جنون مشترک در دنیای واقعی با شخصیتی مثل جوکر یا ممکن نیست یا اگر باشد مطرود است. و سینما و هالیوود میخواهند در دنیاهای ابرقهرمانی این حقایق اجتماع انسانی را مخفی نگه دارند. و حتی از شخصیتهای شرور قهرمان بسازند. و همهچیز را سانتیمانتال کنند. حتی عشق میان دو مجنون شرور را.
چارسو پرس: فیلم «جوکر: جنون مشترک» (Joker: Folie à Deux) دنباله جنجالی فیلم جنجالی و تحسینشده «جوکر» از چهارم اکتبر ۲۰۲۴ به نمایش درآمد. واکنشها در مقایسه با زمان نمایش فیلم در جشنواره کن بهمراتب تندتر بوده است. تقریباً همه از منتقدان تا مخاطبان، فیلم را کوبیدهاند و با دلایلی منطقی از آن انتقاد کردهاند؛ قصه نامعلوم که در واقع اصلاً دنباله فیلم اصلی به نظر نمیآید، فیلمنامه پادرهوا و نامنسجم و همه آنچه آن را به یک فیلم «ضد مخاطب» تبدیل کرده است. از آنجا که «جوکر» اصلی تحسین شد و تاد فیلیپس هم فیلمسازی را بلد است، بنابراین، این میزان واکنش منفی نسبت به فیلم مشکوک است. این پرسش را در ذهن مطرح میکند که آیا فیلیپس نتوانسته فیلم خوب بسازد یا از قصد فیلم را بد ساخته است. کوئینتین تارانتینو معتقد است تاد فیلیپس در واقع در جایگاه شخصیت جوکر فیلم را کارگردانی کرده و دلیل این ضد مخاطب بودنش، همین است. در واقع فیلیپس از نگاه تارانتینو به تمام قواعد و چارچوب فیلمسازی در هالیوود دهنکجی کرده است. دهنکجی به اجتماع، سرپیچی از قوانین و برهم زدن نظم، کارِ جوکر است، و البته شرارت.
اما حتی اگر این خوانش تارانتینو از فیلم فیلیپس را بپذیریم، مهمترین اتفاقی که در «جوکر: جنون مشترک» نمیافتد، دقیقاً همین دهنکجی جوکر است؛ شرارت که بماند. یعنی اگر فیلم با ساختارش میخواهد به چارچوب و قواعد فیلمسازی در هالیوود و در ابعاد کلیترش به جهان دهنکجی کند، در قصه و از سوی شخصیت جوکر چنین اتفاقی نمیافتد. چه بسا، دوباره انگار فیلم به جای دنباله بودن میرود از اول و برمیگردد به ریشههای شخصیت جوکر. در پایان قسمت اول، آرتور، جوکر بودن و شرارت خودش را میپذیرد، در این دنباله دوباره موجود توسریخوری است که باید از موجودیتش دفاع کند و این بار حتی انقلابی شرورانه هم به پا نمیکند. بله، این شاید استعاره درستی از دنیای بیرون باشد اما مناسب شخصیت جوکر نیست.
شاید جوکرِ فیلیپس یا جوکر از نگاه فیلیپس اگر واکاوی روانی شود و بعد فلسفی به خود بگیرد، حتی بعد از پذیرش شرارت دوباره به خود آسیبپذیرش برمیگردد. این در تضاد با عنوان فیلم هم هست. جوکر تازه باید توانایی به اشتراک گذاشتن این جنون تازه کشفشده را داشته باشد؛ این احتمالاً در یک فیلم فانتزی کمیک بوکی ممکن است.
