نمايش استيو جابز، يك روايت شرقي است از مناسبات پيچيده غرب. زيست اينجا و اكنون مهران رنجبر با فلسفه‌اي كه نسبت به مدرنيته دارد، چندان اجازه نمي‌دهد تا به مانند مستند الكس گيبني، نقدي راديكال باشد از مناسبات سرمايه‌داري متاخر به سردمداري اسطوره‌اي چون جابز. در جايي‌كه عشاق سينه‌چاك محصولات اپل، هويتي از آيفون و آي‌پد براي خود ساخته‌ و هر نوع انتقاد را بي‌درنگ پاسخ مي‌دهند، بايد با ادواتي كامل رهسپار منازعه شد. با فرمي راديكل و نظام زيباشناسي نابهنگام و ديگرگو

پایگاه خبری تئاتر: حالا ديگر مي‌توان با نوعي آيين جمعي، مرگ استيو جابز را همچون تصويري تراژيك از پايان يك قهرمان فراموش‌نشدني دوران ما به سوگ نشست. مردي متناقض و مصمم كه روياي تغيير جهان را در ذهن پروراند و به واقعيت نزديك كرد. او فيگور تابناك انساني جاه‌طلب و نابهنگام بود كه به ميانجي تكنولوژي، جهان را خطاب كرد و شكل تازه بخشيد. همچنان‌كه امبرتو اكو به درستي در باب سوپرمن اشاره كرده است كه چگونه از سياره «كريپتون» به زمين مي‌‌آيد تا اسطوره نجات‌بخش جامعه كاملا طبقاتي جهان سرمايه‌داري شود.

جهاني با مردمان گرفتار انبوه ناراحتي‌هاي رواني، سرخوردگي‌ها و عقده‌هاي خودكم‌بيني. بي‌شك مي‌توان همدلانه با اكو، استيو جابز را هم يكي از اسطوره‌هاي جهان مدرن دانست كه ناگهان از يك تبار شرقي رهسپار غرب مدرن شده تا معضلات آن را سامان دهد و نويدبخش جهاني يك‌سره نو باشد. زندگي اين اسطوره جهان سرمايه‌داري مدام روايت شده است. از فيلمي كه كارگردان صاحبنامي چون دني بويل ساخت تا مستند الكس گيبني يا آن كتاب والتر آيزاكسن. هر روايت اما خصلت پارادوكسيكالي دارد در آشكار كردن رازها و ابهام‌زايي‌هاي تازه.

حال با روايتي سوبژكتيو و تا حدي اكسپرسيونيستي روبه رو هستيم كه قرار است به بهانه استيو جابز، طرحي باشد از «مفاهيم فلسفي» مهران رنجبر در مقام نويسنده، بازيگر و كارگردان. روايتي مخاطره‌آميز از معروف‌ترين چهره جهان فناوري دوران معاصر. اجرايي مبتني بر حفظ سويه‌هاي ديالكتيكي زندگي استيو جابز كه مبتني است بر حضور «ديگري». فرزين محدث ايفاگر «ديگري»‌هاي اجراست. هشت تابلوي مجزا با هشت شخصيت متفاوت.

شخصيت‌هايي كه به جهان استيو جابز، تعين مادي و تاريخي مي‌بخشند. شيوه اجرا بر تقابل‌هاي دوتايي استوار است. همان تقابل خير و شر، صفر و يك، سياه و سفيد. اما به نظر مي‌رسد روايت كردن اين جهان ديالكتيكي حاوي ناكامي‌هايي است. شايد اصلي‌ترين دليل در نوع تشخيص محل منازعه و تضادهاي مترتب بر آن است كه امكان ديالكتيكي شدن مناسبات را مي‌دهد. شكاف‌هاي طبقاتي، جنسيتي و سياسي. در مستند الكس گيبني، ما با فقدان استيو جابز طرف هستيم، او فقط از خلال گفت‌وگوهاي تلويزيوني و تصاوير بازنمايي مي‌شود.

غياب سوژه اصلي، اين امكان را مهيا مي‌كند تا ديگران روايتي شخصي و بدون لكنت خود را بيان كنند. اينجا اما با استيو جابزي هميشه حاضر مواجه هستيم كه مدام در مقام پاسخگويي و مجادله است و تا حد زيادي بر شكاف‌هاي طبقاتي و جنسيتي سرپوش گذاشته و اولويت‌هاي تازه را نشان‌دار مي‌كند. گيبني سوژه را از دسترس ما دور مي‌كند تا ديگران فرصت بيانگري يابند. روايت گيبني به مراتب انضمامي و دموكراتيك‌تر از روايت سوبژكتيو و اكسپرسيونيستي مهران رنجبر است و چندان به رستگار شدن استيو جابز در انتهاي روايت منجر نمي‌شود.

