در این مطلب نقد فیلم «نوسفراتو» (Nosferatu) را میخوانید.
چارسو پرس: سال 1922 فردریش ویلهلم مورنائو اثری به نام «نوسفراتو: سمفونی وحشت» ساخت که برخی از منتقدان آن را هنوز هم بهترین فیلم ترسناک تاریخ سینما میدانند. مورنائو کتاب «دراکولا» نوشتهی برام استوکر را گرفت، کلیشههای گوتیک آن را با آموزههای مکتب سینمایی اکسپرسیونیسم آلمان در هم آمیخت و داستان فیلم را به آلمان قرن نوزدهم آورد تا از رنج انسان آلمانی پس از جنگ جهانی اول بگوید. قطعا انجام تمام این کارها سختتر از آن است که بتوان تصورش را کرد اما بزرگی چون مورنائو با طراحی قصهای بینظیر و یک سینماتوگرافی درخشان به تمام دستاوردهایش رسید و اثری ساخت که هنوز هم مورد بحث است و اصلا رنگ کهنگی به خود نگرفته. حال در سال 2024 فیلم دیگری بر پرده افتاده که هم وامدار رمان سترگ برام استوکر است و هم بازسازی فیلم مورنائو. نقد فیلم «نوسفراتو» (Nosferatu) را با بررسی همین روند بازسازی آغاز میکنیم.
هشدار: در نقد فیلم «نوسفراتو» خطر لو رفتن داستان وجود دارد!
در رمان برام استوکر فردی از لندن به محل زندگی کنت دراکولا سفر میکند تا ملکی را به او بفروشد. در آن جا روند گام به گام حضور دراکولا در شهر لندن و وسوسهاش برای همراه کردن زنی با خودش بیشتر متکی به کلیشههای ادبیات گوتیک است. ادبیات گوتیک ریشه در ترسهای آدمی دارد. ترس و وحشت همواره در زندگی انسان حضور غیرقابل انکاری داشته است. از عصر غارنشینی و ترس از گرسنگی، سرما و گرما یا دریده شدن توسط یک حیوان درنده تا عصر کشاورزی و آغاز شکلگیری تمدن و ترس از خشکسالی. با پیچیدهتر شدن تمدن نوع ترسهای آدمیزاد هم عوض شد. در چنین چارچوبی سر و کلهی طبقات مختلف اجتماعی هم پیدا شد. یکی از ترسهای این دوران تازه، ترس از توطئههایی بود که توسط قدرتمندان شکل میگرفت. این قدرتمندان عموما در مکانی به دور از اجتماع زندگی میکردند و بیشتر با افراد طبقهی خود که بخش کوچکی از هر محیطی را تشکیل میدادند، رفت و آمد داشتند. به همین دلیل هم هالهای از رمز و راز دور آنها شکل گرفت.
نقد فیلم ترسناک «نوسفراتو»؛ یک بازسازی نسبتا خوب، نه بیشتر و نه کمتر!
ادبیات گوتیک از این هالهی پر رمز و راز تغذیه کرد و شکل گرفت. نویسندهی گوتیک داستانش را به دل قصرهای دورافتاده در دل کوهستان برد. این قصرها هم عمدتا ترسناک بودند و از معماری ویژهای بهره میبردند. ملازمان و خدمتکاران این قصرها هم مانند ارباب قصر سراسر راز بودند و رمز. قصهی گوتیک از جایی شروع میشود که ارباب این قصر به کسی نیاز پیدا میکند. این شخص عموما دختر معصومی است که ارباب به او دل میبندند. از جایی به بعد این دخترک به قربانی اصلی قصه تبدیل میشود؛ یک قربانی بیگناه که هیچ توانی در برابر حریفش ندارد. پس در ادبیات گوتیک میتوان لایههای از احساساتگرایی و عشق، هر چند این عشق جلوهای ترسناک داشته باشد، را ردیابی کرد.
