پایگاه خبری تئاتر: نشست اول با حضور چهرههايي همچون «هوشنگ توكلي، علي منتظري و مجيد جعفري» برگزار شد، سپس نوبت به «قطبالدين صادقي، تاجبخش فناييان و داود فتحعلي بيگي» رسيد تا درباره تئاتر ايران در دهه 70 صحبت كنند و در گام سوم نگاه به اوضاع هنرهاي نمايشي در دهه 80 شمسي به «اردشير صالحپور، كيومرث مرادي و اعظم بروجردي» رسيد. سرانجام «حسين پاكدل، حسين پارسايي و علي شمس» در مقام دو چهره مديريتي و هنرمند جواني كه دهههاي 80 و 90 تئاتر ايران را زندگي كرده است به ايراد سخنراني پرداختند. باز شدن باب اين گفتوگو اتفاق مباركي است كه همه اميدواريم با درايت مسوولان و مديران تئاتري ادامه يابد. چنان كه هوشنگ توكلي در ابتداي اين نشستها اشاره كرد: «اتفاق خوبي است كه بعد از 40 سال مروري تند و سريع ولي واقع بينانه به تئاتر ايران داريم. نسل جوان بايد بداند كه تئاتر و خانواده تئاتر چه حوادثي را پشت سر گذرانده و چه خون دلهايي در اين راه خورده است.» گر چه سطح بحث در پارهاي مواقع تا حد خاطرهگويي صرف نازل ميشد، اما در مقاطعي نيز به درجهاي از اهميت ميرسيد كه امكان بررسي جامعتر، طرح پرسش و احتمالا ثبت در تاريخ را به دست ميداد كه گزارش تلاش دارد بخشهاي قابل تامل اين چهار نشست را پيشروي خواننده قرار دهد. به هر روي آغاز اين حركت بيشك از جمله مهمترين اتفاقهاي جشنواره امسال تلقي ميشود. مسيري كه همه اميد داريم ادامه يابد بلكه امكاني باشد براي نظر دوباره بر رفتار، تصميمها و نقصانهاي مديريتي چهار دهه گذشته و روشنايي بخش چراغ راه آينده.
تئاتر در سالهاي ترور و اضطراب
هوشنگ توكلي از جمله هنرمندان قديمي تئاتر در اولين نشست از سالهاي ابتدايي انقلاب گفت. از دوراني كه به گفته او تازه يك يا دو سال از انقلاب ميگذشت و وضعيت هنرمندان بسيار بد بود: «تمام بزرگان انديشه و هنر در خطر پاكسازي بودند. آقاي كلهر در سمت معاون دكتر عارفي با آقاي مشايخي صحبت محرمانهاي ميكند. چون آقاي مشايخي رييس موقت «اداره تئاتر» در سال 60 بود و آقاي كلهر به او ميگويد ما وضع را خوب نميبينيم. بازرگان مصوبهاي منتشر كرده بود كه بشود با 10 سال اضافه هنرمندان را بازنشسته كنند. با كمك مشايخي فهرستي تهيه ميشود و اكثر هنرمندان آن دوره كه ساز و كار توليد روي دوششان قرار داشت، بازنشسته ميشوند. دو روز بعد مشايخي زنگ زد و گفت ديگر نميآيد. «اداره تئاتر» يك مجموعه هنرمندان درجه يك و يك مجموعه جوان داشت كه موثر نبودند، گروه سوم كارشناسان بودند كه در شهرستانها فعاليت داشتند و اينها هم به خطر افتادند. در نهايت «اداره تئاتر» به محل حضور كارشناسان بدون سابقه اجرايي و يك طبقه حزبي وابسته به حزب توده تبديل شد و به دست جريان چپ با مديريت دكتر خوشدل افتاد تا اينكه ما آقاي مجيد جعفري را معرفي كرديم.»
