرف هستیم که علیه ناعداتی‌های اربابی سنگدل می‌شورند و عشق خود را رها نمی‌کند. این عشق آن هم در عصری از زندگی سامورایی‌ها که حرف ارباب از همه چیز مهم‌تر بود، سد راهی می‌شود در اجرای فرامینی که در آیین بوشیدو مهم‌ترین چیزها است. این چیز هم همان اجرای هر دستوری است که امیر که صادر کند. در چنیپچارچوبی سامورایی‌ها در دنیای ماساکی کوبایاشی با سامورایی‌ها در اکثر فیلم‌های سامورایی تفاوت دارند.

آکیرا کوروساوا در بسیاری از فیلم‌های جیدای گکی خود سراغ رونین‌ها می‌رود و کاری با سامورایی‌ها در خدمت اربابان و اهل خانواده ندارد. به عنوان نمونه در همین دو فیلم «هفت سامورایی» و «یوجیمبو» در همین فهرست ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن برتر تاریخ تمام قهرمانان داستان‌های او رونین‌ها هستند. اما قصه برای ماساکی کوبایاشی کمی فرق دارد. او زندگی خانوادگی سامورایی‌ها را در مرکز قاب قرار می‌دهد و این به آن معنا است که سامورایی‌ها او برهلاف مردان کوروساوا آدم‌هایی آواره نیستند. چه در «هاراکیری» که در ادامه‌ی فهرست می‌آید و چه در همین فیلم ژاپنی اکشن «شورش سامورایی» قهرمانان داستان‌های کوبایاشی آدم‌هایی عاشق و اهل خانواده هستند که هیچ چیز را مهم‌تر از همین عشق نمی‌پندارند. در چنین چارجوبی است که آثار او رنگ و بویی متفاوت از دیگر فیلم‌های ژاپنی اکشن تاریخ پیدا می‌کند.

در هر دو اثر کوبایاشی حاضر در فهرست بهترین فیلم‌های ژاپنی اکشن تاریخ، داستان با قصه‌ی مردی آغاز می‌شود که در دوران صلح فقط به فکر خانواده‌ی خود است. او کارش را انجام داده و حال آماده است که دوران پیری را آغاز کند. حانواده‌ای دارد و دوست دارد آن‌ها را خوشبحت ببیند. در «شورش سامورایی» مرد زندگی خود را از دست رفته می‌بیند؛ چرا که هیچ‌گاه طعم عشق را نچشیده و مدام به فکر احترام ارباب بوده است. اما ناگهان سعله‌ی عشق فرزندش را می‌بیند. مشکل این جا است که اربابش این را نمی‌خواهد و قصد دارد مزاحم این عشق زیبا شود. اما مرد تصمیمش را می‌گیرد و شورشی یک تنه برپا می‌کند.

حال قصه‌ی عاشقانه‌ی فیلم ژاپنی اکشن «شورش سامورایی» ناگهان تغییر جهت می‌دهد و اثری سراسر زد و خورد می‌شود که در دو سویش دو سامورایی با توانایی‌های بسیار ایستاده‌اند. نقش قهرمان قصه را توشیرو میفونه بازی می‌کند و نقش مرد روبه‌رویش را تاتسویا ناکادای. نکته این که این مرد دوم هم یک قربانی کامل است. او برخلاف قهرمان قصه هیچ‌گاه فرصت تشکیل خانواده نداشته و علت آن هم دقیقا به تصمیمش در احترام به دستورات ارباب بازمی‌گردد. او یک سامورایی واقعی است با تمام اخلاقیات و پایبندی‌هایش به سنت‌ها. در تمام طول قصه هم از دید خود هیچ خطایی نمی کند و به تمامی به قوانین احترام می‌گذارد.

به همین دلیل هم یکی از بهترین سکانس‌های تاریخ سینمای ژاپن در فیلم «شورش سامورایی» رقم می‌خورد؛ زمانی که دو مرد، یکی شورشی و دیگری پاسدار حقیقت سامورایی در برابر هم قد علم می‌کنند اما شدیدا به یکدیگر احترام می‌گذارند. در این میان کودکی در بین آن‌ها است که می گرید. دو مرد لختی استراحت می‌کنند. غذای کودک نوزاد را آماده می‌کنند. به او غذا می‌دهند و تمام درگیری‌ها را برای لحظاتی کنار می‌گذارند. کودک معصوم که آرام شد آهسته آهسته آماده می‌شوند تا به دوئلی که باید انجامش دهند، برسند. سکانس معرکه‌ای است؛ یکی از بهترین سکانس‌های تاریخ سینما.