اما نه در دنیای «جوکر»ی که تاد فیلپیس ساخته است. اینجا هیچ جنون مشترک وجود ندارد؛ چه بسا عنوانش، بهخصوص فرانسوی بودنش را هم مسخره میکند. این هم میتواند کنایهای به معنای عشق در دنیای واقعی باشد، عشق از نوع فرانسویاش که وقتی به عنوان یک فیلم امریکایی اضافه میشود، تصوری باشکوه از عشق را با خود به همراه دارد. فیلیپس با این خوانش عشق شوخی میکند. چون مگر جز این است که عشق و رابطه عاشقانه نمیتواند در زندگی شخصیتی مثل جوکر وجود داشته باشد. مگر عشقبازی کسی مثل جوکر نباید اینقدر رقتآور و تحملناپذیر باشد؟ انتظارتان چیست؟
در واقع، اگر از زاویه تارانتینو به فیلم «جوکر: جنون مشترک» نگاه کنیم تاد فیلیپس با این فیلم از همه نظر به همه چیز و همه کس دهنکجی کرده است. دنیای ابرقهرمانی، به مخاطبان دنیای ابرقهرمانی، به هالیوود، به مخاطبان هالیوود. به عشق. به فیلم عاشقانه. به ژانر موزیکال. به تصور عمومی از عشق سینمایی از نوع فرانسوی. حتی لیدی گاگا که از سالهای لیدی گاگا بودنش فاصله میگیرد و حتی از همبازیاش واکین فنیکس در نشست مطبوعاتی فیلمشان میخواهد که او را به نام اصلیاش استفانی صدا بزند. بله، اجتماع انسانی پتانسیل ساختن شخصیتی مثل جوکر را دارد. و اجتماع انسانی اگر شخصیتی مثل جوکر، شرور نشود، او را زیر دست و پایش له میکند.
بله، جنون مشترک در دنیای واقعی با شخصیتی مثل جوکر یا ممکن نیست یا اگر باشد مطرود است. و سینما و هالیوود میخواهند در دنیاهای ابرقهرمانی این حقایق اجتماع انسانی را مخفی نگه دارند. و حتی از شخصیتهای شرور قهرمان بسازند. و همهچیز را سانتیمانتال کنند. حتی عشق میان دو مجنون شرور را. فیلپیس آشکارا با «جوکر: جنون مشترک» در برابر همه این تصویرسازیها ایستاده است. نمیگذارد حتی جوکر، جوکر باشد. هارلی کوئین، هارلی کوئینی کند. در جهان ابرقهرمانی ناممکنترینها ممکن میشود اما در جهانی که تاد فیلیپس بر اساس یک شخصیت شرور دنیای ابرقهرمانی ساخته، قرار است ابرقهرمانها، کاریکاتور نباشند. تخیل جایی در این جهان ندارد. جوکر نمیتواند به جوکر بودنش ادامه دهد و از کارهایش قسر در برود. باید بیاید پای میز محاکمه و باید تنها و بیدفاع باشد. حتی انسانی بیچارهتر و تحقیرشدهتر از خودش هم پشتش نباشد.
حتی اگر همه اینها عامدانه باشد که هست، با این حال، از «جوکر: جنون مشترک» فیلم خوب نمیسازد. مگر اینکه بپذیریم فیلمساز عامدانه میخواسته فیلم بدی بسازد. یکی از بیشترین انتقاداتی که به «جوکر: جنون مشترک» شده است، جنبه موزیکال فیلم است. منتقدان بر این باورند که نمیتوان این را یک موزیکال دانست و اضافه کردن چنین المانی به یک تریلر روانشناختی به فضای فیلم لطمه میزند؛ دستکم به آنچه کارگردان در فیلم اصلی ساخته و خودش را معرفی کرده است. جز این، فیلم همانطور که چارچوبها و قواعد کلی فیلمسازی را بهخصوص در قصهگویی رعایت نمیکند، قواعد ژانر موزیکال را هم رعایت نمیکند.
