شطرنج باد یادآور استعداد اوست و به نوعی ادای احترام گیتا اصلانی به میراث پدرش است. گیتا میگوید: «وقتی پدرم نسخه ترمیم شده را دید گفت مثل ملاقات با روانکاوی است که به او یادآوری کرده اصلا چرا میخواسته فیلمساز شود. او واقعا خوشحال بود. پدرم از هیچ چیز پشیمان نیست. این فیلم مانند فرزندی است که گم کرده و اکنون آنها دوباره به هم رسیدهاند.»
اگر «مرد ايرلندي» را نه به مثابه حضور و همنشيني دنيرو/پاچينو/پشي اينك مسن، يا حتي آدمهاي واقعي و شمايل تاريخي بلكه از منظر شخصيتهاي فيلميك يعني شيرن/هافا/بوفالينو بنگريم پاشنه آشيل ساخته اسكورسيزي و ضعفها و كاستيهاي جدي فيلمنامهنويسي استيون زايلين هرچه بيشتر عيان شده و مانعي اساسي براي ارتباط، نزديكي، همراهي و همدلي با فيلم و شخصيتهايش ميشود.
استقبال بی سابقه از بخش «نگاه نو» در سی و هشتیمن دوره جشنواره فیلم فجر و ثبت نام ۳۷ فیلم برای آن، نوید رقابتی نفسگیر و جذاب بین فیلمسازان جوان را میدهد.
ملغمه يك دهه سينماي مسعود كيميايي. ردپاي «قاتل اهلي» در فيلم عيان است، مخصوصا با حضور پدر سالار در نقش سالار مرد عرصه سياست ، با همه ابهاماتش. رفاقت پسرانه همه آثار كيميايي به خصوص «جرم»، در «معكوس» نخنما ميشود و در نهايت فضاسازي اغراقآميز «متروپل»، در آن مكانهاي ناديده با آدمهايي كه انگار فارسي حرف نميزنند، جان ميدهند.
کارگردان بارکد که به تدریج پله های ترقی در سال های اخیر پشت سر هم طی کرده بود با ساخت مطرب، ضعیف ترین و مبتذل ترین فیلم در کارنامهاش را به ثبت رساند .
فارغ از این که «خانه پدری» واجد چه ارزشهایی هست آیا این همه هزینه مادی و اعتباری تنها برای ۲۹روز نمایش یک فیلم لازم بود؟ آیا واقعا عاقلانه و مدبرانه است که برای نمایش یا عدم نمایش یک فیلم، حجم بالای متن نوشته شود، سینماگران، منتقدان، کارشناسان فرهنگی و حتی سیاستمداران بسیاری اظهارنظر کنند، ساعتها گفتگو انجام گیرد،۳ رییس سازمان سینمایی،۳ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درگیر و سخنگوی دولت وادار به پاسخگویی شود؟
شرکت نکردن در یک جشن، حتا کنش هم به حساب نمیآید؛ فقط هیچ کاری نکردن است! دوستان گرامی، آیا هیچ کاری کمهزینهتر از هیچ کاری نکردن سراغ دارید؟!
عياري برخلاف اغلب همنسلان خوددر پي نگاه و پرداخت تازهاي در سينماست؛ او بهدنبال ايدههايي بكر ميرود و با روايتپردازيهاي عموما نوآورانهاش مخاطب را شگفتزده ميكند.
اگر فيلمي راجع به بحران اخلاقي ساخته ميشود بايد بحران را نشان دهد؛ رساندن پيام خبري كه پدر و پسري دختري را كشتند، چه عكسالعملي در ذهن بيننده و نفي اين كار به جا ميگذارد؟
مسخرهباز فيلمي درباره سينماست، با استفاده از ظرفيتها و توانمنديهاي منحصر به فرد اين هنر. همين هم آن را جذاب ميسازد. از رهگذر اين فيلم نقبي ميزنيم به دنياي فيلمهاي قديمي و خاطرهانگيز و بار ديگر اسير جادوي سينما ميشويم، به شرط آنكه تكرارهاي خستهكننده و داستان بيربط و «لايتچسبك» فيلم آزارمان ندهد.
سینمای ما که همواره با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می کرده اکنون در شرایط سخت تری قرار گرفته و بعد از این باید شاهد پیامدهای افزایش بنزین بر اقتصاد و صنعت سینما بود و اضافه شدن واژه جدید «سینمای بنزینی» به ادبیات سینمایی کشور!