از آن سو تماشای دوئلی که یک سرش بازیگری چون توشیرو میفونه است و سر دیگر آن تاتسویا ناکادای حسابی جذاب است. چند باری در این اتفاق در فیلم‌های ژاپنی مختلف افتاده؛ یکی فیلم «سانجورو» است که در پایانش یکی از معروف‌ترین سکانس‌های مرگ تاریخ سینما رقم می‌خورد. دیگری فیلم «یوجیمبو» است و احتمالا جذاب‌ترینش هم در همین فیلم ژاپنی اکشن «شورش سامورایی». خلاصه که نگاه کوبایاشی به آن دوران و زندگی سامورایی‌ها، نگاهی تیره و پردرد و توام با غم‌خواری ست. کوبایاشی سامورایی‌ها را انسان‌های دربندی می‌بیند که آداب و رسوم و قانون‌های غیرقابل انعطاف زمانه دست و پایشان را بسته و آن‌ها را به غلامی حلقه به گوش در خدمت اربابان جاه طلب تبدیل کرده است. در نهایت این که ماساکی کوبایاشی با ساختن فیلم ژاپنی اکشن «شورش سامورایی» واقعا ضیافت تصویری معرکه‌ای خلق کرده است.

«قصه در دوران صلح آغاز می‌شود. دو ناحیه ایزو دو سامورایی بزرگ وجود دارند که کسی توانایی مبارزه با آن‌ها را ندارد. یکی با نام ایسابورو مسئول محافظان قلعه است و دیگری که تاته‌واکی نام دارد، مسئولیت نگه‌داری از مرزها را بر عهده دارد. این دو دوستان صمیمی یکدیگر هستند و همه چیز را به هم می‌گویند. ایسابورو سال‌ها پیش با زنی از خاندانی والامقام ازدواج کرده اما او را دوست ندارد. نتیجه‌ی این ازدواج دو فرزند پس شده. در این میان ارباب قصر یکی از همسرانش را از کاخ می‌راند و به پسر ارشد ایسابورو دستور می‌دهد که با وی ازدواج کند. در ابتدا ایسابورو و پسرش مخالفت می‌کنند اما وقتی می‌بینند که تمام خانواده به خاطر سرپیچی از دستور در خطر هستند، می‌پذیرند. پسر ایسابورو با آن زن ازدواج می‌کند و در کمال شگفتی همه زندگی شادی دارد. به محض به دنیا آمدن اولین فرزند این دو، ارباب کاخ دوباره دستور می‌دهد که آن زن را بازگردانند اما این بار ایسابورو دلیلی برای قبول این ظلم نمی‌بیند و …»

۴. غربیه‌ی توکیو (Tokyo Drifter)


  • کارگردان: سیجون سوزوکی
  • بازیگران: تتسویا واتاری، چیکو ماتسوبارا و هیده‌آکی نیتانی
  • محصول: ۱۹۶۶، ژاپن
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۳٪
زندگی یاکوزاها دیگر منبع الهام فیلم‌سازان برای ساختن یک فیلم ژاپنی اکشن است. مانند سامورایی‌ها آن‌ها هم مختص خود کشور ژاپن هستند و ریشته در فرهنگ آن مردمان دارند. این درست که با دار و دسته‌های تبهکاری سازمان یافته طرف هستیم اما برخلاف دیگر تبهکاران در سرتاسر دنیا یاکوزاها قوانین مخصوص به خود را دارند که دنباله‌روی سنت‌ها است. اصلا آن‌ها خود را ادامه دهنده‌ی راه سامورایی‌ها می‌دانند و معتقد هستند که پس از برچیده‌ی شدن بساط طبقه‌ی شمشیرزن در دوران «میجی»، ژاپن دیگر آن کشور سابق و متفاوت نبود. پس به زیرزمین‌ها کوچ کرده و با اعمال خلافکارانه زندگی تازه‌ای آغاز کردند. در چنین قابی سینمای ژاپن صاحب فیلم‌های گنگستری ویژه خودش شد.

اما مشکل آن جا بود که تا پیش از دهه‌ی ۱۹۶۰ ژانر جنایی در سینمای ژاپن فرق چندانی با آثار آمریکایی نداشت و فقط فیلم سازان بزرگی چون آکیرا کوروساوا عمیقا به کف جامعه نفوذ کرده و از دیدی انسانی با گنگسترها و خلافکارها روبه رو می‌شدند و فیلم‌های متفاوتی نسبت به همکاران آمریکایی خود می‌ساختند. نه به این معنا که کسانی چون کوروساوا از این خلافکاران چهره‌ای انسانی خلق می‌کردند، بلکه یقه‌ی جامعه را می‌گرفتند و اول جایی را که نقد می‌کردند و در به وجود آمدن یک تبهکار مقصر می‌دانستند، سیستمی بود که ناعدالتی را دامن می‌زد. اما هنوز خبری از فیلم‌های یاکوزایی با محوریت زندگی خود گنگستر نبود یا اگر ساخته می‌شد هم مانند سینمای شمشیرزنی عمیقا بومی نبود و به آثار مختلف دیگر کشورها می‌مانست.

