«بیسروصدا»، تازهترین اثر مجیدرضا مصطفوی، فراتر از یک روایت خطی، تصویری بیپرده و عمیق از فرسایش و خشونت پنهان در لایههای جامعه ایرانی است. این فیلم که با حضور پیمان معادی، مهران غفوریان و هانیه توسلی، پس از تحسین در جشنواره سائو پائولو، در سینماهای کشور اکران شد، از طریق سکوت و نمادها، دردهای ناگفته را فریاد میزند.
چارسو پرس «بیسروصدا» برای اولین بار در چهل و هشتمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم سائو پائولو به نمایش درآمد و مورد تحسین قرار گرفت. «بیسروصدا» از چهارشنبه ٢٤ اردیبهشت ماه با روایتی واقعی از یک داستان ملتهب در سینماهای سراسر کشور اکران شد.
«بیسروصدا» داستان آدمهاییست که در لایههای مختلف اجتماع، زیر فشار سکوت، فرسایش و فروپاشی، به مرز انفجار نزدیک میشوند. فیلم بهجای تکیه بر روایت خطی، بر حس، میزانسن و نشانههای بصری تمرکز دارد؛ جایی که واژهها کمکم فراموش میشوند و زخمهای خاموش، خودشان زبان پیدا میکنند.
بیسروصدا اثری است درباره زوال و فرسایش انسانها در دل جامعهای بیصدا و بیپناه. خشونتی که نه فریاد دارد و نه خون، اما از هر زخم عمیقتر است. مصطفوی با بهکارگیری نمادهایی چون آتش و برف، تضاد میل به نابودی و انکار آن را تصویر میکند. الاغها بهعنوان استعارهای از مردم فرودست، نشانگر روند بهرهکشی و حذف در ساختار اجتماعی هستند. آتش که ابتدا بهعنوان ابزاری برای نابودی ملخها مطرح میشود، در پایان به تصویری از نابودی درونی شخصیتها بدل میشود.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم های ایرانی
فیلم بهجای پاسخدادن، حس و حال شخصیتها را منتقل میکند؛ روایتش کند و سکوتمحور است، اما این سکوت در دل خود فریادی نهفته دارد. برخی صحنهها از ریتم میافتند، اما این کندی در راستای فضای روانی اثر باقی میماند.
«بیسروصدا» فیلمیست پر از دردهایی که فریاد نمیشوند. تجربهای بصری و مفهومی که در ظاهر ساده است اما لایههای پیچیده روانی دارد. در جهانی که سکوت هم ابزار خشونت است و هم نشانه قربانی بودن، این فیلم مثل زخمیست که با نور کمسو دیده میشود، اما تا مدتها از ذهن تماشاگر پاک نمیشود.
این فیلم داستان اجتماعی را روایت میکند که داستان روزمره مردم را در جامعه ایران به تصویر میکشد و در آن پیمان معادی و مهران غفوریان در کنار هانیه توسلی ایفای نقش میکنند.
این فیلم تصویری است از دنیایی که سکوت نوعی خشونت محسوب میشود. سکوت و خشنوتی که دیده نمیشود، اما عیقتر و بلندتر از هر صدایی است و مانند یک زخم پنهان در دورن شخصیتها و روابط انسانی است.
تیزر رسمی فیلم بی سرو صدا
مصطفوی با استفاده از استعارههای بصری و مفهومی، سینمای اجتماعی ایران را از یک روایت خطی تبدیل به فضایی پر از میزانسن و نشانهها میکند، شعلعهای که خاموش نمیشود و رویایی که بیش از برآورده شدن به گور میرود
در دورانی که بسیاری از فیلمها به دنبال صدای بلند و جلوههای پرزرق و برق هستند، بی سر و صدا به کارگردانی و تهیهکنندگی مجیدرضا مصطفوی، اثری است که با سکوت، خشونت پنهان جامعه را فریاد میزند. فیلمی اجتماعی که نهتنها درونمایهای تلخ و تأملبرانگیز دارد، بلکه از حیث ساختار، بازیها و نگاه کارگردانی، یکی از برجستهترین آثار سینمای ایران در سالهای اخیر به شمار میرود
بی سر و صدا روایتی اجتماعی است از انسانهایی که در لایههای پنهان جامعه زندگی میکنند؛ انسانهایی که صدایشان شنیده نمیشود و در سکوت، درد میکشند. داستان فیلم بهجای تمرکز بر یک گره روایی بزرگ، از دل زیست روزمره شخصیتها میجوشد و به بازتاب چالشهای فرهنگی، اقتصادی، اخلاقی و عاطفی جامعه امروز ایران میپردازد.
در این فیلم، مصطفوی با بهرهگیری از استعارههای بصری پررنگ، فضایی شاعرانه و همزمان هولناک خلق میکند؛ از الاغهایی که نماد انسانهای بهرهکشیشدهاند تا آتشی که ابتدا وعده رهایی است و در پایان نماد نابودی و زوال. فیلم با تصویری از آتش و برف تمام میشود؛ تصویری که در عین تضاد، مکمل فضای معنایی فیلم است. برف، خاموشکنندهی شعلهی خشم و فروپاشی، و آتش، نماد شورشی بی صدا.