خوانش مهران رنجبر نوعي نقد مدرنيزاسيون است. به ميانجي اجرايي كه اين روزها در سالن يك مجموعه نوفل نوشاتو بر صحنه آمده، با تئاتري روبه‌رو هستيم كه قرار است نقدي باشد بر مناسبات جهان ناعادلانه اين روزهاي سرمايه‌داري. يك طرف استيو جابز ايستاده كه با لباسي ساده و پايي برهنه، تمناي تغيير دادن جهان و آسان كردن زندگي را دارد. طرف ديگر اما آدم‌هايي هستند منتقد اين ميل معطوف به تغيير كه مدام نهيب زده و تذكار مي‌دهند.

مهران رنجبر كه خود ايفاگر نقش استيو جابز است، تركيبي است از ساده كردن پيچيدگي جهان با رويكردي بوديستي به همراه ميل به خلق گچت‌هايي بسيار پيچيده و هوشمند. شخصيتي كه به تناوب تكرار مي‌كند شركت اپل و محصولاتش، خانواده و ميراث او هستند. يك پدرسالاري مدرن كه مردمان را با آيفون‌هاي اپل، به يكديگر نزديك و از قضا خود آدم‌ها را منزوي‌تر مي‌كند.

مهران رنجبر توانسته تا حدي اين فضاي پارادوكسيكال ذهني و عيني را بازنمايي كند، اما همچنان در مقابل انبوه تصاويري كه از فيگوري چنان نام‌آشنا مخابره مي‌شود، محكوم به شكست است چراكه آن خودبسندگي لازم را در خلق يك استيو جابز تكين ندارد. فرزين محدث كاري سهل و ممتنع در پيش دارد. هشت شخصيت متفاوت به او اين فضاي متكثر را مي‌دهد كه ظرفيت‌هاي بازيگري‌اش را بعد از مدت‌ها دوري از صحنه به كار اندازد. شيوه بازيگري فرزين محدث اغلب در دور شدن از بازنمايي زندگي روزمره و نزديك شدن به فضاهاي مهيب و غريب، به اوج مي‌رسد. نكته‌اي كه در بعضي صحنه‌ها مثل شخصيت قاضي، باغبان و كشيش، به خوبي نمايان است.

اجرا به مينيماليسمي گرايش دارد در خدمت فضاي اكسپرسيونيستي. حركت بازيگران زير نورهاي موضعي و مستقيم، همچون جريان يافتن در مدارهاي الكترونيكي است. همه‌چيز در خطي مستقيم حركت مي‌كند و گاه البته در نمود يافتن تناقضات، دچار وقفه و كج‌روي مي‌شود. استيو جابز ساده لباس پوشيده اما شخصيت پيچيده‌اي دارد. در مقابل شخصيت‌هاي ديگر لباسي غيرمتعارف بر تن كرده و تناقضات شخصيت‌ها را در نسبت با استيو جابز پديدار مي‌كند. حتي اين تناقضات در نوع موسيقي كه نواخته مي‌شود نمود دارد و تقابل ويلن با سينتي‌سايزر، تقابل جهان پر شكوه كلاسيك با جهان شتابناك مدرنيستي است.

در نهايت نمايش استيو جابز، يك روايت شرقي است از مناسبات پيچيده غرب. زيست اينجا و اكنون مهران رنجبر با فلسفه‌اي كه نسبت به مدرنيته دارد، چندان اجازه نمي‌دهد تا به مانند مستند الكس گيبني، نقدي راديكال باشد از مناسبات سرمايه‌داري متاخر به سردمداري اسطوره‌اي چون جابز. در جايي‌كه عشاق سينه‌چاك محصولات اپل، هويتي از آيفون و آي‌پد براي خود ساخته‌ و هر نوع انتقاد را بي‌درنگ پاسخ مي‌دهند، بايد با ادواتي كامل رهسپار منازعه شد.

با فرمي راديكل و نظام زيباشناسي نابهنگام و ديگرگون. استيو جابز عاشق ساده كردن پيچيدگي جهان و تصاحب بازارهاي تازه بود. آن هم با ذن و بوديسم شرقي. استيو جابزي كه همچون روح پدر هملت، گاه و بيگاه بر تارك آيفون‌هاي فوق مدرن ظاهر شده و حاكميت خود را بر جهان اعلام مي‌كند. حتي در انتهاي نمايش وقتي كه تماشاگران گوشي‌هاي خود را بار ديگر براي ثبت حضور در سالن و عكس‌هاي مشترك با بازيگران روشن مي‌كنند. يك استيو جابز نابهنگام و مرموز.