فیلم فرانسوی Beating Hearts (به فرانسوی: L’Amour ouf) یا قلب‌های تپنده روایتگر یک داستان عاشقانه‌‌ است، درحالیکه اکنون در سال ۲۰۲۵ میلادی به سر می‌بریم می‌توان اذعان کرد که این مضمون در این نقطه از پیشبردِ مدیومِ سینما، کلیشه‌ای می‌باشد و اگر تمهیدات روایی خاصی در ارائه داستان از جانب دست‌اندرکارانِ آن در اثر تعبیه نشود [که در این فیلم نشده] مخاطب از تماشای آن دلزده خواهد شد.
چارسو پرس: کارگردانیِ این اثر بر عهده‌ی «ژیل للوش» است و بازیگران نسبتا مشهوری همچون «ادل اگزارکوپولوس» (هنرپیشه فیلم جنجالیِ آبی گرم‌ترین رنگ است) و «فرانسوا سیویل» در این فیلم به ایفای نقش پرداخته‌اند.

همانطور که در مقدمه گفته شد و از عنوان فیلم نیز پیداست، فیلم قلب‌های تپنده روایتگر یک قصه عاشقانه است که میان یک دختر به نام «جکی» و یک پسر به نام «کلوتیر» در جریان است و فیلم داستان این دو را در سه بازه زمانی کودکی، نوجوانی و بزرگسالی روایت می‌کند که البته دوره کودکی در قالب یک مقدمه به نمایش درمی‌آید و در واقع ما اثر را در دو بخش اصلیِ نوجوانی و بزرگسالیِ دو کاراکتر اصلی‌ به تماشا می‌نشینیم‌.

مقدمه فیلم (کودکی) قابل توجه و نسبتا خوب آغاز می‌شود؛ “قابل توجه” در آنجا که فیلم با یک زد و خوردِ خلافکارانه -که جلوتر متوجه می‌شویم کاراکتر اصلی فیلم «کلوتیر» بوده است-، سرانجامِ نهایی و مرگ تراژیک و شوربختانه‌ی کاراکتر اصلی‌اش را نشان‌نمان می‌دهد و “نسبتا خوب” در آنجا که شالوده‌ و اساسِ ساحتِ رفتارِ دو کاراکتر اصلی به‌خصوص «کلوتیر» برای مخاطب تبیینِ بصری می‌شود.

ما «کلوتیر» را کودکی پر جنب و جوش و اصطلاحا شر و شور می‌بینیم که در خانواده ذره‌ای امان ندارد و از طرفی پدرش هم رفتار بدون مهابا و سختی نسبت به شرارتِ کودکانه‌اش نشان می‌دهد (سیلی زدن بدون پرده)، در عوض کاراکتر «جکی» که مادرش را -در یک سانحه رانندگی- از دست داده است می‌بینیم که پدرش رفتار مهربانانه‌ای نسبت به دخترش از خود نشان می‌دهد و این تضادِ تربیتی بین کودکی دو کاراکتر اصلی مخاطب را کنجکاو به ادامه تماشا نگه می‌دارد.

در بخش اول فیلم (نیمه ابتدایی) در ادامه‌ی آن مقدمه‌ی کوتاه، شرارت‌های «کلوتیر» را می‌بینیم که به دوره‌ی نوجوانی‌اش هم بسط و امتداد پیدا کرده و با دو رفیقِ خود به طُرق مختلف شرارت‌های خود را پی گرفته که البته این شرارت‌ها شکل و شمایل مردم‌آزاری نیز به خود می‌گیرد و از همان ابتدا می‌توان حدس زد که سرنوشت خوبی در انتظار «کلوتیر» و دوستانش نیست. در مقابل «جکی» را داریم که با مقدمه ابتدایی و امتدادش در نوجوانی دختری متین و باوقار و در عین حال حاضرجواب و قاطع نشان داده می‌شود که اولین برخورد این زوج هم در مدرسه و با یک کل‌کل و مشاجره کلامی اتفاق می‌افتد.

اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلم‌های خارجی


در ادامه هرچه که از فیلم می‌گذرد و ارتباط «جکی» و «کلوتیر» پیش می‌رود‌، ما کلیشه‌های سبک عاشقانه را در ارتباط این دو بیشتر می‌توانیم ببینم و البته که ناامید شویم، به‌خصوص که فیلمنامه هیچ‌ تلاشی برای بسط و عمیق کردن این رابطه نمی‌کند و هر آنچه هست و نیست در اجرا و فیلمبرداری اثر نهفته است که آن هم به خودی خود نکته مثبتی محسوب نمی‌شود یا حداقل تاثیرِ دراماتیک بر عمیق‌شدن کاراکترها ندارد.

کلیشه‌های این رابطه در بزن بهادر بودن و بی‌پروا بودن پسر، اولین خوشامدگوییِ دوطرفه‌شان هم در یک دعوا و نزاع پیش می‌آید و بعد از آنهم بدون منطق روایی یک موزیکال-دنسِ بی‌کلام از این دو می‌بینیم که صرفا جنبه تکنیکی دارد و نه متنی. متأسفانه در متن چیزی که هست فقط و فقط کلیشه؛ فیلم برای مثلا عمق گرفتن رابطه‌ی این دو نفر به باهم‌بودن‌هایِ مفرح‌شان چنگ می‌زند که شامل موتورسواری، آب‌تنی، تلفنی صحبت‌کردن‌ها و این دست موارد تینیجری و کلیشه‌ای می‌باشد که با یک موسیقی و ریتم نسبتا سریعا از جانب فیلمنامه ماستمالی می‌شود.

این دو نفر در کشاکش ارتباط‌شان درامی در قصه‌ زندگانی‌شان شکل نمی‌گیرد یا اگر بگیرد هم بسیار سطحی و خرد است؛ برای مثال زمانیکه پدرِ «جکی» از رابطه‌اش مطلع می‌شود واکنشش به نحوی نیست که کشمکشی در زندگی «جکی» به وجود آورد، در واقع درمورد «جکی» میتوان گفت هیچ دست‌انداز شخصیت‌پردازانه یا ارتباطی ندارد و تنها چیزی که در مورد او هست خوشامدگویی‌های کلیشه‌ای نسبت به «کلوتیر» می‌باشد، تنها در همین حد.

در مورد نوجوانی «کلوتیر» کمی وضعیت بهتر است و او علاوه بر نسبت عاشقانه‌اش با «جکی» یک درگیری داستانی با گروه خلافکاری که عضوش می‌شود هم پیدا می‌کند و رفت و آمد پرداختی بین این دو ارتباط برای «کلوتیر» کمی او را به ما نزدیکتر می‌کند هرچند که هر دوی این ارتباط‌ها جملگی سطحی است؛


مثالی از سطحی بودن و جوگیرانه‌ی کلیشه‌ای در مورد زندگیِ خلافکارانه‌ی «کلوتیر»: او و هم‌دستانش هر نوع خلافی که بتوانند انجام می‌دهند و «کلوتیر» در طول فیلم کاراکتری نشان داده می‌شود که از خون و خونریزی حتی در نوجوانی‌اش ابایی ندارد اما در انتهای نیمه‌ی ابتدایی فیلم، یک مأمور پلیس که حتی در حد یک کاراکتر تیپیکال هم در اثر نقشی نداشته است، زمانیکه در زد و خوردها گلوله می‌خورد، به یکباره «کلوتیر» را می‌بینیم که اصطلاحا قفل کرده و نمی‌داند چکار کند، بعدش آنی تصمیم می‌گیرد که از خونریزی و کشته‌شدن آن مأمور پلیس جلوگیری‌ کند که این عملِ مثلا قهرمانانه به هیچ کجای کاراکتر او نمی‌خورد و این تنها، کلیشه‌ی فیلمنامه است تا او را کاملا بی‌گناه و اتفاقا در قامت یک قهرمان نشان‌ دهد که ناجوانمردانه در نوجوانی‌اش به زندان می‌افتد و ۱۲ سال حبس را می‌بایست تحمل کند.