تنها در بخشهایی موزیکال میشود و این انگار وصلهای ناجور و نچسبیده به بافت و ساختار کلی فیلم است. مشخصاً نمیشد کل فیلم را موزیکال ساخت؛ چون دنباله منطقیای برای فیلم اصلی نمیشد. بنابراین، یک ویژگی الحاقی است که قرار است به طور ویژه به بخش خیالانگیز قصه کمک کند. یعنی به هرجا که شخصیت نیاز به تخیل دارد. این تعبیر جالبی از ذهنیت شخصیتهای آسیبدیده و تنها در اجتماع است. زندان هم جای مناسبی برای تخیل است. هرجا که واقعیت دردناک میشود، که برای جوکر وضعیت دائمی است، این پناه بردن به خیال است که میتواند تلطیفش کند. در «جوکر: جنون مشترک» هرجا آرتور احساساتی میشود، به طور ویژه در مواجهه با زنی که وارد زندگیاش شده است، فیلم موزیکال میشود.
به تعبیر تارانتینویی، در این بخش فیلیپس به ژانر موزیکال هم دهنکجی میکند. بسیاری ژانر موزیکال را به دلیل تخیل زیادش، عدم تطبیقش با واقعیت، لوس و سطحی میدانند. بخشهای موزیکال «جوکر: جنون مشترک» مصداق بارز این باور است. باوری که از واقعگرایی بیش از اندازه نشئت میگیرد که با بدبینی و با هر آنچه بخواهد واقعیت و بهخصوص تلخیاش را سانتیمانتال جلوه دهد، زاویه دارد. ما فیلم موزیکال تلخ و سیاه هم داریم. نمونه خوبش «سوئینی تاد». اینطور نیست که نشود یک درام یا تراژدی موزیکال خوب ساخت. فیلیپس چنین هدفی نداشته است.
او بخشی از فیلمش را در قالب موزیکال روایت کرده و از آنجا که تخیل در این جهان جایی ندارد، چارهای ندارد جز اینکه المانی به خیالانگیزی المان موزیکال را هم در بکوبد. جوکر که جوکری نمیتواند بکند، پس بخواند. و بد هم بخواند. فیلم موزیکال نیست اما اشکالی ندارد، به یکباره موزیکال میشود. لیدی گاگا، نماد ستاره آنارشیست در موسیقی پاپ را هم آورده که انتخاب درستی برای نقش است و میتواند به جنبه موسیقایی فیلم کمک کند.
جوکر واکین فنیکس به علاوه لیدی گاگا در یک «جنون مشترک» موزیکال. روی کاغذ این ترکیب مهیج است. تکلیفش مشخص است. فکر میکنی قرار است با یک فیلم عاشقانه جنونآمیز روبهرو شوی. جوکر و هارلی کوئین با هم آواز میخوانند و عاشقی میکنند. اما آنچه میبینیم، بله به قول آقای تارانتینو، جوکروار، عکس تمام تصورات است. گاگا فرانسوی میخواند و گاگا پیش از این یک فیلم موزیکال عاشقانه موفق بازی کرده است. اما فیلیپس از هیچیک از پتانسیلهای گاگا چه در موسیقی چه در نمایش جنون نه تنها استفاده نمیکند، بلکه جلویش را میگیرد. هیچ یک از چهار قطعهای که گاگا برای این فیلم ساخته است، از هیچ نظر ماندگار نیستند. در روند فیلم هم تأثیرگذار نیستند. حتی آزاردهنده میشوند. گاگا انگار دست و پایش در اجرا بسته است. حتی انگار از او خواسته شده بازی کند، بهخصوص در اکت موزیکال نهایی که در دو بخش جداگانه نشان داده میشود. انگار فیلیپس حتی میخواهد همان تصویر فیلم موزیکال گاگا را هم خطخطی کند.