بعضي فيلمسازها هم دليل اصلي بيرغبتيشان براي حضور در جشنواره را نوشتار تند بعضي از منتقدان در طول جشنواره اعلام ميكنند. آنها معتقدند گسترش فضاي مجازي در چند سال اخير باعث شده هر كسي نام خود را منتقد بگذارد و شان و منزلت فيلمسازان قديمي را ناديده گرفته و نكاتي را به عنوان ايراد درباره فيلم مطرح كنند كه هيچ ربطي به فيلم نداشته باشد و همين مساله به ظاهر پيش پا افتاده شرايط اكران را براي فيلمها سخت ميكند.
حالا مستندسازي يك جهان تا جايي پيش ميرود كه پايان آن هم با اين تضاد ميان كنش غيرمذهبي و باور مذهبي گره ميخورد. براي مخاطب ايراني اين پادافره پاياني جز پيچيدگي نيست؛ هر چند كنش نهايي غيرت براي غلبه بر مشكلاتش نيز امر پيچيدهاي نيست؛ گويي ما ميدانيم در اين سرزمين غبار و سرما، قهرماني چون غيرت، در فضاي روستايي- با تمام سادگي در روابط انساني- دست به چه عملي ميزند.
با كمي دقت به سينماي دو، سه سال گذشته ايران ميتوان ديد فيلمهاي ايراني چيزي براي عرضه در فيلمنامه ندارند. نه ميتوانند موقعيتهاي دراماتيكي بيافرينند و نه ميتوانند شخصيتپردازي قابلي روي پرده نمودار كنند. همه چيز به همان تصويري بازميگردد كه فيلمساز از بازيگران انتخابياش دارد. چون فلان بازيگر در فلان فيلم چنان بوده، چرا در فيلم من نباشد. پس شما دعوت ميشويد به يك فيلم تكراري با بازيهاي تكراري و از همه مصيبتبارتر پيرنگ تكراري.
«هزارتو» در پيچيدگي طبقاتي نهفته است. در اين همآميزي طبقاتي كه هيچ فردايي را براي كودك قصه متصور نيست و اصلا مسالهاش نجات كودك نيست.نماي ابتدايي و انتهاي «هزارتو» را بايد بهترين معرف اين دنياي پيچيده دانست.
داستان "سمفونی نهم" دائما در حال رفت و برگشت به گذشته و حال است و نقطه پیوند این زمان ملک الموت است.
چه خوشمان بیاید چه نه، در این زمانه تمام رسانهها به دنبال ارائه برنامه خود و جذب حداکثری مخاطب هستند و در راه رسیدن به این هدف از تمام ظرفیتهای موجود استفاده میکنند از ترکیبهای اینچنین داورهایی گرفته تا تولید برنامه حرفهای و خوش رنگ و لعاب.
فیلمنامه ی جوکر یکی از قویترین فیلنامه های دهه ی اخیرست که ما را با تاریخچه منفورترین نقش تاریخ سینما آشنا می کند.در سایر فیلم های بتمن هیچوقت از گذشته ی جوکر باخبر نیستیم اما این بار جوکر یا آرتور فلک است که فیلم را به اثری دیدنی تبدیل کرده است.
«هزارتو» کاملاً به بازی شهاب حسینی و ساره بیات وابسته است. شهاب حسینی بازیگریست که علیرغم سمپاتیک بودنش قابلیت ایفای نقش های مختلفی را دارد و به خوبی می داند چگونه بازی دو نفره ی مطلوبی را با بازیگر نقش مقابلش رد و بدل کند. در این فرآیند، گاه ساره بیات از او عقب می ماند؛ که در نهایت با عبور دادن نقش از خود می تواند خودش را به بازیگر مقابلش برساند.
مستند آپولو 11 که توسط «تاد داگلاس میلر» کارگردانی شده، تکیهاش را بر روی تصاویر تاریخی و نوارهای صوتیای قرار داده است.
در اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰، با متزلزل شدن ساختار انعطاف ناپذیر نظام استودیویی و ورود استعدادهای تازه به سینمای آمریکا، نسل تازه ای از کارگردان های جوان(فیلمسازانی مثل آرتور پن، سیدنی لومت، جان فرانکن هایمر و سام پکین پا) از تلویزیون به سینما آمدند و دوران جدیدی را رقم زدند. در سال های بحران و رکود در سینمای آمریکا پن به عنوان فیلمسازی جریان ساز، پیشقراول این کارگردان ها بود تا جانی دوباره به سینما ببخشد.