در خوانش نمایش ˝آخرین نامه˝ مهرداد کوروش‌نیا لایه بیرونی اثر است منتهی به زبان و نسبت آدم‌ها و در نهایت رویکرد اثر به موضوع می‌شود.

پایگاه خبری تئاتر: بیایید شناخت جهان نمایش "آخرین نامه" نوشته و كار مهرداد كوروش‌نیا را از لایه بیرونیش آغاز کنیم و سعی کنیم داستان آن را اینگونه تعریف کنیم: سه نفر در محیطی قرار دارند که برای عبور و مرور باید از روی کاسه‌های فلزی نسبتاً بزرگی رد شوند، زمین آنها این كاسه‌های فلزی است. هر کدام از آنها می‌توانند به شكل خاص خود از این کاسه‌های فلزی استفاده کنند؛ اولی تنها می‌تواند از پشت این کاسه‌ها استفاده كند، دیگری از درون کاسه‌ها و سومی هم از فضای به وجود آمده در بین آنها استفاده می‌کند.

آنکه پشت کاسه‌ها حرکت می‌کند فرمانده است و دو فرد دیگر سرباز. حال نمایش زمانی آغاز می‌شود که همه کاسه‌ها به پشت هستند. این وضعیت فیزیکی و بیرونی با حرف‌هایی که از ابتدا برای توجیه سرباز نسبت به موقعیتش توسط فرمانده گفته می‌شود تا جایگاه خود و فضایی كه در آن قرار دارد را - البته از چشم فرمانده- بشناسد، تکمیل می‌گردد؛ شناخت جایگاه خود و ارشد را علاوه کنید به جغرافیای نمایش كه مرز بین دو کشور در حال جنگ است (مهران). جنگ رویارویی نظامی دو نیروی متخاصم است و رویکرد نظامی اساساً برای استقرار، استحکام و پیروزی چیزی جز جایگاه، سلسله مراتب و نظم نمی‌شناسد. حالا سربازی آمده برای اینکه جایگزین سریاز قدیمی‌تر شود، سرباز جدید اما می‌خواهد زود برود، هم تاریخ ترخیصش نزدیك است و هم نامزدی دارد در نقطه‌ای دور دست (گیلان) که منتظر اوست و فرمانده می‌خواهد برای رها کردن سرباز مطمئن شود که او راست می‌گوید.

کاسه‌های فلزی یک شکل‌اند، اما کاربردهای متفاوتی دارند، وابسته به نیاز آدم‌های نمایش دوربین، بی‌سیم، جعبه، اسلحه می شوند و... این کاربری‌های قراردادی گاهی کاسه‌ها را واقعاً كاسه‌ای می‌كند برای شستن پا و سر، اما پیشتر نمایش آنها را از كاسه بودن تهی كرده و از وجود فیزیکی این شئی فراتر رفته است. همین فراروی است که قراردادها و نوع استفاده بازیگران را مهم می‌کند و شئ به کار رفته را نیازمند تعاریف مقطعی می‌کند به گونه‌ای که حتی اگر بناست کاسه واقعاً کاسه باشد، باید دوباره توسط بازیگر تعریف شود. ما مواجه با فضایی ساخته شده از اشیائی یکسان اما در واقع متغیر هستیم؛ یک شکل، اما سیال و دگرگون شونده؛ درست مثل آدم‌ها در جنگ.

آدم‌های نمایش "آخرین نامه" تیپ‌هایی نمایشی‌اند؛کلی‌اند، خصوصیت یا ویژگی شخصیت‌پردازانه خاصی ندارند، عادات کلامی و رفتاری دارند اما شخصیت نیستند. یک شکل‌اند درست مثل کاسه‌ها. درست است كه یکی فرمانده است و دیگران سرباز، اما این به معنای تفاوت نیست، تنها نشانگر موقعیت آنها در نظم پیشینی و تصنعی است. جنگ آدم‌ها را از سویی یک شکل و متحد می‌کند، آن بخش پشتیبانی و آمادگی، در محیط نظامی برای تفوق در جنگ، از همه‌ی آدم‌ها با هر خاستگاهی موجوداتی یکجور می‌سازد، اما جنگ خود تاب این یکسانی را ندارد، چرا که انسان‌ها در برابر مرگ، تنهایی، دلتنگی، غربت و ترس متفاوت و رنگارنگ هستند، تغییر می‌کنند و تغییر می‌دهند و این تغییر، موقعیت‌ها را زیر سؤال می‌برد و دگرگون می‌کند. اینجاست که آن نظم سربازخانه‌ای، تمام آن پشتیبانی‌ها و آموزش‌ها شوخی کودکانه، ظاهری و پوسته‌واری بیش نخواهد بود. همین مایه درونی است که پوستین نمایش مهرداد کوروش‌نیا را هم کمیک کرده است، چون نقطه عزیمت نمایش در خوانشی که اینک ما از آن داریم همین جایگاه و برابری جایگاه‌هاست و البته رسیدن به دگرگونی این جایگاه‌های خنده‌دار.

اینگونه فیزیک، صحنه و میزانسن نمایش به جهان درونی آن و ارتباط آدم‌ها پیوند می‌خورد. در خوانش نمایشی چون "آخرین نامه" لایه بیرونی است که منتهی به زبان و نسبت آدم‌ها و در نهایت رویکرد اثر به موضوعش می‌شود. داستان از کلمات و آدم‌ها شروع نمی‌شود، یلکه از کاسه‌های فلزی و تغییر تدریجی‌شان است که شکل گرفته و رشد می‌کند. نقطه عطف نمایش" آخرین نامه" در نامه نامزد رحمان (همان سرباز جدید) به رحمان یا رحمان به نامزدش و نوع نوشتن و خواندن هر یک از آنها که با تفصیل و جزئیات و لحظه‌های کمیک همراه است، نیست؛ یلکه نقطه عطف زمانی است که رحمان و اسماعیل به عنوان دو سرباز همه‌ی کاسه‌ها را به حالت عادی (به پشت) برمی‌گردانند و امکان راه رفتن و حرکت فرمانده را از این طریق می‌گیرند. این پیشی گرفتن فیزیک و بدنه صحنه، بر هر عنصر غیر جامد دیگر به معنای ورود از همین مظاهر بیرونی اندک به درون جهان اثر است. پس از این چینش است که فرمانده از زندگی، تجربیات شخصی، عشق و زندگی خانوادگی، تنهایی و انگیزه‌اش برای آمدن به جنگ می‌گوید. اینجاست که همه‌ی جایگاه‌ها، نسبت فرمانده و سرباز، ارشد و تازه وارد فرو می‌ریزد و همچون ظاهری سست و بی‌بنیاد جای خود را به موقعیت و درونیات واقعی آدم‌ها می‌دهد. از این لحظه است که اساساً جهان درونی متن کامل می‌شود و همه پراکندگی داستانی، وقفه‌ها در ریتم، روایت و حتی ادامه نه چندان لازم داستان به حاشیه می‌رود.


منبع: هنرآنلاین
نویسنده: علیرضا نراقی