با شنیدن نام نمایشنامه در انتظار گودو، ناخودآگاه یاد پرسشهایی که ساموئل بکت و ابزوردیسمها برای ما مطرح کردهاند، میافتم، پرسشهایی که وجود هستی و جایگاه انسان مدرن را به لرزه در آوردهاند. مسائلی که مارتین اسلین به خوبی در کتابش بدانها پرداخته است. بسیاری از نظریهپردازان از جمله شکنر و کارلسون شروع و ریشههای پستمدرنیسم را در ابزوردها جستوجو میکنند که خود نشان از توجه بسیار به این متن است که میتوان از آن به عنوان یکی از نخستین متنهای این سبک دانست. از اهمیت این نمایشنامه در میان جوامع دانشگاهی و هنری تئاتر ایران همین بس که کسانی از جمله نجف دریابندری، اصغر رستگار، علیاکبر علیزاد و بسیاری از مترجمهای درجه یک نیم قرن اخیر سراغ بکت و بهتبع نخستین متن او گودو رفتهاند و کارگردانانی از جمله داوود رشیدی، علیاکبر علیزاد و امیررضا کوهستانی آن را به روی صحنه بردهاند و به دلیل سادگی ظاهری و البته ارتباط مفهومی آن با نسل جوان، در محافل دانشجویی، این متن اولین انتخاب خیلی از کارگردانان جوان است. بحث پیرامون مسائل این نمایشنامه آنقدر زیاد است که هر قدر در این یادداشت زیادهگویی کنیم، کم است، بنابراین قصد دارم دست روی رابطه بین این متن و امروز خودمان در ایران ۱۴۰4-۱۴۰3 بگذاریم و از این زاویه به این اجرا نگاه کنیم و بعد از این مقدمه به اجرای این نمایشنامه به کارگردانی امیرحسین جوانی میپردازیم که این روزها در بهار ۱۴۰۴ در مجموعه لبخند به روی صحنه میرود، اجرایی که مورد استقبال گسترده مخاطبان نیز قرار گرفته و بیش از یکسال است که هر شب اجرا میروند.
بیشتر بخوانید: نقد نمایشهای روی صحنه
باتوجه به نکته پیش، مبنی بر استقبال مخاطبان از چنین اجرایی که اساسا یک متن اعتراضی به وضعیت امروز انسان مدرن است، اهمیت رابطه مخاطب ایرانی با این متن دوچندان میشود. نمایشنامه در انتظار گودو، به واسطه شهرتش چندین مولفه مهم و البته تکرارشونده دارد که اگر کارگردانی زیادی بخواهد روی انتقال این مفاهیم متمرکز شود به شدت شکست میخورد، چراکه خود متن کاملا پتانسیل تبدیل شدن به یک مانیفست را دارد، بنابراین بسیار در انتخاب رویکرد اجرایی باید دقت کرد. در انتظار گودو به واسطه روایت دایرهای و ویژگیهایی از جمله مکانمندی و زمانمندی ازلی ابدیاش، در ابتدا ممکن است متنی ساده به نظر برسد که تمام زیر متن آن نیز مشخص است، اما اگر مولفههای آن بخواهند روی صحنه تجلی پیدا کنند نیاز به انتخاب سیاست اجرایی خلاقانهای میطلبد. این پرسش مطرح میشود که چرا در چنین متنی سیاست اجرایی بیش از هر چیز دیگری اهمیت پیدا میکند؟ که در ادامه به شرح پاسخ این پرسش خواهیم پرداخت، اکثر مخاطبان ممکن است متن را خوانده باشند و متوجه تغییرات و دراماتورژیهای صورت گرفته اجرا شوند؛ بنابراین آنها میدانند که از چه قرار است صحبت کنی پس کاتارسیس یونانی از دست کارگردان خارج میشود و از طرفی بعد از گذشت لحظاتی به واسطه دوار بودن روایت متن مخاطبانی که متن را نخواندهاند اگر هوشیار باشند متوجه رویکرد متن میشوند.
