چارسو پرس در جهان سینمایی کریستیان پتزولد، فصل تابستان همیشه بویی از خطر در خود دارد؛ هوا گرم و خشک است، ولی زیر پوست تصاویر نسیمی از اضطراب و تهدید جریان دارد. از «Jerichow» تا «Barbara» و شاهکار اخیرش «Afire»، پتزولد گرمای طبیعت را در تقابل با سرمای روانی شخصیتهایش قرار میدهد. در «Miroirs No. 3» نیز همین ساختار آشنا تکرار میشود، اما این بار در قالبی جمعوجورتر، ظریفتر و شاید مرموزتر از همیشه. فیلمی که در لایههای زیرین خود به جابهجایی هویت، سوگواری، دگرگونی و ارتباطات ناپایدار میپردازد — و در نهایت بیش از آنکه پاسخ دهد، سؤالات تازهای میکارد.
«Miroirs No. 3»: درخشش پنهان یک رواندرام تابستانی
فیلم با تصویری از شخصیت اصلیاش، لورا (پائولا بیر)، آغاز میشود: یک دانشجوی پیانو در برلین که در ابتدای فیلم دچار بحرانی روانی است — بحرانی که دلیل دقیقش مشخص نیست و لورا هم توان بیانش را ندارد. دوستپسرش یاکوب، موسیقیدانی خودمحور و کمتحمل، از او انتظار دارد در سفر دریایی با یک تهیهکننده نقش «دوستدختر بینقص» را بازی کند. اما لورا ناگهان تصمیم به بازگشت میگیرد، تصمیمی که با عصبانیت یاکوب و یک تصادف مرگبار در جادههای روستایی همراه میشود. یاکوب میمیرد و لورا زنده میماند — اما در وضعیتی آشفتهتر و گنگتر از قبل.
در همان لحظهی پیش از تصادف، لورا نگاهی گذرا و پرسشبرانگیز با زن میانسالی در کنار جاده رد و بدل میکند. این زن، بتی (با بازی باربارا آور)، بعدتر لورا را از لاشهی ماشین بیرون میکشد و به خانهی روستایی ساده و گرمش میبرد. لورا که بهطرز عجیبی از مرگ یاکوب بیتفاوت به نظر میرسد، از بتی میخواهد اجازه دهد در خانهاش بماند — و بتی هم با آرامشی غریب میپذیرد.
پتزولد به سبک همیشگی خود از پرداخت مستقیم به لحظات بحرانی طفره میرود؛ تصادف را نشان نمیدهد، دلایل رفتارهای شخصیتها را باز نمیکند، و همه چیز را در سایهی تردید و حدسوگمان نگه میدارد. در این میان، «خانه» به مکانی امن و اسرارآمیز تبدیل میشود؛ مکانی که هویتها در آن جابهجا میشوند، نقشها تغییر میکنند و حافظه با خیال درمیآمیزد.
اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلمهای خارجی
بتدریج مشخص میشود بتی خانوادهای دارد: همسر زمختش ریچارد (ماتیاس برانت) و پسر بالغش مکس (اِنو تربس) که در گاراژی نزدیک خانه کار میکنند. با وجود حضورشان، خانهی بتی حسی از انزوا و فرار از واقعیت دارد. لورا و مکس، هر دو تنها و درونگرا، به آرامی به یکدیگر نزدیک میشوند و در کنار بتی و ریچارد، ترکیبی نامتعارف از یک خانوادهی چهارنفره شکل میگیرد.
تماشاگر، پیش از آنکه فیلم اشاره کند، حدس میزند که چیزی در این ترکیب «جایگزین» است: بتی گهگاه لورا را به نامی دیگر صدا میزند، رهگذران به او نگاههای سنگین میاندازند، و یک قطعهی موسیقی خاص (قطعهی شماره ۳ از مجموعه «آیینهها»ی راول) حامل بار معنایی عمیقی میشود. راز فیلم به تدریج آشکار میشود، اما نه بهعنوان پیچ داستانی، بلکه همچون گرهی روانی که باز شدنش از ابتدا درون فیلم تنیده شده است.
کارگردانی و طراحی بصری:
پتزولد با ظرافت همیشگیاش داستان را هدایت میکند. او استاد خلق سکوتهای پُرمعنا، فضاهای مشکوک اما آرام، و نماهایی است که در آن کمترین حرکت دوربین میتواند معنایی اساسی ایجاد کند. با فیلمبرداری همیشگیاش، هانس فروم، تصاویری خلق میکند که در عین روشنایی تابستانی، حسی از خفگی و اضطراب دارند. رنگها کمرنگ و پختهاند؛ انگار همه چیز زیر نور آفتاب محو شده باشد. صداگذاری فیلم نیز نقش کلیدی دارد: سکوتهای بلند، قطعات موسیقی کلاسیک، و صداهای مکانیکی ناگهانی (مثل انفجار ماشین ظرفشویی) ابزارهایی هستند که در فضای کمحادثهی فیلم، تأثیرگذارتر از هر فریادی عمل میکنند.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
بازیها و شخصیتپردازی:
پائولا بیر، در نقش لورا، حضوری سرد، معلق و گاه عصبی دارد؛ چیزی میان بیاحساسی و هویتباختگی. با آنکه در «Afire» از او اجرایی راحت و بازیگوش دیدیم، اینجا با زنی روبهرو هستیم که بهشدت فروبسته و مرموز است. ترکیب این حالت با بازی حسی، درونی و تلخ باربارا آور، و نگاههای گیج و ناآرام اِنّو تربس، چهارضلعی انسانی فیلم را شکل میدهد. اینها آدمهایی نیستند که یکدیگر را بشناسند؛ اما شاید دقیقاً به همین دلیل بتوانند با هم زندگی کنند.
نتیجه:
«Miroirs No. 3» از آن فیلمهاییست که نمیتوان پس از تماشایش فوراً قضاوت کرد. مانند یک داستان کوتاه از آلیس مونرو یا پییر میشل، شما را با حس ناتمام اما غنی ترک میکند. نه قصد دارد کاملاً توضیح دهد، نه میخواهد شوکهتان کند. با مدت زمان کوتاه ۸۶ دقیقهای، این اثر همچون تکهای از زندگی، از میان شما عبور میکند و ردِ ظریفی از پرسش و تأمل باقی میگذارد: در غیابِ کسی که از دست دادهایم، آیا میتوان نقش او را بازی کرد؟ آیا بازی کردن، نوعی بهبود است یا فرار؟
در نهایت، «Miroirs No. 3» اثری است کمادعا، اما درخشان در لحظاتش — قطعهای دیگر در سمفونی سینمایی کریستیان پتزولد که با وجود کوچکیاش، طنین عمیقی دارد.
منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند