از فیلمهای خوبی که این روزها بر پرده سینماها نقش بسته، «برف آخر» است که در ژانر اجتماعی و خانوادگی تولید شده و روایتی از روزهای تکراری زندگی یک دامپزشک است.
چارسو پرس: از فیلمهای خوبی که این روزها بر پرده سینماها نقش بسته، «برف آخر» است که در ژانر اجتماعی و خانوادگی تولید شده و روایتی از روزهای تکراری زندگی یک دامپزشک است. این اثر در دوران زمهریر شمال کشور فیلمبرداری شده و مملو از صحنههای برفی و بکر زمستانه است.
کارگردان فیلم «برف آخر»، امیرحسین عسگری است که پیش از این برای فیلم «بدون مرز» جوایز نفیس بسیاری دریافت کرده. قصه فیلم «برف آخر» از این قرار است که یوسف در شهری کوچک دامپزشک است، او روزها به گاوداریها سرکشی میکند و شبها به شکار گرگ میرود. او روزی به دل آتش میزند تا جان گاوها و گوسالهها را نجات دهد که بدنش دچار سوختگی میشود؛ این موضوع زندگی او را تحتتاثیر قرار میدهد و در این میان بهواسطه گرگی زخمی با زنی بهنام رعنا آشنا میشود که برای رهاسازی و کنترل جمعیت گرگها وارد شهر شده است.
امیرحسین عسگری فیلم سخت و دشواری را از حیث تولید انتخاب کرد. شرایط برفی و کوهستانی خیلی از فیلمسازان را از ساخت فیلم در چنین فضا و لوکیشنی منصرف میکند. اقتباسی بودن فیلم که متأثر از داستان کوتاه «جلالآباد» است هم بر این سختی افزود و شاید کندی و کشدار شدن قصه از همین روایت بلند از یک قصه کوتاه باشد. اما هم فضاسازی، هم شخصیتپردازی در خدمت قصهای قرار میگیرد که با کمی حوصله در ذهن و خیال تهنشین میشود. بهویژه صورتبندیهای روانشناختی که در پس شخصیتهای قصه و روابط آنها وجود دارد.
هر کدام از شخصیتهای اصلی قصه در فقدان عزیزی در زندگی خود در رنجند. از خلیل گرفته که نمیداند دخترش را گرگ دریده یا گم شده، یوسف که سوگوار رفتن همسرش بهدلیل سوختگی بدن اوست تا رعنا که او هم رنج فقدان مردی که دوست داشت را در دل تحمل میکند. امیر عسگری در این فیلم سعی کرده روایتی مینیمال از ماجرایی عاشقانه در محیطی بکر داشته باشد. اما تکرار نماهایی از انزوا یا راهرفتن شخصیت اصلی ـ وقتی این تکرار ظاهری، هر بار نکته جدیدی را به ما نفهماند و احساس جدیدی در ما ایجاد نکند ـ بهمعنای مینیمالیسم نیست. «برف آخر» یک قصه زیستمحیطی دارد که در نسبت بین انسان و حیوان تلاش میکند تا از زاویه متفاوتی به رنجهای آدمها بنگرد. قاببندیهای زیبا و دکوپاژهای خوب فیلم را اگر در کنار بازی چشمگیر و کنترلشده امین حیایی قرار دهیم و همه این مولفهها را با مضمون انسانی و اخلاقی قصه گره بزنیم، «برف آخر» را با همه کشدار بودن و فرازوفرودهای اندکش میتوان بهعنوان فیلمی قابل تأمل به حساب آورد. حتی اگر فیلم را هم دوست نداشته باشید از یک امین حیایی متفاوت و بازی چشمگیر او لذت خواهید برد.
حیایی درباره این نقش گفته: «من پنج ماه فرصت داشتم تا به شمایل این نقش نزدیک شوم. برای حضور در این فیلم پیشنهادات بسیاری را رد کردم تا در این اثر که به اعتقاد من هر بازیگری دوست دارد در کارنامه کاری خود چنین عنوانی را داشته باشد، حضور داشته باشم. همانطور که شاهد بودید، فیلمبرداری این اثر بسیار سخت بود و ماحصل کار نتیجه کار گروهی همدل است که در دل برف کار میکردند.
بیشتر بخوانید: نقد و یادداشت سینمای ایران
در چنین شرایطی اقلیم و شرایط آبوهوایی نیز کار را سخت میکند. مثلاً برای پلان دفنکردن دختر که آخرین پلان ما بود، مدتها منتظر ماندیم تا هوا ابری شود. نقدها قطعاً درنظر ما نقطه تأملی ایجاد میکند که باعث میشود هر روز جهت رشد و اعتلای سطح کیفی کارمان کوشا باشیم.» درنهایت باید گفت فضاسازی خوب فیلم و زیباییشناسی آن، بازی در سکوت و کمحرف امین حیایی و توجه به طبیعت ـ چه در فرم، چه در مضمون ـ از ویژگیهای مهم این فیلم است؛ فیلمی که باید به تماشای آن نشست.
منبع: روزنامه هممیهن
نویسنده: رضا صائمی
https://teater.ir/news/67867