نخستین مسالهای که اجرا برایم داشت، مساله ساخت رابطه مخاطب با صحنه بود. سکوت ابتدایی متن که مشخصا برآمده از گفتمان غالب متن ساموئل بکت است به ما ثابت میکند که مخاطب ایرانی تحمل و صبر نشستن و تماشا کردن را هم از دست داده و عجول است تا قبل از شروع پایان را ببیند، مسالهای که متاسفانه گروه اجرایی نیز در لحاظی بدان گرفتار میشود. در طول خاموشی ۴ دقیقهای تقریبا همه مخاطبان داخل سالن با هم صحبت میکردند و ای کاش مانند سایر اجراهای ابزوردی بود که بعضا بیش از حد تلاش میکنند تا مخاطب را اذیت کنند. کارگردان میتوانست خاموشی را تا جایی ادامه دهد که مخاطب کاری جز نگاه به صحنه تاریک و ملال از شروعی که آغاز نشده، نداشته باشد و فقط به صحنه تاریک خیره شود که در این صورت ما آنونس کاملی از کل اجرا را مشاهده میکردیم. صبر و آرامش برای تحقق ایدههای متن مهمترین فاکتوری بود که در این اجرا بدان توجه نشده بود و کارگردان تلاش دارد تا متن بکت را به اجرایی اسلپ استیک تبدیل کند.
بعد از سکون و خاموشی ابتدایی، صحنه روشن میشود. از همان فیگورها و لحظات ابتدایی متوجه حضور تیپ دلقک در اجرا میشویم. دلقکی که خود شاید ابزورد باشد و بعضا در تاریخ تئاتر دیدیم که مسائل مهم هستیشناسی را مطرح میکند؛ بهترین نمود آن در شاه لیر است. اما او به واسطه همین سوژه بودن دلقکوارهاش است که تمسخر شده و جدی گرفته نمیشود. اجرا که پیش میرود سیاست اجرایی کارگردان نسبت به متن بکت کمکم آشکار و ملموس میشود و آن، این است که او فارغ از جنبههای بعضا بسیار جدی و فلسفی ابزوردیسمها، تلاش دارد تا اثر خوشساختی داشته باشد که نمود آن در نیمه دوم اجرا بسیار بیشتر قابل رویت است. پیشتر اجرایی از در انتظار گودو دیده بودم که در بدو شروع درب سالن را قفل کردند و بعد از آن دایما اجرا تلاش میکرد تا با صحنههای جدی، پرسشهای فلسفی و بعضا شعاری ما را خسته کند به حدی که از اجرا متنفر شویم که موفق هم بود، اما آیا رسالت ابزوردها و بهخصوص در انتظار گودو در همین حد است؟ یعنی واقعا خود بکت به دنبال چنین هدفی بوده که اولینبار نمایشنامهاش را در زندان و با زندانیها اجرا کرده؟ در انتظار گودو امیرحسین جوانی یک اجرای سیال و اسلپ استیک است که در نیمه دوم اجرا بیشتر نمود آن را میبینیم. زمانی که انگار کارگردان میترسد مخاطبش خسته شود و تحمل دیدن را از دست بدهد، بنابراین عجولانه صحنهها را پیش میبرد و البته مضحکه دلقکها نیز در نیمهپایانی اثر بیشتر میشود. این سیاست اجرایی قطعا به جذب مخاطبان غیرتئاتری این اثر کمک شایانی کرده، چراکه مخاطب اگر راضی شود خودش تبلیغی است برای اجرا، جوانی البته بیخیال مضامین گودو نشده و تلاش کرده آنان را بیشتر از زاویه دید استراگون نمایان کند که البته این زاویه دید در اجرا آنچنان موفق عمل نمیکند. در نیمهپایانی اجرا این استراگون است که به شخصیتمحوری تبدیل میشود، امری که از ابتدای نمایش وجود نداشت.
بیشتر بخوانید: مطالب مربوط به تئاتر ایران
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: مصطفی درویشگوهری