نمایش از همان اول تصویری از مقصد ارائه داده و سپس به مسیر رسیدن به آن می‌پردازد. این نوع پردازش به شکل یک آزمایش روانکاوانه (به شکلی که ما دیدیم) بسیار ضعیف و الکن بوده و از هیچ نظام ساختاری تبعیت نمی‌کند. سه فرد در سیزده سال پیش جرمی را به اشتباه مرتکب می‌شوند و تاکنون با عذاب وجدان آن دست و پنجه نرم می‌کنند. آن‌ها در پی درمان خود در یک آزمایش شرکت می‌کنند تا شاید دردی از درد آن‌ها را دوا کند.

پایگاه خبری تئاتر: عنوان یک نمایش اولین و مهم‌ترین پل ارتباطی بین مخاطب و اثر بوده که مانند سایر اجزای یک پدیده نمایشی از اهمیت بالایی برخوردار است. عنوان «تایم لپس» این جذابیت را در خود دارد تا ما را از یک مفهوم تکنیکال در عرصه تصویربرداری به مرور زمان برای فرد یا افرادی بکشاند که در آن مرور قرار است اتفاقاتی بیفتد یا مناسبات جدیدی بین آن‌ها شکل گیرد. اما تایم لپس و کارکرد آن به توجه به جزئیات اهمیت نمی‌دهد. از طرفی آن چیزی که به مرور زمان در آن ساخته و پرداخته می‌شود است اهمیت پیدا کرده و مهم جلوه داده می‌شود. به عنوان مثال مراحل ساخت یک ساختمان یا برج را در نظر بگیرید. اگر ما مراحل عمرانی ساخت این پروژه‌ها را در یک دقیقه ببینیم، زیبایی شکل‌گیری پدیده در ظرف مدت کوتاه است که تایم لپس را جذاب می‌کند و به طبع جزئیات در آن دیده نمی‌شود. درست است که عنوان جذاب «تایم لپس» به مرور زمان اشاره دارد و چنین بحثی در نمایش نیز مطرح می‌شود اما بُعد روانشناسانه اثر به واسطه فرمی که ارائه می‌دهد بر همه ابعاد دیگر نمایش غالب بوده و به پردازش آن می‌پردازد. واکاوی در مسأله‌ای روانشناسانه بسیار مهم و کلیدی است و این نوع واکاوی به ریزترین، جزئی‌ترین و حتی تاریک‌ترین نقاط  یک مساله می‌پردازد. آیا این ریزبینی که در نمایش «تایم لپس» تلاش می‌شود به یک عنصر دراماتیک تبدیل شود، می‌تواند ارتباطی با مفهوم تایم لپس از لحاظ کارکردی پیدا کند؟ اگر بپذیریم که نمایش در یک سردرگمی‌ای به سر می‌برد پاسخ سوال مثبت خواهد بود. البته که انتظار ما از مرور زمان در نمایش چیزی است ورای آن چه که مؤلف به نمایش می‌گذارد اما با این وصف، اثر با عنوان خود هم‌خوانی پیدا می‌کند و این به معنای یک نقد مثبت نیست چرا که این هم‌خوانی به معنای تقلیل یافتن پرداخت روانشناسانه اثر است. باری پوستر نمایش اما ساز دیگری می‌نوازد و به این مفهوم مرور زمان که نمایش جان می‌کند که به آن جان ببخشد نیز پشت‌پا می‌زند. یک وان لبریز از خون و سه مرد که کنار آن ایستاده‌اند! این تصویری است از یک مقصد که مرور زمان و خاطرات قرار است ما را به آن برساند. مرور زمان، گذار از دالان‌های ذهنی است نه تصویری از مقصد آن. راه آن و تاکید رسیدن به آن مقصد است که مهم جلوه می‌کند. پس پرواضح است که طراح پوستر به دم‌دستی‌ترین شکل ممکن به نمایش نگاه کرده و خط مسیری که کارگردان تلاش به نمایشی کردنش را داشته را ندیده است. البته این فقط ضعف طراح پوستر نیست، خودِ نمایش از همان اول تصویری از مقصد ارائه داده و سپس به مسیر رسیدن به آن می‌پردازد. این نوع پردازش به شکل یک آزمایش روانکاوانه (به شکلی که ما دیدیم) بسیار ضعیف و الکن بوده و از هیچ نظام ساختاری تبعیت نمی‌کند. سه فرد در سیزده سال پیش جرمی را به اشتباه مرتکب می‌شوند و تاکنون با عذاب وجدان آن دست و پنجه نرم می‌کنند. آن‌ها در پی درمان خود در یک آزمایش شرکت می‌کنند تا شاید دردی از درد آن‌ها را دوا کند. آن‌ها قصه جنایت خود را به مدل‌های گوناگون (هیجانی، غمگین، خندان و...) تعریف کرده و اگر دروغ و تخطی از آن‌ها سر بزند توسط یک ربات مورد بازخواست قرار می‌گیرند. اما آیا می‌توان این فرم اجرایی را به پرداختن به جزئیات روانکاوانه نسبت داد؟! قطعا خیر. چرا که نمایش و فرمت اجرایی آن قادر نیست به عمق ناخودآگاه سه شخصیت خود نفوذ کرده و مطالبی را در راستای درام خود از آن‌جا استخراج کند. قطعا بخش عمده‌ای از این ضعف که مرتبط با نمایشنامه است به یک نگاه تولیدی و اقتصادی در تئاترمفلوک و بیمار این روزهای ما برمی‌گردد. مؤلف تلاش می‌کند تا ایده‌های خلاقانه خود را با کمترین هزینه و وقت ممکن به روی صحنه بیاورد. از همه چیز (حتی کیفیت) می‌زند تا فقط امر به روی صحنه آمدن محقق شود. اگر همین امر به روی صحنه آمدن به یک اصل بنیادی تبدیل شود (که متاسفانه این گونه شده است) همه چیز را تحت‌الشعاع خود قرار داده و صرفا به ماهیت وجودی خود می‌پردازد. در این صورت نقد، احترام به مخاطب، توجه به مردم، زمانه و اجتماع رفته‌رفته از بین خواهد رفت و جای خود را به چگونه و در کمترین زمان به صحنه آمدن خواهد داد. طبیعی است که توضیح بنده به معنای پول هنگفت خرج کردن برای یک نمایش نیست، این که ما به هر قیمتی بخواهیم خود را به صحنه برسانیم است که به اثرمان لطمه می‌زند. اگر دقت کرده باشید به تازگی در فضای تئاتر نیز مُد شده که به اسم تئاتر مستند، چند بازیگر(معمولا سلبریتی) به روی صحنه آمده و با یک مونولوگ و سخنرانی بی‌مزه و حوصله‌سربر، سر و ته نمایش را هم می‌آورند و به این شیوه اقتصادی نیز افتخار می‌کنند! دوستان این به معنای زنده نگه داشتن تئاتر نیست، این به معنای روشن نگاه داشتن چراغ تئاتر نیست. این شیوه‌های بیزینسی دستی است که در خفا به کمک دست حکومت در سانسور پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی از جیب به برون آمده است. در فضای دانشجویی ما که افراد باذوق و خلاقی حضور دارند، باید بتوانند با کنش‌گری مناسب و به‌جا شیوه‌های رایج مثلا اقتصادی در بدنه اصلی تئاتر را به چالش بکشند نه این که خود نیز دنباله‌رو آن‌ها شده و از آن‌ها در به روی صحنه آمدن به هر قیمتی پیشی بگیرند.