لانتي‌موس مي‌گويد زماني كه روي پروژه‌اي كار مي‌كند هرگز به بازيگر معيني فكر نمي‌كند: «نمي‌خواهم چنين چيزي من را محدود كند و اصلا خبر نداري اين بازيگري كه در ذهنت داري، در دسترس هست يا نه.» حين تمرين‌هاي عجيب و غريب و خواندن فيلمنامه «سوگلي»، لانتي‌موس درخواست‌ انجام كارهايي تجربي را از بازيگرانش داشت. اِما استون طي نشست پرسش و پاسخي كه در جشنواره تلوريد برگزار شد، در اين باره گفته بود: «در آخر تمرين‌ها، خط به خط فيلمنامه را از حفظ بوديم چون كلمات را بارها و بارها بدون اينكه معنا و مفهوم‌شان را بدانيم، تكرار كرده بوديم.

پایگاه خبری تئاتر: چهارده سال پيش يورگوس لانتي‌موس فيلمي كم‌ هزينه به نام «كينه‌تا» را روي پرده برد. اين فيلم را با دوربين روي دست فيلمبرداري كرد و سه بازيگر آن در هتل‌ها و بيمارستان‌هاي شهري ساحلي در يونان پرسه مي‌زنند و گاهي صحنه‌هاي دعوا و مرافعه‌اي كه شبيه به تمرين رقص آوانگارد است را بازي مي‌كنند. به ندرت ديالوگي ردوبدل مي‌شود جز زماني كه يكي از شخصيت‌ها آدرسي را با جزييات كامل سر ديگران فرياد مي‌زد. حتي براي آن دسته از مخاطباني كه مشتاق ديدن فيلم‌هاي هنري مبهم هستند نيز تماشاي «كينه‌تا» كاري دشوار بود.

شايد با ديدن اين فيلم فكر كنيد، لانتي‌موس كارگرداني است كه پس از گذشته يك دهه راه به جايي نبرده است، چراكه به نظر نمي‌رسيد كارگرداني باشد كه بتواند بالقوگي نيكول كيدمن، كالين فارل، اوليويا كولمن و ريچل وايز را در اختيار بگيرد. به نظر نمي‌رسيد از آن دست كارگرداناني باشد كه وقتي سينماگران درباره جديدترين رويدادهاي سينما صحبت مي‌كنند، ابتدا نام او را بياورند. انتظار نمي‌رفت درامي تاريخي بسازد كه به زنندگي و توطئه‌گري فهرست فيلم‌هاي «تام جونز»، «قرارداد نقشه‌كش» و «بري ليندون» چيزي اضافه كند و خودش هم تصورش را نمي‌كرد كه روزي درباره ساخته‌اش به نام «سوگلي» صحبت كند.

وقايع داستان فيلم «سوگلي» اوايل دهه 1700 در قلمروي ملكه آن روي مي‌دهد. فيلم در واقع داستان پشت صحنه‌هاي عاشقانه و جاه‌طلبانه زنانه است كه در عمارت «هت‌فيلد» در هرتفوردشر فيلمبرداري شده است. اين فيلم از بازي‌هاي درخشان اوليويا كولمن، ريچل وايز و اما استون بهره برده است. از زمان اكران «سوگلي» در جشنواره فيلم ونيز 2018، جايي كه كولمن براي نقش‌آفريني شخصيت ملكه آن برنده جايزه بهترين بازيگري زن شد، اين فيلم مورد تحسين قرار گرفت. اين فيلم برنده 10 جايزه از جشنواره جوايز سينماي مستقل بريتانيا شد و كولمن جوايز بهترين بازيگري اسكار و گلدن‌گلوب را به خانه برد.

در ادامه گفت‌وگوي اريك كوهن، خبرنگار نشريه فيلم «ايندي واير» را با اين فيلمساز يوناني مي‌خوانيد.

