نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
روزي روزگاري مرحوم هوشنگ كاووسي (منتقد قديمي سينما) درباره فيلم قيصر با تحقير و كنايه گفته بود؛ فيلمفارسي است! كيميايي هم در جواب او گفته بود تخمههايي كه تماشاگران من سر فيلم قيصر شكستند، بيشتر از فروش كل كارهاي تو بوده است. شايد اين جمله از نظر تاريخي نكتهاي را يادآوري كند، اما قطعا چيزي به كيميايي يا فيلم «قيصر» اضافه نكرده است. «ديدهبان» حاتميكياي اصيل ما، بهخاطر اين سرپاست كه از جنس سينما است يا «خاكستر سبز» كه من خيلي دوستش دارم، فيلمي است قابل تحليل و ارزشمند و رو به جلويي كه حقيقتي را براي تماشاگرش فراهم آورده.
در اين سالها و بهخصوص پس از سريال نسبتا موفق شهرزاد (كه موفقيت آن هم زير سايه پرونده مالي تهيهكنندگانش قرار ميگيرد) شاهد تولد سريال، شو و مسابقات متعددي در شبكه نمايش خانگي بودهايم. اين سريالها كه در موفقترين حالت، در حدي متوسط ارايه شدهاند، از ضعفهاي مشتركي رنج ميبرند. در اين يادداشت سعي شده با نگاهي جامع به آن دسته از اين سريالها كه بيشتر ديده شدهاند، نقاط ضعف مشتركشان بررسي شود تا شايد بتوان با يك نگاه اجمالي، متوجه شد كه موفقيت اين سريالها بيش از اينكه ماحصلِ كيفيتشان باشد، ماحصل نبود رقباي جدي است.
اين فيلمها فقط يك جمله در تيتراژ كم دارند و اگر پيش از آغاز بر سياهي نوشته ميشد:«هر چه كني به خود كني، گر همه نيك و بد كني» لااقل تكليف تماشاگر با اثر معلوم ميشد و در مرز بين بدويت ملموس و روشنفكري نامحسوس برآمده از مطبوعات گير نميكرد.
باورش سخت بود که پژمان جمشیدی با پیشینه فوتبالیاش، چنین بازی تحسین برانگیزی ارائه دهد و از نقش به معنی واقعی کلمه یک شخصیت درست و حسابی بسازد. من نمی دانم نقش کارگردان در هدایت جمشیدی تا چه اندازه بوده است؛ اما نتیجه به طرزی فراموش نشدنی زیباست.
می دانیم که آداب پیری را بلد نیستید. می دانیم که آداب روشنفکری را بلد نیستید. حتی آداب «عاشق سینما بودن» را هم بلد نیستید.
«طلا» آخرین ساختۀ پرویز شهبازی که به تازگی اکران اینترنتی خود را آغاز کرده، فیلمی است که خوب شروع میکند و مهمتر از آن خوب به پایان میرسد؛ فیلم طلا بهخوبی شیوۀ ناخوشایند پایان باز را که این روزها به یک مد هنری در فیلمسازی بدل شده است، میشکند.
با دیدن یک دوجین بازیگران مطرح سینما در «همگناه»، مبادا انتظارات عجیبی پیدا کرده و فکر کنید خبری شده است؛ خیر! درب سریالهای ساخته شده در شبکه نمایش خانگی همچنان بر همان پاشنه قدیمی میچرخد!
مستند «همه نیمه من» به کارگردانی مهدی موسویبرزکی را میتوان یکی از خاصترین اشکال مستند پرتره دانست که دست به یک چهرهنگاری جنسیتی- اجتماعی میزند و در واقع هویت جنسی دوگانه را در نسبت با فردیت و هویت اجتماعی شخصیتهای خود واکاوی و بازنمایی میکند.
شکوه بازیگری فطری بود، حسابوکتاب نمیکرد که حالا این بروک است و آن دیگری اسماعیل خلج.
