حسین خدایاری اگر جسارت بیشتری به خرج دهد و به لحاظ فرم اجرایی، تجربیات تازهای را امتحان کند بیشک میتواند یکی از کارگردانان جوانی باشد که به مناسبات کارگری میپردازند تا شاید واقعیت تلخ و پنهان این قبیل فضاها را بیش از گذشته عیان کنند. در همان دقایقی که نامهها به مقصد نمیرسند و امیدهای واهی به رسواییهای کوچک و بزرگ ختم میشود.
چارسو پرس: نمایش «جریده» را میتوان ذیل شکلی از ساخت و ساز تئاتر دانشگاهی فرض گرفت که میخواهد به مسائل کارگری در یک وضعیت روستایی در حاشیههای شهرهای بزرگ بپردازد و در این مسیر با تمرکز بر یک جغرافیای فرضی و کمابیش آشنا، این گفتار را صورتبندی کند که گویی مردمان این مناطق چندان که باید واجد فهم طبقاتی نبوده و در فقدان همبستگی و آرمانهای مشترک، هر روزه بیش از پیش، زندگیشان به محاق رفته و از آنان عاملیتزداییشده و امکان تغییر وضعیت ناگوار خویش را از کف میدهند.
با نگاهی به کلیت اجرایی که حسین خدایاری در مقام نویسنده و کارگردان تدارک دیده و این شبها در سالن اصلی تالار مولوی بر صحنه برده است، میتوان با تساهل و تسامح رویکرد سیاسی اجرای «جریده» را در ترسیم یک موقعیت فراگیر روستایی که تحت هجوم فرهنگ غالب شهری است تا حدودی موفق دانست و دغدغهمندی این گروه جوان و دانشجویی در رویتپذیر کردن زیست و زمانه مردمان فرودست جامعه را ستود. از این باب میشود نمایش «جریده» را در امتداد مسیری به تماشا نشست که قبل از این، نویسندهای چون غلامحسین ساعدی در بعضی آثارش به آن پرداخته و به میانجی نمایشنامههای قصهمحور و قابل فهماش برای توده مردم، تمنای آشکار کردن تضادهای طبقاتی را در سر داشته که محصول طبیعی مدرنیزاسیون قناس دوران پهلوی است.

به دیگر سخن حسین خدایاری و گروه جوان اجراییاش را میتوان ادامه دهنده مسیر روشنفکران سوسیالیستی چون ساعدی دانست که دغدغه طبقه کارگر را داشتند و ستم ساختاری وضعیت را عیان میکردند که کارگران در ناآگاهی محض تحمل میکردند. بنابراین و با توجه به فضای حاشیهنشینی که نمایش بازتاب میدهد میتوان این پرسش زیباشناسانه را مطرح کرد که به لحاظ فرم اجرایی، تضادهای طبقاتی چگونه در این قبیل اجراها بازنمایی میشود و در صورت امکان به مرحله حل و فصل میرسد.
به واقع اجرایی چون «جریده» در این باب چه پیشنهادی دارد و چه رویکردی را در بازنمایی واقعیت اجتماعی این روزهای مردمان ایران اتخاذ کرده است. به نظر میآید رئالیسم مرسوم این سالها همچون سلاحی در دستان این گروه دانشجویی است تا با روایتی کمابیش متعارف، به بازنمایی بیواسطه واقعیت اجتماعی بپردازد و با رویکردی واقعگرایانه زندگی اجتماعی ما ایرانیان را به نمایش گذارد که بیش از پیش در هجوم بیوقفه فردگرایی و مادیباوری، پسرویهای دهشتناک در ساحت اخلاق انسانی و مسئولیت اجتماعی را از سر میگذراند. در این رویکرد واقعگرایانه اجرا، شیوه تولید مادی این جماعت روستایی به تماشای مخاطبان درمیآید و مردان خانواده را مشاهده میکنیم که در یک محیط کارگری، گونیهای بزرگ را بر روی هم قرار داده و طنابپیچ میکنند تا به بازار ارسال شود.
ماجرای نمایش در رابطه با عدهای از اهالی یک روستای کوچک در نزدیکی یکی از شهرهای بزرگ کشور است که نسبت به ساعت کاری خویش معترض بوده و تلاش دارند به هر شکل ممکن به اصلاح امور بپردازند تا شاید زمان بیشتری در طول روز در اختیارشان باشد و یافتن شغل دوم و یا حتی سوم ممکن شده و درآمد بیشتری نصیب آنان شود. بنابراین جای تعجب نخواهد بود که روستاییان به نامهنگاری متوسل شده و فیالمثل وزارت کار را خطاب کنند و در پی احقاق حقوق خود باشند. بیآنکه به درستی بدانند چه حق و حقوقی دارند.