وضعیت جوکر و واکین فینیکس از این هم بدتر است. به همان اندازه که از عدم قدرتنمایی گاگا در موسیقی و اجرا تعجب میکنی، از خواندن و اجرای فینیکس دچار شرم نیابتی میشوی. بله، جوکر خواننده اصلاً چه میتواند باشد؟ چه باید باشد؟ جوکر غیر شرور شدیداً آسیبدیده آسیبپذیر اصلاً قرار نیست خواننده خوبی باشد یا اجرای درستی داشته باشد. فیلیپس بهتر از هر کسی این را میداند که واکین فینیکس هم خواننده خوبی نیست و از این استفاده میکند. قرار است جوکر خوب نباشد و قرار است ما از تماشای خوانندگیاش زجر بکشیم. اگر جز این باشد و فیلیپس میخواست مثلاً با آن آواز خواندن جوکر در سکانس مصاحبه در زندان در مخاطبش همذاتپنداری بیشتری ایجاد کند، باید گفت از همه نظر شکستخورده است. اما بیشتر به نظر میرسد که عامدانه است. در جهان جوکری که فیلیپس ساخته است باید هم هر رویای زیبایی خطخطی شود. رویای عشق و شاعرانگی با موسیقی. رویای تحقق عشق و رستگاری. رویای جنون مشترک.
نمیتوان پذیرفت که فیلیپس غیرعامدانه این موزیکال نیمبند بد را ساخته است. در انتخاب موسیقی و اجرا نقصان و کجسلیقگی به خرج داده. از بازیگران بازی بد گرفته. آشکارا ژانر موزیکال را مسخره کرده است. هیچ جنون مشترکی با دو شخصیت که یکی به لحاظ موسیقایی توانایی خلق جنون را دارد و دیگری از اساس مجنون است، به وجود نمیآورد. لیدی گاگا بودن لیدی گاگا را از او میگیرد. جوکر بودن جوکر را از او میگیرد. نمیگذارد اصلاً هارلی کوئینی شکل بگیرد. قواعد دنبالهسازی هم برهم میزند. وجه موزیکال اثرش صرفاً به قطعهای ناجور در این پازل درهمریخته تبدیل میشود و بدین ترتیب، در هیچ قالب و ژانری جای نمیگیرد.
اگر با این نگاه «جوکر: جنون مشترک» را ببینیم، یعنی ژانرش را فراموش کنیم و بپذیریم که کارگردانش با آگاهی همه این تصمیمات را گرفته است، آن را به عنوان یک فیلم بد «ضد مخاطب» میتوانیم بپذیرم. اما یک اثر خوب یا مشخصاً یک موزیکال خوب نه. چون از اساس فیلمساز قصد ساختن یک اثر، هر اثری را که بر اساس چارچوبهای از پیشتعیینشده، خوب در نظر گرفته میشود، نداشته است، و بدون شک قصد ساختن یک فیلم موزیکال را نداشته است. این در حالی است که اگر فیلیپس با همان استانداردهای معمول هالیوود از پتانسیلهای واقعی لیدی گاگا در ساخت موسیقی و اجرا استفاده میکرد، و قواعد ژانر را هم رعایت میکرد، هم یک درام موزیکال ماندگار میساخت هم یک آلبوم موسیقی خوب روانه بازار میشد. این انتخاب روایت آنارشیستی دوستداران ژانر موزیکال و لیدی گاگا را مأیوس و طرفداران جوکر و جهانش را عصبانی میکند.
اما حتی اگر این خوانش تارانتینو از فیلم فیلیپس را بپذیریم، مهمترین اتفاقی که در «جوکر: جنون مشترک» نمیافتد، دقیقاً همین دهنکجی جوکر است؛ شرارت که بماند. یعنی اگر فیلم با ساختارش میخواهد به چارچوب و قواعد فیلمسازی در هالیوود و در ابعاد کلیترش به جهان دهنکجی کند، در قصه و از سوی شخصیت جوکر چنین اتفاقی نمیافتد. چه بسا، دوباره انگار فیلم به جای دنباله بودن میرود از اول و برمیگردد به ریشههای شخصیت جوکر. در پایان قسمت اول، آرتور، جوکر بودن و شرارت خودش را میپذیرد، در این دنباله دوباره موجود توسریخوری است که باید از موجودیتش دفاع کند و این بار حتی انقلابی شرورانه هم به پا نمیکند. بله، این شاید استعاره درستی از دنیای بیرون باشد اما مناسب شخصیت جوکر نیست.