بخش دوم صحبتهاي توكلي به دوران حضور علي منتظري در مديريت مركز هنرهاي نمايشي و تلاش براي بازسازي ساز و كارهاي از دست رفته اختصاص داشت. منتظري نيز در تشريح فعاليتهاي خود پس از پيروزي انقلاب در تئاتر به بيان اين جمله بسنده كرده كه: «من به بخشي از اتفاقاتي كه از سال 57 تا 66 براي هنرهاي نمايشي و تئاتر رخ داده احاطه و اشراف ندارم ولي كمابيش در جريان بودم و به بخشي از ماجرا هم ورود داشتم.» او كه همچنان و با گذشت چند دهه از جمله خوشنامترين مديران تئاتر ايران به شمار ميرود سپس به بيان روايت خود از سالهاي آغازين دوران مديريتش پرداخت: «من عضو گروه تئاتري در شهر قم بودم و علائقي داشتم. بعد از انقلاب تعدادي از دانشجويان در مقابله با وضعيت دانشگاه نهضتي طراحي كردند كه يكي از مسولان وقت معتقد بود اين حركت ضد اوست؛ چنين نبود. جواناني بودند با شور و شوق كه از دل همين جنبش «جهاد دانشگاهي» پديد آمد و من عضو آن بودم. سال 1364 دانشگاهها باز شد و به ذهنم آمد كه جشنوارهاي براي دانشجويان راهاندازي كنيم و به اين ترتيب اولين «جشنواره سراسري دانشجويان كشور» را طراحي كرديم. افرادي چون سيدمهدي شجاعي، حسين جعفري، مجيد جعفري، بهرام ابراهيمي، حسين مختاري، قاسم كاخي، حسين نصرآبادي و سميع آذر در طراحي جشنواره نقش داشتند. دوره اول سه نمايش داشتيم و يك كار هم آقاي زينالي داشت كه به عنوان مهمان ويژه دعوت شد. مجيد جعفري هم «آنتيگونه» را جهت آموزش اجرا برد. جشنواره فوقالعاده سر و صدا كرد. همزمان براي اولين بار پس از انقلاب 11 كتاب تئاتر با هم منتشر شد. همه كتابفروشيها بسته بود. جنگ جريان داشت و اوج فعاليتهاي تروريستي و نبردهاي قومي در مرزها به شمار ميرفت. جريانهاي سياسي حاد و خشني نيز فعال بودند. در چنين فضايي دانشگاه باز شد و كسي براي فعاليت فرهنگي وجود نداشت. يك سري انجمن اسلامي دانشجويان بودند و يك سري هم ما بوديم در جهاد دانشگاهي كه قرار بود پژوهش كنيم و جشنواره دانشجويي را اين گروه راه انداخت و در اين فضا اثرگذار شد.»
مقطعي كه منتظري آرام آرام به مديريت مركز هنرهاي نمايشي نزديك ميشود. دوراني كه با درايت او پاي هنرمندان صاحبنام ولي منزوي به عرصه فعاليتهاي هنري و اجتماعي باز ميشود. «ناظرزاده كتابش را بيرون نميداد و فقط ميگفت بايد جهاد منتشر كند. كينههاي بيجا هم اصلاح شده بود. كسي را آوردند كه از فرانسه مدرك تئاتر داشت و من همان جا حكم «محمود عزيزي» را در جهاد زدم، آقاي مجيد جعفري او را آورد. من همه تئاتريها را بر سرنوشت خود مسلط كردم و امور را به آنها سپردم؛ گفتم خود براي خود تصميم بگيرند. مشكلات تئاتر كشور را به صورت بينادي بررسي كردم. مشكلات را طبقهبندي و خلاصه كرديم كه شامل مشكل بودجه، آموزش و ساختار ميشد. بودجه را حل كرديم و رديف تحول تئاتر كشور را به تصويب رسانديم آن هم در زماني كه بودجه كشور انقباضي بود.
