حتي اگر شعار داده باشم با افتخار مي‌گويم بله! شعار دادم، اصلا فرياد زدم. فراموش نكنيد ما نمايشي با محوريت مسائل كارگري روي صحنه آورده‌ايم كه ضعيف‌ترين قشر اين جامعه محسوب مي‌شوند و كافي است ذره‌اي به وضعيت كارگران در همين جامعه كنوني خودمان توجه كنيد. به وضعيت همين شش ماه و يك‌سال قبل كارگران در نقاط مختلف ايران كه چه مصيبت‌ها و رنج‌هايي متحمل شدند.

پایگاه خبری تئاتر: نمايش «هفت دقيقه» به كارگرداني آرش عباسي بعد از چهار ماه تمرين با جمعي جوان از هنرجويان افغانستاني ساكن ايران روي صحنه آمده است، نمايشي كه در تمام مراحل از توليد گرفته تا اجرا قواعد حقنه شده توليد در سال‌هاي اخير را ناديده گرفته و در قالب ماجرايي مرتبط به جامعه كارگري ظاهرا ساده به طرح يك مساله اساسي مي‌پردازد. اينكه هنگام تصميم‌گيري‌هاي جمعي چقدر حاضريم از منافع زودگذر شخصي عبور كنيم و به‌منافع بلندمدت جمعي بينديشيم. در نمايش «هفت دقيقه» با 9 عضو شوراي كارگري كارخانه مواجه هستيم كه مديران از آنها خواسته‌اند 7 دقيقه از زمان استراحت خود بكاهند تا شغل‌ها از دست نرود!‌ در صورت تصويب اين شورا، قانون بر 200 كارگر ديگر اعمال مي‌شود، اما... گفت‌وگو با عباسي را در ادامه مي‌خوانيد.

لطفا ابتدا درباره نويسنده توضيح دهيد چون ما قبلا از ماسيني شناخت زيادي نداشتيم و نمايشي از او در ايران روي صحنه نرفته است.

استفانو ماسيني يك نمايشنامه‌نويس جوان و معاصر ايتاليايي است كه به عنوان مشاور با پيكولو تئاتر ميلان همكاري دارد. ماسيني بعد از پايان تحصيلات با لوكا رونكوني از كارگردانان فعال در پيكولو همكاري مي‌كند و بعد از آن نمايشنامه مي‌نويسد و آثار خودش را روي صحنه مي‌برد. بعد از استقبالي كه از همين نمايشنامه «هفت دقيقه» صورت مي‌گيرد به فيلم تبديل مي‌شود كه فيلمنامه آن را هم ماسيني با همراهي چند نويسنده ديگر نوشت. بيشترين فعاليت اين نويسنده در تئاتر است ولي گاهي به عنوان يادداشت‌نويس روزنامه la republica نيز دست به قلم مي‌شود. در حال حاضر متن جديد ماسيني را نيز در دست ترجمه داريم و اميدوارم شرايطي پيش بيايد كه آن متن نيز در ايران روي صحنه برود.

تجربه قبلي شما در حافظ (كارگاه دكور) اينطور بود كه به صورت مشترك با يك هنرمند ايتاليايي كار كرديد. اينجا هم چنين انتظاري داشتم ولي اين دو اجرا با هم تفاوت زيادي داشت و فقط در كار با گروهي از افراد جوان و نابازيگر اهل افغانستان مشترك بود. از تفاوت‌ها و شباهت‌هاي كار با اين بچه‌ها بگوييد.

