شیوه نوشتاری حمیدرضا آذرنگ در ادبیات نمایشی جنگی جذابیت‌هایی دارد که در این سال‌ها به کرات بازآفرینی شده‌اند، «برگشتن» نمونه متأخر این تکرار است.

پایگاه خبری تئاتر: پیشتر در یادداشتی با عنوان «میراث حمیدرضا آذرنگ» به تأثیر او بر نمایشنامه‌نویسی، انحصاراً در حوزه نمایش‌های جنگی نوشته بودم. در آن مطلب با تقسیم‌بندی زمانی نمایشنامه‌نویسی ایران و اختصاص هر یک از آن به سه نویسنده مهم، درباره نقش آذرنگ در شکل‌گیری گونه‌ای خاص از نوشتار بررسی شده بود. او برخلاف تو سلف خویش، حسین فدایی حسین و علیرضا نادری، جنگ را از گذشته به حال آورده بود و با بردن شخصیت شهید به پس‌زمینه داستان، به حال و احوال شخصیت‌هایی می‌پردازد که بازمانده از جنگ‌اند یا غیرمستقیم جنگ بر زندگیشان تأثیر گذاشته است.

در آن یادداشت نگاشته شده بود «ادبیات آذرنگ  به هیچ وجه حماسی نیست و چون نادری نیز تراژیک به ماجرا نگاه نمی‌کند. آذرنگ شهید فدایی‌حسین را در بستر انتقادی نادری قرار می‌دهد. او نشان می‌دهد پس از جنگ آنچه هدف شهادت بوده است به خوبی در کشور پیاده نشده است. متن نمونه این ماجرا «خنکای ختم خاطره» است. یک شهید پس از سال‌ها پیدا شده و اکنون به واسطه یوسف بودن نامش، بنیاد شهید به دنبال خانواده او می‌گردد؛ اما دریغ از اینکه بنیاد شهید در این سال‌ها از خانواده شهدا غافل بوده است تا جایی که کار به تبعیض کشیده می‌شود.

پرده جنجالی پدر ارمنی جایی است که آذرنگ جنس ادبیات خاص خود در این سال‌ها را عیان می‌کند. یک مرثیه اشک‌آور از آنچه در این سال‌ها گذشته است.» شیوه نوشتاری آذرنگ در عموم آثارش اپیزودیک است که به واسطه یک مفهوم، اپیزودها چون دانه‌های تسبیح نخ می‌شوند. به عبارتی او سبک و سیاقی برآمده از داستان‌های کوتاه اتخاذ می‌کند که یک هدف شیرازه تجمیع آنها می‌شود. این روش در سال‌های اخیر به شکل قابل‌توجهی تکثیر شده است.

نمایش‌هایی که در چند پرده، روایت‌هایی متفاوت اما مشترک در برخی مفاهیم یا فُرم ارائه می‌دهند. نمونه متأخرتر ماجرا نمایش «عند از مطالبه» نوشته مرتضی شاه‌کرم است، نمایش برنده جایزه نمایشنامه‌نویسی فجر است و در جشنواره مقاومت اخیر نیز برنده بیشتر جوایز می‌شود تا نشان دهد شیوه نوشتاری آذرنگ حاکم بلامنازع ادبیات نمایشی جنگی ایران است. این شیوه به این نمایش ختم نمی‌شود. در نمایش «برگشتن» حسین مسافرآستانه نیز این آذرنگ‌بودگی به خوبی ادراک می‌شود.

مسافرآستانه پس از دوازده سال دوری از دنیای کارگردانی، با نمایش «برگشتن» شکلی از ادبیات نمایشی را تثبیت می‌کند که به زعم نگارنده خود در پایایی آن نقش داشته است. او که همواره در مقام سیاستگذار، نقش مهمی در شکل‌گیری نمایش‌های جنگی داشته است، در بهره‌های مختلف برای رسیدن ادبیات جنگی به نقطه مذکور نقش‌آفرینی کرده است. او حتی پیش از این در نمایش «جان‌گز» اثر نیما دهقان ایفای نقش کرده بود، نمایشنامه هاله مشتاقی‌نیا نیز همانند آثار مشهور آذرنگ اپیزودیک و دربردارنده جهان پس از جنگ و آدم‌های به جا مانده است. اما «

برگشتن» داستان مردی است که قصد ساختن بنایی عظیم در خرمشهر دارد و این حرکت او موافقان و مخالفانی دارد. او از سویی تحت‌تأثیر دلخوری مادرش بابت پیدا نشدن برادر مفقود الاثرش است و از سوی دیگر، راز میان و او همسرش، خانواده‌اش را تا آستانه فروپاشی پیش برده است. او اکنون در همه احوال خود سایه برادر مفقودش را می‌یابد؛ گویی دستان اوست که زندگیش را پیش می‌برد و او آرام آرام بی‌اختیار از جهان اطرافش، به سوی پیش می‌رود که برادرش خواهان آن است.