ناگهان سر و کله‌ی کارگردان درجه یکی چون سیجون سوزوکی پیدا شد و همه چیز تغییر کرد. او سراغ زندگی خود یاکوزاها رفت و یک فیلم ژاپنی اکشن با محوریت آن‌ها ساخت. در فیلم‌های گنگستری و یاکوزایی او شخصیت اصلی عموما یکی از همان یاکوزاها است و او از دریچه‌ی نگاه آن‌ها به این شیوه‌ی زندگی نزدیک می‌شود. اگر سیجون سوزوکی همین جا هم متوقف می‌شد با یک اثر گنگستری کاملا متفاوت نسبت به آثار این چنینی در دیگر کشورها به خاطر همان ماهیت متفاوت یاکوزاها روبه رو بودیم اما این کارگردان هنوز چیزهای بیشتری در چنته دارد. او نمی‌خواهد که چه در شیوه‌ی تعریف کردن قصه و چه در اجرای آن دنباله‌روی کسی باشد.

پس سیجون سوزوکی با نگاهی توام با شاعرانگی به این خلافکاران نزدیک می‌شود. البته یک نوع شعر آمیخته به خشونت که از ذات زندگی تلخ و سخت آن‌ها می‌آید. این چنین در فیلم‌های سیجون سوزوکی با قهرمانانی طرف هستیم که صرفا قربانی جامعه‌ی امروز ژاپن نیستند و باورهایی به قدمت قرن‌ها را به دوش می‌کشند. در چنین قابی تصویر این کارگردان از زندگی یاکوزاها توام با غمخواری است. البته که این غمخواری یک سویه‌ی تاریک هم دارد که در قربانی شدن آدم‌های بیگناه دیده می‌شود. به طور مشخص در فیلم «غریبه‌ی توکیو» کمتر کسی بیگناه است اما زنی آن میانه‌ها وجود دارد که تنها گناهش دل باختن به همان شخصیت اصلی است که تا گردن غرق در اعمال جنایتکارانه است و حال میان یک توطئه‌ی پیچیده بین دار و دسته‌های رقیب گیر کرده است.

البته این داستان به شیوه‌ی سرراست تعریف نمی‌شود و دوربین سیجون سوزوکی مدام این سو و آن سو سرک می کشد و اگر قصه‌ی جذابی، هر چند کوتاه در گوشه‌ای ببیند به سراغش می‌رود. باید زمانی بگذرد تا جایگاه آن داستان کوتاه در قصه‌ی اصلی مشخص شود و به کمک شاه پیرنگ بیاید. از سوی دیگر سر و وضع شخصیت‌ها، دکورها، قاب‌بندی‌ها و حتی بازی‌ها به شدت نمایشی است. ما هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنیم که در حال تماشای یک فیلم ژاپنی اکشن هستیم. برای درک این موضوع باید کمی به عمق سینما و فرهنگ مردم ژاپن زد.

زیست ژاپنی‌ها بسیار آمیخته با جلوه‌گری است. برای ما مردم این سوی دنیا این همه جلوه‌گری کمی نمایشی و غلو شده به نظر می‌رسد اما برای آن‌ها امری طبیعی است. این نمایشی بودن همه چیز در هنر آن‌ها هم ریشه دوانده و چون بحث ما در این جا سینما است، با نگاهی به فیلم‌های ژاپنی و مرور آن‌ها در ذهن می‌توان به این جلوه‌های نمایشی موجود در تک تک آن‌ها پی برد. به عنوان نمونه در همین فهرست ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن برتر تاریخ فیلم‌سازان تلاش دارند که تا می‌توانند فرم خود را به رخ بکشند و در تعریف کردن قصه از شیوه‌ی متداول عدول کنند. نکته این که سیجون سوزوکی این شیوه‌ی نمایشی را حتی یک مرتبه بالاتر می‌برد و تا می‌تواند همه چیز را طوری در برابر دوربینش می‌چیند که از واقعیت فاصله بگیرد و جلوه‌ای متفاوت به فیلم خودش ببخشد.

فیلم‌سازان بزرگی در سراسر علم تحت تاثیر سیجون سوزوکی و سینمای او هستند؛ بزرگانی چون کوئنتین تارانتینو یا جیم جارموش از او به عنوان منبع الهام خود یاد کرده‌اند.

«کوراتا، رییس پیر یک گروه مخوف یاکوزایی، تصمیم می‌گیرد که بازنشسته شود. تتسو که به نوعی دست راست او به شمار می‌آید و خدمتکار وفادارش است، از این شیوه‌ی زندگی تازه لذت نمی‌برد و دلش می‌‌خواهد به گذشته بازگردد و دوباره به اعمال خلاف بپردازد. از سوی دیگر او مدام توسط یک گروه رقیب مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد. این گروه تمایل دارد که تتسو به رییس قبلی خود خیانت کند و مجبور شود که زیرنظر رییس آن‌ها یعنی اوتسوکا کار کند، اما تتسو نمی‌پذیرد. اوتسوکا متوجه شده که کنار کشیدن کوراتا گروهش را ضعیف کرده. این فرصت مناسبی برای او است که قلمروی کوراتا را تصرف کند اما مشکل این جا است که تتسو برای اوتسوکا یک تهدید به حساب می‌آید؛ پس هر طور شده باید از سر راه برداشته شود. در این میان کوراتا به تتسو توصیه می‌کند که غیبش بزند و به گونه‌ی دیگری مبارزه کند …»

