«ناگهان درخت» امکان تماشای یک فیلم مستقل در سینمای ایران را برای تماشاگر فراهم میکند و به دور از هر گونه فخرفروشیِ متظاهرانه توانایی خود در ارائه بستری سازمند و بیانی منحصربهفرد را نشان میدهد
«ناگهان درخت» فیلمی است که به همان سبک و سیاق فیلم قبلی صفی یزدانیان ساخته شده است. فیلمی مملو از شعر، رنگ، نوستالژی و قاب بندی های زیبایی که بیشتر به تابلوی نقاشی می مانند تا فیلم. برخلاف بسیاری از فیلمسازان، صفی یزدانیان هرگز فیلم خود را مهندسی نمی کند.
در فيلمهاي صفي هميشه کسي در سفر است. مسافري ميآيد و کسي به سفر ميرود. رفتهها و نرفتهها مقصد آخرشان رشت است؛ رشتي که خود سراپا ايماژ است؛ رشتي که هميشه قبل از رسيدن به آن بايد از مرگ و رفتگان عبور کرد. کارگردان چند سال پيش در رثاي پيش از طلوع/ پيش از غروب لينکليتر مينويسد اين چه عاشقانهاي است که در شروع داستانش آدمهايش را به گورستان ميبرد و حالا اين چه آرمانشهري است که براي ورود به آن بايد هميشه از گورستان گذشت.
اگر طبقه متوسط تیپیکال روشنفکر آنچنان که در ناگهان درخت میبینیم بچه ننه و ننر هستند، ادعاهای بعدی روشنفکران برای چیست؟
دنیای ناگهان درخت دنیایی درهم آمیزی شده با یاس و امیدواری است. جهانی پیرامون رفتن و ماندن و بینابین نیستی و زندگی است. دنیایی آکنده از عشقها، انتظارها، دلواپسی ها، نومیدی ها و دلتنگی ها.
ناگهان درخت را اگرچه باید در سادگی قابل فهم آن دانست که به راحتی می توانیم با او ارتباط برقرار کنیم اما این فیلم نمونه بارزی از تاملات کارگردانی است که توانسته معنای سینما و دلهره و جهان بین اش را به تصویر کشد. اگرچه موسیقی زیبای رضاعی کمک شایانی به ناگهان درخت می کند و ما با آن آوای دلنشین در چارچوب معنایی فیلم قرار می گیریم.