چراغ نقد و ارزشهای اصیل تئاتر ایران این روزها کمفروغ شده است. اینفلوئنسرها، واینرها و بلاگرهای اینستاگرامی، با شهرت مجازی و بدون پشتوانه آکادمیک، صحنه تئاتر را به تسخیر خود درآوردهاند. این پدیده، نه تنها کیفیت اجراها را کاهش داده، بلکه اعتبار تئاتر را به عنوان یک هنر اندیشهمحور زیر سوال برده و نگرانیهایی جدی برای آینده این هنر ایجاد کرده است.
چارسو پرس: در سالهایی نه چندان دور، چراغ نقد تئاتر را صدای منتقدانی روشن میکرد که با دانش، جسارت و دغدغهمندی، آثار نمایشی را نه از روی لایک و کامنت، که با تکیه بر تاریخ درام، زبان نمایش، میزانسن و تحلیل اجتماعی میسنجیدند.
صعود به صحنه تئاتر نیازمند سالها آموزش، مطالعه، تمرین و عبور از غربالهای سخت هنری بود. اما امروز، گاهی تنها چیزی که برای بازی در یک نمایش لازم است، داشتن پیج اینستاگرامی است با چند صد هزار دنبالکننده. بازیگری که بهجای مدرسه تئاتر، شهرتش را مدیون ویدیوهای زرد و کمدی کوتاه و دابسمشهای سرگرمکننده است، حالا روی همان صحنهای قدم میگذارد که زمانی پایگاه اعتماد مخاطب و دغدغه هنرمند بود.
امروز، وقتی به صحنه تئاتر ایران نگاه میکنیم، آنچه پررنگتر از نمایشنامه و کارگردانی به چشم میآید، فهرستی از بلاگرها، واینرها و اینفلوئنسرهای اینستاگرامی است که با دوربین گوشی، نه فقط صحنه را که صندلی ردیف اول و کپشنهایی سرشار از هیجانِ بیتحلیل، جای منتقدان را اشغال کردهاند. بسیاری از واینرها و بلاگرهایی که امروز به عنوان بازیگر وارد صحنه تئاتر شدهاند، نه شناختی از ساختار درام دارند، نه توانایی اجرای زنده، نه حتی آگاهی از مسوولیت سنگین بازیگری در فضای تئاتر. آنها با شهرت مجازی و نگاه صرفا بازاری وارد پروژه میشوند؛ اما نتیجه چیست؟
نمایشهایی سطحی، با بازیهای تصنعی، شوخیهای دمدستی و سالنهایی پر از کسانی که برای عکس گرفتن آمدهاند، نه تجربه هنری. هر چند با نگاهی به سامانههای بلیتفروش صندلیهای خالی بیشتر به چشم میخورند، این بازیگران پوشالی حتی از این ماموریت که تماشاگران عامیتر به سالنهای تئاتر بیایند نیز برنیامدند. در این شرایط، بازیگر حرفهای که سالها تمرین کرده، ناگهان در کنار چهرهای قرار میگیرد که هیچ چیز از تکنیک صحنه نمیداند. منتقدی که بخواهد نسبت به این انتخابها اعتراض کند، متهم به «سختگیری» و «بیمهری» میشود و مخاطبی که به تئاتر به عنوان یک تجربه فرهنگی نگاه میکند، دیگر اعتمادش را از دست میدهد.
تئاتری که صحنهاش را به بلاگرها و واینرها میسپارد، نهتنها اعتبار خود را زیر سوال میبرد، بلکه نسل آینده مخاطبانش را نیز از دست میدهد، این روزها دیگر کسی منتظر نقد روز بعد در صفحه فرهنگ و هنر نیست؛ تهیهکنندهها نقد نمیخواهند، تبلیغ میخواهند. پست اینستاگرامی یک بلاگر با هزاران دنبالکننده، بهمراتب موثرتر از یک مقاله تخصصی در هفتهنامهای فرهنگی است.
