نمایش منگی، نشخوارهای ذهن فردی وسواسی است که با نگاه نهیلیستی به اجرا درآمده و به‌طور کلی هم اجرای موفقی است که با تمرین بسیار زیاد و فشار مضاعف بازیگر می‌تواند آنچه نویسنده در ذهن داشته است را بازسازی کند.

چارسو پرس: نمایش منگی به نویسندگی و کارگردانی محمدامین سعدی در سالن هامون در حال اجراست، این نمایش برگرفته از داستان منگی نوته ایگلوف است که اصغر نوری آن را ترجمه کرده است.


داستان منگی، داستان فلاکت شخص راوی داستان است، فلاکتی زاییده جبر جغرافیایی و ب‍ه واقع ‍‍ژوئل اگلوف جهانی برساخته دارد که نمونه مینیمالیستی با دیدگاهی سلینی از جهان واقعی است. در این کتاب اگلوف روزمرّگی شخصیت اصلی داستان را تصویر می‌کند. راوی در تمام داستان با آرزوهای کوچکش به دنبال کمی خوشبختی است که به دست نمی‌آید و سرآخر به همان روزمرّگی تن می‌دهد. او در طول داستان یک آرزو را تکرار می‌کند، رفتن از آن جغرافیا، مکانی که آن را  مسبب تمام بدبختی‌هایش  می‌داند.

 اگر جهان برساخته اگلوف را همان جهان پیرامون بدانیم باید این‌طور بخوانیم که آرزوی قهرمان داستان همانا مرگ است ولی چون هیچ‌ وقت آن مکان جغرافیایی را ترک نمی‌کند به واقع هیچ‌گاه به آرزویش دست نمی‌یابد. او تشنه روابط انسانی است و تنها مفرش برای آسایش یافتن از فشار فلاکت‌بار این زندگی معاشرت است، با پیرمردی که برایش قلوه می‌برد یا با مادربزرگش که مشاجره می‌کنند یا با همکار و رفیقش که شب سال نو با هم در خیابان و زیر باران  اسیدی می‌روند  و سیگار  می‌کشند.

 در نمایش آقای سعدی در هنگام ورود با دکوری عظیم مواجه هستیم؛ دکوری فکر شده، کل دکور یک چمدان بزرگ است، چمدانی که شخصیت اصلی داستان در آن تکاپو دارد. چمدان همان آرزوی رفتن است که در تمام داستان اگلوف با آن مواجه هستیم و تمام جهان آرزوهای شخصیت اصلی را می‌سازد، نورپردازی از کنار و از سطح زمین هم زیرکانه است، هیچ نوری از سقف نمی‌تابد و این نشانه‌ای از متن است که آسمان سیاه و تاریک است. در طول نمایش همچنین متوجه می‌شویم که امین سعدی در فضا‌سازی به متن ترجمه اصغر نوری وفادار است ولی سرسپرده این متن نیست، فضای کلی و روایت اصلی را رعایت کرده ولی پایان‌بندی را تغییر داده است و همچنین با بهره‌گیری از سه بازیگر رقصنده - سایه توانسته است همه آنچه در ذهن وسواس‌گونه شخصیت می‌گذرد، بازنمایی کند.

 بازنویسی متن نمایشنامه از روی داستانی که تمام آن نشخوارهای ذهنی است بسیار کار مشکلی است، چراکه به‌طور کلی انتقال نظام خیالی به امر واقع محال است و به همین دلیل نویسنده - کارگردان نمایش نظام خیالی را به امر نمادین تبدیل کرده، موفقیت اجرا نیز بر همین انتخاب هوشمندانه استوار است، آنچه کار نویسنده نمایشنامه را تا حدی آسان کرده، ترجمه روان اصغر نوری است. اصغر نوری به عنوان مترجمی که به ادبیات دراماتیک مسلط است، توانسته متن ژوئل اگلوف را به گونه‌ای به فارسی برگرداند که نظام نمادین در متن حفظ و چه در گفت‌وگوهای درونی و چه در دیالوگ‌ها فضای نمایشی ساخته شود که شاید انتخاب این متن به‌طور ناخودآگاه توسط امین سعدی نیز به همین دلیل بوده باشد، اما این موضوع به کاردانی و تبحر نمایشنامه‌نویس خدشه‌ای وارد نمی‌کند، چراکه انتخاب لحظات درست و ارتباط آنها به جهت پیوستگی اجرا از متن داستانی فارغ از نوع روایت داستان نیاز به دانش تئاتری و فهم روایت داشته که نمایشنامه‌نویس، امین سعدی توانسته است در آن موفق باشد.

بیشتر بخوانید:  نقد نمایش‌های روی صحنه


 استفاده از دکور به عنوان امری کاربردی جهت سایه‌بازی تا حد زیادی در ترکیب امر خیالی و نظام نمادین موثر بوده است. همچنین کاربرد سایه از جلو پرده و از عقب پرده صحنه توانسته است در شکست روایی موثر باشد، طراحی حرکت رقصندگان و سایه‌باز‌ها که توسط سه خانم اجرا می‌شوند هم به پویایی نمایش و ایجاد فضا کمک می‌کند. زنانی که می‌توانند مادربزرگ یا معشوقه - معلم بشوند، سایه هواپیما باشند و همین‌طور تصویر خیالات جنسی شخصیت  اصلی.

 همان‌طور که پیش از این گفته شد آقای سعدی پایان داستان را تغییر داده است، در داستان ترجمه شده آقای نوری، شخصیت اصلی پس از روزمرگی‌های روایی با شروع سال نو دوباره وارد روزمرّگی می‌شود، به آن تن می‌دهد، مکان مهیب داستان را ترک نمی‌کند و با نگاه اگزیستانسالیستی اگلوف سرنوشتش را می‌پذیرد، اما در متن نمایشنامه شخصیت در میان خوک‌ها به‌طور اتفاقی می‌میرد و نمایش تراژیک تمام می‌شود. نگاه اگزیستانسالیستی به دیدگاهی پوچ‌گرایانه تغییر می‌کند، سعدی می‌گوید مهم نیست چقدر اعتراض کنیم در آخر مانند یک خوک خواهیم مرد، این در واقع بسط خواب شخصیت راوی در داستان اصلی است، او خوابی می‌بیند و سعدی آن را به واقعیت تبدیل می‌کند.

 نمایش منگی، نشخوارهای ذهن فردی وسواسی است که با نگاه نهیلیستی به اجرا درآمده و به‌طور کلی هم اجرای موفقی است که با تمرین بسیار زیاد و فشار مضاعف  بازیگر می‌تواند آنچه  نویسنده  در ذهن  داشته است را  بازسازی  کند.

منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: بابک پرهام