۳. آشوب (Ran)


  • کارگردان: آکیرا کوروساوا
  • بازیگران: تاتسویا ناکادای، آکیرا ترائو و میکو هارادا
  • محصول: ۱۹۸۵، ژاپن و فرانسه
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۲ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۶٪
آکیرا کوروساوا در ترسیم ذکر مصیبت دستان توانایی دارد.  او اگر قرار باشد بدبختی کسی را به تصویر بکشد، سنگ تمام می‌گذارد و کاری می‌کند که هر اتفاقی در برابر مصیبت پیش آمده برای شخصیت منتخبش کوچک جلوه کند. از همان ابتدای فعالیتش در فیلم‌های مختلفی چون «سگ ولگرد» (Stray Dog) یا بعدها در «زیستن» (Ikiru) چنین کرد و قصه‌هایی از دردهای بشری روانه‌ی پرده‌ی سینما کرد که هنوز هم بی‌همتا هستند. اما او در فیلم «آشوب» رسما به ترسیم جهنم دست زده است. اگر قرار بود شخصیت اصلی قصه رهسپار دوزخ شود، قطعا ترسناک‌تر از تصویری را که کوروساوا برایش تدارک دیده نمی‌توانست تصور کند.

داستان یفلم ژاپنی اکشن «آشوب» را کوروساوا از «شاه لیر» ویلیام شکسپیر اقتباس کرد. او استاد اقتباس به ویژه از شکسپیر بود و قبلا در «سریر خون» (Throne Of Blood) هم سراغ  «مکبث» وی رفته و اثری درجه یک به گنجینه‌ی تاریخ سینما اضافه کرده بود. اما آن شاهکار یگانه هم به پای این اقتباس آخرین کوروساوا از آثار شکسپیر نمی‌رسد. او در این جا نه تنها از پس بومی کردن قصه‌ی شکسپیر برآمده و آن را به اثری کاملا ژاپنی تبدیل کرده است، بلکه توانسته ترجمان تصویری مناسبی برای قصه‌ای پیدا کند که ابعاد مصیبت آوار شده‌اش بر سر شخصیت اصلی آن بسیار عظیم است. این چنین راهی نمی‌ماند جز این که این حماسه‌ی تصویری آکیرا کوروساوا را در فهرست ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن برتر تاریخ سینما قرار دهیم.

«آشوب» واقعا یک اثر حماسی و یکی از بهترین فیلم‌های ژاپنی جنگی تاریخ است. داستان با پیرمرد جنگاور و جنگ‌سالاری آغاز می‌شود که موفق شده پس از سال‌ها تمام منطقه‌ای را متحد کند و به دهه‌ها جنگ‌های داخلی و خون و خونریزی خاتمه دهد و صلح را به ارمغان آورد. او حال که کارش را کرده تصمیم گرفته که منطقه‌اش را بین فرزندانش تقسیم کند و خود سال‌های پیری را بازنشسته شود. اما خبر ندارد این تصمیم چه بلایی بر سر تمام دستاوردها و خودش آوار کرد. او که فکر می‌کند فرزندان خوبی تربیت کرده با آن روی آن‌ها آشنا می‌شود و دنیایی پر از جنگ و خونریزی می‌بیند و به سمت دیوانگی می‌رود. جنگاوری که گویی هیچ چیز نمی‌توانست خم به ابرویش آورد، ناگهان با خیانتی روبه رو می‌شود که او را تا مرز جنون و دیوانگی پیش می‌برد.

در چنین قابی کوروساوا بیش از همه روی همین مرد متمرکز می‌‌ماند. گرچه نبردهایی عظیم در این جا و آن جا در جریان است و کوروساوا هم در نمایش تمام آن‌ها سنگ تمام می‌گذارد، اما قصه با محوریت پیرمرد پیش می‌رود. نگاه تلخ کوروساوا به سرنوشت بشر از پس روایت همین پیرمرد است که جاری می‌شود و مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌دهد. هیچ نمایی در فیلم هم به اندازه‌ی نمایی که فرد نابینایی را نشان می‌دهد که لب پرتگاهی عظیم ایستاده، بیانگر این تلخی نگاه کوروساوا نیست؛ او در حال نمایش سرنوشت تاریکی است که آدمی پس از هبوط برای خود رقم زده است. سرنوشتی که جز مرگی دردناک نیست.

