در ايران داستان طراحي پوستر فيلم متفاوت است، متاسفانه هم براي فيلم‌هاي سرگرم كننده و هم فيلم‌هاي انديشه‌‌گرا از يك قالب ثابت براي طراحي استفاده مي‌شود. بيشتر پوسترها عكس‌محور هستند، چراكه تهيه‌كننده و پخش‌كننده‌هاي داخلي مي‌خواهند پوستر با نمايش تصوير درشت سوپراستارها موجب فروش و جذب مخاطب بيشتر شود و تو به عنوان بيننده پوستر نمي‌تواني تشخيص بدهي اين پوستر معرف چه ژانري است و اين همان آدرس اشتباهي است كه قبلا گفتم.

پایگاه خبری تئاتر: اين روزها نخستين نمايشگاه پوسترهاي سينمايي علي باقري با عنوان فيوويژن در گالري پاييز خانه هنرمندان برپاست. باقري در اين نمايشگاه مجموعه‌اي از 27 پوستر سينمايي از طراحي‌هاي خود را به نمايش گذاشته است.

علي باقري گرافيست، نقاش و عكاس متولد1357 قروه سنندج است. او فارغ‌التحصيل رشته گرافيك از دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران است و جوايز متعدد از جشنواره‌هاي بين‌المللي دريافت كرده است، از جمله سيمرغ بلورين بهترين عكاسي فيلم در جشنواره بيست‌وپنجم فيلم فجر براي فيلم «پابرهنه در بهشت» و سيمرغ بهترين طراحي پوستر براي فيلم «من مي‌خوام شاه بشم».

براي علي باقري عكاسي و طراحي شغل به شمار نمي‌رود، بلكه دغدغه اصلي او در زندگي است و باتوجه به اينكه از دوران نوجواني به هنر روي آورده از نقاشي و عكاسي و گرافيك براي بهتر به تصوير كشيدن بن مايه فيلم‌هاي سينمايي، مستند و كوتاه در قالب پوستر بهره مي‌برد. همچنين پوسترهاي او در سومين جشنواره بين‌المللي هنرهاي تجسمي فجر، دهمين دوسالانه جهاني پوستر تهران، نهمين دوسالانه طراحي گرافيك معاصر ايران، سومين دوسالانه بين‌المللي گرافيك جهان اسلام به نمايش درآمده است. همچنين عكس‌هاي او در نمايشگاه گروهي زيادي به نمايش در آمده از جمله نمايشگاه عكس انجماد در گالري لاله، فستيوال كنوكه بلژيك 2011، فستيوال برژاي روسيه 2010، نمايشگاه چشم درون، سومين جشنواره بين‌المللي هنرهاي تجسمي فجر و نمايشگاه عكس انفرادي با عنوان «بال آدمي اسب است».

از جمله فيلم‌هايي كه علي باقري تاكنون عكاسي آن را برعهده داشته مي‌توان به «پابرهنه در بهشت»، «آرام باش و تا هفت بشمار»، «ديگري»، «خانه امن است»، «راه رفتن روي ريل»، «الفباي سياست در باره زندگي رييس‌جمهور ونزوئلا (هوگو چاوز) » و «من ديگومارادونا هستم» اشاره كرد.

او به عنوان عكاس و طراح با شركت‌هاي رنو فرانسه، شركت ملي نفت ايران، شركت ملي پتروشيمي و... همكاري داشته، داور بخش پوستر جشنواره‌هاي تئاتر فجر، جشنواره توليدات راديويي، جشنواره بين‌المللي فيلم نهال و غيره بوده است.

از پوسترهاي سينمايي او مي‌توان به «پابرهنه در بهشت»، «پرسه در مه»، «روياهاي دم صبح»، «آرام باش و تا هفت بشمار»، «الفباي سياست»، «اشياء از آنچه در آيينه مي‌بينيد به شما نزديكترند»، «شيار ۱۴۳»، «نفس»، «بيست و يك روز بعد»، «قصر شيرين» و «شبي كه ماه كامل شد» اشاره كرد.

