پایگاه خبری تئاتر این که سیاستگذاریهای سازمان زندانها بر این اساس بوده که نام شما را به این شکل روی بروشور بیاورد، متاسفانه روی همین موضوع که شما کمی فرق دارید تاکید کرده است. اما شما برای ما به گونهای دیگر فرق دارید عزیزان. شما برای ما تبدیل به کنشگران واقعی این صحنه شدهاید. شما حتی با سایرمددجویان نیز تفاوت دارید. چرا که شما خواستید که زندگی جدیدی را با تئاتر آغاز کنید. حضور شما در این عرصه پیامدهای مثبتی دارد که ممکن است از آن بیاطلاع باشید. شما تازه با تئاتر و این صحنه تاریکروشن آشنا شدهاید و یحتمل با همه سختیها و مشقات اقتصادی که همه از آن آگاه هستیم، غرق در زیباییها و آرامشش هستید. نوش جانتان. اما بدانید که برخی فکر میکنند که صاحب این عرصه هستند و صحنه و زیباییهایش ارث پدریشان است. بدانید که برخی فکر میکنند تئاتر متعلق به طبقه خردهبورژوا و سرمایهدار است که دویست و حتی سیصدهزار تومان بابت بلیت پرداخت میکنند و حضورشان در این وادی واجب و مغتنم است! بدانید که برخی این گونه میاندیشند که هنر و بالاخص تئاتر برای طبقه من و شما جایی ندارد و این بستر متعلق به دگراندیشان باسمهای و تئوریسینهای قلابی است. همانها که با ادا و اطوارهای شبهروشنفکری کپکزدهشان قصد تحمیل سواد نداشتهشان را دارند. همانها که نه فرد را میشناسند و نه از اجتماع چیزی حالیشان میشود. جماعتی که نان مردم را میخورند و تا میتوانند به ایشان توهین میکنند و جماعت بیمار ثابتی هم هستند که خداوند ایشان را خلق کرده که مدام برای حضرات سوت و کف بزنند. بدانید که متاسفانه بخش عمده تئاتر امروز ما چه در تهران و چه در شهرستانها آلوده به نشر افکار قلابی و مسمومی است که کاملا با عقاید و الزامات نظام سرمایهداری تبیین و تنظیم شده است. نظامی که جز پول و سرمایه چیز دیگری را نمیشناسد و مسائل دیگر برایش کاملا سطحی و بیارزش است. هر که پول دارد میتواند بهترین جایگاه را داشته باشد، بهترین سرویسدهی باید برای او انجام شده و بهترین تشریفات و خدمات برای وی صورت پذیرد. تئاتری ابلهی که برای این مخاطب سر و دست میشکند هنرمند نیست، هنرمند شمایید که با ایشان فرق دارد. هنرمند شمایید که از دل بدترین شرایط خود را به جایی رساندهاید که اصل حقیقت در آن نهفته است و ما به سادگی به آن تئاتر میگوییم. هنرمند شمایید که تبادلات و توازن این سیستم فرسوده را برهم زدید و ثابت کردید که شما هم حقی از تئاتر حرفهای و لذتهایش دارید. شما با حضورتان در یکی از سالنهای حرفهای تئاتر نشان دادید که این صحنه ارث پدری فلان شارلاتان فرهنگی و فلان بزککرده سلبریتی نیست. شاید ندانید عزیزان، اما شما با همین نمایش سادهتان تبدیل به خار چشم جماعتی شدهاید که تئاتر را فقط در دریافت تندیسهای جشنوارههای پفکی خلاصه کردهاند. شما خود اینک تبدیل به تندیس این تئاتر شدهاید عزیزان اگر بدانید. به همین خاطر است که شما برای ما کمی فرق دارید. همه ما در شرایط بد اقتصادی قرار داریم و به قول معروف هشتمان گرو نهمان است. همه ما پر از استرس هستیم وقتی اجاره خانهمان عقب میافتد یا پول اقساطمان به موقع به دستمان نمیرسد. یا پول دوا و درمان یکی از عزیزانمان را نداریم و نمیدانیم در این شرایط به که و کجا پناه ببریم.
این زندگی این روزهای همه ماست. اما عزیزان با همه این سختیها ما در تئاتر دوام آوردیم و به نوعی سوختیم و ساختیم. آن جا که توانستیم طراحی، بازی و کارگردانی کردیم و آن جا که دستمان از صحنه کوتاه شد، مطالعه کردیم و نوشتیم و منتشر کردیم. وقتی سانسورمان کردند فریاد کشیدیم و وقتی بیرونمان کردند از پنجره و دودکش وارد شدیم. جایی که حقمان را ندادند یقهشان را گرفتیم و از جایی که حضورمان را صرف تبلیغات خود میخواستند پا پس کشیدیم. حالا ما و شما وظایف دشوارتری داریم. ما باید به اوضاع کاری و اقتصادی خود سروسامان دهیم اما یادمان نرود که مبارزه اصلی ما حضور و استمرار در همین عرصهای است که دیگران چشم دیدنش را ندارند. وظیفه ما حفظ همین روحیهی عدالتخواهی است که فرق بین حقوق یک سلبریتی و مددجو نمیگذارد. خاستگاه شما نه زندان است و نه ندامتگاه، بلکه از نظر منِ مجید اصغری خاستگاه شما تئاتر است و من شما را با این حرفه میشناسم. حرفهای که برازندهی شماست. به تئاتر و خانه خود خوش آمدید.
در این مسیر جا دارد که تشکر کنم از پارسا عزیز که وظیفه راهنمایی و هدایت بچهها را بر عهده داشته و دارد. او بارها به شیوه آگوستو بوالی و تئاتر شورایی، چراغ هنر و اندیشه را در زندانها و ندامتگاهها روشن نگاه داشته و البته که در این راه دست تنها و بیحامی است. امید به این که در این مسیر ناهموار که آیندهای روشن و طلایی دارد موفق و پایدار باقی بماند. امیدوارم که در آینده شاهد حضور پررنگتر بروبچههای مددجو در صحنه تئاتر باشیم به ویژه حضور زنان و دختران مددجو که جایشان در این صحنه بسیار خالی است. پینوشت: این نمایش توسط جمعی ازمددجویان مجتمع ندامتگاه تهران به کارگردانی: پارسا پولادوند ساخته و اجرا شده است.