شاید جوکرِ فیلیپس یا جوکر از نگاه فیلیپس اگر واکاوی روانی شود و بعد فلسفی به خود بگیرد، حتی بعد از پذیرش شرارت دوباره به خود آسیبپذیرش برمیگردد. این در تضاد با عنوان فیلم هم هست. جوکر تازه باید توانایی به اشتراک گذاشتن این جنون تازه کشفشده را داشته باشد؛ این احتمالاً در یک فیلم فانتزی کمیک بوکی ممکن است.
اما نه در دنیای «جوکر»ی که تاد فیلپیس ساخته است. اینجا هیچ جنون مشترک وجود ندارد؛ چه بسا عنوانش، بهخصوص فرانسوی بودنش را هم مسخره میکند. این هم میتواند کنایهای به معنای عشق در دنیای واقعی باشد، عشق از نوع فرانسویاش که وقتی به عنوان یک فیلم امریکایی اضافه میشود، تصوری باشکوه از عشق را با خود به همراه دارد. فیلیپس با این خوانش عشق شوخی میکند. چون مگر جز این است که عشق و رابطه عاشقانه نمیتواند در زندگی شخصیتی مثل جوکر وجود داشته باشد. مگر عشقبازی کسی مثل جوکر نباید اینقدر رقتآور و تحملناپذیر باشد؟ انتظارتان چیست؟
در واقع، اگر از زاویه تارانتینو به فیلم «جوکر: جنون مشترک» نگاه کنیم تاد فیلیپس با این فیلم از همه نظر به همه چیز و همه کس دهنکجی کرده است. دنیای ابرقهرمانی، به مخاطبان دنیای ابرقهرمانی، به هالیوود، به مخاطبان هالیوود. به عشق. به فیلم عاشقانه. به ژانر موزیکال. به تصور عمومی از عشق سینمایی از نوع فرانسوی. حتی لیدی گاگا که از سالهای لیدی گاگا بودنش فاصله میگیرد و حتی از همبازیاش واکین فنیکس در نشست مطبوعاتی فیلمشان میخواهد که او را به نام اصلیاش استفانی صدا بزند. بله، اجتماع انسانی پتانسیل ساختن شخصیتی مثل جوکر را دارد. و اجتماع انسانی اگر شخصیتی مثل جوکر، شرور نشود، او را زیر دست و پایش له میکند.
اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلمهای خارجی
بله، جنون مشترک در دنیای واقعی با شخصیتی مثل جوکر یا ممکن نیست یا اگر باشد مطرود است. و سینما و هالیوود میخواهند در دنیاهای ابرقهرمانی این حقایق اجتماع انسانی را مخفی نگه دارند. و حتی از شخصیتهای شرور قهرمان بسازند. و همهچیز را سانتیمانتال کنند. حتی عشق میان دو مجنون شرور را. فیلپیس آشکارا با «جوکر: جنون مشترک» در برابر همه این تصویرسازیها ایستاده است. نمیگذارد حتی جوکر، جوکر باشد. هارلی کوئین، هارلی کوئینی کند. در جهان ابرقهرمانی ناممکنترینها ممکن میشود اما در جهانی که تاد فیلیپس بر اساس یک شخصیت شرور دنیای ابرقهرمانی ساخته، قرار است ابرقهرمانها، کاریکاتور نباشند. تخیل جایی در این جهان ندارد. جوکر نمیتواند به جوکر بودنش ادامه دهد و از کارهایش قسر در برود. باید بیاید پای میز محاکمه و باید تنها و بیدفاع باشد. حتی انسانی بیچارهتر و تحقیرشدهتر از خودش هم پشتش نباشد.