پس از نامزدي يورگوس لانتي‌موس براي ساخت فيلم «دندان نيش» - تريلري تكان‌دهنده درباره پدر مستبدي كه مانع از ورود بچه‌هايش به دنياي بيرون مي‌شود - در آكادمي اسكار، اسم اين فيلمساز يوناني در لس‌آنجلس سر زبان‌ها افتاد. لانتي‌موس در اين باره مي‌گويد: «همه جا مي‌رفتم، آدم‌هايي را مي‌ديدم، از اينكه از استوديويي به استوديويي ديگر بروم مضطرب مي‌شدم. واقعا نمي‌دانستم كارم را تحسين مي‌كردند يا چون فيلمم خيلي گل كرده بود فقط مي‌خواستند من را ببينند.»

چند سال زمان برد تا در نهايت لانتي‌موس براي به تصوير كشيدن ديدگاه‌هاي نامتعارفش براي مخاطبان گسترده‌تر راه‌حل بهتري يافت؛ سينماي محروم يونان را ترك كرد و ساكن جامعه هنري پوياي لندن شد، پروژه‌هاي انگليسي‌زبان ماندگار و تجاري را بسط و گسترش داد؛ پروژه‌هايي كه نياز بود بازيگران درجه يك طبق شرايط لانتي‌موس به او ملحق شوند. اين رازي است كه راه را براي لانتي‌موس گشود و باعث شد نزديك به يك دهه پس از ساخت «دندان نيش»، بزرگ‌ترين و تجاري‌ترين فيلم تجاري‌اش را بدون ذره‌اي سازش و مصالحه با قراردادهاي جاري بسازد.

«سوگلي» كمدي سياه پيچيده‌اي است كه وقايع داستانش در دربار سلطنتي بريتانياي قرن نوزدهم روي مي‌دهد و اِما استون و ريچل وايز براي به دست آوردن عشق و علاقه ملكه آن (با بازي اوليويا كلمن) با يكديگر درگير مي‌شوند و براي كنار زدن يكديگر دسيسه‌چيني مي‌كنند. در همين حين مثلث عشقي خاص‌شان به كلاف پرگِره‌اي از اغواگري‌ها و دعواهاي فيزيكي سخت تبديل مي‌شود. ابتدا سِسي دمپسي تهيه‌كننده بود كه پس از موفقيت «دندان نيش» پيشنهاد ساخت اين پروژه را به لانتي‌موس داد. اين فيلمساز هم فيلمنامه را به توني مك‌نامارا (كسي كه لانتي‌موس براي به بازسازي و اصلاح اثر دبورا ديويس او را استخدام كرده بود) سپرد؛ در نهايت «سوگلي» تثبيت لذتبخش درون‌مايه‌هاي تكرارشونده لانتي‌موس شد: تاثيرات تباه‌كننده قدرت و طمع كه آدم‌هاي دچار گره روحي را به عصاره‌اي تلخ از كرده‌ خود بدل مي‌كند. لانتي‌موس بازيكن تحسين شده‌اي است كه مايل به باج دادن نيست و دقيقا به همين دليل هم از او تقدير مي‌شود.

«سوگلي» لانتي‌موس كه در كنار ساير پروژه‌هاي انگليسي زبان كارگردانش قرار مي‌گيرد- از جمله ديستوپيايي كه «خرچنگ» ارايه مي‌كند و فيلم وحشت‌آور اشغال عجيب خانه در «كشتن گوزن مقدس»- هر سه بدون قصدِ قبلي، سه‌گانه‌اي درباره آلترناتيو هاليوودي به شمار مي‌روند. هر سه فيلم روايت‌هايي جذاب و غيرقابل پيش‌بيني را نقل مي‌كنند اما با چهره‌هايي آشنا كه مخاطبان سينما را به ترس‌هاي منحصر به فرد دنياي وسيع لانتي‌موس دعوت مي‌كنند. از زمان پديدار شدن لارس فون تريه هيچ فيلمسازي نتوانسته مخاطب را به يك ميزان آزار بدهد و بترساند و در عين حال كارنامه كاري‌اش را وسعت بخشد. لانتي‌موس مي‌گويد: «امتحانش كردم و تصميم گرفتم سراغ علاقه‌مندي‌هايم و آنچه من را به هيجان وامي‌دارد، بروم. نگران اين نيستم كه مخاطب چه دريافتي خواهد داشت.»

