چارسو پرس: همکاری صابر ابر در مقام کارگردان و مهدی یزدانیخرم بهعنوان نمایشنامهنویس، این روزها با اجرای تئاتر بحثبرانگیز «امشب به صرف بورش و خون به روایت نازنین» در باغ کتاب تهران به مرحله تازهای رسیده است. این اثر را میتوان روایتی زنانه از داستان بلند «نازنین» داستایوفسکی دانست که پیشتر نسخه اولیهای از آن نیز در همین سالن به روی صحنه رفته بود.
به عبارت دیگر، در این نسخه دوم از این سهگانه، زنی که نازنین نام دارد و در روایت قبلی مشمول غیاب بود، این امکان را یافته است تا به تنهایی بر صحنه حاضر شده و از منظر نگاه خود، شرح حوادثی از داستان داستایوفسکی را بیان کند که زندگی او را برای همیشه تغییر داده و حالوهوای این روزهایش را شکل داده است.
تجربهپذیری رنج «دیگری» در مواجهه تماشاگران با نازنین
این شرح از حوادث گذشته، آن هم از زبان زنی چون نازنین در حضور مخاطبان جوان نمایش، به گونهای اجرا میشود که اغلب تماشاگران با نگاهی خیره و گاه خجالتزده، وضعیت دشوار نازنین را به تماشا مینشینند و ترجیح میدهند در مواجهه با سرنوشت تراژیک او، تا حد امکان همدلی نشان داده و روایتش را کموبیش باور کنند. بار دیگر مسئله جاری میان تماشاگران و گروه اجرایی، امکان تجربهپذیری رنج «دیگری» و تخیلی است که هنگام روبهرو شدن با فرازوفرود زندگی راوی با آن دستوپنجه نرم میکنند.
نگاه زنانه اجرا و مرزبندیهای جنسیتی
به لحاظ حسی و تاریخی، این تجربهپذیری رنج دیگری، بیشک در رابطه با دختران و زنان حاضر در سالن بلکباکس باغ کتاب تهران، بیش از مردان در قبال شخصیت نازنین اتفاق خواهد افتاد و از این منظر میتوان حدس زد که گفتار زنانه اجرا، چه مخاطبانی را بیشتر مدنظر داشته و با چه کسانی مرزبندی دارد. این قضیه مدام در کلمات بهکار رفته توسط نازنین نمود مییابد و مبتنی است بر کلیتسازی از زنان و مردان و منطق دوگانهسازی مرد ـ زن. فیالمثل شاهد هستیم که چگونه در طول اجرا، چه آن زمان که نازنین لباس روشن بر تن دارد و شیوه حضورش، قربانی بودن را به ذهن مخاطب متبادر میکند و چه آن هنگام که لباس تیره پوشیده و اغواگری و شیطنت را به نمایش میگذارد، همچنان گفتارش بر همین منطق دوگانه مرد ـ زن همیشگی استوار است.
آیا «امشب به صرف بورش و خون به روایت نازنین» سوژهای رهاییبخش ارائه میکند؟
پس میتوان نتیجه گرفت که مهدی یزدانیخرم در مقام نویسنده، حتی به وقت خلق یک فضای زنانه چندان که باید، نتوانسته سوژهای رهاییبخش ارائه کند و تلقیاش از جنسیت و عاملیت زنانه، بر همان مدار تثبیتشده قبلی است. با تساهل میتوان این واقعیت ضمنی را در رابطه با «امشب به صرف بورش و خون به روایت نازنین» اذعان کرد که اجرا در ظاهر امر تلاش دارد بر مبنای رویتپذیر کردن زنی که در جهان داستایوفسکی بهنوعی حذف شده باشد. بنابراین حضور بازیگر زن و ساختشکنی از قصه داستایوفسکی، از این جهت اهمیت دارد که بدن حذفشده نازنین در نمایش اول را بر صحنه احضار کرده و به او در این نمایش دوم، عاملیت زنانه میبخشد یا تلاش دارد که ببخشد.