تجربه‌اي كه ما در كارگاه دكور رودكي داشتيم از يك منظر براي من خيلي خيلي با ارزش بود. اول به اين دليل كه توانستم يك كارگردان ايتاليايي را به ايران بياورم كه با هنرجويان ايراني و افغان كار كند و در مرحله بعد يك مدل از كار كردن تئاتر اتفاق افتاد كه ما كمتر ديده بوديم يا در تئاتر ما چندان سابقه نداشته و اگر هم بوده به صورت محدود اتفاق افتاده است. همان زمان ايده‌اي در ذهنم به وجود آمد مبني بر اينكه شايد بعدا بتوانم با اين بچه‌ها تجربه‌اي داشته باشم. از همان جمع به اضافه يك جمع تازه‌تر كه چندان تجربه‌اي در زمينه تئاتر كار كردن نداشتند شروع به تمرين كرديم. من فقط مي‌دانستم يك نمايشنامه دارم و بچه‌هاي علاقه‌مندي كه مي‌توان با آنها از هيچ شروع كرد. مثل همان ايده «ساختن از هيچ» كه گروه ما مدام در جست‌وجوي آن است. بنابراين از نقطه صفر شروع كرديم و همه‌چيز با همراهي اين بچه‌ها ساخته شد. بعد از خواندن نمايشنامه بود كه فكر كردم جاي به كارگيري بازيگران حرفه‌اي مي‌توانم از حضور بازيگران جوان كم‌تجربه استفاده كنم و اصلا دلم مي‌خواست در چنين فضايي كار كنم. چون نمايشنامه حدود يازده شخصيت دارد و با اينكه من در بازنويسي تعداد آنها را به 9 نفر كاهش دادم اما باز هم با توجه به وضعيت حاكم بر توليد تئاتر در ايران امكان دعوت به همكاري از 9 بازيگر حرفه‌اي كه تمام وقت در خدمت تمرين و اجرا باشند وجود نداشت. از طرفي خيلي علاقه داشتم در نمايش از افرادي استفاده كنم كه درك بهتري از وضعيت كارگري دارند و شرايط حاكم بر نمايشنامه را به خوبي درك مي‌كنند. به همين دليل اين بچه‌ها را انتخاب كردم و به جرات مي‌توانم بگويم بعد از مدت‌ها با فراغ بال كار كردم و هيچ‌يك از دغدغه‌هاي كار با بازيگران حرفه‌اي برايم پيش نيامد. تكليف اين بچه‌ها با خودشان روشن بود، تكليف من هم با خودم روشن بود و هر دو طرف مي‌دانستيم از حضور در تمرين‌ها چه هدفي را دنبال مي‌كنيم.

اين بچه‌ها قبلا سابقه تئاتري داشتند؟

بعضي از اين بچه‌ها در اجراي نمايش «ويولن تايتانيك» همراه ما بودند و قبلا تجربياتي داشتند ولي بخشي از بازيگران در گذشته هيچ تجربه‌ تئاتري پشت سر نگذاشته‌اند و تازه در اين پروژه با ما همراه شدند. اينها در چهارماه گذشته كه همه كنار هم تمرين كرديم به توانايي‌هايي دست پيدا كردند و تازه به واسطه آن با تئاتر آشنا شدند.

يك نكته مهم (با تم نقد) درباره اجرا اينكه كار به ميزان زيادي ايستا است و ميزانسن‌هاي خاصي هم وجود ندارد. بخشي از اين رويكرد از دل متن و موقعيت بيرون مي‌آيد چون شخصيت‌ها كارگر كارخانه هستند. اما آيا امكان رنگ‌آميزي بيشتر اجرا با استفاده از نور و ميزانسن وجود نداشت؟ يعني متن چنين اجازه‌اي نمي‌داد يا توان بازيگرها؟

