تئاتر رسانهای پرفورماتیو است. حرفزدن از یک اجرا بدون دیدن تواناییها و امکانات اجرائی آن کاری ناقص است. میشود به بهانه یک اجرا، به مضمونهای فلسفی یا جامعهشناختی یا ادبی یا ... پرداخت، اما صرف این رویکرد ما را با یک پرسش اساسی روبهرو میکند. چرا همه این بحثها را جدای از این اجرا به زبان نیاوریم؟ مگر اینکه بتوانیم ایدهای را که یک اجرا بر ایده پیشین افزوده است، برملا کنیم.
اجرای رضاییراد از زندگی سراسر تلخی و رنج و محنت این نامدارترین منتقد و تحلیلگر روزگار یادشده، یکی از حیرتآورترین اجراهای سالهای اخیر است؛ نمایشی در سه ساعت که جز چند لحظه کوتاه، از ریتم نمیافتد و تماشاگرش را بر روی صندلیهای نسبتا خوب سالن چهارسوی تئاتر شهر میخکوب میکند.
بنیامین ژستی در میانهی تاریخست . تاریخی که از سویی برملاکنندهی فجایع عقاید فاشیستیست که دست به قتل و حذف روشنفکران مخالفش میزند و خرد و نخبهگری را ولو تنها به دلیل پایبندیهای عقیدتی و مذهبی، به کام مرگ میکشاند و ایدئولوژی برتر را نه از راه گفتمان و عقلانیت بلکه از منظر قدرت و سرکوبگری خشونتطلب، مسلط میکند