اما اگر سری به سکانس‌های جنگی فیلم بزنیم و به این برسیم که چرا باید «آشوب» را در فهرست ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن برتر تاریخ سینما قرار داد، با یکی از بهترین فیلم‌های جنگی تاریخ روبه رو خواهیم شد. سکانس‌های نبرد فیلم آن قدر معرکه و عظیم از کار درآمده و کوروساوا چنان آن لشکر عظیم از سیاهی لشکرها را هدایت و کارگردانی کرده که حتی در فیلم‌های آمریکایی هم نمی‌توان چنین توانایی را دید و سکانس‌هایی مشابه را پیدا کرد. پر بیراه نیست اگر سکانس‌های نبرد میان لشکریان در این فیلم و البته شاهکار دیگر کوروساوا یعنی «کاگه‌موشا» (Kagemusha) را بهترین سکانس‌‌های نبرد بین دو یا چند ارتش در فیلم‌های تاریخی بدانیم.

آن پرچم‌های رنگین و آن همه خون و خونریزی و قاب‌بندی‌های درخشان منجر به خلق سکانس‌های چشمگیری شده که مخاطب را وا می‌دارد تا مدت‌ها به‌ پرده زل بزند و متوجه شود که با یک فیلم ژاپنی اکشن معرکه طرف است. اما کوروساوا همان سکانس‌ها را هم با تمرکز بر پیرمردی برگزار می‌کند که خیانت دیده و نمی‌تواند جنگ‌های پر از کشت و کشتار در سرزمینش را پس از سال‌ها تلاش برای به وجود آوردن صلح باور کند. نقش این پیرمرد را تاتسویا ناکادای بازی می‌کند. او نه تنها با بازی بینظیرش یکی از معرکه‌ترین شخصیت‌های فهرست ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن برتر را رقم زده، بلکه توانسته شخصیتی ماندگار را به تاریخ سینما اضافه کند. او هنوز در همین فهرست چیزهایی برای رو کردن دارد که در فیلم شماره بعد یعنی «هاراکیری» ماساکی کوبایاشی به ‌آن خواهیم رسید.

در نهایت این که فیلم ژاپنی اکشن «آشوب» اثر یگانه‌ای است که مخاطب را وا می‌دارد که هر از گاهی به تماشایش بنشیند. در هر فهرستی می‌شود نامش را در جایگاه اول قرار داد اما ما هنوز با دو شاهکار دیگر سر و کار داریم، شاهکارهایی در قواره‌های همین «آشوب» که شاید در جزییاتی از این فیلم بالاتر قرار بگیرند.

«یک امپراطور پیر سال‌ها جنگیده تا کشورش را متحد کند. پس پیروزی در تمامی نبردها و بازگرداندن صلح به کشورش، تصمیم می‌گیرد که آن جا را بین سه پسرش تقسیم کند. او آن‌ها را می‌نشاند و نصیحت می‌کند که تا زمانی که پشت هم باشند و اتحاد بینشان را به هم نزنند، هیچ دشمنی جلودارشان نخواهد بود. امپراطور امیدوار است که فرزندانش به عدالت حکومت کنند و خودش سال‌های پیری را در آسایش بگذراند. اما خبر ندارد که قدرت دو پسر بزرگش را کور و کر می‌کند و بلافاصله پس از به دست آوردن قلمروی خود به جان هم می‌اندازد. در ضمن فرزند بزرگش از پذیرش پدر در کاخش هم سر باز می‌زند و این گونه جنگ بین سه قلمرو آغاز می‌شود و …»

۲. هاراکیری (Hara-Kiri)


  • کارگردان: ماساکی کوبایاشی
  • بازیگران: تاتسویا ناکادای، شیما ایشاواتا و آکیرا ایشیهاما
  • محصول: ۱۹۶۲، ژاپن
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
فیلم ژاپنی اکشن «هاراکیری» بسیار تلخ آغاز می‌شود. ماساکی کوبایاشی همان ابتدا سراغ مراسم هاراکیری می‌رود و بساطی بر پا می‌کند که مخاطب بداند با اثری ساده در باب زندگی سامورایی‌ها روبه رو نیست. قرار است فیلم تلخی بر پرده نقش ببندد و مخاطب باید حوصله کند که این داستان تلخ دستش را بگیرد و با خود ببرد. اما چند دقیقه‌ای که می‌گذرد ناگهان همان مخاطب که از تماشای سکانس افتتاحیه جا خورده، متوجه می‌شود که دیگر اختیاردار خودش نیست و گذر زمان را فراموش کرده و حواسش به تمامی در خدمت داستان است.

ماساکی کوبایاشی داستان‌سرایی قهار بود. به راحتی می‌توانست دست مخاطب را بگیرد و به هر سو که دوست داشته باشد ببرد. فیلم‌های وی فارغ از هر ایدئولوژی و هر نگاهی در باب رنج انسان بودند اما او طوری این قصه‌ی رنج‌ها و سردرگمی‌ها را تعریف می‌کرد که نتوان در برابر پرده پلک زد و جم خورد. در ضمن مانند بزرگان گذشته‌ی سینمای ژاپن این کار را با جلوه‌گری‌های بسیار انجام می‌داد و می‌شد فرم فیلم سازی‌اش را همان ابتدا تشخیص داد و فهمید که با اثری از او طرف هستیم. در چنین قابی نام ماساکی کوبایاشی را باید در جایی میان فیلم‌سازان بزرگ تاریخ سینما به خاطر سپرد.

