اصلی‌ترین دغدغه‌‌ نمایش «این یک پیپ نیست» رؤیت‌پذیرکردن امر رؤیت‌ناپذیر و درعین‌حال رؤیت‌ناپذیرکردن امر رؤیت‌پذیر دانست، آن هم نه با ارجاع به «واقعیت» معهود که با تلاش برای پدیدارگی بیرونیتِ «امر واقع». اصلا با تمرکز بر همین نقطه است که نمایش به هویت مستقل و متمایز خودش دست می‌یابد.

پایگاه خبری تئاتر- شرق- نرگس ایمانی: محمد مساوات این روزها نمایش «این یک پیپ نیست» را روی پرده دارد. اثر به‌واقع خودش از هر حیث یک تابلو نقاشی است، آن هم در سبک‌وسیاق سوررئالیستی‌اش؛ یک اثر سوررئالیستی ملغمه‌ای است از عناصر آشنا، آغشته به مناسباتی ناآشنا؛ برای همین هم سخن‌گفتن از این اثر بسی دشوار و حتی بعضا ناممکن است.

هر اثر سوررئالیستی با فریب عناصر آشنایش ما را به سخن‌گفتن فرامی‌خواند، اما درهمان‌حال این امکان را از ما دریغ هم می‌دارد، اما باید گفت این ناتوانی نه برآمده از یک فقدان که بر‌عکس ناشی از یک مازاد است؛ مازادی که به قول دریدا از چنگک لایروبی نقد اثر هنری، سرریز می‌کند و به چنگ نمی‌آید. برای همین هم هر مدعا و تلاشی برای ارائه تحلیلی روایی از این اثر نه‌فقط ناممکن که اتفاقا نقض غرض است. برای همین هم نباید انتظار ارائه تفسیری تام‌وتمام از این آثار را داشت. اثر مساوات را اثری سوررئالیستی خواندیم. منتها این اثر با آثار سوررئالیستی تفاوتی کلیدی هم دارد: نمایش «این یک پیپ نیست» از همان ابتدا ما را با شوک مناسبات ناآشنا میخکوب نمی‌کند.

به بیان دیگر کولاژ عناصر صحنه در این نمایش از همان ابتدای امر، حسی از برهم‌خوردن ترکیب‌بندی را در مخاطب ایجاد نمی‌کند؛ یعنی این احساس تنش‌آفرین که چیدمان نامعمول عناصر، نظم فکری‌مان و انتظارمان از روال امور را بر هم زده‌اند. از قضای روزگار آنچه نمایش ما را با آن مواجه می‌کند، هم عناصر آشناست و هم روابط مألوف میانشان: بخش‌های مختلف یک خانه معمولی و اعضای یک خانواده معمولی. همین نام‌نهاد «خانه» و «خانواده» خود گواهی است بر برقراری پیوندی «بدیهی» میان اجزای حاضر در صحنه و برساخت کل‌هایی معنادار.

دو برادر در خانه‌ای با بخش‌های مختلفش مثل دستشویی و حمام و اتاق خواب با هم زندگی می‌کنند. به نظر می‌رسد وسواس به‌کار‌رفته در طراحی صحنه این اثر و نمایش بیشترین اجزای ممکن، تقلایی است برای قبولاندن این نکته به ما که داستان اثر در مورد همین امور عادی پیرامونمان است؛ همین چیزهای دیدنی که هرروز می‌بینیم و همین مراوداتی که هرروز درگیرشان هستیم، اما این معناداری و آشنابودگی دیری چند نمی‌پاید؛ اندک‌اندک نادیدنی‌ها دیدنی و دیدنی‌ها نادیدنی می‌شوند. از همین‌جاست که سروکله مگریت هم پیدا می‌شود و اثر بی‌بدیلش: «این یک پیپ نیست». اثر مگریت بر یک تناقض بنیادین بنا نهاده شده است: تناقض میان تصویر و نوشته. تصویر یک پیپ که زیر آن نوشته شده: این یک پیپ نیست. نام اصلی این اثر «خیانت تصاویر» است؛ و تلاش اصلی مگریت القای این باور که تصویر در مقام روایتگرِ واقعیت بیرونی، معنا می‌بازد و در این بین زبان نیز روایت‌کننده تصاویر نیست. اگر در سنت نقاشی رئالیستی همواره متن تابع تصویر بوده است، درعوض مگریت با به‌کارگیری تکنیک واقع‌نمایی سنتی و هم‌زمان نفی موضوع اثر به وسیله متن درج‌شده در زیر آن، از این رابطه پیش‌تر بدیهی‌انگاشته می‌گریزد و به قول فوکو به روابط میان وانموده‌ها و روابط میان رونوشت‌ها، مجال ظهور می‌دهد. اثر می‌شود جولانگاه امور «همسان» که در رابطه‌ای یکسر افقی با یکدیگر قرار دارند و در معیت هم نظمی نوین را پدیدار می‌کنند، نه عناصری «همگون» که در ارتباطی عمودی با یک الگوی بیرونیِ برتر از این وانموده‌ها قرار داشته باشند و صرفا بازنمود نعل‌به‌نعل آن الگو باشند. از اینجاست که اثر واجد هویتی مستقل می‌شود؛ هویتی ممتاز که در برابر خوانش‌های مرسوم قد علم می‌کند و خود را به یک تکینگی بی‌بدیل بدل می‌کند.

