چارسو پرس: چارلز برانسون یکی از چهرههای ماندگار سینما و تلویزیون بود و در هر دهه از دوران حرفهایاش حداقل یک فیلم برجسته ارائه کرد. فیلمهای او معمولاً در ژانرهای اکشن، وسترن یا تریلر قرار میگیرند؛ ژانرهایی که ظاهر سخت و خشن برانسون باعث شد خیلی زود در آنها تایپکست شود.
نکته جالب اینجاست که او تا دهه پنجاه زندگیاش تبدیل به یک ستاره درجهیک نشد. موفقیت مجموعه «آرزوی مرگ» او را به سطح جدیدی از شهرت رساند؛ در حالی که سالها نقشهای مکمل ایفا میکرد یا در فیلمهای تولید اروپا ظاهر میشد.
برانسون در زندگی شخصی نیز کمحرف و خصوصی بود و با شهرت راحت نبود. با وجود این، او بسیار پرکار بود و پیش از بازنشستگیاش با «خانواده پلیسها ۳» در سال ۱۹۹۹، در بیش از ۱۰۰ فیلم و سریال حضور داشت.
دهه ۱۹۵۰: House of Wax
یکی از نخستین نقشهای قابلتوجه برانسون در فیلم ترسناک «خانه مومی» محصول ۱۹۵۳ بود؛ اثری سهبعدی با بازی وینسنت پرایس. برانسون که آن زمان با نام واقعیاش، «چارلز بوچینسکی» بازی میکرد، نقش ایگور، دستیار لال و بدچهره شخصیت منفی داستان را داشت.
«خانه مومی» بخشی از موج فیلمهای سهبعدی دهه پنجاه بود که برای رقابت با تلویزیون ساخته میشدند. داستان درباره یک پیکرساز معروف است که پس از نجات از یک سوءقصد، تبدیل به قاتلی بیرحم میشود.
فیلم با وجود قابلپیشبینی بودن برخی پیچشها، همچنان سرگرمکننده است و نقش مهمی در تثبیت جایگاه پرایس در ژانر وحشت داشت.
دهه ۱۹۶۰: Once Upon a Time in the West
سهگانه «دلاری» سرجیو لئونه ژانر وسترن را متحول کرد و کلینت ایستوود را به شهرت جهانی رساند. لئونه در آن سالها چشمش دنبال برانسون هم بود و اگر ایستوود نقشها را قبول نمیکرد، گزینه بعدی او برانسون بود.
در «روزی روزگاری در غرب»، عظمت و کاریزمای برانسون از همان سکانس افتتاحیه مشهور پیداست؛ جایی که او در سکوتی طولانی با سه تفنگدار روبهرو میشود. حضور او در نقش «هارمونیکا» یکی از ماندگارترین بازیهای دوران کاریاش است.
داستان حول محور زنی میچرخد که وارد شهری مرزی میشود و هدف حمله یک سرمایهدار راهآهن قرار میگیرد. فیلم از زیباترین آثار لئونه است و بازی هنری فوندا در نقش یک تبهکار بیرحم نیز یکی از شگفتیهای آن است.
بسیاری معتقدند این بهترین فیلم کل دوران کاری برانسون است و پایان جستجوی انتقام هارمونیکا، نقطه اوج احساسی فیلم را تشکیل میدهد.
دهه ۱۹۷۰: Death Wish
«آرزوی مرگ» از جهاتی فیلمی آسیبپذیر است. نگاه کارگردان، مایکل وینر، به خشونت گاه افراطی است و موضع فیلم نسبت به رفتار شخصیت اصلی مبهم به نظر میرسد. با این حال، این اثر یکی از مهمترین تریلرهای دهه هفتاد محسوب میشود.
همه چیز درباره چارلز برانسون؛ از کارگری در معادن زغالسنگ تا نماد مردانگی در هالیوود
داستان درباره پل کرسی، مرد خانوادهدوستی است که پس از حملهای خشونتآمیز به همسر و دخترش، سلاح برمیدارد و شبها در نیویورک به شکار مجرمان میرود.
برانسون در این نقش بسیار مناسب است و خشم فروخورده کرسی را بهخوبی به تصویر میکشد.
اگرچه فیلم از نگاه امروز چندان سیاسیدرست بهنظر نمیرسد، اما اثرگذاریاش بر موج فیلمهای «انتقامجویانه» انکارناپذیر است.
دهه ۱۹۸۰: Death Hunt
موفقیت «آرزوی مرگ» باعث شهرت بیشتر برانسون شد، اما او را در نقشهای تکراری گرفتار کرد. بیشتر آثار دهه هشتاد او برای کمپانی کنان ساخته شدند و کیفیت متوسطی داشتند.
اما در میان آنها «شکار مرگ» محصول ۱۹۸۱ یک استثناست. این وسترن خشن که بر اساس ماجرایی واقعی ساخته شده، درباره یک دامگذار است که ناعادلانه هدف یک تعقیب و گریز مرگبار قرار میگیرد. رهبر این تعقیب، پلیسی با بازی لی ماروین است.
فیلم شباهتهایی به «رمبو: اولین خون» دارد و داستان بقای شخصیت اصلی در برابر نیروهای تعقیبکننده را روایت میکند. بازیگران فرعی مانند کارل ودرز نیز به فیلم قوت بیشتری میدهند.
این فیلم از نادیدهگرفتهشدهترین آثار برانسون است، اما بدون شک یکی از بهترین کارهای دهه هشتاد او محسوب میشود.
دهه ۱۹۹۰: The Indian Runner
برانسون در دهه نود بیشتر در فیلمهای تلویزیونی ظاهر شد و آخرین حضور سینماییاش نیز «آرزوی مرگ ۵» بود. اما تنها فیلمی که در آن دهه به او فرصتی برای بازیگری جدیتر داد، «دونده هندی» محصول ۱۹۹۱ بود.
این فیلم اولین تجربه کارگردانی شان پن است. برانسون نقش پدر دو برادر را بازی میکند؛ یکی پلیس و دیگری خلافکار. نقش او کوچک اما احساسی و تأثیرگذار است.
بسیاری معتقدند برانسون در این فیلم بخشی از اندوه واقعیاش پس از مرگ همسر محبوبش، جیل آیرلند، را وارد نقش کرده است. «دونده هندی» میتوانست آغازگر دوران جدیدی از نقشآفرینیهای دراماتیک برانسون باشد، اما چنین نشد. این فیلم یکی از آخرین حضورهای سینمایی او به شمار میرود.
منبع: screenrant
نویسنده: نسرین پورمند