مورنائو این المانهای ادبی را گرفت و داستان را به آلمان برد و نام کنت ترسناک را به جای دراکولا، اورلاک گذاشت. این کنت در دستان مورنائو تبدیل به نمادی از تمام پلیدیهایی شد که آلمان را به سمت جنگ اول جهانی سوق داد و پس از آن به نکبت کشاند. مورنائو این کار را از طریق تصاویر فیلمش انجام داد. قابهای پر از سایه و روشن او که با تکیه بر آموزههای مکتب اکسپرسیونیسم همراه است، سبب شد که مخاطب آن زمان سینما خود به خود در دل موقعیتهایی ترسناک قرار بگیرد که هیچ راه فراری از آنها وجود ندارد. آن سو تر نقش کنت اورلاک هم توسط مکش شرک اجرا میشد، کسی که گویی زاده شده بود که همین یک نقش را بینقص از کار درآورد و یکی از ترسناکترین مخلوقات عالم را بر پرده ظاهر کند.
اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلمهای خارجی
حال داستان رابرت اگرز در فیلم «نوسفراتو» محصول 2024 جایی میان این دو میایستد. هم آشکارا در مواردی مو به مو بازسازی فیلم مورنائو است ( به ویژه در فصل ورود شخصیت اصلی داستان با بازی نیکلاس هولت به قصر کنت اورلاک) و هم در توجه به بخشهای احساسی وامدار رمان برام استوکر است. البته کفهی ترازو به سمت بازسازی فیلم قدیمی سنگینی میکند و المانهای کمتری از رمان در فیلم وجود دارند؛ گویی اگر رمان وجود خارجی نداشت، باز هم میشد تصور کرد که رابرت اگرز همین فیلم را با الهام از اثر مورنائو از کار درآورد. اما بین فیلم مورنائو و فیلم رابرت اگرز تفاوتهایی هم وجود دارند.
تفاوت اول به حضور یک پزشک دیوانه با بازی ولم دفو در فیلم جدید بازمیگردد. چنین پزشکی در فیلم قدیمیتر وجود ندارد. این توجه به پزشک و تلاش او برای نجات جان دخترک و البته رها شدن از شر جناب کنت اورلاک ما را به یاد حضور آنتونی هاپکینز در فیلم «دراکولا برام استور» ساختهی فرانسیس فورد کوپولا میاندازد که مستقیما از کتاب به آن فیلم راه یافته است. اما فراتر از آن این تمهیدی است برای امروزیتر کردن قصه؛ چرا که فیلم قدیمی بیشتر بر روی شهر طاعونزدهای متمرکز است که قربانیانش تمام اهالی شهر هستند اما فیلم جدید بیش از همه روی قربانی شدن دخترک تمرکز دارد. بالاخره امروز دیگر قرنی از جنگ اول جهانی گذشته و کارگردان فیلم هم آلمانی نیست که بخواهد وحشت آن دوران را به تصویر بکشد.
تفاوت دوم هم به شخصیتپردازی توماس هارتر یا همان جوانی بازمیگردد که در هر دو اثر مقدمات حضور عامل شر در شهر خود را فراهم میکند. در فیلم اول او آدم طماعی است که با بیفکری فقط به دنبال کسب پول بیشتر است. مورنائو روی همین بیفکری وی تمرکز میکند تا به بیفکری و بیعملی آلمانها در بلایی که سر آنها نازل شد، برسد. اما در فیلم تازه این شخصیت بیش از هر چیز جوانی عاشق است که حتی حاضر شده بیماری روانی معشوق را نادیده بگیرد و اکنون هم که عازم شهر دیگری است، بیش از هر چیز به فکر خوشبخت کردن همین معشوقی است که توان دوری از او را ندارد. پس خودش هم در فیلم تازه قربانی است، نه جوان بیفکری که کارگردان خیلی زود قید نمایشش را مانند اثر مورنائو میزند.
