پایگاه خبری تئاتر: موضوع بسیار آشنا و ملموس این روزهای سرزمینمان، دستیابی به موقعیتهای مادی به واسطه «ژن خوب» اشخاص خاص است! با این دستمایه اجتماعی و استناد به پدیدهای به نام «آقازاده» یا هر عنوان دیگری که به آن گفته میشود، فیلم شخصیت دو نفر از جوانان خلافکار را که بهتازگی از زندان آزاد شدهاند در تقابل با جوانان دیگری قرار میدهد که قاعدتا به سبب حضور پدرانشان در برخي مسئوليتها از امکانات ویژه و گسترده مالی بهرهمند شدهاند. با ذکر این موضوع که فیلم با بیان شبهطنز در پرداخت روایت فیلم، به شکل غیرقابل انتظاری از تلخی این پدیده اجتماعی و گستردگی ابعاد وجودی آن در جامعه امروز ایران کاسته است. نکته قابل توجه در پرداخت روایت فیلم اینکه، مانند بسیاری از فیلمهای اجتماعی ساخت کشورمان، موضوع و محتوای «ژن خوک» اصطلاحا بهواسطه ارجاع به موضوعات اجتماعی «بیرون از فیلم» صورت میگیرد؛ چنانکه گویی فیلم بدون اشاره به زمینههای شکلگیری این پدیده اجتماعی، فرض را بر این گرفته که مخاطبان فیلم بهدلیل درگیری با موضوعات بحثانگیز روز، قاعدتا از ماهیت وجودیِ پدیده «آقازادگی» و متعاقبا ریشه ژنتیکی این پدیده(!) اطلاع کافی دارند. بدین ترتیب و با پرهیز از ورود به بررسیِ موشکافانه و دراماتیک شکلگیری پدیده «آقازادگی»، روایت فیلم بیش از هرچیز جنبه «سرگرمکننده» را با هر سطحی که برای این سرگرمکنندگی قائل شویم، به پیش میراند. به هر شکل با اتکا به این پیشآگاهی از سوی مخاطب، ارتباط دو شخصیت جوان اصلی فیلم که تا پایان فیلم با دستبند زندان به یکدیگر متصل هستند، به عنوان بستر اصلی روایت فیلم امتداد مییابد. ضمن اینکه قرارگرفتن این دو شخصیت در بستری از طنز، امکان بیان دیالوگهای دوجانبه گستردهتر و تفاوت و تنوع جنس بازیگری هر دو را بیشتر به نمایش میگذارد. هرچند اتصال این دو شخص بهمنظور فرار از زندان، در عالم واقع اندکی باورناپذیر و غیرواقعی به چشم میآید، اما همگی این همراهی در پوستهای از روایت طنزآمیز تا پایان قابل رهگیری میشود. بیان موضوعات اجتماعی در قالب طنز و روایت «کُمیک» سابقه قابل توجهی در سینمای ایران و جهان دارد.
نمونههای اخیر این روایات سینمایی در فیلمهای دو دهه اخیر به تعداد قابل ملاحظهای یافت میشود. با این فرمول که شخصیت فرد خلافکار و ضداجتماعی معمولا در قالب یک انسان موجه اجتماعی قرار گرفته تا از طریق قرارگرفتن در پوستهاي ديگر شخص به اهدافِ خلافش دست پیدا کند. اما در «ژن خوک» با اشخاصی مواجه هستیم که از این رویه بهرهای نبرده، همزمان با همان هویت خلافکارانه و ضداجتماعی به دنبالکردن هدفشان میپردازند. اما هدف این دو شخصیت بههمپیوسته چیست؟ گذشته از جنبه «سرگرمکننده» در بههمپیوستگی غیرمعمول و طنزآمیز دوشخصیت به یکدیگر در «ژن خوک»، همراهی ناگزیر این دو فرد اندیشه نمادین و تفکربرانگیزی را دنبال نمیکند. در عوض، آن چیزی که از پس این سرگرمکنندگی نه چندان تفکربرانگیز حاصل میشود، رسیدن به برخورد سرنوشتساز میان شخصیتهای فرودست گریخته از زندان (هادی حجازیفر و سینا مهراد) با فرزند یکی از مسئولان فرادست (بهرنگ علوی) است که در پایان، رویارویی این تضاد طبقاتی را رقم میزند. با بیان این مفهوم از زبان فرزند صاحب ژن برتر(!) که چنانچه هرکدام از این افراد فرودست به جای او امکان دسترسی به این منابع را داشتند، آیا میتوانستند در برابر وسوسه این امکانات مالی مقاومت کنند یا خیر؟ در نهایت اینکه به نظر میرسد، فیلم در پیگیری جستوخیزهای طنزآمیز این دوقلوهای بههمپیوسته و نهایتا تقابل و گرهگشایی انتهای فیلم، گویی فقط به اشارهای طعنهآمیز به پدیده «آقازادگی» اکتفا کرده است و از ورود به ابعاد بحثانگیز این مسئله اجتماعی طفره میرود.