سالهاي سازندگي، اوج اصلاحات و دولت مهر
تاجبخش فناييان از فعالان تئاتري در دهه 60 و 70 در ابتداي اين جلسه تاكيد داشت كه «نگاه تاريخي به تئاتر سودمند نخواهد بود.» به نظر او «رابطه تئاتر قبل و بعد از انقلاب يك رابطه ارگانيك است و تفكيك آن به صورت جزءنگرانه چندان درست نيست.» فناييان گرچه اينطور اظهار كرد كه تحليل وقايع را ترجيح ميدهد اما در ادامه چندان به تحليل وقايع نپرداخت، گرچه اظهاراتش خالي از اطلاعات نبود. «در دهه 70 به بعد نقصان بزرگي داشتيم كه منجر به آشفتگي شده و جمع كردنش كار آساني نيست. در دهه 70 و قبل از آن فاقد يك جريان هماهنگ ميان پژوهش و آموزش بوديم و هر يك از اين حوزهها به صورت جزاير جدا عمل كردند. حوزه آموزش براي خود، سازي جداگانه زده و بدون ارتباط با حوزه توليد عمل كرده و هر كاري را به صورت آشفته و بيهدف پيش برده است. بعد از انقلاب برخي مسوولان فرهنگي نسبت به تئاتر و اهدافش هيچ آشنايي نداشتند. حتي عدهاي تئاتر را عملي براي خنداندن مردم ميدانستند و بر اين عقيده هم پافشاري ميكردند. برخي بر اين باور بودند كه جماعتي دور هم جمع ميشوند و دلشان خوش است. ميگفتند ايراد ندارد، اينها كار كنند به اين شرط كه ظواهر رعايت شود.»
در ادامه اين اظهارات قطبالدين صادقي بود كه مشابه غالب سخنرانيهايش شور و انرژي متفاوتي به جلسه تزريق كرد. جايي كه اين هنرمند و مدرس دانشگاه به تشريح فرازهاي تئاتر ايران در چهار دهه اخير از منظر خود پرداخت. «صحبتهاي من جنبه ارزشگذاري ندارد. اين ۴۰ سالگي انقلاب ۴ دوره فرهنگي تاريخ معاصر را در برميگيرد كه نقطه عطفهايي دارد. اولينش وقوع انقلاب است. اين اتفاق يك دموكراسي خودجوش به وجود آورد كه همه نيروها در آن فعاليت كردند. طبق مطالعات من اين دوره از نظر تئاتري بسيار پرجوش و خروش است. در نهايت هم مثل تمام انقلابهاي جهان فقط يك نيرو بايد باقي ميماند و ديگران بايد كنار ميرفتند. وقوع جنگ همه چيز از جمله فرهنگ و اقتصاد و اين دموكراسي خودجوش را تحتالشعاع قرار داد. همه بنيه تئاتري ما از بين رفت. همه چيز به سمت جنگ رفت و تئاتر هم به بسيج عمومي پيوست. برخي قديميهاي تئاتر به تلويزيون رفتند و امور ديگري در اولويت قرار گرفت. فضا به شدت جنگي بود و هنرمنداني هم كه باقي مانده بودند به تلويزيون و سينما رفتند، به نظر من استراتژيستهاي فرهنگي آن زمان در اين زمينه بسيار موفق عمل كردند. چون ميگفتند سالي 200 فيلم ميخواهيم و همه هنرمندان تربيت شده تئاتري را به سينما بردند و در نتيجه تئاتر خالي شد. وجه غالب نمايشها در اين دهه تئاترهاي سياسي و نظامي است. جريان تئاتر ايران در اين دهه معطوف به پيشبرد يك انديشه سياسي و ايدئولوژيك است. فضايي كه تا صلح ادامه پيدا ميكند.»
نقطه عطف دوم؛ صلح و پايان دهه قناعت
او اتمام جنگ تحميلي و صلح طرفين را «نقطه عطف دوم» در تئاتر ايران ميداند. «بعد از صلح جوان خوشفكري آمد كه در يك دفترچه ۴۰ برگ برنامههايش را نوشته بود، بينهايت هوشمند و دلسوز بود. او تمام تئاتر تعطيل شده را فعال كرد. آن هم در زماني كه تئاتر شهرستان نابود شده بود و به تئاتر به عنوان يك بزه نگاه ميكردند. انتشار «مجله نمايش»، «برگزاري جشنوارههاي تئاتري» و «ارتباط با هنرمندان و جشنوارههاي خارجي» در همين دوران رخ ميدهد.
صادقي در صورتبندي خود از دهه اول انقلاب با عنوان «دهه قناعت» و دهه «اقتصاد سازمان يافته» ياد كرد. «در همان قناعت دلار 7 تومان بود و با همان نرخ در سينما 70 فيلم ساخته شد. در دوره قبل از حضور علي منتظري بودجه تئاتر 80 ميليون تومان بود و منتظري كارش را با بودجه 24 ميليوني آغاز كرد. در شرايطي كه بيشتر اين بودجه هم صرف امور جاري و پرداخت حقوق كارمندان ميشد. در نهايت فقط 2 ميليون به توليد اختصاص مييافت و اين زماني بود كه ساختن يك فيلم معمولي سينمايي 6ميليون تومان هزينه داشت. پايمردي منتظري منجر به افزايش بودجه شد. او بودجه را تثبيت كرد. تربيت يك نسل بازيگر و كارگردان جوان با استعداد در اين دهه رخ داد. بازيگران سينما رفته هم حاضر به بازگشت با دستمزدهاي تئاتر نبودند. اما در اين دوره يك تربيت تئاتري به وجود آمد.»
