چارسو پرس: با اکران فیلم Reservoir Dogs در سال ۱۹۹۲، کوئنتین تارانتینو با سبکی نوین، دیالوگهایی نیشدار و خشونتی صیقلخورده، نام خود را بهعنوان یکی از خلاقترین فیلمسازان معاصر ثبت کرد. موفقیت بینظیر Pulp Fiction در سال ۱۹۹۴ این موقعیت را تثبیت کرد و خیلی زود موجی از فیلمسازان جوان و تازهکار به تقلید از سبک خاص او پرداختند. آنها سعی داشتند با دیالوگهای پر از ارجاع به فرهنگ عامه، ساختار غیرخطی، شخصیتهای جنایی غیرکلیشهای و خشونت اغراقشده، موفقیت تارانتینو را تکرار کنند.
اما تقلید از یک سبک، همیشه به نتیجه دلخواه نمیرسد. بسیاری از این فیلمها بهجای اینکه اثری مستقل و درگیرکننده خلق کنند، تنها کپیهای بیرمق و آشفتهای بودند که نه در روایت موفق بودند و نه در شخصیتپردازی. این فهرست نگاهی دارد به ۱۰ فیلمی که در تقلید از کوئنتین تارانتینو شکست خوردند—فیلمهایی که نشان میدهند الهام گرفتن از یک نابغه، بدون درک عمیق از هنر او، میتواند به یک فاجعه تمامعیار تبدیل شود.
۱۰. راه اسلحه (The Way of the Gun – 2000)
کارگردان: کریستوفر مککوری
فیلمی با دیالوگی بهیادماندنی: «توی تله موش همیشه یه تیکه پنیر مجانی هست.» راه اسلحه نخستین فیلم بلند کریستوفر مککوری، نویسنده برنده اسکار (برای مظنونین همیشگی) و کارگردان بعدی چند قسمت از ماموریت غیرممکن، تلاش میکند اثری تلخ، خشن و بهظاهر فلسفی باشد. داستان درباره دو آواره به نامهای پارکر (رایان فیلیپه) و لانگباف (بنیسیو دلتورو) است که تصمیم میگیرند یک زن باردار را برای اخاذی بدزدند.
اما نتیجه کار چیزی جز یک فیلم پرمدعا، پیچیده و در نهایت خستهکننده نیست. گرچه مککوری نشان داده توانایی نوشتن داستانهای پیچیده دارد، اینبار نتوانسته داستانی بسازد که بیننده را درگیر کند. راه اسلحه سعی دارد خشن، عمیق و تأملبرانگیز باشد، اما در نهایت تبدیل به نمونهای از خودشیفتگی نویسندهای شده که تلاش دارد تارانتینو باشد، بدون آنکه چیزی از عمق یا شوخطبعی آثار او درک کرده باشد.
۹. دو روز در دره (2 Days in the Valley – 1996)
کارگردان: جان هرتزفلد
«میدونی مشکلت چیه؟ زیادی حساسی!» این فیلم نئو-نوآر با کمدی سیاه، تلاشی برای روایت چند داستان موازی به سبک داستان عامهپسند است. قاتلی خونسرد (جیمز اسپیدر)، کارگردانی افسرده (پل مازورکی)، کارآگاهی شکستخورده (جف دنیلز) و دو کلاهبردار (تری هچر و شارلیز ترون) در محور داستانهایی قرار دارند که نه به اندازه کافی جذاباند و نه شخصیتهایش عمق دارند.
در مقایسه با دیالوگهای پر از زیرمتن و شوخطبعی تارانتینو، نوشتههای جان هرتزفلد بیشتر به تلاشهای زورکی برای «باهوش بودن» شبیهاند. فیلم نه بدترین است و نه بهترین؛ بلکه نمونهای معمولی از تقلید ناقص از سبکی است که فهم درستی از آن وجود نداشته است.
بیشتر بخوانید: ۲۰ فیلم محبوب کوئنتین تارانتینو در قرن ۲۱؛ از «نبرد سلطنتی» تا «تاپگان: ماوریک»
۸. پالوکاویل (Palookaville – 1995)
کارگردان: آلن تیلور
«یا با استایل میریم، یا با دستبند.» پالوکاویل درباره سه دوست بدشانس (ویلیام فورسایت، وینسنت گالو و آدام تریس) است که خیال سرقتی بزرگ را در سر دارند، اما حتی نمیتوانند از یک نانوایی بدون دردسر سرقت کنند.
برخلاف سگهای انباری که شخصیتهای خلافکار آن هرکدام هویت مشخصی دارند و دیالوگها هوشمندانهاند، در این فیلم همه چیز سطحی و بیرمق است. نه طنز دارد، نه تنش، و نه لحظات بهیادماندنی. حتی اسم فیلم هم انگار مستقیماً از یکی از دیالوگهای داستان عامهپسند قرض گرفته شده است.