ضرورت گسست از تقابلهای دوتایی مرد ـ زن در اجرا
این حضور زنانه آن زمان اهمیت واقعی خواهد داشت که سیاست بازنمایی اجرا بر مدار تقابلهای دوتایی مرد ـ زن شکل نیافته باشد و فضایی تازه بگشاید و از نقشپذیریهای کلیشهای پرهیز کرده باشد. بدین منظور اجرا میبایست از گفتار مرد مقتدر و زن بدبخت دست کشیده و ساحت جدیدی از مناسبات شخصیتها را به نمایش گذارد که بر پیشبینیناپذیری نقشها و کنشورزیها استوار است.
پارادوکس رادیکالیسم و محافظهکاری در تکگویی نازنین
در این زمینه و بنابر گفتاری که نازنین ارائه میکند و شکل حضور صحنهایاش که بر سادگی، صمیمیت ابتدایی، اغواگری و پیچیدگی انتهایی مبتنی است، میتوان این فرضیه را مطرح کرد که با نمایشی پارادوکسیکال مواجه هستیم که گاهی رادیکال و پیشرو مینماید و گاهی محافظهکار و کلیشهای. شاید این وضعیت متناقضنما به ساختار تکگویی اجرا مربوط باشد که شخصیت نازنین را بیوقفه به سخنگفتن وا میدارد و او را در غیاب همسرش که گویا دست به انتحار زده، بهنوعی مقصر جلوه میدهد.
نقش ملانکولیک الهام کردا در نمایش
این قضیه با جنس بازی الهام کردا که واجد نوعی ملالزدگی تماشایی است، تشدید میشود. الهام کردا این توان را دارد که بیآنکه زور بزند و تلاش بیهوده کند، بر صحنه حضور ملانکولیکی داشته باشد. اوج این توانایی را در نمایش «مالی سویینی» شاهد بودیم که الهام کردا توانست با مهارت، بینایی و نابینایی یک زن جوان را هنگام تلاطم زندگی به نمایش گذاشته و چشمها را خیره کند.
تصویری استعاری از فرجام مرد در حمام نازنین
در این اجرا خبر چندانی از برپایی ضیافت شبانه و سرو کردن سوپ روسی بورش برای مهمانان نیست. مکان اجرا، حمام خانه نازنین است که حوضی در میانهاش قرار گرفته پر از آب سرد و پاهای شوهر بیجانش که از آب بیرون زده و تماشاگران این صحنه را به تأمل و وحشت افکنده است. تصویری استعاری از فرجام کار مردی بینوا که در مسیر زندگی با ازدواجی نامتعارف، گرفتار عشق زنی از طبقات فرودست جامعه شده که به نظر میآید در ادامه توانسته به تدریج از جایگاه فرودستی خویش خارج شده، افسار زندگی زناشویی را در دست بگیرد و سیطرهاش را بر تمام ارکان زندگی مرد مستولی کند.
بیشتر بخوانید: نقد نمایشهای روی صحنه
ضیافت افشاگری و اغواگری بر سر جنازه شوهر
حال این زن زیبا و آشفته را میبینیم که با سگ وفادارش «مومو»، بر سر جنازه نشسته و مدام با انداختن قطعات یخ، در پی سالم نگهداشتن بدن بیجان شوهر است. با آنکه بهمانند نمایش اول، خبری از ضیافت شبانه شوهر و پختن و سرو کردن سوپ بورش نیست اما در این نمایش، شکل دیگری از یک ضیافت برپاست که افشاگری و اغواگری بر سر جنازه شوهر را ضرورت بخشیده. نقش سگ را صابر ابر با هیبتی متفاوت بازی میکند و تفاوتی معنادار با نمایش اول دارد. نیمتنه و گردنبند طبی، بدن این حیوان زبانبسته را به اسارت درآورده و ناگزیر تحرک سگی چموش چون او را کاهش داده است.
«مومو»؛ انتظامبخش صحنه با بازی صابر ابر
این سگِ گوش به فرمان، برای صاحب خویش یخ میشکند، گاه حتی به تماشاگران بیتوجه حاضر در سالن بلکباکس باغ کتاب، چشمغره میرود و تلفن همراهشان را ضبط میکند. مومو را میتوان انتظامبخش صحنه دانست و از حضورش، آرامش و هراس را توأمان دریافت کرد. برای صابر ابر در مقام بازیگر، نقش مومو درواقع چالشبرانگیز بوده است. به هر حال بازنمایی زیست یک سگ در مکانی چون حمام که لغزنده است، در بازی صابر ابر خود را نشان داده است. او البته توانسته با مهارت و نابهنگامی از ملال و یکنواختی ساختار مونولوگی اجرا بکاهد و حضوری موثر داشته باشد.