دوراني كه نخستوزير هم نقد تئاتر نوشت
اين كارگردان در ادامه از «دوران سازندگي» و بازگشت مردم به حيات اجتماعي پس از جنگ گفت. «آن دوران ما شاهد احياي دوباره تئاتر هستيم. آن زمان گاهي برق ميرفت و من مقاطعي را به ياد دارم كه با چراغ توري نمايش اجرا ميكرديم. در دوران دوم، مردم به زندگي اجتماعي بازگشتند و به سالنهاي نمايش آمدند. اين احياي مجدد تلاش ما را دوچندان كرد. حميد سمندريان «ملاقات بانوي سالخورده» را روي صحنه داشت و ركنالدين خسروي «تولد ارمانگاتي» را در برج آزادي اجرا كرد. مهمتر اينكه هيچ يك از ما بازبيني نداديم. يعني تا اين حد اعتماد وجود داشت. حتي علي منتظري آن زمان فتوايي از مراجع گرفته بود كه بازيگران ما ميتوانستند با كلاهگيس روي صحنه بازي كنند. يك موج روي آوردن به فرهنگ و هنر اتفاق افتاد. كافي است به شمارگان فروش مجله «آدينه» دقت كنيد. در همان دوران اقتصاد كوپني ما سالي ۷۰ فيلم ساختيم و حتي نخستوزير وقت روي يك نمايش نقد نوشت. به هر روي در دوره دوم اقتصاد به جريان افتاد، جامعه به سوي رفاه حركت كرد و تئاترها جاني گرفتند. كمكم موضوعهاي غيرجنگي و مربوط به زندگي جاري اجرا شدند. تربيت نسلي از بازيگران و كارگردانان در همين دوران اتفاق افتاد. چون هنر يك عمل توام با حسن نيت رو به سوي آينده است، هنر و نمايش بسيار مورد توجه قرار گرفت.»
«خرداد 76» نقطه عطف سوم تئاتر پس از انقلاب
صادقي برگزاري انتخابات رياستجمهوري در خرداد ۷۶ و آغاز به كار سيدمحمد خاتمي را نقطه عطف سوم تئاتر ايران ميداند. سالهايي كه حتي رويكرد نمايشنامهنويسان نيز تغيير كرد و نسل جديدي از هنرمندان پا به عرصه گذاشتند. «در اين دوره است كه ساحت ديگري از انسان و زندگي اجتماعي در نمايشنامهها و آثار نمايشي بروز و ظهور پيدا ميكند. مسائل مربوط به زيست شخصي مردم و بحرانهاي جامعه پس از جنگ در كارها ديده ميشود. نسلي به ميدان آمد كه مسائلش از انسان كلي عبور كرد و به مسائل جزيي انسان و موضوعات عاطفي توجه داشت. بحران فكري عاطفي ما سياسي بود. ما ۸۵ نفر ورودي دانشگاه بوديم كه از جمع آنها فقط ۱۶ نفر زنده ماند. با حضور خاتمي در رياستجمهوري مسائلي كه تا پيش از آن تابو بود، رسميت پيدا كرد و جريان تئاتر هم متفاوت شد. برقراري ارتباط با كشورهاي خارجي هم موجب شد، منشأ زيباييشناسي بچههاي ما تغيير كند و آنها بعضا به كپي از آثار خارجي روي بياورند. كمكم يك شبيهسازي منفعلانه با غرب رخ داد. يك زيباييشناسي جعلي وارد شد تا به نقطه عطف چهارم در سال ۸۸ رسيديم.»