۷. اتفاقات خیلی بد (Very Bad Things – 1998)
کارگردان: پیتر برگ
«مردم رو نمیشه برگردوند. وقتی میرن، دیگه رفتن.» این کمدی سیاه داستان گروهی از دوستان است که در یک مهمانی مجردی در لاسوگاس، ناخواسته باعث مرگ یک زن روسپی میشوند و تصمیم میگیرند موضوع را پنهان کنند. نتیجهاش؟ هرجومرج، قتلهای بیشتر و فروپاشی تدریجی گروه.
گرچه بازیگران شناختهشدهای در فیلم حضور دارند، اما همهشان در فریاد زدن و بیهدفی غرق شدهاند. فیلم تلاش میکند تاریک و شوکهکننده باشد، اما نه ظرافت دارد و نه طنز. اگر دنبال چیزی شبیه به تارانتینو هستید، این اثر بیشتر شبیه یک کابوس عصبانی است تا تقلیدی موفق.
۶. حقیقت یا پیامدها، نیومکزیکو (Truth or Consequences, N.M. – 1997)
کارگردان: کیفر ساترلند
«گاهی بهترین نقشه، بینقشه بودنه.» این اولین تجربه کارگردانی کیفر ساترلند است که ماجرای گروهی از خلافکاران را روایت میکند که پس از سرقتی ناموفق، یک زوج را گروگان میگیرند. فیلم پر از دیالوگهایی با ارجاعات فرهنگی، خشونت ناگهانی و تلاش برای "عمق فلسفی" است—همه ویژگیهایی که به سبک تارانتینو شناخته میشود.
اما نتیجه؟ تقلیدی سطحی با داستانی ناپخته. فیلم تلاش دارد مثل پالپ فیکشن یا بانی و کلاید باشد، اما در نهایت فقط کلیشهها را تکرار میکند. گفتوگوها گاهی آنقدر عجیباند که خندهدار میشوند، مخصوصاً در صحنههایی با حضور راد استایگر. پایان فیلم نیز مانند یک تیر خلاص بر حوصلهی بیننده است.
بیشتر بخوانید: ۵۰ سال پس از تولد یک افسانه: بازگشت «آروارهها» به Peacock، فیلمی که تارانتینو آن را «بهترین فیلم تاریخ» مینامد

۵. ضربه بزرگ (The Big Hit – 1998)
کارگردان: کرک وونگ
«من آدمکش نیستم! من آدم خوبیام!» این کمدی-جنایی پرادعا داستان ملوین اسمایلی (با بازی مارک والبرگ) را دنبال میکند؛ آدمکشی با قلب مهربان که درگیر یک آدمربایی اشتباه میشود. ضربه بزرگ خلاصهای از تمام ظواهر سبک تارانتینو است: خشونت بیمنطق، فحاشیهای اغراقآمیز، تدوین تند و بیوقفه به سبک موزیک ویدیو و دیالوگهای بهزور شوخ.
با اینکه والبرگ تلاش خودش را میکند، شخصیت او بیش از حد فانتزی است تا بتوان باورش کرد. چگونه یک آدم مهربان و وابسته به تأیید دیگران، تبدیل به یک آدمکش قراردادی میشود؟ برخلاف شخصیتهای تارانتینو که علیرغم پیچیدگی، باورپذیرند، این فیلم یک کمدی بیمزه است که بیشتر شبیه شوخیای شکستخورده است.
۴. وقایع گروی (Pawn Shop Chronicles – 2013)
کارگردان: وین کرِیمر
«فقط میخوام اسلحهمو پس بگیرم.» این آنتولوژی جنایی چند داستان موازی را در یک شهر کوچک جنوبی آمریکا و پیرامون یک مغازه گروی روایت میکند. از معتادان به متآمفتامین گرفته تا نئونازیها و بدلکارهای الویس، فیلم پر از شخصیتهای عجیب و غریب است که تنها ویژگیشان همین عجیببودن است.
با حضور بازیگرانی مثل برندن فریزر، الایجا وود و مت دیلون، شاید انتظار بیشتری از فیلم برود، اما هیچیک از شخصیتها عمق یا تأثیرگذاری ندارند. ساختار غیرخطی بهجای اینکه داستان را پیچیده و درگیرکننده کند، صرفاً حالت تکهتکه و ناپیوسته به آن داده است. Pawn Shop Chronicles نهتنها از نظر منتقدان شکست خورد (تنها ۱۸٪ در راتنتومیتوز)، بلکه توسط برخی منتقدان «سهگانهای بیمزه از افسانههای خشونتبار به سبک زیرتارانتینو» توصیف شد.