داستان فیلم ژاپنی اکشن «هاراکیری» مانند دیگر فیلم‌ کوبایاشی در این فهرست یعنی «شورش سامورایی» پس از آن سکانس نفسگیر و منقلب‌کننده حالتی ساکن پیدا می‌کند. کوبایاشی مردی را در برابر ما قرار می‌دهد که قصه‌ای دارد. او دوست دارد قصه‌ی خود را تعریف کند و شنیده شود در برابر سامورایی‌های دیگر می‌نشیند و قصه آغاز می‌کند. کوبایاشی فلاش بک می‌زند و قصه‌ی زندگی مرد را بازگو می‌کند. قرار است قصه‌ی مرد مخاطبش را به جایی برساند که او امروز است؛ همان جایی که او را به این نتیجه رسانده که هاراکیری و کشتن خود از هر چیزی در این دنیا شرافتمندانه‌تر است. ناگهان قصه تغییر ماهیت می‌دهد. قصه‌ی مرد روایتی عاشقانه پیدا می‌کند و زندگی‌اش از همین جا متجول می‌شود. مانند دیگر فیلم ژاپنی اکشن او در این فهرست یعنی «شورش سامورایی» باز هم قصه‌ی عاشقانه‌ی مردی وسط نبردهای سامورایی‌ها و قربانی شدن آن عشق، سبب‌ساز شوریدنش علیه تمام سیستم و تفکر حاکم بر اطرافش می‌شود.

اما برخلاف فیلم ژاپنی اکشن «شورش سامورایی» مرد آهسته آهسته به سمت عصیان حرکت نمی‌کند. او همان ابتدا تصمیمش مبنی بر انتقام را گرفته و هیچ ابایی از مرگ ندارد. فقط تمایل دارد به طرف مقابلش بفهماند که او کیست، از کجا آمده و چه قصه‌ای را پشت سر گذاشته است. از همین جا است که داستان‌های کاملا انسانی در سینمای کوبایاشی اهمیت پیدا می‌کنند. او آن جا است که تراژدی آدمی را بازگو کند، آدم‌هایی معمولی که دل می‌بازند، عرق می‌ریزند و کار می‌کنند، بچه‌دار و پیر می‌شوند اما همان لحظه که قرار است طعم خوشبختی را بچشند دست سرنوشت از راه می‌رسد و آن‌ها را ناکام می‌گذارد. در چنین قابی است که کوبایاشی تبدیل به راوی دردهای این مردمان می‌شود و سینمایش هر کسی با هر نگاهی را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

مانند فیلم «شورش سامورایی» فصل پایانی یک سر درگیری است و خونریزی. مردی تک و تنها در برابر گردانی از سامورایی‌ها عرض اندام می‌کند و انصافا کارگردانی فیلم‌ساز به شکل مطبوعی تمام این سکانس را معرکه از کار درآورده است. این درست که سکانس دوئل معرکه‌ای مانند فیلم ژاپنی اکشن «شورش سامورایی» در این جا وجود ندارد اما تمام آن نبرد مرد با دشمانش آن چنان هوش ربا است که نمی‌شد فیلم را دید و‌آن را در فهرست ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن برتر تاریخ سینما قرار نداد.

بازیگر نقش اصلی فیلم تاتسویا ناکادای است. او در فیلم‌های سامورایی مختلف این فهرست مانند توشیرو میفونه حضور دارد. در دو فیلم «آشوب» و «هاراکیری» قهرمان ماجرا است و در فیلم‌هایی چون «یوجیمبو» و «شورش سامورایی» در برابر قهرمان می‌ایستد. در هر دوی این فیلم‌ها هم توشیرو میفونه نقش قهرمان را بازی می‌کند. نکته این که او سال‌ها تحت تاثیر بازی‌های درخشان میفونه باقی ماند. اما باید این نکته را در نظر گرفت که گرچه هیچ‌گاه مانند میفونه جایگاه ستاره‌وار پیدا نکرد اما بازیگر بی‌نظیری بود که بخش درخشانی از خاطرات سینمایی چند نسل را رقم زده است. اوج بازی کارنامه‌ی او هم همین دو فیلم «آشوب» و ««هاراکیری» در کنار فیلم درخشان دیگری به نام «شمشیر مجازات» (Sword Of Doom) است که می توانست در فهرست ۱۰ فیلم ژاپنی اکشن برتر تاریخ سینما قرار بگیرد.