لانتي‌موس ترجيح مي‌دهد از توضيح معناي كارش يا ارزيابي جذابيت آن خودداري كند اما تصميم او براي بسط پروژه‌هايش در مقياسي وسيع‌تر از واكاوي دقيقش بر فرصت‌هايي كه در اختيار دارد، ريشه مي‌گيرد. او كه در دهه 1990 در يونان دانشجوي فيلم بوده، صنعت فيلمي كه وجودش احساس نمي‌شده وادارش مي‌كند جاه‌طلبي را كنار بگذارد. از فيلم‌هاي بروس لي و اسپاگتي وسترن لذت مي‌برد اما هيچ سازمان هنري‌اي وجود نداشت تا امكاناتي را پيش پايش بگذارد. قريحه سينمايي او برآمده از تجربيات ديگرش است.

مي‌گويد: «هرگز فكر نمي‌كردم بتوانم فيلم بسازم. اهل يونان بودم و فيلمسازي واقعيت نداشت.» دوستان نزديكي كه به سينما آگاهي داشتند را جفت‌وجور كرد و به كار ساخت تبليغات مشغول شد؛ نخستين دهه حرفه‌اش به ساخت صدها آگهي گذشت. با اين كار غريزه تكنيكي‌اش را تكامل بخشيد. مي‌گويد: «آشغال‌هاي زيادي ساختم. برهه‌اي در اوايل دهه نود بود كه روزنامه‌هاي قديمي جوايزي را براي روزنامه تعيين كرده بودند. بنابراين ما اين آگهي‌هاي ارزان دستگاه قهوه‌اي را كه به مشتري‌ها هديه مي‌دادند، مي‌ساختيم، از اين جور ديوانه‌بازي‌ها.»

البته كارهاي جدي‌تر هم كرد؛ با طراح رقصي براي فيلمبرداري اجراهاي حركات موزون همكاري و چند نمايش را كارگرداني كرد؛ هر دوي اين فعاليت‌ها از فيزيك‌ و رفتارهاي نامتعارفي كه هسته فيلم‌هايش را شكل داده است، خبر مي‌دهد. «بعد از همه اينها، فكر مي‌كنم در برهه‌اي برايم مسلم شد كه مي‌خواهم سراغ فيلمسازي بروم و فيلم بسازم.»

نخستين تجربه كارگرداني‌اش، «كينه‌تا» 2005، را با عواملي انگشت‌شمار و سه بازيگر از سر گذراند؛ پيرنگ اين فيلم از سه شخصيت ساكن در هتلي مي‌گويد كه به دلايل مبهمي سعي در كشتن آدم‌ها دارند. اين فيلم نخستين نگاه موجز را به زيبايي‌شناختي لانتي‌موس ارايه مي‌كند- دنياي خودمختار آزاردهنده‌اي كه پايبند منطق خود است، روي كاغذ مضحك به نظر مي‌رسد و به نوعي زماني كه روي پرده مي‌رود موثق جلوه مي‌كند. لانتي‌موس درباره نخستين كارش مي‌گويد: «خام و بي‌تجربه سراغ اين فيلم رفتيم، قبلا چنين كاري نكرده بوديم. اما با ساختش ثابت كرديم امكان‌پذير است. حتي تشنه‌ترمان كرد بنابراين فيلمسازي را ادامه داديم.» اين پروژه لانتي‌موس را مهمان جشنواره‌هاي فيلم جهان كرد و «كينه‌تا» در جشنواره‌هاي تورنتو و برلين با تحسين برخي منتقدان روبرو شد. به اين ترتيب بود كه او متوجه جهان بزرگ‌تري شد كه فيلم‌هايش مي‌توانست به آنجا تعلق داشته باشد. مي‌گويد: «حتي نمي‌دانستم جشنواره چي هست و چطور بايد با آن برخورد كنم و اين آدم‌هايي كه فيلم‌ها را براي جشنواره‌ها انتخاب مي‌كنند، چه كساني هستند.»

