چارسو پرس: گروه تئاتر اگزیت- مجید اصغری: نمایش «گرنیکا» برای من بهانهای شد برای مکاشفهی عمارت روبرو. از همان زمان ورود به کوچهای تنگ مقابل مجموعهی تئاترشهر که عمارت روبرو در آن جا واقع شده است، فضایی بیگانه با آن چه در بیرون از این کوچه وجود داشت پیش چشمانم سبز شد. انگار که چیزی مرا از شلوغیهای چهارراه ولیعصر کَند و به این فضای غریب آورد. این فضا به شدت همسان است با لحن و زبان اگزوتیک اثر و این مچ شدن فضای برون و درون، ارتباط با «گرنیکا» را برای مخاطب تسهیل میکند. اثر با همه تواضع و کوچکیاش برای حقیر به نسبت سایر اجراهای به اصطلاح فاخر که تمام افتخارشان پر بودن صندلیهای چند صدنفره است، زنده است و پویا که همهی روح و زیستش از ضدعرف بودنش نشأت گرفته است. این ضدعرف بودن چنان به چشم میآید و لذتبخش است که خلأهای ناشی از سادگی بیحد و اندازه اجرا را بپوشاند و آن را از قامت یک اجرای آماتوری رهایی بخشد. اما مساله «گرنیکا» چیست و در پی چه میگردد؟ عشوریون چگونه تلاش میکند تا مسائل و دغدغههایش را به فرم مطلوب خود و گروهش برساند؟
پر واضح است که نمایش اقتباسی است از نقاشی «گرنیکا» اثر پیکاسو نقاش شهیر اسپانیایی که اثرش اشارهای دارد به بمباران شهر گرنیکا توسط نیروهای نازی. رضا مرشد به عنوان نویسنده و دراماتورژ به همراه هدایت عشوریون تمام تلاش خود را به کار بستند تا اشکال کوبیستیک نقاشی پیکاسو را در صحنه عمارت روبرو به حرکت درآورند. این حرکت که به صورت یک بازیگر (پوریا طهرانی) و دو پرفورمر(سوده کریمی و فرهنگ اسکندری) به گونهی اپیزودیک طراحی شده، قصد دارد تا از پیچ و خم تاریخ و اشکال این نقاشی، ماهیت نحس و ویرانکننده جنگ را به نمایش دربیاورد. حال سوال اینجاست که گروه نمایش «گرنیکا» تا چه اندازه در نمایشی کردن این اثر موفق ظاهر شدهاند؟
در ابتدای کار و در هنگام ورود تماشاگران، یک لامپ کوچک با نوری آبیرنگ فضا را احاطه کرده است. پردهای سفیدرنگ صحنه را به صورت افقی به دونیم تبدیل کرده تا در پشت آن پرفورمرها بتوانند با سایهبازی، مفاهیم مورد نظر خود را به مخاطب القاء کنند. در نیمه دیگر صحنه که مقابل چشمان ما قرار دارد، تنها بازیگر کار که شخصیت و گریمی زنانه دارد به ایفای نقش خود میپردازد. عشوریان قدمهای اول را به خوبی آغاز میکند و شروع روایت خود را به ورود نازیها به گرنیکا اختصاص میدهد. سربازانی که گل به سرنیزه خود بستهاند اما در واقع در حال له کردن مردم زیر پوتینهای خود هستند. زادهی این ورود خصمانه سربازان به ما میدهد شخصیتی که توسط پوریا طهرانی اجرا میشود.
زنی روانپریش و بیمار که مدام با خود واگویه دارد و هیچ یک از کلمات و جملاتی که بر زبان میراند ما را به هیچ جهتی سوق نمیدهد. شاید یکی از اشتباهات عشوریون میتواند این باشد که بار اصلی نمایش خود را نه بر شخصیت بلکه بر نوع ایفای نقش پوریا طهرانی استوار کرده است چرا که این نوع از بازی در همان اپیزود اول برای مخاطب تمام شده و همان در اپیزودهای بعدی تکرار میشود. با توجه به اشراف حقیر به زحمت و انرژی زیادی که پوریا طهرانی از ابتدا تا انتهای کاربرای ایفای چنین نقشی در صحنه از از خود بروز میدهد، اما متاسفانه شخصیت به بلوغ نرسیده، یکنواخت میماند و خستهکننده میشود. شاید اگر نمایش پرفورمرها بین هر اپیزود را از کار حذف کنیم، هیچ ریتم و رمقی برای اثر باقی نمیماند. حال آن که چرا همه بار خلاقیت کار به عهده پرفورمرها سپرده شده است؟ چرا فضای متعلق به بازیگر خالیست؟ (در صورتی که میتوانست رابطه خود را با اشیاء منتسب به اثر پیکاسو به منصه ظهور برساند) اما بر خلاف انتظار نمایش جلوتر از اثر پیکاسو پیش نمیرود و عشوریون چیزی از خود به کار اضافه نمیکند. با این حساب تغییر مدیوم یک اثر از نقاشی به تئاتر به چه سود میآید؟ من میتوانم ساعتها مقابل اثر پیکاسو قرار گرفته و رنجی را که به تصویر کشیده به تماشا بنشینم، اگر چنین پدیدهای به صحنه تئاتر بیاید، باید رنج و لذتی ورای اثر پیکاسو به من بدهد تا حداقل پیکاسو و اثرش را مکمل نمایش «گرنیکا» تلقی کنم و نه صاحب مطلق آن. بدون شک این تغییر مدیوم از جمله دغدغه های کارگردان اثر بوده چرا که وی در طراحی حرکات و میزانی که به بازیگران خود میدهد، تلاش دارد که نوعی تصاویر با نور اکسپرسیونیم به وجود آورد که در برخی اپیزودها نظیر اپیزود «زنی با بچهی مرده» و «گاو و اسب» به این مهم دست مییابد.
او با سپردن ایفای نقش یک زن توسط یک بازیگر مرد و همچنین در طراحی لباس و گریم وی، عدم ثبات هویتی که این نیز ناشی از جنگ و رخدادهای پیرامون آن است را نمایشی میکند اما از این پتانسیل به نحو احسن سود نمیبرد چرا که به شکل عجیبی از ظرافتهای زنانه توأمان با نوعی خشم و عصیان غافل میماند. این خشم و عصیان صرفا جیغ و داد در بازی بازیگر نیست، گاه در سکوتی نهفته است و یا گاه در حالت و فرم بدنی در انجام یک عمل روزمره. با این حساب امیدوارم که این تجربه جدید و مبارک قدمی موثر واقع شود برای اجراهای بعدی این گروه که به دور از تعاملات و نمایشهای کاسبکارانه برخی همکاران، در پی حرکتی نو در تئاتر ایران هستند.
نویسنده: مجید اصغری