اين بسته به خواست و تصميم كارگردان است كه وقتي متني در دست مي‌گيرد به چه ميزان بخواهد از رنگ، صحنه، موسيقي، نور و غيره استفاده كند. حقيقت امر اين است كه همين چيزي را مي‌خواستم كه به صحنه آمد، چون بايد فضاي كارخانه را بازسازي مي‌كرديم و به همين دليل هم تعمد داشتم از حداقل‌ها استفاده كنم. ما خيلي ساده مي‌توانستيم نمايش را به سمت مونولوگ‌هاي طولاني سوق دهيم يا در نورپردازي كارهاي عجيب و غريب بكنيم اما دغدغه من اصلا اينها نبود. نمي‌دانم چقدر درست است اگر چنين حرفي بزنم، ولي نمايشنامه «هفت دقيقه» چيزهايي براي من داشت كه خيلي مسائل از جمله زيبايي‌شناسي را به حاشيه مي‌راند. قصد ندارم زيبايي‌شناسي را نفي كنم ولي به يك نكته هم خيلي اعتقاد دارم. اينكه بايد روشن باشد شما در چه دوره‌ زمانه‌اي چه نمايشي روي صحنه مي‌آوريد و از اين كار چه هدفي دنبال مي‌كنيد. معتقدم هر وقت هر نمايشي كارگرداني كردم يا نمايشنامه‌اي نوشتم حتما دليلي وجود داشته كه مي‌توانيد در تك تك آنها ببينيد. مثلا مي‌توانم به شما بگويم جامعه من در چه شرايطي قرار داشت كه نمايشنامه «ورود آقايان ممنوع» نوشته شد، يا وضعيت چطور بود كه نمايشنامه‌هاي «نويسنده مرده است» و «پيچ تند» نوشته شدند. بعد از خواندن نمايشنامه ماسيني به اين نتيجه رسيدم كه نمي‌توانم متن ديگري پيدا كنم كه تا اين حد به مسائل مبتلابه جامعه من نزديك باشد. با وجود اينكه نمايشنامه توسط يك فرد غير ايراني نوشته شده كه هيچ شناخت دقيقي از جامعه ايران هم ندارد، اما ديدم مي‌توانم از ايده‌هايي موجود در متن استفاده كنم و آنها را بسط و گسترش دهم تا به موارد مورد نظر خودم نزديك شوند. در نهايت بايد بگويم واقعا به چيزهاي ديگري غير از مسائل زيبايي‌شناختي فكر مي‌كردم.

رويكرد انتقادي نويسنده در كار به چشم مي‌آيد و با توجه به موضوع كه مرتبط با مسائل كارگري است، اجرا تا حد زيادي ظرفيت افتادن در دام خطابه دارد. اين شايد از روحيه روزنامه‌نگاري ماسيني سرچشمه بگيرد. شما قطعا به اين نكته واقف بوديد، آيا نگراني از اين نظر نداشتيد؟