نقطه عطف چهارم؛ بعد از 88
صادقي سالهاي بعد از 84 را دوراني ميداند كه با افزايش بهاي نفت ثروت بيشتري به خزانه واريز شده اما در تئاتر وضعيت ديگري حاكم ميشود. دوراني كه مديران گروههاي نمايشي را به خودگرداني مالي و اصطلاحا خصوصيسازي سوق ميدهند. «از اين دوران تئاترهاي مبتذلِ چهره محورِ گيشهاي وارد ميشود. در اوج پولداري مملكت بودجه توليد تئاتر را قطع ميكنند و همان قرارداد تيپ خانه تئاتر هم كنار ميرود. در اين دوران توپ به زمين مردم افتاد و ديديد كه چه فاجعهاي در تئاتر به بار آورد. يوجينو باربا سه گونه تئاتري ميشمارد. يكي از اينها «نمايشهاي پرزرق و برق چهرهمحور» است كه دولت هم از آن حمايت ميكند چون بازتابدهنده سبك طبقه مسلط است. در آن سالها ما شاهد تئاترهاي پستمدرن بوديم بيآنكه مملكت مدرنيزم را تجربه كرده باشد و تئاتري كه ريشه در زيباييشناسيملي و فرهنگي داشته باشد فراموش شد. از اين دوران به بعد ميبينيد افرادي كه خودشان زماني به نمايشها حمله ميكردند و به ما ميگفتند «چرا بازيگر روي صحنه شوخي كرد» از راه اجراي نمايش درآمدهاي ميلياردي به دست آوردند.»
راهكاري براي گسترش ورود زنان به عرصه
نشست سوم- تئاتر در دهه 80- با حضور اردشير صالحپور، كيومرث مرادي و اعظم بروجردي برگزار شد كه اظهارات مرادي و بروجردي در اين جلسه قابل تامل بود. بروجردي ابتدا به توضيح درباره چگونگي فعاليت بانوان در تئاتر دهه 60 پرداخت. «فعاليت در تئاتر را از زمان تحصيل آغاز كردم. آن زمان جرأت اينكه به سمت تئاترشهر و تالار وحدت بياييم را نداشتيم، چون درباره اين مكانها حرفهاي خوبي نشنيده بوديم. زماني كه نمايش «تبعيديها» را نوشتم براي اجرا به آقاي طاها عبدخدايي رييس وقت مركز هنرهاي نمايشي مراجعه كردم كه از اجراي اين اثر استقبال كرد ولي من از اجراي آن منصرف شدم. عبدخدايي به من راهاندازي «كانون تئاتر بانوان» را پيشنهاد داد كه دبيرخانه آن در زيرزمين «تالار محراب» راه افتاد و سال 64 رسميت پيدا كرد. آن زمان خانوادهها جرأت نميكردند به دختران خود اجازه دهند كه وارد فعاليت تئاتر شوند. ما در آن دوران «جشنواره تئاتر بانوان» را راهاندازي كرديم كه دوره اول 69 گروه نمايش متقاضي حضور در آن شدند. از ميان آثار متقاضي 56 اثر از سوي آقايان پيشنهاد شده بود و موضوعها ربطي به بانوان نداشت. دورههاي بعدي اين جشنواره با حمايت سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران برگزار شد و سال 88 در جشنواره تئاتر بانوان 900 اثر متقاضي حضور شدند كه حدود 800 اثر از سوي نمايشنامهنويسان و كارگردانان خانم ارايه شد. ولي موردي كه از ابتداي انقلاب تاكنون من را آزار ميدهد اين است كه بانوان نتوانستهاند جايگاه و ثبات شخصيتي خود در تئاتر را به دست بياورند، چون مسوولان همواره از اين جايگاه و موقعيتهاي زنانه ترسيده و فرار كردهاند. زنها در تئاتر از نظر كيفي بايد خيلي پيشروتر از وضعيت فعلي قرار بگيرند.»
كيومرث مرادي كارگردان تئاتر اما از دهه 70 با عنوان «دهه گمگشتگي» ياد كرد. «دهه 70 سيستم با بخش فرهنگ به چالش ميخورد و نميداند فرهنگ را ميخواهد يا نه. بخشي از هنرمندان در دهه 70 به سينما رجوع كردند. وقتي به دهه سازندگي ميرسيم اقتصاد و سياست خارجي مانند دولت آقاي روحاني، جلوتر از فرهنگ قرار ميگيرد و به همين دليل شاهديم كه فرهنگ مدتي رشد و سپس افت ميكند. اصولا براي دولتهاي ما 3 سال و نيم اول براي فرهنگ خوب بوده و در دوره دوم، فرهنگ فراموش ميشود. سيستم ما طي 40 سال نتوانست موضع خود را با فرهنگ مشخص كند زيرا فرهنگ زير نظر يك بخش اداره نميشود.