نمایشنامه خیرالله تقیانی‌پور با آثار سابق این نویسنده تفاوت اساسی دارد. دیگر رنگ‌وبوی متون اصطلاحاً ایرونی را ندارد و با ادبیات امروز سروکار دارد. نمایش روایتی سرراست از فقدان حضور مادی یک شهید و تحولات اجتماعی جهان پس از اوست. اینکه ارزش‌های دهه شصت حتی برای آرمان‌خواهان آن رنگ‌باخته است و برای برخی تمسک به آن امتیازاتی دارد. در این بین همه نقطه ثقل ماجرا را فراموش کرده‌اند.

هر چند نمایشنامه تقیانی‌پور یک خط روایی دارد و در ظاهر شبیه به یک نمایشنامه کلاسیک است؛ اما می‌توان به خوبی دید سبک و سیاق آذرنگ چگونه در تاروپود روایت داستان رسوخ کرده است. به ظاهر نمایشنامه اپیزودیک نیست؛ اما واقعیت آن است که ساختار روایی به شدت اپیزودیک است. در ابتدای نمایش به نظر می‌رسد همه چیز با محوریت عماد شکل خواهد گرفت و شخصیت‌ها با ورود و خروجشان و برخوردشان با عماد، قالبی منسجمی را متصور می‌کنند؛ اما ساختار نمایش تکه‌تکه می‌شود تا ما داستانک‌های متعددی را شاهد باشیم.

داستانک‌ها هر یک یک شخصیت و روابطش را دنبال می‌کند. از امیری گرفته که بی‌مادریش با تقابلش با پیرزن‌ها عود می‌کند تا مریم که راز سربه‌مهرش برای دخترش برملا می‌شود یا حتی مادر جانی که با فرزند مفقودش ارتباط روانی دارد. این به معنی بازگشت به همان رویه اپیزودیک است و البته پایانی که همانند دیگر آثار آذرنگ به شهید سرگشته ختم می‌شود. اگر در «خنکای ختم خاطره» یوسف در صدر مجلس بازیگران، اوج می‌گیرد، در اینجا نیز نمایش با تصویری از شهید پیدا شده به پایان می‌رسد. این مسأله زمانی بیش از پیش بیرون می‌زند که در شیوه کارگردانی هم ردپای آذرنگ دیده می‌شود.

اگر دو اثر اخیر آذرنگ، «ترن» و «خنکای ختم خاطره» را مثال قرار دهیم - و البته همکاری‌های او با نیما دهقان - می‌توان دید چگونه زیباشناسی کارگردانی او در «برگشتن» هم رسوخ کرده است. مسافرآستانه در یادداشتی کوتاه بر نمایش خود نوشته است «برگشتن اثری است که با شیوه کمینه‌گرایی واقعیات اجتماعی شهری را به نمایش می گذارد.» در کارگردانی آذرنگ نیز این تقلیل‌گرایی و کمینه‌گرایی دیده می‌شود. هر عنصر بصری از صحنه حذف می‌شود و جای خود را به اشیا شکل‌پذیر می‌گیرد. برای مثال در «خنکای ختم خاطره» همه چیز به صندلی‌ها ختم می‌شود و این صندلی‌ها هستند که با جابه‌جا شدنشان هویت مکانی به پرده‌ها می‌بخشند.

در نمایش «برگشتن» وظیفه هویت‌سازی به پودس‌های چوبی محول شده است. آنها می‌توانند دیوار باشند یا در و در بیشتر مواقع صندلی. این همان وجه کمینه‌گرایی است که مسافرآستانه از آن یاد می‌کند. این ویژگی موجب می‌شود که شکل تقابل‌ها میان بازیگران نیز از شکل رئالیستی خارج شود و به شکل مکانیکی اکنون ختم شود. هر چند به نظر می‌رسد این شیوه اجرایی چندان هم‌خوانی با متن ندارد. متن تقیانی‌پور، متنی است محافظه‌کار و همان چیزی است که این روزها برای ادبیات نمایشی جنگی تثبیت شده است. این تثبیت‌بودگی را بیایید یک به یک برشماریم. زنی که شوهرش مفقود است و اکنون با برادرشوهرش ازدواج کرده و بازگشت شوهر همه چیز را از هم می‌پاشاند. مادری که فرزندش را از دست داده و برای او حکم یوسف را دارد؛ اما هنوز انتظار می‌کشد که فرزندش بازگردد. رزمنده سابقی که روحیه‌ آرمان‌خواهی داشته و اکنون به واسطه شرایط سیاسی و اجتماعی آرمان‌هایش محو شده‌اند و او به بخشی از چرخه ثروت بدل شده است. مردی که آرمان‌هایش از یک هدف مقدس به ابزاری برای کسب قدرت بدل شده است.