اتفاقا بايد بگويم چيزي را كه در متن وجود داشت به‌شدت افزايش دادم. با توجه به اينكه خودم نمايشنامه مي‌نويسم وقتي براي اولين‌بار متن نويسنده ديگري را به دست مي‌گيرم حتما بايد ويژگي‌هاي عجيبي داشه باشد كه چنين تصميمي بگيرم. در هر صورت نمي‌توانم از وجه نمايشنامه‌نويس بودن خودم فاصله بگيرم و تا آنجا كه راضي شوم بايد نمايشنامه را بازنويسي و در آن دخل و تصور كنم. اين بحث خطابه يا نقدهايي مثل شعارزدگي كه در همين فاصله كوتاه از شروع اجراها با آن مواجه شدم دقيقا به همان بخش‌هايي مربوط مي‌شود كه من عامدانه و آگاهانه به متن اضافه كردم. به اين دليل كه مي‌خواستم عصبانيت خودم از شرايط موجود را به شكل علني فرياد بزنم و ابدا از كاري كه مي‌كنم پشيمان نيستم. حتي اگر متهم به شعارگويي و خطابه‌خواني شوم. افتخار مي‌كنم در تئاتري كه همه‌چيز در آن به شوخي‌هاي سطح پايين تقليل پيدا كرده و شما در كمترين كشوري چنين سطحي از به ابتذال كشيده شدن تئاتر را مي‌بينيد، من خيلي شعاري روي صحنه اعتراض كنم. شما ببينيد ما در كشوري نمايش كار مي‌كنيم كه بيشترين نظارت را بر هنرمندان تئاتر اعمال مي‌كند. گاهي اسم نمايش شامل مميزي مي‌شود يا بديهي‌ترين اتفاق‌هاي موجود در روابط انسان‌ها، جامعه و زندگي از متن‌ها كنار مي‌رود. شكل ماجرا اين‌گونه است كه ابتدا بايد نمايشنامه شما خوانده و تاييد شود، بعد تمرين مي‌كنيد و در پايان تمرين براي شروع اجرا، نمايش يك بار ديگر بازبيني مي‌شود. در طول سي شب اجرا هم افرادي هستند كه به سالن مي‌آيند و به تماشاي نمايش شما مي‌نشينند مبادا در مقايسه با آنچه در نمايشنامه وجود داشت تغييري ايجاد شده باشد. شما در هيچ‌ نقطه از جهان شاهد اين شكل از سيستم نظارت بر تئاتر نيستيد. در چنين شرايطي من چطور مي‌توانم به اين فكر كنم كه زيبايي‌شناسي كارم را رعايت كنم يا درگير شعارزدگي نشوم؟ به همين دليل حتي اگر شعار داده باشم با افتخار مي‌گويم بله! شعار دادم، اصلا فرياد زدم. فراموش نكنيد ما نمايشي با محوريت مسائل كارگري روي صحنه آورده‌ايم كه ضعيف‌ترين قشر اين جامعه محسوب مي‌شوند و كافي است ذره‌اي به وضعيت كارگران در همين جامعه كنوني خودمان توجه كنيد. به وضعيت همين شش ماه و يك‌سال قبل كارگران در نقاط مختلف ايران كه چه مصيبت‌ها و رنج‌هايي متحمل شد. من چطور مي‌توانم درباره مشكلاتي كه كارگرها دارند نمايش روي صحنه ببرم و بعد نگران حفظ پز هنري و زيبايي‌شناسي باشم؟‌ براي من همين‌كه بتوانم كاري كنم تماشاگر فقط يك لحظه به سختي و رنجي كه كارگر تحمل مي‌كند فكر كند كافي است. آن‌هم روي صحنه‌اي كه زماني براي خودش رسالتي داشته و تئاتر اجتماعي قرار بوده بازگو‌كننده رنج‌هاي جامعه باشد، اما حالا همان تئاتر به وضعيتي دچار شده كه مي‌گويد صداي مردم و درد جامعه كيلويي چند؟ درباره تئاتري صحبت مي‌كنيم كه نمايشنامه‌نويس شوخي‌هاي اروتيك را مي‌نويسد و براي اجرا به گروه مي‌سپارد. در اين اوضاع من ابدا نگران علني بودن خيلي حرف‌ها نيستم. اصولا در اين زمانه‌، چرا بايد روي صحنه به فكر حفظ زيبايي‌شناسي باشم؟ اگر اين‌طور است من افتخار مي‌كنم كه حتي بتوانم در تئاتر شعار بدهم.

احتمالا چقدر از تصميم كار با اين بچه‌ها به رفتار بازيگرهاي امروز ما ارتباط دارد؟ يعني آيا راهي است براي مواجهه با وضعيت سخت امروز تئاتر؟