در نهایت این که پایان‌بندی «هاراکیری» پایان‌بندی تلخی است. به همان تلخی پایان‌بندی «آشوب» اما برخلاف «آشوب» در این جا خبری از جهنمی عظیم نیست که همه را در خودش می‌سوزاند. قضیه تلخ‌تر از این حرف‌ها است. باید ببینید تا متوجه نگاه بدبینانه‌ی فیلم‌ساز به هستی شوید. فیلم ژاپنی اکشن «هراکیری» یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما است و فقط چون «هفت سامورایی» کوروساوا هم در این فهرست حضوردارد، در جایگاه اول نیست.
«یک سامورایی پا به سن گذاشته به قصر یک ارباب مراجعه کرده و از اهالی آن‌ مکان خواهش می‌کند که اجازه دهند در محوطه‌ی قلعه دست به هاراکیری بزند. سامورایی‌های حاضر در قصر اعلام می‌کنند که چندی پیش یک سامورایی از همان دار و دسته‌ی این مرد به این کاخ مراجعه کرده و درخواست مشابهی داشته است. آن‌ها هم چون از وضعیت درخواست‌های مداوم سامورایی‌هایی که بلوف می‌زنند و فقط چند سکه‌ای پول می‌خواهند، خسته شده‌اند، اجازه داده‌اند که او دست به هاراکیری بزند تا شاید درس عبرتی برای سایرین شود. اما در کمال شگفتی دیده‌اند که او چاقو و شمشیری ندارد و وسایلش از بامبو درست شده است اما باز هم را مجبور کرده‌اند که با همان وسایل خودکشی کند. سامورایی تازه از راه رسیده می‌گوید که قصد او جدی است و قصد بلوف زدن ندارد اما از تمام اهالی می‌خواهد که داستانش را بشنوند. افراد حاضر در قلعه هم که می‌دانند اربابشان اگر سر برسد از این وضعیت عصبانی می‌شود، قبول می‌کنند تا شر ماجرا هر چه زودتر کنده شود. مرد شروع به تعریف می‌کند اما او نیت دیگری دارد …»

۱. هفت سامورایی (Seven Samurai)


  • کارگردان: آکیرا کوروساوا
  • بازیگران: تاکاشی شیمورا، توشیرو میفونه و کیکو سوشیما
  • محصول: ۱۹۵۴، ژاپن
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
پر بیراه نیست اگر «هفت سامورایی» را بهترین فیلم اکشن تاریخ سینما بدانیم. آکیرا کوروساوا مرثیه‌ای از زندگی سامورایی‌های بدون سرزمین و سرپناه ساخته که پس از سال‌ها جنگ و درگیری در دل تاریخی خونبار ناگهان در دل دورانی نزدیک به صلح رها شدند و دیگر هیچ کاربردی نداشتند. آن‌ها که زمانی سربازان ارتش هر فرمانروایی بودند، با پیروزی نهایی یک سو در میدان نبرد، باید به دنبال شغلی تازه می‌گشتند. داستان فیلم در اواخر دوران سنگوکو اتفاق می‌افتد. در آن زمان کشور ژاپن غرق در نبردهایی دور و دراز بود و آشوب همه چیز را فرا گرفته و امید برای رهایی وجود نداشت.

سامورایی‌ها شکست خورده در میدان نبرد بی‌آبرو شده و به دنبال شغلی برای خود می‌گشتند. هنوز هم تا دوران صلح کامل خاندان توکوگاوا فاصله وجود داشت؛ همان دورانی که سامورایی‌ها را تبدیل به طبقه‌ی محافظان کرد و ارج و قرب و احترامی به آن‌ها بخشید. چند سامورایی آواره دنبال شغلی می‌گردند و آن چه هم در نهایت پیدا می‌کنند، اصلا نان و آبدار نیست. رفتن به روستایی و خوردن چند وعده غذا و جای خواب آن‌ هم برای کاری که احتمال مرگ در زمان انجامش بسیار است، اصلا امیدوارکننده نیست. اما کوروساوا خوب می‌داند که چگونه داستان این مردان را به چیز دیگری تبدیل کند و به شرف و افتخار گره بزند.

قصه که پیش می‌رود سامورایی‌ها تازه معنای زیستن را می‌فهمند. آن‌ها همه‌ی عمر چیزی جز کشتن نیاموخته‌اند و در وادی مرگ زیسته‌اند. حال ناگهان با کشاورزان و دهقانانی روبه رو می‌شوند که کارشان جان بخشیدن به زمین و باروری است و به چیزی جز زندگی نمی‌اندیشند. در چنین قابی آ‌نها می‌آموزند که شرف و افتخار خدمت به اربابی ظالم نیست و همین کار نه چندان نان و آبدار مهم‌ترین فصل زندگی آن‌ها را رقم زده است. در چنین قابی دوربین کوروساوا مدام بین سامورایی‌ها و کشاورزان سُر می‌خورد و می‌لغزد و هیچ‌کدام را ارجح بر دیگری نمی‌داند؛ به هر دو برای ادامه‌ی حیات نیاز است. یکی باید زمین را شخم بزند و تمدن را به پیش ببرد و دیگری باید نگهبان این تمدن باشد و آن را از شر مزاحمان نجات دهد.