بیشتر بخوانید: مطالب مربوط به تئاتر ایران
پس اولویت با کیست؟ کسی که از زیبایی لباس یا حجم ِ زیادِ جراحیهای زیبایی بازیگر تعریف میکند یا منتقدی که نسبت میزانسن به روانشناسی شخصیت را بررسی میکند؟ وقتی اینفلوئنسری با سابقه صرفا مجازی، بدون پشتوانه آکادمیک یا تجربه هنری، بهراحتی در نقش اصلی یک نمایش پرمخاطب ظاهر میشود، آنچه از بین میرود فقط کیفیت اجرا نیست؛ اعتبار تئاتر به عنوان یک هنر اندیشهمحور است که آسیب میبیند. مرز میان بازیگر و تبلیغگر محو میشود و صحنه تئاتر، به جای گفتوگو با مخاطب، تبدیل به ویترین خودنمایی میشود. این پدیده، فقط یک انتخاب شخصی یا تصمیم تجاری ساده نیست؛ نشانهای است از یک فروپاشی تدریجی. تئاتر، وقتی به جایگاه تبلیغاتی برای برندهای شخصی و چهرههای اینستاگرامی تبدیل میشود، دیگر نمیتواند مدعی باشد که «هنر زنده» است، بلکه بدل میشود به سیرکی نیمبند که در آن بیشتر از متن، بازی و کارگردانی، تعداد استوریها اهمیت دارد.
میدان نقد تئاتر نیز آرامآرام خالی شده است؛ نه بهخاطر بیسوادی منتقدان، بلکه از سر بیمهری نهادها، نبود تریبون، بیاعتمادی سالنداران و فشارهای مالی و سیاسی. در این میان، فضای مجازی که میتوانست جایگزینی برای صفحات چاپی باشد، به جولانگاه آدمهایی تبدیل شده که نه تئاتر خواندهاند، نه حتی گاهی نمایش را تا پایان دیدهاند. وقتی نقد از صحنه بیرون میرود، سطح توقع پایین میآید. مخاطب بهجای سنجش اثر با معیارهای زیباییشناسی یا تحلیل محتوایی، به سراغ «داغترین» نمایش پیشنهادی اینفلوئنسر میرود. تولیدکننده هم برای فروش بیشتر، بهجای تمرکز بر کیفیت اثر، بازیگر بلاگر و عکاس تبلیغاتی میآورد. در این چرخه، جایی برای تجربهگرایی، ریسک هنری یا صدای تازه نمیماند؛ چون هیچکس قرار نیست تحلیل کند، نقد کند یا حتی پرسش کند. در این وضعیت نگرانکننده، آنچه بیش از همه جای خالیاش احساس میشود، سکوت نهادهای صنفی و رسمی تئاتر ایران است.
خانه تئاتر، انجمن بازیگران، شوراهای نظارت، مدیران سالنهای تئاتری- همه و همه یا به تماشاگر این روند بدل شدهاند یا با توجیهاتی چون «لزوم جذب مخاطب» از کنار آن میگذرند، اما آیا رسالت نهاد صنفی، فقط بیمه و برگزاری بزرگداشت است؟ یا باید صدای هشدار باشد در زمانهای که شأن هنر مورد تهدید قرار میگیرد؟ وقتی بلاگرهایی با بازیهای سطحی، نمایشهایی را روی صحنه میبرند که نه براساس متن هستند و نه ساختاری نمایشی دارند، وقتی تولیدکننده صرفا بهدنبال «پارتنر اینستاگرامی» برای بازیگر نقش اولش میگردد، آیا هیچکس از اهالی صنف نباید سخن بگوید؟ هیچ بیانیهای؟ هیچ تحلیل کارشناسی؟ هیچ خط قرمزی؟ بلاگرهایی که به صحنه تئاتر میآیند، نه از سر اشتیاق هنری که برای ارتقای برند شخصی میآیند؛ تئاتر برایشان تنها یک پلتفرم است، همان قدر که پادکست یا لایو مشترک با یک فالوئر بالای دیگر. این حضور، اگر اشتباه نباشد، حداقل «بیجایگاه» است.
اینجا نه جای تمرین دیدهشدن است، نه سکوی آزمون و خطای کسانی که حتی با الفبای تئاتر آشنا نیستند. صحنه، جایی است برای صداهایی که از دل تجربه و دانش برخاستهاند؛ نه برای کپشننویسی و جمع کردن بازدید. وقتی نهاد صنفی در برابر چنین روندهایی سکوت میکند و رسانههای رسمی فرهنگی نیز ترجیح میدهند وارد این «میدان حساس» نشوند، فضای عمومی تئاتر بیش از پیش خالی از «صدای مسوول» میشود.
این خلأ، دقیقا همان جایی است که بلاگرها با صدای بلندتر پرش میکنند. وقتی نهادها نقش نظارتی و هویتی خود را رها میکنند، تهیهکنندگان بیاعتنا به کیفیت، تصمیمگیر اصلی میشوند. آنگاه نه نمایش که صرفا یک برنامه سرگرمکننده یک ساعته روی صحنه میرود؛ بیریشه، بیمعنا، بیفکر.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: سارا حدادی
https://teater.ir/news/71329