ماهی سیا اما قصه‌ای است که مادری در روزگارانی دور برای کودکانش تعریف می‌کرده و آنان را در این تکرار قصه به این باور رسانیده است که انتظار دیدن ماهي سيا متوسط روزی به‌سر خواهد آمد. در این هیاهوی زندگی اما همه گویی مجنون شده‌اند؛ جنونی فراگیر که همه آن را باور دارند.
پایگاه خبری تئاتر: ماهی سیا متوسط که در تماشاخانه شانو دارد اجرا می‌شود، تئاتری است معناباخته و در پی تلاش برای رهایی و بزرگ‌شدن. ماهی سیا متوسط اما تنها شخصیت آوانگارد قصه است که می‌خواهد بر ترس‌هایش غلبه کند و به سمت تعالی گام بردارد و از فضایی که در آن زندانی است رهایی یابد؛ اگرچه ماهیان اطرافش او را به هر زبان ممکن طعنه زنند و از ادامه مسیر بازدارند. گویا در طول مسیر همه در درون دارالمجانین گرفتار آمده‌اند و تنها ماهی سیا پنداری دیگر در سر می‌پروراند. ماهی سیا اما سودای رفتن دارد و از نشاط سفر سرمست است.
دیالوگ «آیا در این جهان چیزی هست غمگین‌تر از قطار ایستاده در باران»، غم را در ایستایی برای قطار معنا می‌کند که در ذات خود تکاپو و حرکت را معنا می‌بخشد، گویی در این جهان تنها چیزی که موجودات را از پوچی می‌رهاند، پویایی است و ماهی سیا متوسط این حقیقت را به خوبی دریافته است، اگرچه او را در هر خانی از حادثه‌ای می‌ترسانند؛ چه آنان که بیشتر از همه می‌دانند یا از همه بزرگ‌تر هستند در ترسی موهوم فرورفته و به دور خود حصاری تنیده‌اند. اما ماهی سیا بارها باور خودش را تکرار می‌کند که «اگرچه متوسط هستم، اما روزی بزرگ خواهم شد» و باور دارد که «در تکرار معجزه‌هایی هست و من نام تو را تکرار کردم»که معجزه تکرار او را نجات خواهد داد. ماهی سیا در مسیر خود به دریا می‌رسد و در آنجا با شگفتی‌ها مواجه می‌شود. آنجاست که ماهیان دریا هر یک به او خواهند گفت: «در دریا باید زود باور کنی، در دریا باید زود عادت کنی» و دریا یعنی حرکت و برای او در این مسیر مجال تأمل نیز باقی نمی‌ماند. او باید به‌سرعت باور کند و عادت کند. ماهی سیا متوسط اما در این مسیر به‌سرعت بزرگ می‌شود. اینجا جولانگاه جنگ جهانی است که عزیزان بسیاری را به کام مرگ می‌برد و مرگ است که هر لحظه ماهی سیا قصه را رشد می‌دهد؛ جدال ماهی سیا با مرگ در عبور از آبشار در فرار از مرغ سقا از بمب و خمپاره‌های جنگ جهانی و ...
ماهی سیا اما قصه‌ای است که مادری در روزگارانی دور برای کودکانش تعریف می‌کرده و آنان را در این تکرار قصه به این باور رسانیده است که انتظار دیدن ماهي سيا متوسط روزی به‌سر خواهد آمد. در این هیاهوی زندگی اما همه گویی مجنون شده‌اند؛ جنونی فراگیر که همه آن را باور دارند.
به صحنه تئاتر بازمی‌گردیم؛ طراحی صحنه ساده و بی‌تکلف است، اما هیچ عنصر بلااستفاده‌ای ندارد.
شخصیت‌پردازی‌های قصه تقریبا عالی و بجا بوده است، جز پرستار تیمارستان که بی هیچ دیالوگی و با حداقل حرکت ممکن در صحنه دیده می‌شود؛ گویی نویسنده به‌عمد نمی‌خواسته به آن بپردازد.
صحنه تماشاخانه شانو کوچک و ثابت است، اما با وجود محدودیت فضا از تمام صحنه برای اجرا بهره برده است. طراحی لباس و گریم کاملا فضای تیمارستانی گندگرفته را القا می‌کند.
موسیقی در این نمایش اگرچه کم، اما بسیار در بزنگاه به کار برده می‌شد و به اجرای نمایش و فضادهی آن کمک می‌کرد.
مزدک میرعابدینی، نویسنده نمایش‌نامه، خود در تئاتر به‌عنوان بازیگر نیز ایفای نقش می‌کند. مزدک معتقد است در دل داستان‌های چخوف به این تیمارستان رسیده و سعی کرده تا با نهادن نام‌هایی که اسامی روسی را یادآور می‌شود به این حس خود وفادار بماند