اکران «رحمان ۱۴۰۰» که بدون ترس از دچارشدن به مبالغه میشود آن را مبتذلترین فیلم به نمایش درآمده در ۴۰ سال گذشته دانست که حتی اگر شبکههای خبری اروپا بخواهند بخشهایی از آن را در یک گزارش تصویری پخش کنند، پیش از پخش تصاویر باید عبارت «هشدار! دیدن این صحنهها ممکن است برای عدهای مناسب نباشد» را درج کنند، فیلمی که مخاطب پس از تماشای آن وقتی از سالن بیرون آمد بهسختی ابتدای آن را به یاد میآورد و غیر از تهوعآورترین صحنههای جنسی چیزی در خاطره باقی نمیگذارد.
پایگاه خبری تئاتر: سالهاست که از علی سرتیپی بهعنوان رئیس مافیای اکران در سینمای ایران نام میبرند و مجموع استدلالهای او در پاسخ به این عنوان عمومیت یافته، در یک جمله خلاصه میشود که «قضیه راست باشد یا دروغ، من خوشم نمیآید مرتب مطرحش کنید.» سرتیپی به روند متمرکز شدن سالنهای نمایش فیلم در مناطق اعیاننشین شهرهای بزرگ و بهخصوص تهران در ۶ سال اخیر سرعتی محسوس داد. او برای اینکه سهم خودش و کسانی که با سبک او کار میکردند را از سبد مخاطبان سینمای ایران افزایش دهد، بقیه سهامداران را حذف کرد و دایره مخاطبان سینمای ایران بهشدت تنگتر شد. کار او مثل این میماند که کسی بدون وسعت دادن به مزرعهاش، برای اینکه درصد بیشتری از روستا را در تملک داشته باشد، مزرعه دیگران را زیر آب بفرستد. حالا که علی سرتیپی این دست فعالیتهایش را به نقطه اوج رسانده و میوه نهایی کار او با عنوان «رحمان۱۴۰۰» در نوروز ۱۳۹۸ روی پردهها رفته است، میشود بهوضوح فهمید که اجازه دادن به گسترش مافیا میتوانست درنهایت چه صدمهای به معیارهای عمومی فرهنگ در کشور بزند. البته هر چیزی که درباره مافیای سینمای ایران مطرح میشود، بهنوعی با سیاستگذاران کلان اجرایی درارتباط است و چنین جماعتی خودبهخود نمیتوانستند تا به این پایه بالا بیایند. علی سرتیپی و همدستان او پای طیف گستردهای از مخاطبان جدی و معقول سینما را از سالنها بریدند و فیلمبینهای ایران را در دو اقلیت هنر و تجربهای و سینمای مبتذل ستارهای محدود کردند. حالا آمارها خبر از فاجعه میدهند. ۹۱ درصد از مردم ایران در سال ۱۳۹۷ حتی یکبار هم به سالنهای سینما نرفتند و بین ۹ درصدی که لااقل یک فیلم را دیدهاند هم نمیشود عنصر اتفاق یا پشیمانی را بین کسر قابل توجهی از آنها مدنظر قرار نداد. با کنار هم قراردادن بررسیهای مختلف میشود به این درک شمّی رسید که در حدود ۳درصد از مردم ایران مخاطبان جدی سینما هستند. دلیل این مطلب نه بیعلاقگی ۹۷درصد باقیمانده به سینماست و نه چیزهای دیگر. مافیا سعی کرد چنین القا کند که آن ۹۷ درصد اساسا وجود خارجی ندارد و تمام مردم ایران و سینمادوستان آن، همین ۳درصد هستند و در این دایره محدود چیده شده و گزینشی، فیلمهای خودش را موفقترین نمونهها در جذب مخاطب جلوه داد. ابتذال در حالت عادی، پس از مدتی که اشتیاقهای اولیه نسبت به سرگرمیسازی آن و تابو شکنیهایش فرونشست، دچار افول میشود. از کمدیهای مبتذل ایتالیایی گرفته تا ملودرامهای مصری، همه نمونههای تاریخی این را میگویند. فیلمفارسی ایران هم از سالهای ۵۵ به بعد مرتب مثل چرم ساغری درحال آب رفتن بود، چنانکه حتی اگر انقلاب نمیشد، چیزی از آن باقی نمیماند. اما چرا سینمای مبتذل ایران در سالهای اخیر بهرغم تمامشدن دوران طبیعی حیاتش همچنان زنده است و برای دهانهایی که به نقد او باز میشوند، عنوانهای دندانشکنی مثل صدرنشین گیشهها در فصلهای پیاپی اکران یا باشکوهترین استقبال مخاطبان در فرشقرمزها را در چنته دارد؟ میشود بهراحتی از صاحبان مافیای سینمای ایران پرسید؛ صدرنشین کدام اکران؟ شما به عبارتی انتخابات را در پارتی خودتان برگزار کردهاید و نتیجهگیری میکنید که تمام جامعه با شماست. اکران «رحمان ۱۴۰۰» که بدون ترس از دچارشدن به مبالغه میشود آن را مبتذلترین فیلم به نمایش درآمده در ۴۰ سال گذشته دانست که حتی اگر شبکههای خبری اروپا بخواهند بخشهایی از آن را در یک گزارش تصویری پخش کنند، پیش از پخش تصاویر باید عبارت «هشدار! دیدن این صحنهها ممکن است برای عدهای مناسب نباشد» را درج کنند، فیلمی که مخاطب پس از تماشای آن وقتی از سالن بیرون آمد بهسختی ابتدای آن را به یاد میآورد و غیر از تهوعآورترین صحنههای جنسی چیزی در خاطره باقی نمیگذارد، چطور توانست صدرنشین جدول فروش فیلمها در نوروز ۹۸ شود؟ آیا مردم ایران به این درجه از ابتذال فرهنگی رسیدهاند؟ بسیاری به غلط همین حکم ظالمانه را میپذیرند و تسلیم القائات مافیای تولید و اجرا میشوند، اما حقیقت چیز دیگری است. حتی در همین دایره محدود شده مخاطبان سینمای ایران، یعنی بین همین ۳درصدیها یا نهایتا ۹درصدیها که پایشان به چند پردیس شمال شهر و جلوههای تجملی متناسب با پسند خوی تازهبهدورانرسیدگی است هم «رحمان ۱۴۰۰» به اندازه مجموع چهار فیلم دیگر اکران نوروزی، سالن نمایش دارد؛ وگرنه این مقدار نمیفروخت که از بقیه در رتبه بالاتری قرار بگیرد. تناقضهای سیاسی و سینمایی ظاهرا قرار بود در این فیلم نقشی که حالا سعید آقاخانی بازی میکند را رضا عطاران بازی کند. تیپ مرد اصیل ایرانی که به ارزشهای سنتیاش وفادار است و از اصول خودش عدول نمیکند، در کاراکترهای مختلفی که رضا عطاران بازی کرده تکرار شده است. رودررویی مهران مدیری و رضا عطاران ایدهای است که خیلی از بساز و بفروشهای سینمای ایران مدتها سودای آن را در سر داشتهاند و باز هم اتفاق نیفتاد. مهران مدیری با اینکه نقش خیلی کوتاهی در این فیلم بازی کرده، برای حضورش در پروژه، یک میلیارد تومان دستمزد گرفته است و از همین حضور کوتاه در تبلیغات میدانی فیلم استفاده حداکثری شده است. مهران مدیری در این فیلم به قدری بد و ضعیف است که از استانداردهای آثار سطح پایینی مثل «رحمان ۱۴۰۰» هم پایینتر قرار میگیرد. اصولا مهران مدیری هیچوقت در سینما حضور موفقی نداشته و نمیتواند داشته باشد و اگر حضورش در فیلمهای سینمایی را با فاصله چند ساله تنظیم نکند و مثل عطاران سالی در سه، چهار پروژه حضور داشته باشد، ظرف مدت کوتاهی کاملا از سکه خواهد افتاد. اصولا «رحمان ۱۴۰۰» بهرغم اینکه فیلم مبتذلی است و سطح همهچیز آن پایین قرار میگیرد، دو بازی بسیار ضعیف دارد که از باقی اجزای فیلم هم سطح پایینتری دارند. یکی از این بازیها مربوط به مهران مدیری میشود و دیگری یکتا ناصر که نقش همسر رحمان را بازی میکند. رضا گلزار هم واقعا دیگر مناسب نقش جواناولهایی نیست که در آستانه ازدواج قرار دارند. دختری که او در انتهای فیلم با او چشم در چشم میشود و احساسات رمانتیک پیدا میکند، درحقیقت میتوانست نقش دخترش را بازی کند. اما ماجرای این فیلم چیست و چرا نام آن را «رحمان ۱۴۰۰» گذاشتهاند؟ جالوسی (با بازی مهران مدیری) یک مدیر اصولگراست که روابط تجاری عمیقی با چینیها و روسها دارد. او و خانوادهاش مسبب نمادین تمام اتفاقاتی معرفی میشوند که جامعه ایران طی چند سال اخیر با آنها مواجه شده است. رحمان که دوست قدیمی جالوسی بوده، حالا آبدارچی شرکت اوست و در یک رستوران متروکه به همراه همسر و چهار فرزندش زندگی میکند. او فکر میکند که به علت نوع خاصی از سرطان قرار است بمیرد و بنابراین سعی دارد تا پسر جالوسی (با بازی محمدرضا گلزار) او را بکشد و از خانوادهاش بتوانند دیه بگیرند. مساله ژنهای خوب و فاصله طبقاتی و... با بسامد بسیار بالا در این فیلم مطرح میشوند و کارگردان با آنها شوخی میکند. درنهایت جالوسی به خاطر فسق و فجور با چند زن در یک ویلای شمال شهر دستگیر میشود و پسرش به بیقولهای که رحمان در آن زندگی میکند میآید. او میگوید متحول شدم و حق با شما بوده و ضمنا وقتی که درحال رفتن است، در یک نگاه عاشق دختر سنگینوزن رحمان میشود. البته این بخش نمایش داده شد ولی در نهایت معلوم شد همگی خواب و رویای رحمان بوده است. فیلم پرت و پلای بیمنطق زیاد دارد و چون سطح کلی کار بالا نیست، پرداختن به تکتک آنها توجیه معقولی ندارد؛ اما یک نکته قابل توجه درخصوص این فیلم، پرداختن به موضوعاتی است که به جهان سینمایی اثر و کارگردان و تهیهکننده و نویسندگانش ربطی ندارد. البته این خلق عجیب آقای تهیهکننده و کارگردان در معادلات سرمایهداری، تازگی ندارد. مثلا تصویر چگوارا روی تیشرتهای یکی از برندهای معروف تجاری خیلیها را در دنیا شوکه کرد. همه میگفتند این مرد اگر زنده بود با یکی از چیزهایی که مبارزه میکرد همین برندهای سرمایهداری و استثمار کارگران ارزانقیمت و نفعبری تاجران هیچکاره و سوداگر بود. اما طنز تراژیک ماجرا همین وارونگی وقیحانهای است که حتی از اسطوره خشم، تصویری برای لذت روزمره ثروتمندان میسازد. در همین ایران خودمان؛ در شمال شهر تهران رستورانی است که طی روزهای ماه مبارک رمضان هم غذا سرو میکند. اسم این رستوران بابی ساندز است و همه میدانند ساندز کیست. او کسی است که به خاطر اعتصاب غذا در زندان مارگارت تاچر مرد و حالا با نامش نه پنچرگیری و لولهفروشی و فروشگاه مبلمان، بلکه دقیقا رستوران تاسیس کردهاند. اینکه علی سرتیپی به کارگردانی منوچهر هادی فیلمی تهیه میکند که مخاطب اصلیاش کوروشیها و بهطور کل پردیسیهای شمال شهر هستند و در آن فیلم برای خنداندن مردم سر به سر مضامینی از قبیل ژنهای خوب و فاصله طبقاتی و... بگذارد هم جزء طنزهای تراژیک و تاسفبار روزگار است. اینکه اگر دولت قبل کاری میکرد، همان دولت متهم بود شاید منطقی بهنظر برسد اما اینکه اگر دولت فعلی هم کاری کرده باز همان دولت قبل و طیف سیاسی مرتبط با آن مقصر هستند، از عجایب دیگر این فیلم است. جالوسی و پسرش به رحمان برای سال ۱۴۰۰ وعده میدهند و چک میکشند. این قسمت فیلم، از طرفی به حضور طیف سیاسی خاصی در انتخابات ۱۴۰۰ اشاره دارد که درحال حاضر روی کار نیست و از طرف دیگر مقصر اوضاع حال حاضر کشور دانسته میشود. سر زدن این تناقضات سیاسی از سینمای فیلمفارسی طبیعی هستند و اصولا علی سرتیپی یا منوچهر هادی در این قواره ذهنی نیستند که بتوانند راجعبه مسائل سیاسی و اجتماعی حرفی عمیق یا جدی بزنند اما آنها تمام سالنها را دراختیار دارند و درها را روی آثار دیگر و دروازهها را روی آدمهای بااستعداد، خلاق و تازهنفس بستهاند.
https://teater.ir/news/18739