نمايش «نان» ارجاعي هم دارد به «نان و عروسك» پيتر شومان. گو اينكه عروسك‌هاي شومان قرار است امپراتوري سرمايه را افشا كنند و با ماسك‌ها و ژست‌ها و شيوه جمعي توليد تئاترشان، همچون «نان» يك ضرورت باشند براي امكان احياي امر سياسي آن هم با تاكيد بر رهايي‌بخشي عروسك‌ها. اما از منظر نصير ملكي‌جو با توجه بر يادداشتي كه بر اجراي نان نوشته، با آن اختتاميه هراسناك و فاقد اميدورزي - كه در چيدن بلوك‌هاي آجري در مقابل چشم تماشاگران و ناپديد شدن چشم‌انداز روبه‌رو، آشكار مي‌شود - تئاتر بيش از آنكه يك ضرورت باشد، بهتر آن است كه به كار «خوب» كردن حال و روز مردمان خاورميانه بيايد كه نان‌شان اين روزها آجر شده. اينجاست كه به‌نظر مي‌آيد تجربه‌گرايي‌ فرمال نصير ملكي‌جو، در نمايش‌هايي چون نان، مسخ، كرگدن، كولا، سفيد برفي و هفت كوتوله در تمناي رسيدن به همين حال خوب باشد و نه بحراني كردن وضعيت موجود.

پایگاه خبری تئاتر: نمايش «نان» همچون استعاره‌اي است از مناسبات اين روزهاي جهان. تضاد آشتي‌ناپذير آنان كه ناني براي خوردن دارند با انبوه گرسنگان. اجرايي با يك سمبوليسم انتزاعي كه ماسك‌هاي اغراق‌شده و جنسيت‌زدايي شده نصير ملكي‌جو، آن را شدت بخشيده و نشان از وضعيت نابسامان زيست انساني در گوشه و كنار عالم دارد. حتي گفتار راوي كه با لحن و زباني سرد، گزين‌گويه‌هايي در باب نسبت نان با جهان معاصر بيان مي‌كند، سويه سياسي نمايش را تا حدي روشن كرده و بر تضادهاي حل‌ناشدني «كار و سرمايه» و مرزهاي پرنشدني «جنوب و شمال»، اشاره مي‌كند. نان در اجراي ملكي‌جو همچون پول در جهان مدرن، ابژه ميل خيلِ عظيم برخورداران و همچنين نابرخورداران است. ديگر از آن مقدس بودن الهياتي نان در متون گذشته خبري نيست، همان قوت غالب انسان‌ها. گويي ديرزماني است كه اين شيء باستاني مقدس به يك كالاي استراتژيك مدرن تبديل شده كه مالكيت بر آن، بازنمايي كننده مناسبات طبقاتي است و دوري و نزديكي با آن، نشان از سعادت و فلاكت. به لحاظ اجرايي با ماسك‌ها و لباس‌هايي هم‌شكل روبه‌رو هستيم كه چندان تمايز شخصيت‌ها را بازتاب نمي‌دهند و لاجرم نسبت آدم‌ها با نان و متعلقاتش است كه جايگاه‌ نمادين انسان‌ها را در نظم اجتماعي و شيوه مادي توليد، متعين مي‌كند. به مانند اغلب اجراهايي كه نصير ملكي‌جو پيش از اين بر صحنه آورده، اين‌بار هم اشيا ابعاد متناقض و اغراق شده‌اي دارند و يادآور جهاني نامعمول‌ و گروتسك‌اند. به جز راوي كه امكان خطاب كردن جهان را مي‌يابد، بازيگران كلامي بر زبان ندارند و كنش‌ها به ميانجي‌ بدن‌‌ها و اشيا است كه روايت را برمي‌سازند. رويكردي كه سوداي جهانشمولي دارد و محدود به زبان محلي نمانده و اغلب آنان كه نان در زندگي‌شان حضور و غياب پرمعنا دارد، مي‌تواند تماشاگر بالقوه اجرا باشد.

به هر حال اجرايي مانند نمايش «نان» ارجاعي هم دارد به «نان و عروسك» پيتر شومان. گو اينكه عروسك‌هاي شومان قرار است امپراتوري سرمايه را افشا كنند و با ماسك‌ها و ژست‌ها و شيوه جمعي توليد تئاترشان، همچون «نان» يك ضرورت باشند براي امكان احياي امر سياسي آن هم با تاكيد بر رهايي‌بخشي عروسك‌ها. اما از منظر نصير ملكي‌جو با توجه بر يادداشتي كه بر اجراي نان نوشته، با آن اختتاميه هراسناك و فاقد اميدورزي - كه در چيدن بلوك‌هاي آجري در مقابل چشم تماشاگران و ناپديد شدن چشم‌انداز روبه‌رو، آشكار مي‌شود - تئاتر بيش از آنكه يك ضرورت باشد، بهتر آن است كه به كار «خوب» كردن حال و روز مردمان خاورميانه بيايد كه نان‌شان اين روزها آجر شده. اينجاست كه به‌نظر مي‌آيد تجربه‌گرايي‌ فرمال نصير ملكي‌جو، در نمايش‌هايي چون نان، مسخ، كرگدن، كولا، سفيد برفي و هفت كوتوله در تمناي رسيدن به همين حال خوب باشد و نه بحراني كردن وضعيت موجود. اما از بخت‌ياري ماست كه اجراهايي چون مسخ، نان و سفيد برفي و هفت كوتوله، بيش از آنكه به كار خوب كردن حال ما بيايند، عليه وضع موجود و زيباشناسي ملال‌آور زمانه‌اند. في‌المثل نمايش نان را مي‌توان يك تجربه‌گرايي به نسبت موفق دانست در اتصال امر انضمامي، در اينجا نان، با امر انتزاعي، در اينجا عدالت و سعادتمندي. حتي آن زمان كه نان مردمان خاورميانه‌، آجر شده باشد.