بله دقيقا. من دلتنگ اين شكل كار كردن بودم. دلتنگ كار به شيوه‌اي كه در شهرستان تجربه كرده بودم. اوايل دهه 70 كه به‌شدت و با اشتياق تئاتر كار مي‌كردم همه‌چيز به همين شكل بود. يعني تئاتر براي افراد به قدري اهميت داشت كه برايش برنامه‌ داشتند و اين‌طور نبود كه بازيگر به شما بگويد من فقط از فلان ساعت تا فلان ساعت مي‌توانم تمرين كنم چون بعد بايد به سر صحنه فيلمبرداري بروم يا با يك گروه ديگر تئاتر تمرين كنم. اينجا مي‌خواهم يادي كنم از زنده‌ياد محمد مطيع كه وقتي به ايران بازگشت، در نمايشي به كارگرداني من به ايفاي نقش پرداخت و همزمان پيشنهادهاي متعدد تئاتري و سينمايي دريافت مي‌كرد. به او مي‌گفتند شب‌ها روي صحنه هستيد و صبح‌ها مي‌توانيد براي فيلمبرداري بياييد. واكنش آقاي مطيع به چنين درخواست‌هايي تعجب بود. چون سه دهه خارج از كشور زندگي كرد و از مناسبات اطلاع نداشت. مي‌گفت اصلا چطور چنين چيزي امكان دارد؟ مگر مي‌شود شب در يك تئاتر بازي كنم و صبح‌ها نقش ديگري در فيلم داشته باشم؟! ايشان هنوز با جماعتي مواجه نشده بود كه همزمان در تمرين سه نمايش حضور دارند و بعد بايد سر صحنه فيلمبرداري هم باشند. دل من هم براي اين شكل كار كردن كه بازيگر فقط به يك نمايش متعهد باشد تنگ بود و سال‌ها بود با لذت تئاتر كار نمي‌كردم.

با توجه به تجربه كارگاه دكور حافظ و حالا تالار حافظ آيا باز هم شاهد همكاري با يك گروه خارجي و قسمت كردن تجربه‌ها بين دو طرف خواهيم بود؟ اصلا چنين امكاني وجود دارد؟

در چند سال اخير مسيري را در ايجاد تجربه‌هاي بينافرهنگي آغاز كرده‌ايم كه تلاش داريم هرطور شده ادا‌‌مه‌اش دهيم. چون نه فقط در ايران، كه ايجاد پل‌هاي ارتباطي بينافرهنگي براي رقم زدن تجربه‌هاي هنري در همه نقاط جهان با چالش‌هاي خاص خودش مواجه مي‌شود. چون پاي روابط بين‌المللي به ميان مي‌آيد و ايجاد روابط بين‌الملل براي افرادي مثل ما كه در اين كشور تئاتر كار مي‌كنيم با مسائل متعدد مواجه مي‌شود. به هر حال اگر چه با مشكلات زيادي دست و پنجه نرم مي‌كنيم ولي خيلي بر ادامه اين راه مصر هستيم. به خصوص كه گذشته از شكل روابط ايران و ديگر كشورهاي جهان، از نظر اقتصادي هم سختي‌هاي زياد در حد غير ممكن وجود دارد. در حال حاضر برنامه‌ريزي‌ها براي اواخر سال 2019 انجام شده و پيگيري مي‌كنيم اساتيدي براي اجراي پروژه‌هاي مشترك به ايران سفر كنند. اصلا قصد گروه ما اين است كه بين فرهنگ‌هاي مختلف كار كند، به خصوص كه بعضي اعضاي گروه در ديگر كشورها مشغول تحصيل و فعاليت تئاتري هستند.

با توجه به اينكه شما نمايشنامه هم مي‌نويسيد، نظارت زياد چقدر در گرايش به كار كردن متن يك نويسنده خارجي تاثير داشت؟