اما مهمترین تفاوت دو فیلم در شخصیتپردازی دختری است که قبانی کنت اورلاک است. در فیلم مورنائو این دخترک شخص معصومی است که چیزی از گناه نمیداند و جز معشوق کسی را طلب نمیکند و در پایان هم ناخودآگاه قربانی میشود و شهری را نجات میدهد. او به نمادی از معصومیتی تبدیل میشود که هر جامعهای به آن نیاز دارد تا متعادل باشد و مردمانش به راحتی در آن زندگی کنند. با مرگ او گرچه عامل شر هم نابود میشود اما آن معصومیت غیرقابل بازگشت هم از دست میرود. در اثر تازه خبری از این نمادپردازیها نیست. دخترک گرچه معصوم است اما به اندازهی همسرش در باز کردن پای عامل شر به جامعه نقش دارد. نکته این که گاهی گویی از این کار لذت هم میبرد. همین شخصیتپردازی دوگانه در وجود مخاطب احساسی پر از تناقض ایجاد میکند؛ مخاطب هم او را دوست و هم او را گاهی مقصر میداند؛ گرچه این تقصیر از سر ناآگاهی باشد.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
نمره نویسنده: 3از ۵
نکات مثبت- بهره بردن از الگوهای سینمای اکسپرسیونیستی جهت دست یافتن به یک فضای ترسناک
- طراحی درست قصه جهت به روز کردن یک قصهی قدیمی
- عدم انسجام در قصهگویی
- شخصیتپردازی کاریکاتوری کنت اورلاک
علاوه بر آن جنبهی جهان شمول که فیلم محصول 1922 را به اثری باشکوه و یکی از بهترین فیلمهای ترسناک تاریخ تبدیل میکرد و آن را چند قدم جلوتر از فیلم تازه قرار میداد، باید به تفاوت بازی بیل اسکاشگورد در قالب نقش کنت اورلاک یا همان نوسفراتو در فیلم محصول 2024 با بازی مکس شرک در اثر 1922 هم اشاره کرد. در فیلم باشکوه قدیمی مکس شرک حضور مهیبی دارد و هر جا حاضر میشود مخاطب را مجبور میکند که چشمانش را از پرده بدزدد. البته بخش عمدهای از این اتفاق به کمک کار بینظیر کارگردان در تصویربرداری صورت میگیرد. اندازهی قابها یا زاویهی دوربین یا طرز نمایش سایهی این شخصیت به گونهای است که خود به خود احساسی از ترس در تماشاگر ایجاد میشود.
بیل اسکاشگورد هم در فیلم 2024 حضور نسبتا خوبی دارد. اما این حضور آن چنان که باید ترسناک نیست. گریمش ما را راضی نمیکند و آن طرز نفس نفس زدن هم بیش از هر چیز حضور یک پیرمرد پا به سن گذاشته را به ذهن متبادر میکند. گرچه رابرت اگرز تلاش میکند که از طریق انتخاب زوایای مناسب یا نورپردازی هالهای از ابهام دور این مرد بچیند، اما هیچگاه کنت اورلاک مخلوق او آن قدر وحشتناک نمیشود که ما را مجبور کند که از پرده چشم بدزدیم و جای دیگری را نگاه کنیم.
شناسنامه فیلم «نوسفراتو» (Nosferatu)
کارگردان: رابرت اگرزبازیگران: نیکلاس هولت، بیل اسکاشگورد، لیلی رز دپ، ویلم دفو و آرون تیلور جانسونمحصول: 2024، آمریکاامتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.5 از 10امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 85٪خلاصه داستان: آلمان. قرن نوزدهم. دههی 1830. مردی به نام توماس هاتر به تازگی با دختری به نام الن که به ظاهر از مشکلات متعدد روانی رنج میبرد ازدواج کرده است. دخترک گاهی خواب میبیند که موجودی ترسناک به دیدارش میآید. توماس در یک بنگاه معاملات املاک کار میکند. مدیر توماس به او دستور میدهد که به نقطهای دوردست برود و با یک کنت ثروتمند قرارداد فروش یک خانه را ببندد. توماس که تمایل چندانی به ترک همسرش ندارد، مجبور به پذیرش این فرمان است؛ چرا که پول خوبی به دست خواهد آورد. او عزم سفر میکند و همسرش را نزد صمیمیترین دوستش میگذارد. آن چه که توماس نمیداند، هویت کنتی است که قرار است با او ملاقات کند. این کنت همان موجود ترسناکی است که سالها همسرش را درگیر خوابهای آشفته کرده است و …
https://teater.ir/news/68455