به مناسبت برپايي نخستين نمايشگاه پوسترهاي سينمايي‌اش در گالري پاييز خانه هنرمندان ايران با او گفت‌وگويي كرده‌ايم.

چگونه به هنرهاي تجسمي علاقه‌مند شديد؟

من در قروه كردستان متولد شده‌ام و تا پايان دوره راهنمايي در قروه زندگي كرده‌ام و با قبول شدن در آزمون سراسري هنرستان سوره، راهي تهران شدم. دايي من «رضا هدايت» نقاش است و دايي دايي هم «عربعلي شروه». از وقتي كه به خاطر دارم، همواره شاهد نقاشي كردن دايي رضا بودم. از وقتي خودم را شناختم مي‌خواستم نقاش شوم و در آن دوران با امكانات غيرحرفه‌اي براي خودم نقاشي مي‌كردم.

يك روز در مدرسه، اتفاقي با آگهي‌اي كه بر روي بورد نصب شده بود، از راه‌اندازي هنرستان سوره در تهران باخبر شدم.اين هنرستان از سراسر كشور با امتحان ورودي هنرجو مي‌پذيرفت و تاكيدش روي كار عملي بود. در آزموني با حضور بيش از 1800 نفر متقاضي شركت كردم و در نهايت نامم جزو 20 هنرجوي پذيرفته شده قرار گرفت. اين هنرستان شبانه‌روزي، زيرنظر حوزه هنري اداره مي‌شد و در بدو امر قرار بود تحصيل در آن رايگان باشد، اما از سال دوم غيرانتفاعي شد. سال دوم و هنگام انتخاب رشته، دلم مي‌خواست در رشته گرافيك ادامه تحصيل بدهم اما دايي رضا، با اين استدلال كه يك نقاش خوب مي‌تواند گرافيست خوبي هم بشود اما عكسش كم اتفاق نمي‌افتد، من را مجاب كرد. من هم با اكراه نقاشي را انتخاب كردم.

آن دوره چه كساني در هنرستان شما درس مي‌دادند؟

از استادانم در هنرستان مي‌توانم به رضا هدايت، ساعد فارسي، آقاي سوداگر و آقاي مهدوي اشاره كنم. باقي نام‌ها از يادم رفته است.

آيا از هنرجويان هنرستان نامي در ذهن‌تان مانده؟

بله خيلي‌ها، اما آنها كه شما بشناسيد سالار عقيلي و شروين مهاجر را مي‌توانم نام ببرم.

دايي بزرگ‌تر يعني عربعلي شروه در گرايش شما به نقاشي چه سهمي داشت؟

در دوراني كه در شهرستان بودم، چون تنها ايام نوروز دايي عرب را مي‌ديدم، او آن زمان نقشي در گرايشم به نقاشي ايفا نكرد. اما بي شك نقاش بودن او و دايي رضا موجب شد كه خانواده‌ام به من اعتماد كنند و اجازه بدهند در هنرستان ثبت‌نام كنم. اما زماني كه به تهران آمدم، هر پنجشنبه و جمعه با دايي عرب و برخي دوستانش مثل آقاي محسن كرامتي و فرهاد ايزدخواه، آقاي كفايتي و ديگر دوستان اطراف تهران اغلب به كوچه‌باغ‌هاي كن مي‌رفتيم و آنجا بساط نقاشي رنگ روغن‌مان را پهن مي‌كرديم. روزهاي برفي و باراني هم جاي‌مان زير پل كن بود و تنها انتخاب براي‌مان منظره روبه‌رو بود. از او در اين دوران بهترين درس‌هاي نقاشي و زندگي را فرا گرفتم. اگر سوالي از او مي‌پرسيدم، آنقدر توضيح مي‌داد تا به اصطلاح شير‌فهم شوم.