حتی اگر همه اینها عامدانه باشد که هست، با این حال، از «جوکر: جنون مشترک» فیلم خوب نمیسازد. مگر اینکه بپذیریم فیلمساز عامدانه میخواسته فیلم بدی بسازد. یکی از بیشترین انتقاداتی که به «جوکر: جنون مشترک» شده است، جنبه موزیکال فیلم است. منتقدان بر این باورند که نمیتوان این را یک موزیکال دانست و اضافه کردن چنین المانی به یک تریلر روانشناختی به فضای فیلم لطمه میزند؛ دستکم به آنچه کارگردان در فیلم اصلی ساخته و خودش را معرفی کرده است. جز این، فیلم همانطور که چارچوبها و قواعد کلی فیلمسازی را بهخصوص در قصهگویی رعایت نمیکند، قواعد ژانر موزیکال را هم رعایت نمیکند.
تنها در بخشهایی موزیکال میشود و این انگار وصلهای ناجور و نچسبیده به بافت و ساختار کلی فیلم است. مشخصاً نمیشد کل فیلم را موزیکال ساخت؛ چون دنباله منطقیای برای فیلم اصلی نمیشد. بنابراین، یک ویژگی الحاقی است که قرار است به طور ویژه به بخش خیالانگیز قصه کمک کند. یعنی به هرجا که شخصیت نیاز به تخیل دارد. این تعبیر جالبی از ذهنیت شخصیتهای آسیبدیده و تنها در اجتماع است. زندان هم جای مناسبی برای تخیل است. هرجا که واقعیت دردناک میشود، که برای جوکر وضعیت دائمی است، این پناه بردن به خیال است که میتواند تلطیفش کند. در «جوکر: جنون مشترک» هرجا آرتور احساساتی میشود، به طور ویژه در مواجهه با زنی که وارد زندگیاش شده است، فیلم موزیکال میشود.
به تعبیر تارانتینویی، در این بخش فیلیپس به ژانر موزیکال هم دهنکجی میکند. بسیاری ژانر موزیکال را به دلیل تخیل زیادش، عدم تطبیقش با واقعیت، لوس و سطحی میدانند. بخشهای موزیکال «جوکر: جنون مشترک» مصداق بارز این باور است. باوری که از واقعگرایی بیش از اندازه نشئت میگیرد که با بدبینی و با هر آنچه بخواهد واقعیت و بهخصوص تلخیاش را سانتیمانتال جلوه دهد، زاویه دارد. ما فیلم موزیکال تلخ و سیاه هم داریم. نمونه خوبش «سوئینی تاد». اینطور نیست که نشود یک درام یا تراژدی موزیکال خوب ساخت. فیلیپس چنین هدفی نداشته است.
او بخشی از فیلمش را در قالب موزیکال روایت کرده و از آنجا که تخیل در این جهان جایی ندارد، چارهای ندارد جز اینکه المانی به خیالانگیزی المان موزیکال را هم در بکوبد. جوکر که جوکری نمیتواند بکند، پس بخواند. و بد هم بخواند. فیلم موزیکال نیست اما اشکالی ندارد، به یکباره موزیکال میشود. لیدی گاگا، نماد ستاره آنارشیست در موسیقی پاپ را هم آورده که انتخاب درستی برای نقش است و میتواند به جنبه موسیقایی فیلم کمک کند.
بیشتر بخوانید: معرفی فیلمهای سینمایی
جوکر واکین فنیکس به علاوه لیدی گاگا در یک «جنون مشترک» موزیکال. روی کاغذ این ترکیب مهیج است. تکلیفش مشخص است. فکر میکنی قرار است با یک فیلم عاشقانه جنونآمیز روبهرو شوی. جوکر و هارلی کوئین با هم آواز میخوانند و عاشقی میکنند. اما آنچه میبینیم، بله به قول آقای تارانتینو، جوکروار، عکس تمام تصورات است. گاگا فرانسوی میخواند و گاگا پیش از این یک فیلم موزیکال عاشقانه موفق بازی کرده است. اما فیلیپس از هیچیک از پتانسیلهای گاگا چه در موسیقی چه در نمایش جنون نه تنها استفاده نمیکند، بلکه جلویش را میگیرد. هیچ یک از چهار قطعهای که گاگا برای این فیلم ساخته است، از هیچ نظر ماندگار نیستند. در روند فیلم هم تأثیرگذار نیستند. حتی آزاردهنده میشوند. گاگا انگار دست و پایش در اجرا بسته است. حتی انگار از او خواسته شده بازی کند، بهخصوص در اکت موزیکال نهایی که در دو بخش جداگانه نشان داده میشود. انگار فیلیپس حتی میخواهد همان تصویر فیلم موزیکال گاگا را هم خطخطی کند.
