اجرایی چون «قلب نارنگی» را هوایی تازه در این وانفسای تئاتر بدنه دانست كه توانسته فضای مفرحی را برای تماشاگران ترتیب دهد و به دام ابتذال نیفتد. اینكه با تمرین زیاد، همدلی گروهی و امكانات محدود بشود اثری در خور تولید كرد قابل ستایش است.
چارسو پرس: داریوش علیزاده در نمایش «قلب نارنگی» كه این شب‌ها در سالن هیلاج روی صحنه است به اوج پختگی هنری خویش رسیده. مسیری كه با «سبكی» آغاز شد و با «چه زیبا و وحشی، زندگی من» تداوم یافت این‌بار به «قلب نارنگی» رسیده و موجب رضایت اغلب تماشاگران شده است. اجراهایی كه به لحاظ فرمی، مولفه‌هایی مشخص و تكرارشونده‌ دارند: ریتم تند، صحنه‌هایی خالی از اشیا، ژست‌هایی دلقك‌مآبانه، استفاده از زبانی كه امر شگرف را با زندگی روزمره ممزوج كرده و با مهارت آن را طبیعی جلوه‌ می‌دهد. در این سه اجرا از تماشاگران انتظار می‌رود كه فانتزی ساده و صمیمی را پذیرا باشند و در مواجهه با خرده‌روایت‌های عجیب و غریبی كه چندان هم در قید و بند روابط علت و معلولی نیست، رهایی و بی‌قیدی را تجربه كنند. جهانی كه از این طریق ساخته می‌شود به واقع «غریب‌آشنا» است و تركیبی از سادگی و ابهام. نتیجه این رویكرد اجرایی خلق فضاهایی است ملموس و گاه باورناپذیر كه از طریق كلمات و ژست‌های خنده‌آور ساخته می‌شود. با آنكه خبری از تكلف نیست و حتی فلسفی‌ترین عبارات هم در لفافه‌ای از آیرونی و عدم جدیت بیان می‌شود اما این اجراها به انقیاد منطق بازنمایی نمی‌افتد و جهان خودآیین خویش را برمی‌سازند. بنابراین شكلی از شیوه تولید مشاهده می‌شود كه از هزینه‌ها كاسته و نیروی محركه‌اش را از حضور خلاقانه بازیگران كسب میکند. از این منظر می‌توان اجرایی چون «قلب نارنگی» را پیشنهادی قابل اعتنا برای تئاتر این روزهای ما دانست كه گرفتار هزینه‌های هنگفت تولید و بازدهی اندك مالی است



 ماجرای نمایش در رابطه با یك خانواده است. سه نسل در كنار هم قرار گرفته و روایتی پر فراز و نشیب از زندگی خویش را بیان میکنند. نمایشنامه با نگاهی به رمان «گور به گور» فاكنر نوشته شده و رویكرد پسامدرنیستی اجرا در قید و بند یك تاریخ و جغرافیای كاملا متعین نیست. جالب آنكه این اثر با شوخ‌طبعی‌، قصه‌اش را بیان كرده و به تناوب، ضرورت و شیطنت، كلیت خویش را دست می‌اندازد. ساختار روایی اجرا مبتنی است بر سفر و مرور خاطرات. در این عزیمت خانوادگی، آدم‌ها این امكان را پیدا میکنند كه سرگذشت خویش را تعریف كرده و رازهای مگوی خانواده را آشكار كنند. مواجهه نوه با پدر بزرگی كه سال‌ها پیش مرده، علت آغاز سفری است كه به همراه مادربزرگ و فرزندانش صورت خواهد گرفت. اعضای این خانواده هنگام گفت‌وگو، سطوح مختلف زبانی را بهکار می‌گیرند و فی‌المثل لحظاتی از اجرا با زبان روزمره سخن می‌گویند و گاهی شاعرانه و آركاییك به گفت‌وگو با یكدیگر می‌پردازند. نوعی التقاط‌گرایی در جریان است كه می‌تواند بازتابی از روح سركش و هیبریدی زمانه ما باشد. لباس‌های یك شكل، اطوارهای شبیه به هم، از تفاوت‌ افراد میکاهد و به جای شخصیت، تیپ اهمیت می‌یابد. به هر حال چشم‌اندازی كه ترسیم می‌شود، تلفیقی از كمدی و فانتزی است و اعمال و رفتار آدم‌ها كارتونی و كاریكاتوریستی. فرصت آنچنانی برای بسط و گسترش صحنه‌ها وجود ندارد و شتابناكی جای طمأنینه را می‌گیرد. اجرا به درستی در سطح بودن را انتخاب كرده و مدام حاشیه‌روی میکند تا مسیرهای پیشروی را تغییر دهد و چندان گرفتار جدیت نباشد. اما این رویكرد غیرجدی تا قیامت نمی‌تواند ادامه یابد و می‌بایست در جایی متوقف شود. بر همین اصل شاهد هستیم كه با مرگ مادر، چیزهایی تغییر كرده و سفر سرخوشانه خانواده به انتها می‌رسد. در پایان این خطابه مادر است كه آگاهی‌ می‌بخشد و گسستی از فضای جفنگ و دوست‌داشتنی گذشته می‌شود



 درنهایت می‌توان اجرایی چون «قلب نارنگی» را هوایی تازه در این وانفسای تئاتر بدنه دانست كه توانسته فضای مفرحی را برای تماشاگران ترتیب دهد و به دام ابتذال نیفتد. اینكه با تمرین زیاد، همدلی گروهی و امكانات محدود بشود اثری در خور تولید كرد قابل ستایش است. اما نكته اینجاست كه ادامه دادن این مسیر می‌تواند در آینده بدل به كلیشه شود. داریوش علیزاده این شكل از روایتگری را به خوبی آموخته و حال می‌تواند از آن تخطی كند.

بیشتر بخوانید:  نقد نمایش‌های روی صحنه


نمایش «قلب نارنگی» به مثابه پایان یك دوره موفقیت‌آمیز است و آغاز دورانی تازه و نامكشوف. از یاد نبریم كه چگونه بازیگرانی چون كیوان احمدی، علی غفاری، فرید كیامرثی، محمدرضا محمدپور، علی مهرنیا و مهناز میرازیی توانسته‌اند تجربه بصری ما را از كمدی و فانتزی گسترش دهند. امید است شاهد خلق فضاهای تازه‌ از این گروه باشیم و بار دیگر بهت و شگفتی تئاتری را تجربه كنیم. جایی‌ كه صحنه خالی است و تخیل ما به واسطه حضور چند بازیگر خلاق، همچون كهكشان راه شیری، می‌تازد و ما را كیفور می‌کند
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: محمدحسن خدایی