يادم مي‌آيد يك روز دايي عرب گفت: «امروز بايد زودتر نقاشي‌مان را تمام كنيم، چون مي‌خواهم به تو چيزي را نشان بدهم. با هم از چند كوچه باغ گذشتيم تا به درخت تنومندي رسيديم. تنه درخت آنقدر بزرگ بود كه مايه حيرت بود. دايي به من گفت تنه درخت را بغل كن و از سوي ديگر خودش نيز تنه درخت را بغل كرد. به من گفت بايد دو نفر ديگر هم باشند كه دست‌هاي‌مان به هم برسد. او در واقع به من جور ديگر ديدن را ياد داد و اينكه ساده از كنار هر چيزي عبور نكنم. عربعلي شروه كسي بود كه نگاه من را نسبت به اطراف حساس كرد. از همه رفتارها و برخوردهاي او درس مي‌گرفتم. مثلا يك روز صبح مشغول نقاشي بوديم كه يك روستايي از راه رسيد و سلام‌عليكي كرد و رفت. غروب هم آمد و احوالي پرسيد؛ وقتي نقاشي دايي عرب را از كوچه باغ ديد، گفت كاش اين نقاشي مال من بود. دايي عرب خيلي راحت تابلويي را كه تمام كرده بود به او داد. اين رفتارش خيلي روي من تاثير گذاشت. در آن دوران هر هفته زنگ مي‌زد و تاكيد مي‌كرد كه براي نقاشي همراهش بروم و زمان‌هايي كه به خانه‌شان مي‌رفتم يك كتاب كه معمولا از ترجمه‌هايش بود به من مي‌داد و مي‌گفت اين كتاب را همين امشب بخوان. مي‌دانيد كه عربعلي شروه علاوه بر نقاش و مجسمه‌ساز، مترجم آثار هنرهاي تجسمي هم بود.

در آن دوران بيشتر با چه تكنيكي نقاشي مي‌كرديد. آيا نمايشگاه خاصي هم برپا كرديد؟

در هنرستان همه تكنيك‌ها را به ما آموزش مي‌دادند اما من بيشتر گرايشم رنگ روغن بود و در دوراني هم كه با دايي عرب و گاهي دايي رضا (هدايت) به طبيعت مي‌رفتيم همواره با تكنيك رنگ روغن نقاشي مي‌كرديم. آن زمان هنوز مسير خودم را پيدا نكرده بودم وتلاش مي‌كردم شبيه عربعلي شروه نقاشي كنم. حتي امضايم را نيز از روي امضاي رضا هدايت تقليد كرده بودم و هنوز همان امضا را دارم. در آن دوران تنها در نمايشگاه‌هاي گروهي هنرستان شركت مي‌كردم.

چه شد كه در دانشگاه رشته گرافيك را انتخاب كرديد؟

در دوره ما قبول شدن هنرستاني‌ها دردانشگاه سراسري رويا بود. هنرستاني‌ها در درس‌هاي نظري به پاي بچه‌هايي كه از دبيرستان مي‌آمدند نمي‌رسيدند. سال اول در دانشگاه قبول نشدم و براي همين به پيشنهاد دايي به خانه مان بازگشتم تا درس بخوانم، آن موقع خانواده به همدان نقل مكان كرده بودند. سال بعد كنكور دادم، تصميم گرفته بودم اگر گرافيك قبول نشدم قيد دانشگاه را بزنم و براي خودم كسب و كاري راه بندازم. اما خوشبختانه در رشته گرافيك دانشگاه هنرهاي زيبا قبول شدم. جا دارد خاطره‌اي از دوران دانشگاه براي‌تان بگويم، با اينكه من رشته گرافيك درس مي‌خواندم اما واحدهاي مشترك‌مان مثل طراحي را با بچه‌هاي نقاشي برمي‌داشتم. يك روز استادم حبيب‌الله صادقي من را خواست و پيشنهاد داد كه تغيير رشته بدهم و به جاي گرافيك، نقاشي بخوانم. آن دوران تغيير رشته كار ساده‌اي نبود، آقاي صادقي به دليل آنكه مدير گروه نقاشي بود پيشنهاد كرد كه با كمك او اين كار را بكنم، راستش من بالاترين نمره طراحي را در ميان تمام دانشجويانش گرفته بودم. اما من قبول نكردم و ترجيح دادم گرافيك را ادامه بدهم.