تاثير زيادي نداشت چون صادقانه بايد بگويم در اين سال‌ها راه چگومه نوشتن براي عبور از مميزي را ياد گرفته‌ام. به ويژه كه اگر ايده‌اي داشته باشم حتما كار خودم را انجام مي‌دهم و اصلا به اينكه مميزي شود يا نه فكر نمي‌كنم، ولو آنكه راه به صحنه پيدا نكند. مثل وقتي كه 6 سال منتظر ماندم تا نمايشنامه «ورود آقايان ممنوع» مجوز اجراي صحنه بگيرد، يا براي چاپ آن 12 سال منتظر مجوز ماندم. حقيقت اين بود كه اصلا حس خوبي نسبت به نوشتن نداشتم و راضي‌ام نمي‌كرد، فكر مي‌كنم نوشتن نمايشنامه كار بيهوده‌اي است. از طرفي متني داشتم كه حرف‌هايم در آن وجود داشت؛ در چنين شرايطي چرا بايد براي نوشتن پافشاري كنم؟ اين رويكرد موجب شد بتوانم مدتي با خودم خلوت كنم و متوجه شوم اگر نمايشنامه هم ننويسم اتفاقي در جهان رخ نمي‌دهد و تئاتر جنبه كارگرداني هم دارد. جنبه‌اي كه اين روزها برايم مهم‌تر و پررنگ‌تر شده است.

با توجه به صحبت‌هايي كه داشتيم و نقد شما به بي‌توجهي تئاتر در زمينه مسائل اجتماع، چقدر از اين وضعيت را محصول سانسور مي‌دانيد؟

تئاتري كه دغدغه طرح مسائل اجتماعي دارد اولين قرباني سانسور است. اين‌گونه تئاتر قرار است محل طرح هنرمندانه مشكلات اقشاري باشد كه صداي‌شان به جايي نمي‌رسد، ولي تجربه سال‌ها به من نشان داده شما مي‌توانيد روي صحنه هر آنچه مي‌خواهيد بگوييد جز انتقاد اجتماعي. امروزه بعضا نمايش‌هايي روي صحنه مي‌روند كه شما يك دهه قبل باور نمي‌كرديد يك خانواده كنار هم به تماشاي آنها بنشينند و همزمان از تماشاي اين سقوط محض لذت هم ببرند. شرايط اجتماعي تنگ‌تر شده و بيشتر هم خواهد شد. بنابراين هرچه مميزي و نظارت بيشتر شود، تئاتر اجتماعي بيشتر آسيب مي‌بيند. كافي است رصد كنيم و ببينيم در سال 97 چند نمايش روي صحنه ديده‌ايم كه شخصيت‌هايش با افرادي كه در خيابان‌ و جامعه مي‌بينيم نسبت برقرار كردند. شايد عده‌اي بگويند تئاتر چيز ديگري است ولي ديدن مردم زمانه‌ (راننده، معلم، كارگر، پزشك) روي صحنه هميشه براي من اهميت زيادي داشته و دارد. واقعيت اين است كه مميزي در عجيب‌ترين شكلش معمولي‌ترين آدم‌هاي جامعه را از ما دريغ كرده است.

نمايشنامه «هفت دقيقه» مميزي شد؟

تنها چيزي كه اينجا گفتند اين بود كه نام شخصيت ايراني حاضر بين كارگرها نبايد باشد. ما هم تصميم گرفتيم كارگرها او را «خارجي» صدا كنند.

به هرحال خيلي خوشحالم كه شما بي‌توجه به فروش گيشه اين ايده را به اجرا گذاشته‌ايد. ولي اگر اين فشارها ادامه پيدا كند باز هم ادامه مي‌دهيد؟

من هيچ دغدغه‌اي بابت فروش اين نمايش نداشته و ندارم. هر شب اگر يك نفر تماشاگر داشته باشم كه بليت خريده باشد قطعا كار به احترام همان يك نفر روي صحنه مي‌رود. حتي اگر تماشاگر نداشته باشم قطعا دست افرادي را مي‌گيرم و به عنوان ميهمان به سالن مي‌آورم تا از نزديك شاهد تلاش و زحمت اين بچه‌ها باشند. تمام مدت هم حتما خوشحال خواهم بود اگر بتوانم سي شب اين نمايش را روي صحنه حفظ كنم، بلكه يك نفر با گرفتاري جامعه كارگري مواجه شود، حداقل يكي از ما به خودش بيايد.