سريال زيرخاکي ميتواند نقطه عطفي براي بازيگرانش محسوب شود؛ ازجمله پژمان جمشيدي که توانمندياش را در بازيهاي کميک و طنازيهاي فردي بار ديگر اثبات کرده و هادي حجازيفر که بخش ديگري از توانايي و تنوع در بازيگرياش را با ايفاي دو نقش به رخ کشيده يا ژاله صامتي که پس از سالها بار ديگر در کانون توجه مخاطبان قرار گرفته
هرچند نمیشود فیلم «مارتین ایدن» را ادای دینی به جایگاه «هربرت اسپنسر» و نظریاتش دانست. اما شخصیت مارتین و سرگذشتش، به روشنی چالشهای موجود در کشف واقعیت و پیداکردن راهی برای توقف بهرهکشی از نیروی ضعیف جامعه توسط ابزارهای مدرن امروز را مطرح میکند؛ چالشی که با گذشت سالیان دراز و انبوه نظریات علمی و جامعهشناسانه، سردرگمی متفکران اجتماعی در برابر واقعیتهای موجود و ناتوانی دستگاههای فکری حاکم را در جهت کسب هویتی انساندوستانه نشان میدهد.
«شکستن همزمان بیست استخوان» یا «رونا؛ مادر عظیم» را باید ستایشی از مقام و جایگاه مادر به شیوهای ظریف و هنرمندانه دانست. فیلمی که قصد دارد با نقب زدن به درونیترین ضعفهای بشری به این امر مهم دست یابد.
سمفونی نهم فیلمی در مورد مرگ و عشق و تاریخ است و نشان می دهد مرگ چندان ترسناک نیست و نمی توان از آن فرار کرد.
تروفو طرفدار سینمای کلاسیک هالیوود است، اما حاصلِ کار شباهتی به آن سینما هم ندارد. او در واقع، تنها یک «روشنفکر عشقِ فیلم» است در زمانهای که روشنفکر بودن با مارکسیست بودن تقریبا یکی است.
علیرضا داودنژاد در نوشتاری تحت عنوان «سیفالله داد، شورای صنفی و سینمای آینده» به حواشی این روزهای شورای صنفی نمایش واکنش نشان داد.
جذب مخاطب در سریالهای شبکه خانگی، باعث تشدید رقابت برای ورود به حوزههایی شده که در گذشته به سادگی قابل تصویرکردن نبود. نمایش تجمل و زرق و برق زندگی طبقه مرفه و تمرکز روی روابط عاشقانه و مثلثهای عشقی پایه و اساس اغلب این سریالهاست و عامل اصلی تفاوت بسیاری از این تولیدات با مجموعه دیدنی «شهرزاد» به عنوان نمونه موفق تولید در شبکه نمایش خانگی.
وقتی در سیوششمین جشنواره فیلم فجر به عنوان یکی از نامزدهای بهترین بازیگر مکمل مرد معرفی شد، باز هم با طعنه و نیشخند گفتند هنوز نان شهرتش در فوتبال را میخورد. فضا از «نقد» به سمت «نیش» رفت.
بالاخره بعد از چند هفته حرفوحدیث برسر جای خالی تیزرهای تبلیغاتی فیلمهایی که به صورت اینترنتی اکران میشوند در تلویزیون، تیزرهای فیلم «خروج» در کنداکتور آگهیهای بازرگانی سیما قرار گرفت.
سینمای جان کاساوتیس، تقلید ناپذیر است هر چند نمونههایی از بداههپردازی خاص او را در آثار فیلمسازانی چون مایک لی میتوان دید. فیلمهای او یک کارگاه بازیگری بداهه پردازانه را تداعی میکرد که در آن نه قصه که ایدههایی برای تسخیر لحظات ناب زندگی، که عموماً نیز پنهاناند، در سرلوحه کار گروه بازیگران و سرپرست آنها جان کاساوتیس قرار میگرفت.
امیر اثباتی (سینماگر و طراح صحنه) در یادداشتی که به مناسبتی روز جهانی کارگر به نگارش درآورده، انتقاداتی را نسبت به خانه سینما مطرح کرده است.