در دانشگاه شاگرد چه كساني بوديد؟

محمد احصايي، حبيب‌الله صادقي، جلال شباهنگي، مرتضي مميز و بسياري ديگر. در آن دوران يكي از خواسته هايم اين بود كه شاگرد قباد شيوا هم باشم اما او در آن دوران در دانشكده ما درس نمي‌داد.

چه شد كه در دوران دانشگاه جذب بازار كار تبليغاتي شديد؟

به توصيه آقاي شروه در شركت تبليغاتي يكي از دوستانش براي كارآموزي و آشنايي با بازار كار از همان سال اول دانشگاه مشغول به كار شدم و خيلي زود با تمام برنامه‌هاي كامپيوتري كه در زمينه طراحي از آن بهره مي‌گيرند آشنا و به آنها مسلط شدم. با يك موسسه كه در زمينه چاپ كتاب سينمايي فعاليت مي‌كرد، نيز به واسطه دوستم بهرام توكلي آشنا شدم و مسووليت طراحي، صفحه‌بندي و كارهاي گرافيكي موسسه به من سپرده شد. چون اين شركت در زمينه فيلمسازي هم فعال بود، ساخت فيلم براي پتروشيمي نيز به اين شركت داده شد و با توجه به شناختي كه از كار من داشتند كارهاي گرافيكي و عكاسي صنعتي اين پروژه‌ها را به من واگذار كردند.

از كجا به طراحي جلد كتاب و حوزه نشر روي آورديد؟

سال آخر دانشگاه بودم كه آتليه شخصي طراحي‌ام را راه‌اندازي كردم و طراحي جلد يكي از كارهاي آن آتليه بود. چيزي بيش از 200 عنوان طرح جلد براي رمان‌هاي كلاسيك جهان و رمان‌هاي ايراني براي «نشر دنياي نو»، «گوتنبرگ» و«شباهنگ» طراحي كردم و بعد از آن با ناشران ديگري اين همكاري را ادامه داده‌ام.

و بعد هم به عنوان عكاس و گرافيست وارد حوزه سينما شديد.

به واسطه دوستي با بهرام توكلي و همكاري چندين ساله‌مان زماني كه مي‌خواست نخستين فيلم سينمايش «پابرهنه در بهشت» را بسازد، به من پيشنهاد عكاسي اين فيلم را داد، پذيرفتم. طراحي پوستر اين فيلم هم به من سپرده شد. البته پيش از اين نيز براي تعدادي فيلم مستند پوستر طراحي كرده بودم.

جالب است بدانيد با اينكه «پابرهنه در بهشت» اولين تجربه‌ام در عكاسي فيلم بود اما توانستم نخستين سيمرغ بلورينم را به عنوان بهترين عكاسي فيلم از جشنواره فيلم فجر دريافت كنم. پس از آن نيز چندين بار نامزد دريافت تنديس از جشنواره فيلم فجر شدم و براي فيلم «خانه امن است» از جشنواره كودك اصفهان لوح تقدير گرفتم.

با توجه به تجربيات شما در زمينه نقاشي، عكاسي و گرافيك اين سه رشته هنري چه تاثيري روي فعاليت‌هاي هنري‌تان گذاشته‌اند؟

نمود اين سه رشته هنري را مي‌توانيد در پوسترهاي سينمايي من ببينيد. بيننده اين آثار شاهد برخورد نقاشانه و نگاه عكاسانه است كه در نهايت به تولد اثري مي‌انجامد كه صرفا اعلان يا تبليغات فيلم نيست و مي‌تواند به عنوان يك اثر مستقل ارزيابي شود.