تئاتر نبايد از بيرون مديريت شود
حسين پاكدل يكي ديگر از مديران شناخته شده تئاتر نيز در اظهاراتي به روايت سالهاي آغازين فعاليت خود پرداخت. «من شاهد جلساتي بودم كه براي كنترل فضاي فرهنگي آن سالها برگزار شد اما ويژگيهايي باعث شد كه حداقل 8 سال اصلاحات دوام بياورد و بر فرهنگ و هنر كشور ما تاثير بگذارد. منِ حسين پاكدل هم جزو كوچكي از اين اتفاق بودم. جلسات معروف چهارشنبهها (كه به ديدن آثار جوانان در تئاتر شهر اختصاص داشت) باعث شد كارهاي هنرمندان جوان و مستعد اين عرصه ديده و اين جوانان به تئاتر ايران وارد شوند. اين را هم بدانيد همه اينها را هم خودم انجام ميدادم و در حوزه انتخاب، تنها نظر من به عنوان مدير اعمال ميشد. در آن دوران جوانهايي بودند كه طي دهه 70 اصلا فضايي براي كار نداشتند. در پايان دوره اصلاحات فشارها زياد شد و ميخواستند كه ما مجري اوامر اين فشارها باشيم اما من در آن دوران، موضوع را نپذيرفتم. آخرين ماموريتي هم كه در دوره تئاتر داشتم مسووليت حضور ۵ گروه ايراني در كشور فرانسه براي اجراي آثارشان بود كه موجب بروز حاشيههايي هم شد. بنده اين گروهها را در تئاتر شهر جمع كردم و چشمانداز سياه تئاتر ايران در سالهاي بعدرابه آنها گفتم. يادم هست كه محمد رحمانيان به من گفت چرا اينها را در مطبوعات نمينويسي؟ اما من به آنها گفتم اين حرفها براي اهالي تئاتر است كه نبايد به اين پديدهها عادت كنيم. اين رويكرد همان رويكردي است كه به آن ادامه نخواهم داد. من دوست ندارم احساساتي شوم و بگويم چريك هستم اما باور دارم اين اعتقادات نبايد در تئاتر وجود داشته باشد. ما در زماني حتي نگذاشتيم هنرمندان وارد زندان شوند. من آن موقع از تئاتر رفتم تا كار درست را انجام دهم زيرا دوست نداشتم كسي از بيرون براي تئاتر تصميمگيري كند. شما بدانيد لكه از يك قطره شروع ميشود. بعدها حضور آدمهاي در سايه، باعث ميشود كه نمايشي به يك باره توقيف شود. من از اينجا رفتم و بر اين باورم كه تعيينكنندگي مدير بسيار مهم است. اين به منزله ديكتاتوري نيست. من بر اين باورم نبايد خودمان را ثابت كنيم. ما بايد حركتهايي را ايجاد كنيم كه چشماندازهاي مناسبي براي هنرمندان داشته باشيم.»
دوران مميزي و تحقير
علي شمس، نمايشنامهنويس و كارگردان تئاتر كه صحبتهايش پايان بخش اين سلسله نشستها بود به ارايه تصويري از دهه 90 تئاتر پرداخت. «امروزه بزرگترين آسيبي كه در تئاتر وجود دارد يك آسيب بيرحمانه به نام سانسور است كه واقعا هنرمندان را تحقير كرده است. اين شبح بدون اينكه من هنرمند آن را بشناسم باعث شده كه بسياري از هنرمندان تئاتر امروز با قيد وثيقه در زندان نباشند. ما هيچ كاري هنوز درباره اين موضوع انجام ندادهايم و هر اعتراضي هم در اين زمينه صورت ميگيرد آن را به برخي عقايد ارتباط ميدهند. از سوي ديگر القاي پيشزمينه ذهني مواجهه هنرمند با هنرمند نيز موجب بروز اتفاقات بدي در حوزه تئاتر طي اين سالها شده است.»