تا دلمان بخواهد در این سال‌ها فیلم و سریال و نمایش‌هایی با این مضامین دیده‌ایم. حرف‌هایی که شاید در دهه‌های گذشته تابو بودند و در جایی مجاز به بیان شده‌اند. مجاز بودنی که نتیجه نوشتارهای امثال آذرنگ است؛ اما واقعیت آن است که ادبیات جنگی ما نیاز به یک تغییر اساسی دارد. برای مثال در جشنواره تئاتر فتح خرمشهر، اثری از رضا گشتاسب با عنوان «دست‌هایت کو مم‌حسن» روی صحنه می‌رود که برآمده از جهان رئالیسم جادویی مناطق مرکزی زاگرس، داستانی سوررئال از شهیدی را روایت می‌کند که در جبهه به دنبال دستانش است. نمایشی گشتاسب نه دیگر به جهان جنگ اشاره دارد و نه به جهان پس از جنگ؛ بلکه با عبور از همه روایت‌های نقل شده، به یک جهان سوبژکتیو دست پیدا می‌کند، یعنی اکنون شهید را واکاوی می‌کند. امری که در اثری مثل «برگشتن» رخ نمی‌نماید. در آثاری که از ساختار آذرنگ تبعیت می‌کنند شهید به موجودی دست‌نیافتنی بدل می‌شود که فقط ما تا آستانه‌اش می‌رویم؛ اما او را درک نمی‌کنیم.

این ترفندی برای زمینی کردن جهان جنگ است؛ اما در دام شعارزدگی فرومی‌افتد. هر چند در «برگشتن» تقیانی‌پور و مسافرآستانه مدام تلاش می‌کنند به دام شعار نیافتند و تقابل دو دوست قدیمی بر سر یک قطعه زمین در مناطق سابق جنگی را پیش می‌کشند؛ اما در نهایت پایانی سانتیمانتال را رقم می‌زنند. با این حال، نمایش اثری است گیرا در اجرا. داستانش مخاطب را حفظ می‌کند، حتی اگر در پاره‌ای از لحظات تکراری می‌شود. مسافرآستانه سعی کرده است چندان جهان عجیب و غریبی نیافریند، جهانی که این روزها در تئاتر به کرات می‌بینیم. بازی بازیگران نقطه قوت اجرا می‌شود و با آنکه قصد نیست در نمایش کسی ستاره باشد، بازیگران با قاعده و البته مبتنی بر همان تیپ‌های تکرار شده، روی صحنه نقش‌آفرینی می‌کند. در پایان باید گفت هرچند آثاری همانند «برگشتن» می‌توانند در شکل وسیعی مخاطب عمومی خوبی برای تئاتر جذب کنند، اگر وضعیت تبلیغاتیشان بهبود یابد و به واسطه موضوعیت آن مورد استقبال عموم قرار گیرد؛ اما باید به فکر جهان تازه‌ای برای ادبیات دراماتیک جنگی خود باشیم. در یادداشتی که بر نمایش «خنکای ختم خاطره» در انتهای پرسش‌هایی مطرح کردم که به نظر باید تکرار شود.

اینکه  آیا نگرش آذرنگ‌ها به جهان جنگ چیست؟ آیا آنان جنگ را رویدادی می‌بیند که در پی آن زخمی بر تن مردمان پدید آورده و باز کردن آن درد زخم کهنه را بیشتر می‌کند؟ یا آنکه جنگ امری قدسی است - به واسطه فرشته‌وار بودن شهدا- که زمینی کردنش سبب تحقیر آن شده است؟ آیا جنگ به امری ساده بدل شده است که حتی دست‌اندرکارانش آن را فراموش کرده‌اند؟ و در نهایت چرا آذرنگ‌ها جنگ را از زاویه‌ای دیگر نمی‌نگرد؟ چرا آنان به سراغ رابطه مردم و جنگ نمی‌رود و جهان خود را در دو نمایشنامه شاخصش به مسئول و شهید - به همراه خانواده‌اش - تقلیل می‌دهند؟