۳. ۸ سر در یک ساک (8 Heads in a Duffel Bag – 1997)
کارگردان: تام شولمن
«هشتتا سر رو گم کردی؟ چطور ممکنه هشتتا سر رو گم کنی؟!» جو پشی در نقش تامی، یک آدمکش مافیایی، مأمور تحویل یک کیف پر از سرهای بریده میشود. همانطور که انتظار میرود، کیف گم میشود و زنجیرهای از سوءتفاهمها و ماجراهای احمقانه رقم میخورد.
با وجود تواناییهای پشی، فیلم روی شوخیهای تکراری و بیمزه تکیه دارد. ایده اولیه شاید برای یک آیتم طنز در SNL جواب میداد، اما برای یک فیلم بلند کافی نیست. تام شولمن، نویسنده انجمن شاعران مرده، در اینجا به طرز شگفتانگیزی اثری سبکوزن و فاقد ظرافت را نوشته و کارگردانی کرده که بیشتر شبیه به یک نمایش بزنبکوب بیهدف است.
۲. آوارههای آمریکایی (American Strays – 1996)
کارگردان: مایکل کوورت
«دیگه نمیشه به کسی اعتماد کرد.» یکی دیگر از تقلیدهای بیمحتوای تارانتینو، این فیلم به جای داستانگویی منسجم، پر از صحنههای تصادفی خشونت و شخصیتهای عجیبوغریب است. چند داستان کوتاه درباره قاتلان، فروشندگان جاروبرقی روانی، و آدمهای ناامید که در یک غذاخوری به هم میرسند.
در ظاهر، ویژگیهای آشنای سبک QT را میبینیم—دیالوگهای سریع، آدمکشهای پرحرف، و تهمایهای از ناامیدی وجودی—اما اجرا بیشتر گیجکننده از آب درآمده تا سرگرمکننده. بازیگرانی مانند جان سویج و لوک پری در فیلم حضور دارند، اما بهنظر نمیرسد انگیزهای برای ارائه اجرای قوی داشته باشند. American Strays فیلمی سردرگم، پراکنده و خودشیفته است که شاید بهعنوان چند فیلم کوتاه جداگانه بهتر عمل میکرد.
بیشتر بخوانید: چگونه کار در یک فروشگاه ویدیو، مسیر حرفهای کوئنتین تارانتینو را شکل داد؟
۱. اسکناس تقلبی (Flypaper – 1998)
کارگردان: کلاوس هوخ
«اصلاً نمیدونم چرا دارم این کارو میکنم.» Flypaper یکی از بیسروتهترین و بیمایهترین تقلیدهای مستقیم از پالپ فیکشن است. فیلم ترکیبی از سکس، مواد، خشونت و خیانت است که همه در قالبی آشفته با شخصیتهایی بیربط به هم روایت میشود—از فروشندگان مواد گرفته تا زوجهای خیانتکار و کلکسیونرهای مار.
فیلم در تقلید از تارانتینو تنها به تقلید سطحی از خشونت و دیالوگهای پرحرارت اکتفا کرده و از خلق شخصیتهایی واقعی یا داستانی جذاب عاجز مانده است. یکی از صحنههای بهیادماندنی (!) فیلم، سکانس رابطه جنسی لوسی لیو و جیمز وایلدِر در استخری خالی از آب و پر از مار زنگی است. اما حتی این صحنههای عجیب هم نمیتوانند ضعفهای عمیق فیلم را جبران کنند. Flypaper بهحق در صدر فهرست بدترین تقلیدهای تارانتینویی قرار دارد.
کوئنتین تارانتینو ثابت کرده که فیلمنامهنویسی و کارگردانی تنها مسئلهای از فرم نیست، بلکه نیازمند نگاهی دقیق، دانش عمیق از تاریخ سینما و درک روانشناختی از شخصیتهاست. فیلمهایی که در این فهرست بررسی کردیم، نشان میدهند که صرفاً داشتن چند قاتل پرحرف، خشونت ناگهانی یا ساختار غیرخطی، یک فیلم را «تارانتینویی» نمیکند.
اگرچه برخی از این آثار ممکن است برای عدهای سرگرمکننده یا حتی «کالت» باشند، اما از منظر فنی، روایی و هنری، در انتقال اصالت و نبوغ سینمای تارانتینو ناکام ماندهاند. این فهرست در نهایت نهتنها دربارهی فیلمهای بد، بلکه دربارهی چالش تقلید از سبکی منحصربهفرد است؛ تقلیدی که اگر بدون درک باشد، نتیجهاش تنها تقلیدی پوچ خواهد بود.