نهمين و تازهترين فيلم كوئنتين تارانتينو «روزي روزگاري... در هاليوود» كه براي نخستين بار در بخش رقابتي فستيوال فيلم كن به اكران درآمد به معناي دقيق كلمه تجربهاي تازه و متفاوت در كارنامه سينمايي تارانتينو است؛ فيلمي كه تشخيص فاصله چشمگير با ساختههاي پيشين مولفش احتمالا از همان نخستين دقايق آغازين توجهمان را به خود جلب ميكند. فاصلهاي كه از بلوغ و پختگي اثر پيش رو خبر ميدهد؛ آن هم نه الزاما در نحوه ساخت فيلم بلكه بلوغ و پختگياي كه به چگونگي نگاه و بيان و ابعاد متنوع شخصيتهاي فيلم و البته انسجام در صورتبندي بصري و روايي بازميگردد. فيلمي به مراتب درونيتر و ژرفنگرتر در مقياس كلي سينماي تارانتينو كه چيزي بيش از شوك، غافلگيري، خشونت و جنون افسارگسيخته را دنبال ميكند.
فيلم عصر معصوميتِ پيش از جنبش «منهم» را تداعي ميكند؛ زماني كه مخاطبها به فيلمهاي باشكوه جذب ميشدند، وقتي وستوود از سينماروها پر ميشد. ميگويد: «اين فرهنگ ديگر وجود ندارد. حتي اگر يك ميلياردر خلوضع تمام سالنهاي سينماي بلوار هاليوود را بخرد و آنها را به شكوه سابقشان برگرداند، فكر نميكنم كسي قدم در آنها بگذارد. اگر بگذارند، من هم ميروم. من هم سهم خودم را ادا ميكنم. اما آن دوره گذشته است.» تارانتينو در تحقيقاتش تحتتاثير يافتههايش قرار گرفت: از چهرههاي جنبش «من هم» تا نژادپرستيهاي محرز در تبليغات. ميگويد: «به برنامه راديويي KHJ آن سال گوش ميدادم كه به بيل كازبي، جان فيليپس و تقريبا همه اشاره ميكرد. همه اين آدمها، چهرههايي نابغه بودند كه با زمان گره خوردهاند.»
تارانتينو مثل هر هنرمند اصيل ديگري، چشم مخاطب را به وجهي جديد از جهان باز ميكند يا به همان امور مالوف و آشناي پيشين، منظري نو ميگشايد. او به ما نشان ميدهد كه دنياي خلافكارها، به اندازه ساير جاهاي آن، جنونآميز، پر از چرند و پرند و حرف اضافي، مملو از تصميمات غلط و اقدامات برنامهريزي نشده و تصادفي و سرشار از روزمرّگي و ملال است، يك دنياي ديوانه ديوانه ديوانه ديوانه.