وضعیت جوکر و واکین فینیکس از این هم بدتر است. به همان اندازه که از عدم قدرتنمایی گاگا در موسیقی و اجرا تعجب میکنی، از خواندن و اجرای فینیکس دچار شرم نیابتی میشوی. بله، جوکر خواننده اصلاً چه میتواند باشد؟ چه باید باشد؟ جوکر غیر شرور شدیداً آسیبدیده آسیبپذیر اصلاً قرار نیست خواننده خوبی باشد یا اجرای درستی داشته باشد. فیلیپس بهتر از هر کسی این را میداند که واکین فینیکس هم خواننده خوبی نیست و از این استفاده میکند. قرار است جوکر خوب نباشد و قرار است ما از تماشای خوانندگیاش زجر بکشیم. اگر جز این باشد و فیلیپس میخواست مثلاً با آن آواز خواندن جوکر در سکانس مصاحبه در زندان در مخاطبش همذاتپنداری بیشتری ایجاد کند، باید گفت از همه نظر شکستخورده است. اما بیشتر به نظر میرسد که عامدانه است. در جهان جوکری که فیلیپس ساخته است باید هم هر رویای زیبایی خطخطی شود. رویای عشق و شاعرانگی با موسیقی. رویای تحقق عشق و رستگاری. رویای جنون مشترک.
نمیتوان پذیرفت که فیلیپس غیرعامدانه این موزیکال نیمبند بد را ساخته است. در انتخاب موسیقی و اجرا نقصان و کجسلیقگی به خرج داده. از بازیگران بازی بد گرفته. آشکارا ژانر موزیکال را مسخره کرده است. هیچ جنون مشترکی با دو شخصیت که یکی به لحاظ موسیقایی توانایی خلق جنون را دارد و دیگری از اساس مجنون است، به وجود نمیآورد. لیدی گاگا بودن لیدی گاگا را از او میگیرد. جوکر بودن جوکر را از او میگیرد. نمیگذارد اصلاً هارلی کوئینی شکل بگیرد. قواعد دنبالهسازی هم برهم میزند. وجه موزیکال اثرش صرفاً به قطعهای ناجور در این پازل درهمریخته تبدیل میشود و بدین ترتیب، در هیچ قالب و ژانری جای نمیگیرد.
اگر با این نگاه «جوکر: جنون مشترک» را ببینیم، یعنی ژانرش را فراموش کنیم و بپذیریم که کارگردانش با آگاهی همه این تصمیمات را گرفته است، آن را به عنوان یک فیلم بد «ضد مخاطب» میتوانیم بپذیرم. اما یک اثر خوب یا مشخصاً یک موزیکال خوب نه. چون از اساس فیلمساز قصد ساختن یک اثر، هر اثری را که بر اساس چارچوبهای از پیشتعیینشده، خوب در نظر گرفته میشود، نداشته است، و بدون شک قصد ساختن یک فیلم موزیکال را نداشته است. این در حالی است که اگر فیلیپس با همان استانداردهای معمول هالیوود از پتانسیلهای واقعی لیدی گاگا در ساخت موسیقی و اجرا استفاده میکرد، و قواعد ژانر را هم رعایت میکرد، هم یک درام موزیکال ماندگار میساخت هم یک آلبوم موسیقی خوب روانه بازار میشد. این انتخاب روایت آنارشیستی دوستداران ژانر موزیکال و لیدی گاگا را مأیوس و طرفداران جوکر و جهانش را عصبانی میکند.
https://teater.ir/news/65968