همکاری بهیادماندنی صابر ابر و الهام کردا
به هر حال نباید از یاد برد که همکاری صابر ابر و الهام کردا در این سالها، اغلب به اجراهای بهیادماندنی منتهی شده و همانطور که بیان شد، تجربه نمایش «مالی سویینی» گواه این مدعاست. این دو نفر با شناختی که از یکدیگر دارند بهراحتی میتوانند از پس دقایق دشوار یک اجرا برآمده و کار را با مهارت به پیش ببرند. در این نمایش هم حضور این دو بازیگر بهنوعی تکمیلکننده دیگری است و اجرا بدون حضور هرکدام بیشک خستهکننده و ملالتبار میشد. اما تماشای این اجرای یکساعته در سالن بلکباکس باغ کتاب، نشان از هماهنگی خوب این دو نفر هنگام اجراپذیرکردن یک متن دشوار دارد.
تلاش برای بیان زنانه از دل داستایوفسکی
درنهایت میتوان گفت که اجرای «امشب به صرف بورش و خون به روایت نازنین»، با چرخشی که از اتمسفر اجرای اول داشته، در تلاش است بیان زنانهای را از دل ادبیات مستحکم و دورانساز داستایوفسکی بیرون کشیده و آن را از نو صورتبندی و روایت کند. اینجا هم تعامل با تماشاگران طبقه متوسط شهر تهران مدنظر بوده و تا حد ممکن از طریق حضور صحنهای نازنین به اجرا درمیآید. گفتار نازنین با آنکه گاهی گرفتار بازتولیدکردن کلیشههای جنسیتی «مرد قوی و ظالم و زن خوب و قربانی» است، اما تا حدودی توانسته خصلت شاعرانه و تخیلورزانه زنانه را هم به نمایش گذارد و به رئالیسمی شاعرانه میدان دهد که هدفاش تحریک احساسات انسانی و فاصله گرفتن از لوگوسمحوری مردانه است.
تاکید بر بدنمندی بازیگران و غیبت امر اجتماعی
خوشبختانه این اجرا نسبت به اجرای قبلی صابر ابر، بیشتر به بدنمندی بازیگران گشوده است و توانسته از گفتارمحوری تا حدودی فاصله گرفته و بر بدن بازیگران تمرکز کند. بهطور مثال زیر آب بردن سر، تجربه خفگی، حتی شلیک کردن، بر زمین افتادن و جاری شدن خون، به میانجی بدن ممکن شده و فضای نمایش را تماشایی میکند. اما همچنان در این اجرا هم امر اجتماعی تا حدودی غایب است و نسبت اجرا با مناسبات اینجا و اکنونی ما چندان که باید، روشن نیست. اینها نکاتی است که میتوان از سیاست اقتباس یزدانیخرم در قبال یک اثر کلاسیک ادبی پرسید و ضرورتها و امکانهای نامکشوف را پی گرفت.
بیشتر بخوانید: مطالب مربوط به تئاتر ایران
نازنین داستایوفسکی در تئاتر معاصر
نازنین داستایوفسکی برای بار دوم از طریق اجرای تئاتری معاصر ما شده و ما را خطاب کرده است. اینکه زنی فرودست به میانجی ازدواج با یک مرد بهنسبت برخوردار، این فرصت را بیابد که از چرخه فقر خارج شده و عاملیت زنانه یابد، نکته مهمی است که در این اجرا سعی شده به نمایش گذاشته شود. راوی مردانه داستایوفسکی بدل به زنی با رفتارهای پیچیده شده، سرگذشت یک زندگی را به روایت نشسته و درنهایت چیزی که نصیب برده، تباهی است.
زندگی تراژیک این زن، سرانجام با نیستی و پوچی به اتمام میرسد و تو گویی راهی به رهایی و رستگاری نمیگشاید. روایت نازنین، روایت عاملیت و شکست توأمان یک زن در حال تغییر بوده و این سرشتنمای وضعیت کلی زنان در گوشه و کنار جهانی آغشته به اقتدارگرایی مردسالارانه دوران ترامپ است.
منبع: روزنامه هممیهن
نویسنده: محمدحسن خدایی