بیشتر بخوانید: نقد نمایشهای روی صحنه
حال میتوان با فاصلهگرفتن از منطق اجرایی نمایش این پرسش را مطرح کرد که آیا رویکرد رئالیستی کارگردان در مواجهه با واقعیت بیرونی و بازنمایی بیواسطهاش توانسته مازادی بیش از «توصیف وضعیت» باشد و به لحاظ فرم اجرا، پیشنهاد تازهای برای آشکار کردن منطق سرمایهداری در ایران امروز ارائه کند. به هر حال وقتی یک اجرا به مسائل کارگری و تضادهای کار و سرمایه میپردازد میبایست نیمنگاهی به تئاترهای گذشتهای بیندازد که بر صحنه آمدهاند و منطق خشونتبار سرمایهداری نئولیبرال را خلاقانه و رادیکال آشکار کردهاند.
برتولت برشت به عنوان یک متفکر و هنرمند چپگرا، نمونه بسیار خوبی در این زمینه است. برشت با نگاهی دیالکتیکی به نبردهای طبقاتی در دوران سرمایهداری پسین، با مهارت توانسته است محل منازعه نیروهای اجتماعی را روشن کند و به فهم طبقه کارگر از جایگاه سیاسیاش در این نبرد بیامان یاری رساند. جالب آنکه این روزها حتی جهان برشت هم از پس فریبکاریهای جهان سرمایهداری به تمامی برنمیآید و شاهد هستیم که چگونه رویکردهای «پسا-برشتی» در این زمینه بکار گرفته میشود. چراکه بسیاری از اجراهای پیشرو تئاتری، بنابر تغییرات حاد سیاسی و اجتماعی به این نتیجه رسیدهاند که استراتژی زیباشناسانه تئاتر سیاسی برشت از پس توضیح و تفسیر منطق سرمایهداری جهانی برنمیآید و بهتر است جهان برشتی را چنان توسعه داد تا شاید با استفاده از پتانسیلهای آثارش، مناسبات ناعادلانه کاپیتالیسم پیشرفته را به نوعی آشکار کرده و با زیباشناسی رادیکالتری به جنگ منطق سرکوبگر سلطه و سرمایه رفت. از این باب به نظر میآید حسین خدایاری و گروه جوان تئاتریاش، به میزان لازم رادیکال نیستند و همچنان فرم رئالیسم اجتماعی را بهترین شکل رویتپذیری زیست مردمانی میدانند که در کشاکش روزگار در حال زوال و بازتولید بدون مازاد ابتذالاند.

اما با تمامی نکاتی که ذکر شد همچنان برشت را میتوان در این زمینه یاریرسان گروههای جوان تئاتری دانست که دغدغههای اجتماعی دارند و میخواهند طرحی نو دراندازند. اجرای «جریده» میتواند از پیشنهاد اجرایی برشت بهره گیرد و «بیگانهسازی امر آشنا» را در صحنههای مختلف خویش عملیاتی کند. این گونه واقعیت اجتماعی به راحتی به چنگ نمیآید و شکلی از بحران بازنمایی رخ میدهد. همان وضعیتی که به برآمدن تئاتر پستدراماتیک منتهی شده و فرمهای تازه اجرایی را ممکن ساخته است. البته باید این نکته را افزود که گاهی در طول اجرا از طریق شخصیت انزواطلبی که گویا موقعیت فرادستانهای نسبت به بقیه دارد و تکگوییهایی شاعرانه در باب ترسهای دوران کودکیاش بیان میکند مکانیسم «بیگانهسازی امر آشنا» بکار گرفته شده و وجه تازهای از بیانگری بر صحنه آشکار میشود. اما باید در نظر داشت که در اغلب صحنهها، اجرا بر منطق بازنمایی ساده واقعیت بیرونی میچرخد و بیش از آنکه بهت و شگفتی آفریند، سادگی، صمیمیت و بیتکلفی را به نمایش میگذارد. نتیجه این رویکرد اجرایی بیشک باورپذیری شخصیتها و همراهشدن تماشاگران با شادیها و رنجهای آنان خواهد بود. اما این رویکرد اجرایی، وضعیت ناعادلانه حاکم بر جهان شخصیتها را به نوعی بازتولید کرده و آن را طبیعی جلوه میدهد. برای بحرانی کردن این وضعیت و مقاومت در برابر آن، به فرم تازهای احتیاج است که از بازنمایی صرف واقعیت فراتر رود و نسبت تماشاگران با نیروهای حاضر در صحنه را از نو تعریف کند. به نظر میآید نمایش «جریده» این پتانسیل را دارد اما شوربختانه چندان که باید از آن استفاده نشده است.

در نهایت میتوان گفت با اجرایی جمعوجور روبرو هستیم که دغدغه امر اجتماعی دارد و رویتپذیر کردن چهره مخدوششده کارگران را هدف خود قرار داده است. کارگرانی که توان سازماندهی نیروهای خود را از دست دادهاند و از فقدان آگاهی طبقاتی رنج میبرند. حسین خدایاری اگر جسارت بیشتری به خرج دهد و به لحاظ فرم اجرایی، تجربیات تازهای را امتحان کند بیشک میتواند یکی از کارگردانان جوانی باشد که به مناسبات کارگری میپردازند تا شاید واقعیت تلخ و پنهان این قبیل فضاها را بیش از گذشته عیان کنند. در همان دقایقی که نامهها به مقصد نمیرسند و امیدهای واهی به رسواییهای کوچک و بزرگ ختم میشود.
https://teater.ir/news/70488