وقتي به خانه برگشت، فيلم «دندان نيش» را ساخت كه دستاورد جشنواره كن 2009 شناخته شد. مي‌گويد: «هيچ‌وقت تصور نمي‌كرديم بشود به جز روشي كه با آن فيلمسازي را شروع كرديم، روش‌هاي ديگري براي ساخت فيلم وجود داشته باشد. انتظار موفقيت نداشتيم.» او منتظر پيشامدهايي كه تمامي اين تبليغات و معرفي‌ها براي او داشته‌اند نماند و در عوض به كارش در مرز و محدوده‌هاي جامعه فيلمسازي يونان ادامه داد. در سال 2010 فيلم «اتنبرگ» را تهيه‌كنندگي كرد و در آن به ايفاي نقش پرداخت؛ اين فيلم ساخته اثينا ريچل سنگاري، تصويري ديوانه‌وار از دو دوست صميمي است كه با انزوا و ميرايي در جنگ هستند. طي توليد اين فيلم بود كه همسر آينده‌اش، آريِن لابِد بازيگر را كه طرفدار كارهاي لانتي‌موس بود، ملاقات كرد. لابِد مي‌گويد: «او را تحسين مي‌كردم. با موانع بسياري روبرو شده و به هيچ‌وجه دست از تلاش نكشيده بود.»

دنيا از «دندان نيش» استقبال كرد و لانتي‌موس سراغ ساخت پروژه بعدي‌اش «آلپ» رفت؛ تريلري نامانوس و تسخيركننده درباره آدم‌هايي كه لباس آدم‌هاي تازه از دنيا رفته را به تن مي‌كنند تا در عزاداري‌هاي قوم‌وخويش‌هاي آنها شركت كنند. استقبال از اين فيلم در جشنواره‌هاي تورنتو و ونيز با شكست «دندان نيش» در بخش بهترين فيلم خارجي زبان اسكار، همزمان شد و به اين ترتيب لانتي‌موس توانست دوباره مسير سابقش را طي كند.

سينماهاي امريكا به اكران «آلپ» اقبالي نشان ندادند اما تاثير اين امر خيلي زود از ميان رفت. لانتي‌موس مي‌گويد: «اين فيلم مثل فيلم‌هاي يوناني كوچك كه با هزينه‌اي كم ساخته مي‌شوند، ناديده گرفته شد.» او و سنگاري از اينكه رسانه‌ها آنها را به عنوان رهبران «موج نامتعارف سينماي يونان» معرفي مي‌كردند، لذت مي‌بردند اما هرگز اين لقب را نپذيرفتند. جيمي دومترو، رييس انجمن فيلم Hellenic در نيويورك مي‌گويد: «موج نامتعارف محصولي از بحران اقتصادي در يونان بود، يعني زماني كه رياضتي توهين‌آميز به مردم يونان تحميل شد. طبيعي بود كه فيلمسازها براي درك آنچه روي داده و چرايي آن تلاش كنند و به همين منوال طبيعي بود كه به اغرق روي بياورند تا درباره آنچه خودشان و كل كشور از سر مي‌گذراندند، اظهارنظر كرده باشند.»

اما اين عبارت «موج نامتعارف سينماي يونان»، براي كارگردان‌هاي يوناني در خانه‌شان كاري از پيش نبرد. دومترو مي‌گويد: «هيچ‌كدام از فيلم‌هاي موج نامتعارف در گيشه موفق عمل نكردند. مخاطبان يوناني اقبالي به اين فيلم‌ها نشان ندادند.» طبق گفته‌هاي او اين كشور بطور ميانگين هر سال 20 تا 25 فيلم بلند توليد مي‌كند و از زمان اكران فيلم «دندان نيش» در سال 2009، فقط 11 فيلم براي پخش در سينماهاي امريكا به فروش مي‌رسند. انبوه توليدات ملي اين كشور- اغلب كمدي‌هاي پيش‌پاافتاده- مهمان سينماهاي كشورهاي ديگر نمي‌شوند. ظرفيت لانتي‌موس براي ساختن كارنامه‌اي فراتر از جهان اين جزيره، قابل درك است. دومترو مي‌گويد: «اگر لانتي‌موس تاثيري روي فيلمسازان يوناني داشته باشد، تاييد اين مفهوم است كه هدف فيلم‌ها بايد بازار جشنواره‌هاي بين‌المللي باشد تا اينكه بخواهند به پخش در سينماهاي محلي يونان اكتفا كنند.»

پس از فيلم «آلپ»، لانتي‌موس به انگلستان پناه برد؛ در آنجا بازيگران به سوي او هجوم بردند و توليدات او با موفقيت روبرو شد. كيت بلانشت و ريچل وايز از حضور در فيلم‌هاي او ابراز علاقه كردند اگرچه وايز مدتي را صرف كنار آمدن با فيلمنامه «خرچنگ» كرد؛ وايز در اين فيلم در مقابل كالين فارل نقش‌آفريني كرد و داستان نيز در آينده‌اي غريب روي مي‌دهد كه مجرد بودن يك گناه بزرگ شناخته مي‌شود. نيكول كيدمن از پذيرفتن رويكرد غيرسنتي لانتي‌موس در «كشتن گوزن مقدس» استقبال مي‌كرد و لانتي‌موس مرحله كار توليد فيلم «سوگلي» را پيش از اينكه «كشتن....» به جشنواره كن راه بيايد، تمام كرد.

لانتي‌موس مي‌گويد زماني كه روي پروژه‌اي كار مي‌كند هرگز به بازيگر معيني فكر نمي‌كند: «نمي‌خواهم چنين چيزي من را محدود كند و اصلا خبر نداري اين بازيگري كه در ذهنت داري، در دسترس هست يا نه.» حين تمرين‌هاي عجيب و غريب و خواندن فيلمنامه «سوگلي»، لانتي‌موس درخواست‌ انجام كارهايي تجربي را از بازيگرانش داشت. اِما استون طي نشست پرسش و پاسخي كه در جشنواره تلوريد برگزار شد، در اين باره گفته بود: «در آخر تمرين‌ها، خط به خط فيلمنامه را از حفظ بوديم چون كلمات را بارها و بارها بدون اينكه معنا و مفهوم‌شان را بدانيم، تكرار كرده بوديم. اين جالب‌ترين روش براي دانستن اين بود كه از يكديگر اطمينان خاطر داريم، مي‌توانيم به همديگر تكيه كنيم و وقتي فيلمبرداري شروع مي‌شد مي‌دانستيم چه مي‌گوييم. تمرين‌ها اصلا شبيه به زمان فيلمبرداري نبود.»

لانتي‌موس آزادي اعمال روش‌هاي غيرسنتي‌اش را در مقياسي وسيع‌تر و ادغام چند اصل هنري در يك مجموعه مستقل با كمال ميل پذيرفته است. در حالي كه منتقدان و مخاطبان براي طبقه‌بندي كار او تقلا مي‌كنند، او همواره روشي براي ديوانگي دارد. مي‌گويد: «سال‌هاي سال به تماشاي رقص و تئاتر و اين دست هنرها نشستم و آنها را تحسين كردم و اين مديوم‌ها روش كار با بازيگران و رويكردم به مسائل را شكل دادند.»

در «سوگلي»، شخصيت سارا، دوشس مارلبرو، در رقص معاصر عجيبي شركت مي‌كند تا «ملكه آن» را خشنود كند- اما اين تلاش هرگز به سطح پارودي برادران زاكر سقوط نمي‌كند چراكه بازيگران اين صحنه را بي‌تكلف بازي كرده‌اند و كارگردان با ايجاد محيطي يكپارچه به آنها خوشامدگويي گفته است. لانتي‌موس، طراح رقص آرژانتيني كونستانزا ماكراس را براي پي‌ريزي اين صحنه‌ها استخدام كرد. لانتي‌موس در اين باره مي‌گويد: «مي‌دانستم جنبه فيزيكي براي خلق اين فيلم خيلي مهم است؛ بطوري كه اثر شبيه به دنياي خودش باشد و شبيه به اثر تاريخي ديگري كه مردم درباره‌اش حرف مي‌زنند و به نوعي خاص پيرو آن مي‌شوند، نباشد.»

به همين دليل او نويسنده‌اي ديگر را استخدام كرد تا فيلمنامه ديويس را زيرورو كند؛ فيلمنامه‌اي كه از دهه نود معلق مانده بود. لانتي‌موس مي‌گويد: «فيلمنامه اوليه از لحاظ تاريخي دقيق بود و اطلاعات بسيار زيادي درباره سياست آن دوره در آن وجود داشت. قصد داشتم داستان روي اين سه زن متمركز باشد كه جالب‌ترين موضوع برايم بودند؛ رابطه آنها با سياست و قدرت و اينكه چطور رابطه‌شان روي كل كشور تاثيرگذار است.»