نقد فیلم Beating Hearts/ عاشقانه‌ی کلیشه‌ای

در نیمه‌ی دوم دو کاراکتر اصلی در بزرگسالی‌شان دیده می‌شوند و علت این شیفت‌شدن هم به زندان افتادن «کلوتیر» است؛ اولا حذف دوران زندان، حذف منطقی اما اشتباهی در فیلم می‌باشد که ما دورانی که «کلوتیر» در زندان می‌گذراند و طبیعتا می‌بایست با پیوستگی احساسی نسبت به «جکی» و حس انتقام نسبت به گروه خلافکارش، او را ببینیم وجود ندارد. «کلوتیر» باز میگردد یک پیگیری از «جکی» که حال ازدواج‌ کرده، می‌کند و بعد گنگ و گروه خلافکارانه‌ی خود را استارت می‌زند.

از آنطرف «جکی» هم‌ در پرداخت درجا زده و تکلیفش نه با خودش و نه با اطرافیانش مشخص نیست و البته که فیلمنامه این درجا زدن را سعی دارد که به مخاطب اینگونه بقبولاند که خوددرگیریِ «جکی» به دلیل دوری و دلتنگی برای «کلوتیر» است که این مورد یک کلیشه‌ی ژانری و مضمونی بیش‌ نیست.

بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان


در‌واقع تنها نکته مثبت در نیمه دوم فیلم به یک حرکت تکنیکی و خوب فیلمساز در زمان خورشیدگرفتگی مربوط می‌شود که با چند دیزالو و سوپرایمپوز (قرار گرفتن دو قاب بر روی هم) دلتنگی دوطرفه‌ی این زوج را نشان‌ می‌هد که حرکت خوب و زیبایی در نمایش پیوستگیِ احساسی دو کاراکتر می‌باشد اما به جز این جنبه‌ی تکنیکیِ کوتاه و کوچک، فیلم باز هم ضربه‌های مهلکی از فیلمنامه‌ی کلیشه‌ای خود می‌خورد، ضربه‌هایی که حتی کاراکترِ فرعی «همسرِ جکی» هم‌ از آن‌ مصون نمی‌ماند و اویی که مثلا اولین خوش‌آمدگویی‌هایش از «جکی» جنبه ابزاری و جنسیت‌ی دارد، به یکباره‌ اواخر فیلم نقش یک حسودِ کلیشه‌ای را بازی می‌کند که مثلا به بودن «جکی» در زندگی‌اش نیاز مبرم پیدا می‌کند درحالیکه تا پیش از این هیچ تعبیه‌ی فرمال و شخصیت‌پردازانه‌ای از این حرکت و رفتار او در اثر وجود نداشت تا ما این را جز درام فیلم در نظر بگیریم.

در اواخر فیلم هم، فیلمنامه‌نویسِ کاهل با تغییر روایتی که در افتتاحیه به ما نشان داده (کشته‌شدن کلوتیر) در واقع مُهرِ نهایی بر سرکار گذاشتن مخاطب می‌زند و مایی که پیش از این مثلا از سرنوشت مختوم و تراژیک «کلوتیر» مطلع بودیم، حال همچون یک گزینه‌ی ویدئوگیمی روایت دوم و متفاوتی هم از سرنوشت زوج فیلم نشانمان داده می‌شود تا مورد «هَپی اِندینگ» در این فیلم تکمیل شود و کلیشه‌های عاشقانه را در زیر نور خورشید و‌ موسیقی لطیفانه را پیرامون این زوج ببینیم.

در مجموع فیلم قلب‌های تپنده را اثری یکبارمصرف می‌توان قلمداد کرد که تنها شاید مخاطبان نوجوان از آن خوش‌شان بیایند و از نظر فیلمنامه یک ملودرام‌ کلیشه‌ایِ عاشقانه بیشتر نمی‌باشد و از این نظر مثالش را در سریال‌های آبکی و الکی-کیلویی کش‌آمده کشورهای همسایه هم می‌توان دید و اگر جنبه‌های از تکنیک نسبتا خوبِ فیلمساز هم نبود که دیگر به سختی می‌توانستیم عنوان یک ″فیلم″ را به این اثر اطلاق کنیم.

نمره نویسنده: ۴ از ۱۰

منبع: گیمفا