مجیدرضا مصطفوی کارگردانی است که با آثاری چون «انارهای نارس» و «آستیگمات»، خود را به عنوان فیلمسازی دغدغهمند و اجتماعی معرفی کرده بود. در بی سر و صدا اما او قدمی فراتر گذاشته و روایتی پیچیدهتر و چندلایهتر ارائه داده است. برخلاف بسیاری از فیلمهای اجتماعی که به بیان مستقیم معضلات اکتفا میکنند، مصطفوی از طریق فضاسازی، نمادپردازی و میزانسنهای دقیق، تماشاگر را به درون جهان پر از تناقض شخصیتها میکشاند. فیلم از ریتم کند اما هدفمندی برخوردار است؛ سکوتهای طولانی، حرکت آهسته دوربین، و انتخاب قابهایی که شخصیتها را در دل فضاهای تهی و بیروح قرار میدهد، همه و همه در خدمت خلق یک جهان است که خشونت در آن نجوا میشود، نه فریاد.
نقد- فیلم «بیسر و صدا»: ایدهای جسورانه که در اجرا گم شد
یکی از نقاط قوت اصلی فیلم بی سر و صدا، ترکیب متفاوت و غافلگیرکننده بازیگران آن است؛ ترکیبی که هم بازیگران باسابقه را در بر میگیرد و هم چهرههای نوظهور را.
در فیلم بی سر و صدا هیچ چیز تصادفی نیست. همه چیز از قاببندیها تا رنگها و نمادهای بصری بهگونهای طراحی شدهاند که معنایی فراتر از ظاهر دارند. «الاغها» نماد بهرهکشی هستند؛ موجوداتی که تا وقتی مفیدند نگه داشته میشوند و سپس قربانی میشوند. «برف» نمادی از پوشاندن حقایق است؛ انجمادی که درد را زیر سطح نگه میدارد. و «آتش»، شورشی است که گاه راه نجات به نظر میرسد اما در نهایت، خود به نابودی میانجامد.
بی سر و صدا فیلمی است از دل جامعهای خسته، اما زنده. فیلمی که در دل سکوت، صداهایی را میسازد که تا مغز استخوان مینشیند. با وجود تمام موانع، این فیلم توانسته مسیرش را به جشنوارههای معتبر جهانی باز کند و افتخاراتی را کسب کند که نشان از قدرت و عمق آن دارد.
اکنون بیش از هر زمان دیگری، سینمای ایران به فیلمهایی چون بی سر و صدا نیاز دارد؛ فیلمهایی که نهتنها حقیقت را روایت میکنند، بلکه راهی برای گفتوگو و فهم متقابل میگشایند. اکران عمومی این فیلم میتواند قدمی به سوی بازگشت اعتماد به سینمای اجتماعی ایران باشد؛ سینمایی که در سکوت، از جهنمی حرف میزند که درون هر یک از ما ممکن است شعلهور باشد.
قهرمان “بی سر و صدا” مرد میانسالی است که در شمایل یک آدم شکست خوردهی به معنای واقعی کلمه قابل تعریف است، دست به هر کاری زده با شکست و ناکامی برخورد کرده و این برایش نکته دردآوری است و در سکانسی همسرش-هانیه توسلی که خیلی شبیه شمایلش در “چرا گریه نمیکنی؟” است- نیز اشاره به این قضیه دارد. مردی که باید به عنوان ستون خانواده قابل احترام باشد اما زنش او را با دیده تحقیر و یک آدم ناموفق میراند و با خونسردی تمام این قضیه را به رویش میآورد و پسر نوجوانش که در مرز بلوغ قرار دارد اصلا حرف او را قبول ندارد و راه خودش را میرود.
نقد فیلم- «بیسروصدا»: هیاهویی از کلیشهها در قامت فیلمی مستقل!
فیلم از نظر ساختاری میخواهد چند داستان را در امتداد هم و در خدمت خط روایی اصلیاش که شناخت مرد مرکزی است، پیش ببرد. خوشبختانه برخلاف برخی آثار شبهآوانگارد، فیلم ژست هنری ندارد، داستانش را میگوید و برای آن که کم نیاورد مدام تغییر فضا میدهد؛ از داستان پدر به پسر و از پسر به مادر و از مادر به سیرک و از سیرک به دامداری و درنهایت رجوع به پدر.
بی سروصدا بیش از آن که بخواهد اعتماد را به عنوان عاملی برای سوءاستفاده در جوامع مدرن، مطرح کند دارد میگوید همچنان و با وجود همه کجفهمیها هستند آدمهایی که با اعتماد به طرف مقابل زندگی میکنند و حتی اگر بارها از اعتمادشان سوءاستفاده گردد باز آن قدر جانسخت هستند که از نو شروع کنند.
آن نگاه برفی پایانی کار به کعبه آمال- رستوران بین راهی نیمهکاره- یعنی همچنان میشود میشود از نو شروع کرد؟ و بهجای گوشت الاغ، گوسفند و گوساله ذبح کرد و کباب زد؟ کشت ذرت، بیزنس قلیان و دامداری الاغها که به خنس خورد میشود سر در آخور الاغها نکرد، همرنگ جماعت نشد، بر اصول ایستاد و جلو رفت؟
منبع: پانا
نویسنده: محمدرضا دلیر
https://teater.ir/news/71522