روند كارتان براي طراحي پوستر فيلم چگونه است؟

ابتدا فيلم را مي‌بينم. اگر آن را به عنوان مخاطب دوست داشته باشم قراري با كارگردانش مي‌گذارم و درباره آن مفصل صحبت مي‌كنم تا متوجه شوم در پس‌زمينه ذهنش چه مي‌گذرد. چون تا اين لحظه بيننده فيلم هستم و برداشت خودم را دارم ولي از آن به بعد بايد با تيم سازنده فيلم همراه شوم. در اين جلسه تلاش مي‌كنم با كارگردان همسو شوم تا بتوانم مقصود او را تنها در يك فريم اجرا كنم. به عنوان گرافيست بايد پوستري طراحي كنم كه بهترين آدرس را براي تماشاي فيلم به ببينده بدهد. كارطراح پوستر فيلم بسيار دشوار است. اگر آدرس اشتباهي به مخاطب بدهد، موجب مي‌شود مخاطب به اشتباه به تماشاي فيلمي بنشيند و پس از آن سرخورده بلند شود. همواره خواسته‌ام درطراحي پوستر سينمايي از تمام كليشه‌هاي مرسوم عبور كنم و پوستري طراحي كنم كه علاوه بر اينكه در خدمت سينما است، خود نيز به عنوان يك اثر مستقل قابل اعتنا باشد. يك مخاطب ممكن است به خاطر علاقه‌اش به فيلم «راننده تاكسي» بارها آن را تماشا كند و از يك جايي به بعد پوسترش را به ديوار بزند. پوستر بايد ارزش هنري و بصري داشته باشد كه مخاطب آن را انتخاب كرده و بتواند با هر بار ديدن آن، با لحظه لحظه‌هاي فيلمي كه دوست دارد تجديد خاطره كند.

بايد به اين نكته توجه كرد يك طراح گرافيك، براي كدام جامعه مخاطب پوستر طراحي مي‌كند. تفاوت فاحشي در طراحي پوستر فيلم در كشورهاي آمريكايي و اروپايي وجود دارد. حتي پوسترهايي كه براي اكران فيلم‌ها در اروپايي شرقي و غربي طراحي مي‌شوند با هم تفاوت دارند.

در ايران داستان طراحي پوستر فيلم متفاوت است، متاسفانه هم براي فيلم‌هاي سرگرم كننده و هم فيلم‌هاي انديشه‌‌گرا از يك قالب ثابت براي طراحي استفاده مي‌شود. بيشتر پوسترها عكس‌محور هستند، چراكه تهيه‌كننده و پخش‌كننده‌هاي داخلي مي‌خواهند پوستر با نمايش تصوير درشت سوپراستارها موجب فروش و جذب مخاطب بيشتر شود و تو به عنوان بيننده پوستر نمي‌تواني تشخيص بدهي اين پوستر معرف چه ژانري است و اين همان آدرس اشتباهي است كه قبلا گفتم.

تاكنون چند پوستر سينمايي طراحي كرده‌ايد و چه شد كه تصميم گرفتيد آنها را به نمايش بگذاريد؟

60 پوستر از سال 1380 تاكنون طراحي كرده‌ام. درنمايشگاه «فيوويژن» قصد داشتم 50 پوستر را به نمايش بگذارم اما به دليل كمبود فضاي نمايشگاهي به نمايش 27 پوستر اكتفا كردم. همه پوسترهايم در بروشور نمايشگاه منتشر شده است.

آيا نمايشگاه ديگري در پيش داريد؟

دو نمايشگاه انفرادي پيش رو دارم كه يكي از اين نمايشگاه‌ها دربرگيرنده مجموعه‌اي از عكس‌هايم از زنان سرزمينم است.