البته باید توجه داشت که الگوی «بیرونی»‌ای که اثر از آن می‌گریزد، «واقعیت» یا همان نظام کلیشه‌‌مندی است که مدل صُلبش را بر جهان تحمیل می‌کند و بر آن است تا هر منفذی را پوشش دهد، اما این گسست از «واقعیت» به معنای آن نیست که اثر هرگونه پیوندی را با «بیرونیت» خویش از دست داده است؛ درمقابل، آنچه اثر را به بودی بی‌بدیل بدل می‌کند، نقب‌زدن آن به «امر واقع» است، بیرونیتی بیرون از ساحت نمادین، مازادی که از چارچوب روایت‌های مألوف سر می‌رود، عرصه‌ای که از تن‌دادن به نظم نمادین رَم می‌کند و ساحتی که در چشم‌انداز دیده‌هایمان جای نمی‌گیرد. مگریت می‌گوید: «هر چیزی که می‌بینیم، خود چیز دیگری را پنهان می‌کند.

ما همیشه می‌خواهیم چیزی که پنهان است را با چیزی که می‌بینیم، ببینیم، اما امکان‌پذیر نیست». برای همین هم دیدن نادیدنی‌ها ابزاری دیگر، ترفندی دیگر و تلاشی دیگر می‌طلبد. بازگردیم به نمایش «این یک پیپ نیست»: شاید بتوان اصلی‌ترین دغدغه‌‌ این اثر را نیز رؤیت‌پذیرکردن امر رؤیت‌ناپذیر و درعین‌حال رؤیت‌ناپذیرکردن امر رؤیت‌پذیر دانست، آن هم نه با ارجاع به «واقعیت» معهود که با تلاش برای پدیدارگی بیرونیتِ «امر واقع». اصلا با تمرکز بر همین نقطه است که نمایش به هویت مستقل و متمایز خودش دست می‌یابد. البته باید گفت در اینجا میان نمایش مساوات و نقاشی مگریت تمایز مهمی هم رخ می‌نماید: اگر در اثر مگریت زبان نقش برهم‌زننده انگاشته‌های پیش‌تر مرسوم را برعهده دارد، در نمایش مساوات، بر‌عکس، در پاره‌ای موارد، زبان- و مشخصا نوشته‌هایی که در حین نمایش روی بورد حک می‌شوند- همچنان نقش واسط مفهومی‌ای را ایفا می‌کنند که برای معنادار‌کردن رخ‌داده‌ها، برساخت یک کل معنادار و ممکن‌کردن ارتباط مخاطبان با اثر پیش‌رویشان ادا می‌شوند، اما مساوات برای گریز از وادادن به نقش روایتگر زبان سعی می‌کند از ترفند دیگری بهره‌مند شود. او می‌کوشد این شکاف را به درون خودِ زبان منتقل کند، آن هم از طریق کاربست یک زبان بی‌معنا از سوی کاراکترهای نمایش و ترجمه هم‌زمان عبارات اداشده. درواقع خود زبان وانموده‌ای می‌شود که در بطن خود به وانموده‌ای مضاعف ارجاع می‌دهد، اما به کدامین هدف؟ با هدف اخلال در انگاره دلالت‌گری زبان.

اخلال در پیوند سرراست واژگان و بیرونیتِ برقرار. در این حالت، زبان خودش دچار یک جور وانمودگری مضاعف می‌شود، اما این شکاف، این فاصله میان «بودن» و «بودن»، به طریقی دیگر در دوگانگی کاراکترها بازتولید می‌شود: چهار هنرپیشه برای ایفای نقش دو برادر. ترفندی برای نمایشِ مضاعفیدن انسان‌ها و رؤیت‌پذیرکردن رؤیت‌ناپذیرها. این تلاش به شیوه دیگری نیز بسط می‌یابد: کاراکترهایی که فقط برای برخی از شخصیت‌ها رؤیت‌پذیرند: مادر برای پلیس و ماریا، ماریا برای برادر کوچک‌تر؛ کاراکترهایی که برای برخی شخصیت‌ها رؤیت‌پذیر نیستند: مادر از دید دو برادر، ماریا از دید برادر بزرگ‌تر و پلیس؛ کاراکترهایی که برای هیچ‌یک از مخاطبان رؤیت‌پذیر نیستند: پدر برای همه کاراکترها و حتی اگر بخواهیم بر پیچیدگی این مراودات بیفزاییم و خودمان را هم جزئی از این اثر سوررئالیستیِ پیچ‌واپیچ بینگاریم: کاراکترهایی که برای ما مخاطبان رؤیت‌پذیر نیستند: مادر، پلیس و در نهایت «ما» در مقام کاراکتری که از دید همه کاراکترهای نمایش پنهانیم. شاید بتوان گفت مقصود از همه این پیداوپنهان‌ها و این پیچیدگی‌ها، برهم‌زدن نظم ذهنی مألوف ماست در مواجهه با جهانی که ظاهرا زبان به آن سامان بخشیده است؛ در برقراری پیوند عین‌به‌عین میان آنچه می‌بینیم و آنچه هست. نا‌دیدنی‌ها کم نیستند.






صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام

https://telegram.me/onlytheater