در سرتاسر فیلم ژاپنی اکشن «هفت سامورایی» تصویر درستی از این مزاحمان و دزدان نمایش داده نمی‌شود و برخلاف کشاورزان و سامورایی‌ها آن‌ها در مرکز قاب فیلم‌ساز قرار نمی‌گیرند. کوروساوا عمدا دست به این کار زده تا این مزاحمت راه به تفاسیر فرامتنی مختلفی دهد؛ از حضور ارتش آمریکا پس از جنگ دوم جهانی در کشور ژاپن گرفته تا بمباران هیروشیما و ناکازاکی و حتی زیستن زیر سایه‌ی یک حکومت نظامی پیش از جنگ. کوروساوا داستانی انسانی تعریف می‌کند که یک سویش مردانی پاک باخته هستند که چیزی برای از دست دادن ندارند و سر دیگرش قاتلانی بدون چهره که هیچ ابایی از هیچ جنایتی ندارند و آن میان هم کشاورزانی بیگناه قرار دارند که بین این دو گروه دست به دست می‌شوند.

از این منظر فیلم ژاپنی اکشن «هفت سامورایی» ما را به یاد سینمای جان فورد می‌اندازد. تاثیرپذیری کوروساوا از جان فورد بر کسی پوشیده نیست. در این جا علاوه بر تاثیر ژانر وسترن به شکل کلی بر سر و شکل اثر، می‌توان همان جدال همیشگی موجود در وسترن‌های فورد را هم دید. در وسترن‌های جان فورد همواره مرد یا مردانی خود را قربانی می‌کنند تا تمدنی که در خطر نابودی است، نجات یابد. آن‌ها حتی در صورت نجات از مرگ هم همیشه نگهبان آن تمدن باقی می‌مانند و جایی در آن ندارند. درست مانند سامورایی‌های فیلم ژاپنی اکشن «هفت سامورایی» که باید در آخر همه چیز را رها کنند و بروند.

اما این تاثیرپذیری از ژانر وسترن یک طرفه باقی نماند و بعدا خودش به اثری تاثیرگذار بر سینمای آمریکا و وسترن‌هایش تبدیل شد. اثر کوروساوا آن قدر موفق بود که جان استرجس را واداشت تا آستین بالا بزند و یکی از سرگرم‌کننده‌ترین و بهترین وسترن‌های تاریخ را با الهام از آن بسازد. نتیجه فیلم درجه یکی چون «هفت دلاور» (The Magnificent Seven) با بازی یول برینر، چالز برانسون، استیو مک‌کوئین، ایلای والاک و غیره شد که به شدت موفق بود و حیاتی جداگانه از منبع الهامش پیدا کرد. اما این تاثیرگذاری صرفا منحصر به سینمای آمریکا نماند و در کشورهای مختلفی فیلم‌هایی با الهام از فیلم ژاپنی اکشن «هفت سامورایی» ساخته شد. یکی از سرشناس‌ترین‌هایش برای مخاطب ایرانی فیلم «شعله» محصول بالیوود و سینمای هند با بازی آمیتاب باچان، دارمندرا و امجد خان است که به سیاق سینمای هند تعداد قهرمان‌هایش از هفت به دو کاهش یافته است.

در پایان نمی‌توان از فیلم ژاپنی اکشن «هفت سامورایی» گفت و اشاره‌ای به بازی‌ بازیگرانی چون تاکشی شیمورا در نقش رهبر سامورایی‌ها و توشیرو میفونه در قالب دهقان‌زاده‌ای که خود را یک سامورایی جا می‌زند، نکرد. هر دو بازیگر بهترین اجرای کارنامه‌ی خود را ارئه کرده‌اند. بازی توشیرو میفونه آن قدر در دنیا سر و صدا کرد که جایگاهی ستاره‌وار برایش به ارمغان آورد و مسیری که از «راشومون» (Rashomon) در کنار کوروساوا برایش آغاز شده بود، خیلی زود تکمیل کرد.

«در سال ۱۵۸۶ یک گروه بزرگ از راهزنان مدام به روستایی حمله کرده و محصولات آن‌ها را می‌دزدند. مردم روستا همگی کشاورز هستند و با وجود تعداد بیشترشان توان مبارزه و دفاع از خود ندارند. به توصیه پیر دهکده به شهری می‌روند تا تعدادی محافظ از میان سامورایی‌ها استخدام کنند. مشکل این جا است که آن‌ها پول چندانی ندارند و شنیده‌اند که سامورایی‌ها را نمی‌توان با رقمی پایین استخدام کرد. اما در شهر متوجه می‌شوند که سامورایی‌های بیکار بسیاری وجود دارد. در این میان با مردی روبه رو می‌شوند که خود را به خاطر نجات جان شخصی دیگر به خطر می‌اندازند و …»