لانتي‌موس در ادامه صحبتش، او كه معمولا چهره‌اي كمرو و خجالتي در رسانه‌ها از خود نشان داده است، نگاهش را به كل اثر در ميان گذاشت: «قصد داشتم همه‌چيز را آنقدر ساده كنم كه فيلم با ما كه امروز زندگي مي‌كنيم، ارتباط برقرار كند. بنابراين به اين شكل مي‌توانيم تصور كنيم اين اتفاق در هر جاي دنيا در هر زمان و مكاني روي مي‌دهد. اگر سياست را كنار بگذاريم، راحت‌تر مي‌توانيم عواقبي كه برآمده از تصميمات اين سه شخصيت، يا كنش‌هاي اين سه زن است را درك كنيم.» با نگاه دقيق به كارهاي لانتي‌موس، اخلاقياتي را در هسته سينماي او مي‌بينيم. استون مي‌گويد: «از نظر من «سوگلي» اجرايي دايمي ميان آن كسي كه در راس قدرت ايستاده و اين سه شخصيت است. كشف اين موضوع، جذاب است.»

لانتي‌موس پس از ساخت «سوگلي»، روي چند فيلمنامه‌ كار كرد از جمله فيلمنامه‌اي را با مك‌نامارا جرح و تعديل كرد اما آن را براي گام بعدي‌اش در نظر نگرفت. زماني كه لانتي‌موس پيش‌نويسي جديد را تمام مي‌كند، آن را در خانه براي لابِد مي‌خواند. او مي‌گويد: «آن موقع است كه متوجه نكته‌هايي مشخص مي‌شوم.» لابِد نيز اضافه مي‌كند كه ريزش منابع مالي و نبود ستاره‌ها، فرمول او را تغيير نداده است: «اين چيزها، ابزار بيشتري براي خلق ديدگاهش در اختيارش مي‌گذارد. قرار نيست اين مسائل، چيزي را عوض كنند. گمان نمي‌كنم او با ذهنيت مخاطبان گسترده، كاري را خلق كند.»

و با وجود اين، با پشت سر گذاشتن روزگارش در يونان، مخاطبان مدام سراغ او را مي‌گيرند. دومترو مي‌گويد: «موفقيت لانتي‌موس براي بسياري از همكارانش در يونان طعمي تلخ‌وشيرين دارد. او مساله‌اي را كه آنها را ناراحت كرده است، تاييد مي‌كند. اينكه وقتي فيلمسازي يونان را ترك مي‌كند تازه با فرصتي براي دست‌وپا كردن توجهي گسترده و شهرت روبرو مي‌شود.» حتي اگر زبان تغيير كرده باشد و تقاضا براي اثر او هر سال بيشتر شده است، اما بايد گفت رويكرد او تغييري نكرده است. لانتي‌موس مي‌گويد: «سخت مي‌توانم فيلمنامه‌اي را پيدا كنم كه كاملا برايم مناسب باشد. حتي اگر فيلمنامه‌اي خوب باشد بايد با فيلمنامه‌نويسي روي آن كار كنم و شكلش بدهم، آن را به داستاني نزديك كنم كه مي‌خواهم بسازمش. در نتيجه ترجيح مي‌دهم با محتوايي كار كنم كه خودم آن را توليد كرده‌ام.»

لانتي‌موس پشت ظاهر فيلم‌هايش پنهان مي‌شود. مي‌گويد: «فيلم مي‌سازم و مي‌گذارم از جانب خودش صحبت كند.» اما او با «سوگلي»، با فشارهاي فصل جوايز راحت‌تر كنار مي‌آيد. «اگر مردم فيلم را دوست داشته باشند، خب عالي است. اگر نامزد جايزه شويم، عالي است. اگر نشويم، مشكلي نيست.» او مشتاق است ايده‌هاي جديدي را بسط و توسعه بدهد: «روي هر چيزي كه احساس كنم پخته است، كار مي‌كنم، فيلمش را مي‌سازم و بعد سراغ ايده بعدي مي‌روم.»